۱۳۹۰ بهمن ۱۰, دوشنبه

وزیر نفت ایران: صادرات نفت به برخی کشورها را قطع می کنیم

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 


رستم قاسمی

رستم قاسمی: مصوبه اتحادیه اروپا ظلم به مردم اروپاست و مشکلی برای صادرات ایران ایجاد نمی کند

وزیر نفت ایران گفته است وزارت نفت به زودی فروش نفت به تعدادی از کشورها را قطع می کند.

روز دوشنبه، ۱۰ بهمن (۳۰ ژانوی)، خبرگزاری های داخلی ایران گزارش کردند که رستم قاسمی، وزیر نفت، در واکنش به تصمیم اتحادیه اروپا به تحریم نفتی ایران،گفته است که "با توجه به برنامه های آینده وزارت نفت، به زودی صادرات خود به برخی از کشورها را قطع می کنیم."

هفته گذشته، وزیران خارجه بیست و هفت کشور عضو اتحادیه اروپا به منظور وادار کردن دولت ایران به اجرای قطعنامه های مصوب شورای امنیت سازمان ملل در مورد توقف بخشی از برنامه های اتمی این کشور، تصمیم گرفتند خرید نفت خام از جمهوری اسلامی را تحریم کنند.

این نخستین بار از زمان تاسیس جمهوری اسلامی است که مصرف کنندگان عمده اروپایی نفت خام ایران، واردات نفت از این کشور را هدف تحریم قرار می دهند.

اجلاس وزیران خارجه اتحادیه اروپا به خریداران اروپایی نفت ایران شش ماه فرصت داده است تا به تدریج، صادر کنندگان دیگر نفت خام را جایگزین ایران کنند.

آقای قاسمی گفته است که کمتر از ۲۰ درصد از نفت خام صادراتی ایران به اروپا فروخته می شود و تصمیم اتحادیه اروپا به قطع خرید نفت را بی اثر دانسته است.

وی ابراز اطمینان کرده است که می توان برای این میزان نفت، مشتریان دیگری یافت و گفته است: "مصوبه اتحادیه اروپا، ظلم به مردم اروپاست اما این مساله، مشکلی برای صادرات نفت ایران ایجاد نمی کند."

اظهارات وزیر نفت در حالی انتشار می یابد که به گزارش خبرگزاری فارس، قرار است موضوع قطع فوری فروش نفت ایران به اتحادیه اروپا در جلسه مشترک نمایندگان دولت و مجلس بررسی شود.

وزیران خارجه اتحادیه اروپا

هدف وزیران خارجه اتحادیه اروپا از تحریم نفتی ایران وادار کردن این کشور به قبول قطعنامه های شورای امنیت است

براساس این گزارش، اسماعیل کوثری، نایب رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس، گفته است که این جلسه روز سه شنبه برگزار خواهد شد و در آن، نمایندگانی از وزارتخانه های امور خارجه، اطلاعات و نفت و اعضای کمیسیون امنیت ملی شرکت خواهند داشت.

وی افزوده است که "کمیسیون امنیت ملی به زودی و پس از انجام بررسی های لازم، نظر کارشناسی خود را در این زمینه اعلام خواهد کرد."

گفته می شود که طرح قطع صدور نفت به کشورهای اروپایی توسط گروهی از نمایندگان مجلس تدوین شده اما هنوز برای قرار دادن در دستور کار مجلس، به هیات رئیسه تسلیم نشده است.

خبرگزاری ایلنا به نقل از عماد حسینی سخنگوی کمیسیون انرژی مجلس گزارش کرده است که پیش نویس طرح آماده شده اما همچنان به بررسی های دقیق تری نیاز دارد.

وی افزوده است که "تکلیف طرح تحریم فروش نفت به اروپا، تا هفته آینده معلوم می شود."

ارزیابی تحریم

پیشنهاد قطع فروش نفت ایران به اروپا کوتاه مدتی پس از تصمیم اتحادیه اروپا توسط علی فلاحیان، وزیر اطلاعات پیشین و عضو مجلس خبرگان مطرح شد.

هفته گذشته، خبرگزاری فارس گزارش کرد که علی فلاحیان، وزیر اطلاعات پیشین جمهوری اسلامی، پیشنهاد کرده است قبل از اینکه خریداران اروپایی نفت بتوانند جایگزینی برای نفت صادراتی ایران بیابند، جمهوری اسلامی فروش نفت به این کشورها را قطع کند.

علی فلاحیان اظهار داشت که اروپاییان برای جایگزین کردن نفت ایران، به شش ماه وقت نیاز دارند و افزود: "بهترین راه این است که ما قبل از پایان شش ماه و اجرایی شدن طرح تحریم نفتی، خودمان صادرات نفت را متوقف کنیم تا قیمت نفت بالا برود و برنامه‌های اروپایی‌ها که با توافق آمریکا تصمیم به تحریم نفتی کشورمان گرفتند، به هم بریزد."

آقای فلاحیان در عین حال گفت که تنها روسیه می تواند قطع نفت ایران را جبران کند و اظهار داشت: "احتمال این هم بوده که این هیاهو و جنجال را روس‌ها برپا کرده باشند تا بتوانند نفت خود را به جای ایران بفروشند."

احمدی نژاد

احمدی نژاد تحریم نفتی ایران را بی اثر دانسته است

روسیه تصمیم اتحادیه اروپا را مورد انتقاد قرار داده و روز دوشنبه،س سرگئی لاوروف وزیر خارجه روسیه گفت که تصمیم ایران به قطع فروش نفت به اروپا "واکنش تصمیم اتحادیه اروپاست" و افزود که این تحریم "عاقبت خوبی ندارد."

در حال حاضر، کل عرضه نفت در بازار جهانی به حدود ۹۰ میلیون بشکه در روز می رسد و سازمان کشورهای صادر کننده نفت - اوپک - تامین کننده حدود ۳۰ میلیون بشکه و روسیه فروشنده حدود نه میلیون بشکه است.

به گفته وزارت نفت ایران، میزان صادرات نفت خام این کشور در سال گذشته به بیش از دو میلیون و دویست هزار بشکه در روز رسید.

در حالیکه اتحادیه اروپا انتظار دارد بتواند جایگزین های مناسبی برای نفت ایران بیابد، مقامات نفتی جمهوری اسلامی گفته اند که توقف فروش نفت به اروپا باعث می شود بهای نفت خام به سرعت افزایش یابد.

افزایش بهای نفت خام در نتیجه قطع صادرات ایران به اروپا به عوامل متعددی مانند میزان تقاضا در بازارهای جهانی و توانایی صادرکنندگان به جبران آن بستگی دارد اما احتمالا برخی از مقامات جمهوری اسلامی انتظار دارند چنین افزایشی بتواند کاهش درآمدی ناشی از قطع فروش نفت به اروپا را جبران کند.

اتحادیه اروپا علاوه بر تحریم خرید نفت از ایران، همانند ایالات متحده، بانک مرکزی ایران را نیز هدف تحریم قرار داده است که انتقال عواید حاصله از صادرات نفت به دولت ایران را نیز با دشواری هایی مواجه کرده است.

برخی از کارشناسان نگران آن هستند که ممکن است که تحریم های بین المللی و یکجانبه علیه ایران، اقتصاد این کشور را گرفتار بحرانی عمیق کند.

محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری ایران، هفته گذشته گفت که سی سال است که ایالات متحده، ایران را هدف تحریم نفتی قرار داده و اظهار داشت که تصمیم اتحادیه اروپا نیز مشکلی برای ایرانیان ایجاد نخواهد کرد.

اگرچه اقتصاد ایران طی سی سال گذشته غالبا با دشواری های عمده ای از جمله در نتیجه جنگ و سیاست خارجی حکومت مواجه بوده، اما این نظر مطرح شده است که ممکن است تکرار این قبیل بحران ها در شرایط کنونی داخلی و منطقه ای، جمهوری اسلامی را با بحران های اجتماعی و سیاسی گسترده ای مواجه سازد.


 
 

Things you can do from here:

 
 

فراخوان راهپیمایی اعتراضی شورای هماهنگی راه سبز امید برای ۲۵ بهمن

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 

via سایت خبری تحلیلی کلمه by مانی on 1/30/12

شورای هماهنگی راه سبز امید در آستانه ی ۲۵ بهمن و سالگرد حضور خیابانی مردم به دعوت میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همچنین سالگرد آغاز زندان خانگی رهبران جنبش سبز در بیانیه ای از تمامی همراهان و حامیان جنبش سبز دعوت کرده از ساعت ۴ تا ۷ بعد از ظهر روز ۲۵ بهمن ماه در تهران در پیاده‌روهای خیابان‌های انقلاب و آزادی، حدفاصل میدان فردوسی و تقاطع نواب، و در شهرستان‌ها در خیابان اصلی هر شهر، بنابر تصمیم فعالان محلی، اقدام به پیاده‌روی سکوت کنند.

این شورا در بیانیه خود تاکید کرده که حفظ هوشیاری و نیز التزام به خط مشی جنبش در پایبندی به اصل عدم توسل به خشونت، از هرگونه سوء استفاده احتمالی جلوگیری خواهیم کرد.

شورای هماهنگی در بخشی از بیانیه خود آورده است: ایران و ایرانیان در چالش با یکی از سخت‌ترین دوره‌های تاریخ خود بسر می‌برند. بی‌کفایتی دولتمردان، منافع و سرمایه‌های ملی را بر باد داده و می‌دهد. با اینکه درآمد نفتی ایران طی سالیان اخیر بالغ بر ۶۰۰ میلیارد دلار (بیش از درآمد همه‌ی دولت‌های پس از انقلاب) بوده و مدعیان عدالت با شعار آوردن پول نفت بر سر سفره‌های مردم و رفع فقر و فساد و تبعیض بر سرکار آمدند نتایج عملکردشان جز کاهش نرخ‌های رشد اقتصادی و سرمایه‌گذاری به پائین‌ترین سطح، و افزایش نرخ‌های بیکاری و تورم به بالاترین رقم در در دو دهه اخیر نبوده، و به شکلی تأسف‌بار بر دامنه‌ی فقر و فساد و تبعیض در کشور افزوده شده است.

متن کامل این فراخوان که نسخه ای از آن در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

به‌نام خدا

«خداوند سرنوشت هیچ ملتی را تغییر نمی دهد، مگر آن که خودشان آن را تغییر بدهند.» (سوره رعد، آیه ۱۱)

«امروز گفتمانی تازه متولد شده است. گفتمانی که شهدای آن، پیشقراولان، و دربندشدگانش پرچم‌داران آن هستند. گفتمانی که خشونت را طرد می‌کند و راه تغییر را از طرق مسالمت آمیز جستجو می‌کند. گفتمانی که چندصدایی را به رسمیت می‌شناسد و اتحاد ملی را نه در سکوت گورستانی که در تمسک به عقلانیت جمعی می‌جوید. گفتمانی که عدالت را نه در اقتصاد صدقه‌ای، بلکه در ایجاد فرصت‌های برابر و توانمندسازی محرومان می‌داند. گفتمانی که فساد را تحمل نمی‌کند و با وعده‌ی آوردن نفت بر سر سفره مردم، یک‌شبه قیمت نان و سوخت و برق و گاز را چند برابر نمی‌سازد. گفتمانی که به حفظ نیروی کار کشور ایمان دارد و منابع و تولیدملی را با تحویل بازار ملی به واردات خارجی ویران نمی‌سازد. گفتمانی که اعتیاد و دزدی و طلاق را نتیجه سی درصد بیکاری جوانان می‌داند. گفتمانی که از رأی مردم نمی‌ترسد و از رجوع به قانون اساسی نمی‌هراسد.» (بخشی از بیانیه آقایان مهدی کروبی و میرحسین موسوی در آستانه ۲۲ بهمن سال ۱۳۸۹)

هموطنان آزاده و آگاه

ایران و ایرانیان در چالش با یکی از سخت‌ترین دوره‌های تاریخ خود بسر می‌برند. بی‌کفایتی دولتمردان، منافع و سرمایه‌های ملی را بر باد داده و می‌دهد. با اینکه درآمد نفتی ایران طی سالیان اخیر بالغ بر ۶۰۰ میلیارد دلار (بیش از درآمد همه‌ی دولت‌های پس از انقلاب) بوده و مدعیان عدالت با شعار آوردن پول نفت بر سر سفره‌های مردم و رفع فقر و فساد و تبعیض بر سرکار آمدند نتایج عملکردشان جز کاهش نرخ‌های رشد اقتصادی و سرمایه‌گذاری به پائین‌ترین سطح، و افزایش نرخ‌های بیکاری و تورم به بالاترین رقم در در دو دهه اخیر نبوده، و به شکلی تأسف‌بار بر دامنه‌ی فقر و فساد و تبعیض در کشور افزوده شده است. رجوع به گزارش‌های رسمی بانک مرکزی و مرکز آمار ایران، و همچنین مراجع و نهادهای بین‌المللی به‌خوبی اثباتگر این موضوع است. افشای فساد و اختلاس بانکی بی‌سابقه (سوء استفاده مالی ۳۰۰۰ میلیارد تومانی) در ماه‌های اخیر تنها یکی از نشانه‌های بارز فساد مالی و اداری دامنگیر کشور است.

تیرماه سال گذشته، مهندس میرحسین موسوی در ارزیابی دور جدید تحریم‌ها علیه ایران و واکنش حاکمیت اقتداگرا، نکات مهم و سخنان ماندگاری بیان داشت، و ازجمله تاکید کرد: «این حق مردم است که ماهیت قطعنامه و تحریم‌های دیگری که در حال افزوده شدن به آن است بشناسند. باید آنها بدانند این تحریم‌ها چه اثری بر سفره آنها و روی نرخ بیکاری و تورم و تولید و پیشرفت کشور و امنیت می گذارد. صرفا گفتن اینکه این قطعنامه یک ورق پاره است مشکل مردم و کشور را حل نمی کند.» وی همچنین از منظر یک صاحب‌نظر و فعال سیاسی «ملی» اعلام کرد: «جنبش سبز باید از تمام توان بین‌المللی خود استفاده کند تا به قدرتهای خارجی نشان دهد به آنها اجازه نمی‌دهد از ضعف وعدم مشروعیت دولت کنونی استفاده و به استقلال، تمامیت ارضی و منافع عالی کشور آسیب رسانند.» اینها ملاحظاتی بس ارزشمند و درخور توجه و پیگیری است.

اما با کمال تأسف، به نصایح دوراندیشانه دلسوزان کشور بی توجهی شد و اینک، در هنگامه‌ی تورم لجام ‌گسیخته و تشدید تحریم‌ها علیه ایران، و نیز تشدید سرکوب و ارعاب و بازداشت منتقدان و شهروندان ناراضی، مردم ایران دشوارترین روزهای زندگی خود را سپری می کنند. بجای روی کردن به مردم و جبران اشتباهات، هنوز هم بر ادامه سیاست سرکوب پافشاری می‌شود و صدها کنشگر مدنی و فعال سیاسی معترض به اوضاع کشور از کودتای انتخاباتی خرداد ۱۳۸۸، هم‌چنان در زندان‌های استبداد و حبس غیرقانونی بسر می‌برند. آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی، و خانم زهرا رهنورد، رهبران آزاده‌ و صادق و همراه جنبش سبز از آن جمله‌اند که از ‌سال گذشته، در حبس غیرقانونی و زندان خانگی محصورند.

در چنین شرایطی است که ۳۹ زندانی سیاسی و آزاده‌ی دربند در بیانیه‌ای خواستار پیگیری اعتراض‌‌ها و خواست‌های حقوق بشرطلبانه و دموکراسی‌ خواهانه‌ی مردم ایران، با اولویت نهادن به آزادی رهبران جنبش سبز شده‌اند.

این حق انسانی و قانونی و شرعی ایرانیان است که به وضع کنونی زندگی خود و نیز شرایط کشور خویش اعتراض کنند؛ اعتراض کنند به: حاکمیت دروغ و سرکوب، شرایط سخت زندگی، گرانی روزافزون نیازهای اولیه‌ و تنگناهای معیشتی، سلطه‌ی ناکارآمدی در اداره‌ی کشور، گسترش ناامنی، فروپاشی ارزش‌های اخلاقی، شرایطی که باعث فروپاشی بسیاری از کانون‌های گرم خانواده‌ها شده، گسترش روزافزون اعتیاد و بزهکاری در جامعه، توسعه‌ی ساعت به ساعت فقر، قرار گرفتن در شرایط ذلت‌بار بین‌المللی که نتیجه سیاست‌های ماجراجویانه و غیرواقع بینانه دولت در طی سال‌های اخیر است، مدیریت پادگانی در عرصه‌های اقتصادی، فرهنگی و آموزشی، اعمال سیاست‌های تبعیض آلود در برخورد با زنان، اقوام و صاحبان عقاید و باورمندان به آیین‌های گوناگون و نیز دگراندیشان، حبس غیرقانونی رهبران جنبش سبز و دیگر زندانیان حوادث پس از انتخابات، که همگی برخلاف قانون اساسی است؛ اعتراض به این همه، حق ایرانیان است.

از اینرو، از تمامی همراهان جنبش سبز دعوت می کنیم از ساعت ۴ تا ۷ بعد از ظهر روز ۲۵ بهمن ماه در تهران در پیاده‌روهای خیابان‌های انقلاب و آزادی، حدفاصل میدان فردوسی و تقاطع نواب، و در شهرستان‌ها در خیابان اصلی هر شهر، بنابر تصمیم فعالان محلی، اقدام به پیاده‌روی سکوت کنند. بدیهی است که همه‌ی ما همچون گذشته، با حفظ هوشیاری و نیز التزام به خط مشی جنبش در پایبندی به اصل عدم توسل به خشونت، از هرگونه سوء استفاده احتمالی جلوگیری خواهیم کرد. در مقابل، از نیروهای انتظامی نیز می‌خواهیم به حقوق قانونی هموطنانشان احترام بگذارند و به جهانیان نشان دهند که مانند نیروهای سرکوبگر نظام‌های استبدادی عمل نخواهند کرد.

شورای هماهنگی راه سبز امید

۹ بهمن‌ماه ۱۳۹۰


 
 

Things you can do from here:

 
 

تداوم نگهداری سه دانشجوی دانشگاه مازندران در بند مجرمین خطرناک

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 

via .: سحام نيوز :. by سحام on 1/29/12

سحام نیوز: در حالی که نزدیک به یک ماه از اجرای حکم زندان سه فعال دانشجویی دانشگاه مازندران می گذرد،برغم درخواست های مکرر ان ها و خانواده هایشان برای انتقالبه "بند ویژه" همچنان مسولان زندان، ان ها را در بند مجرمین خطرناک نگاه داشتهاند.
به گزارش خبرنگارسحام، علی عباسی،مازیار یزدان نیا و رحمان یعقوبی سه فعال دانشجویی هستند که در جریان اعتراض های دانشجویان دانشگاه مازندران در خرداد ۸۸ بازداشت شده و مدتی در اطلاعات ساری و زندان متی کلای بابل بسر برده بودند. گفتیست علی عباسی از قهرمانان مسابقات کشتی دانشجویان کشور می باشد و اخیرا رادیو فردا نیز در گزارشی به سوابق ورزشی این فعال دانشجویی پرداخته بود.
بر اساس حکم دادستانی بابلسر در سال ۸۸ هریک از ان ها به چهارده ضربه شلاق و شش ماه حبس تعلیقی محکوم شده بودند اما بطرز عجیبی حدود دو ماه ییش و پس از تجمع یکم دی دانشجویان دانشگاه مازندران،حکم ان ها توسط شعبه ی صد و یک دادگاه انقلاب بابلسر و به دلایلی نامعلوم به حبس تعزیری تغییر یافت.
به گزارش فعالین حقوق بشر از استان مازندران این سه فعال دانشجویی از روز نخست انتقال به زندان درخواست انتقال به بند ویژه را بصورت کتبی به مسولین زندان متی کلا اعلام نمودند اما همچنان با مقاومت ان ها روبرو شده اند.
بنابراین گزارش ها مازیار یزدان نیا در روزهای اول انتقال به زندان بدلیل قرار گرفتن در زندان انفرادی هشت روز را در اعتصاب غذا بسر برده بود و پس از انتقال به بند عمومی(مجرمین خطرناک) بارها توسط قاتلان و خلافکاران مورد ضرب و شتم قرار گرفت که با حمایت ضمنی زندانبانان همراه بود.
این گزارش می افزاید پرونده ای که برای یزدان نیا در روزهای اول انتقال به زندان با اتهام "توهین به رهبری" تشکیل شده بود با پیگیری های خانواده ی وی
بسته شد.
در هفته ها و ماه های گذشته فشارهای امنیتی بر فعالین سیاسی و دانشجویی استان مازندران بطور روزافزونی افزایش یافته است ودر اخرین موارد یاسر یوسف زاده، مبین جعفری و عیسی برار خانی در شهرستان بابلسر بازداشت شدند و تا این لحظه از محل نگهداریشان اطلاعی در دست نیست.


 
 

Things you can do from here:

 
 

قرارمان دریچۀ پنجره ها

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 


فاضل.ح
امروز به بهانۀ تو نوشتم که بگویم پیروز پیکار خود شده ام! بگذار این بار عکس همیشه، من بنویسم و تو بخوانی...



میان حافظۀ فراموش ما آدم ها و احساساتمان همیشه جنگ سهمگینی در میان است، یک جنگ بی سابقه! هر بار به بهانه ای نوشتن، ضربان مرتبی از احساس می طلبد تا همۀ خاطره ها را به یاد آوری؛ اما همیشه همین خاطره ها با حافظۀ فراموشکارت سخت در تقابلند. درگیر جنگ مقدسی می شوی، میان حافظه ای خالی و قلبی پر خاطره، بین منِ فراموشکار و یک منِ پر احساس!... همین است که باید اسباب قلم و کاغذ را به کمک احساس فرستاد که پیروز میدانش باشد...

امروز به بهانۀ تو نوشتم که بگویم پیروز پیکار خود شده ام! بگذار این بار عکس همیشه، من بنویسم و تو بخوانی، بی آنکه در انتظارت سوال و جواب های همیشگی باشند و بر سرت داد و فریادهای مجری یک عدالت دروغ. بی آنکه دستت به فتوایی در بند شود و قلب هایی از ما آدم ها در حبس دلتنگی عزیزانمان بمانند که عبایی از شانه نیفتد! می دانم به بهانه ات نوشتن رساترین صدای دنیا را می خواهد، اما در عوض برایت دلنوازترین سازهای دنیا را به کار دفترم بسته ام! همین قلبم که برایت می نویسد... همین ساز غم آلود را می گویم، همین سوزناک ترین صدای همیشه در سینه ام که هر دم دو بار از امید می خواند...

زمستان است و از پشت تپه های دهکده بادهای بهار می آیند و هوایت را به ما هدیه می دهند. رقص شاخه ها دهکده را غرق امید می کند. کدخدا و جارچیانش هر چه می کوشند باد را پشت میله های حبس خط خطی کنند، همان طور تر و تازه در شهر می وزد! دروازه ها را می بندند، دیدبان می گذارند و حتی بر آتش جنگ شعله می زنند که بایستد؛ باد همچنان بر آسمان دهکده می دود. کودکان به انگشت اشاره به باد خیره می شوند و هوای تو در آسمان می پیچد، آسیابان می چرخند و زمین به عطر تو زنده می شود، آن قدر که تا تک تک برزن ها و همۀ مزرعه های دور هم به رقص پیام صلح تو همراه می شوند.

اهالی دهکده می دانند که این آخرین بخت است. به یاد دارند که پیش از این کدخدائیان قلمت را ستانده بودند، حضور تو را هم اندکی بعد. مدتی گذشت و پنداشتند اندیشه ات هم زندانی می شود و دست آخر به این خیال خام خودت را هم زنجیر زدند...

اما اکنون، از همۀ داشته ها و نداشته هایمان، فقط هوای تو باقی است و آن هم نقطۀ آخرین خط امید دهکده است! تو نیستی و هر سپیدۀ صبح قرار اهالی و باد، دریچۀ پنجره هاست، تنها به این امید که باد برایشان نشانی از تو به ارمغان بیاورد... کدخدا نمی دانست که پیروز همیشۀ این پیکار مردمی بودند که در آن جنگ سهمگین، با منِ فراموشکارشان می جنگند! همان ها که پهلوان دهکدۀ شان را یادشان نمی رفت! حتی آن کودکانی که هیچ گاه افکار کنجکاوشان از تو خالی نمی شد و ساکنین خانه هایی که بالای طاقچه به دیوارشان برای همیشه عکس تو تکیه کرده بود... کدخدا نمی دانست، هوای تو هیچ گاه حبس کردنی نبود!


آخرین روزهای یک سالگی حصر


نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


 
 

Things you can do from here:

 
 

نمی خواستیم انقلاب اسلامی به سرنوشت مشروطه دچار شود

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 


روایت محمد جواد حجتی کرمانی از تصویب اصل ولایت فقیه در قانون اساسی

 

معصومه ستوده : گفت و گو با محمدجواد حجتی کرمانی در کافه خبر فرصتی برای مرور روزهای تصویب قانون اساسی از زبان او است. این عضو مجلس خبرگان قانون اساسی فرصت مرور فرازی از تاریخ معاصر را فراهم می کند.

یکی از بحث‌‌هایی که در مورد خبرگان قانون اساسی مطرح می‌شود بحث پیش نویسی است که آقای دکتر حسن حبیبی تهیه کرد و به عنوان دستور کار مجلس خبرگان مطرح شد. اما در آن پیش نویس بحثی در مورد موضوع ولایت فقیه وجود نداشت. شاید در بدو ورود به بحث خوب باشد که این مسئله مورد بررسی قرار گیرد که موضوع ولایت فقیه چگونه وارد دستور کار مجلس خبرگان شد؟

از ابتدای پیروزی انقلاب دو جریان و تفکر در عرصه کشور نمود یافت. یکی نگرشی که‌ به اصطلاح مرحوم بازرگان" سیاست گام به گام" نامیده می شد و دیگری نگرش متمایل به اجرای صد‌درصدی احکام اسلامی. من شنیده‌ام وقتی پیش نویس قانون اساسی به رویت امام رسید ، ایشان پیشنهادی مبنی بر تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی ندادند. این پیشنهاد، آنگونه که من شنیده‌ام از سوی آیت الله طالقانی داده شد.

در آن زمان متأسفانه یک تشتتی بین نیروهای انقلاب وجود داشت. دو گروه دانشگاهی و روحانیت در رأس حکومت حضور داشتند که نظریات متفاوت و گاه متناقض داشتند. می‌توان نمود آن را در امام خمینی و شهیدمطهری و شهید بهشتی ازیکسو، مهندس بازرگان و آقای طالقانی از سوی دیگر پیدا کرد. گرچه آقای مطهری زود شهید شد و آقای طالقانی به رحمت خدا رفت و این ها نتوانستند در مرحله تدوین قانون اساسی نقش ایفا کنند. البته افرادی مانند بنی صدر، دکتر سامی، دکتر پیمان.... هم وجود داشتند که به این اندازه تأثیر‌گذار نبودند.

این دو تفکر، یعنی تفکری که با غرب آشنایی خوبی داشت عملا در برابر "روحانیت "قرارگرفت. روحانیتی که در فضای رد مطلق غرب سیر می‌کرد. احساس روحانیت این بود حالا که انقلاب پیروز شده باید ما به عنوان یک الگو برای جهان مطرح شویم و باید بتوانیم الگوی تازه‌ای را به جهان ارائه کنیم، بنابراین هرگونه پیروی از الگوهای غربی برای اداره حکومت از نظر بعضی از روحانیت مردود بود.

در عین حال یک بررسی ساده از قانون اساسی نشان می‌دهد که بسیاری از عناصر اساسی حکومت در قانون اساسی از غرب گرفته شده است ولی در تمام نهادهای متخذ از غرب، خونی را جریان دادیم که همان خون ولایت فقیه است . در تمام نهادهای مقننه و قضاییه و مجریه حضور بسیار پررنگ ولایت فقیه را مشاهده می‌کنیم. به گونه‌ای که ریاست جمهوری بدون تنفیذ رهبری قانونی نیست و نمایندگان نیز باید از فیلتر شورای نگهبان رد شوند. رئیس قوه‌قضائیه را هم رهبری تعیین می‌کنند. این است که عده‌ای از روشنفکران دینی و غیر دینی با توجه به این مصادیق، اینگونه برداشت می‌کنند که قانون اساسی ما امکان تحقق دموکراسی ناب را ندارد.

اما در نگرش دیگری که عملاً تحقق نیافت و می‌توانست جمهوریت و اسلامیت را به شکل دیگری تضمین کند این بود که عرف عقلا در فقه اسلامی می‌تواند منبع بسیاری از احکام در شئون مختلف سیاسی و اجتماعی باشد به گونه‌ای که عقل و عرف خود بتواند به‌صورت مستقل حکم صادر کند. این تفکر بسیار مستند و قوی بوده و هست و به معنای پیروی از غرب هم نیست.

مدتی قبل در صحبت‌های حضرت آیت الله خامنه‌ای دیدیم که ایشان تصریح کردند ما می‌توانیم جنبه‌های مثبت غرب را شاگردی کنیم. اما در شرایط اولیه انقلاب به‌خاطر عجله‌ای که در انتظام امور کشور وجود داشت و از سویی به‌خاطر تازه کاری و نگرانی از اینکه مبادا انقلاب به سرنوشت مشروطه دچار شود و شکست بخورد امام در عمل متمایل به اجرای صد‌درصدی احکام اسلامی شدند، تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا وضعیت براساسی که در قانون آمده، سامان یابد.

این دغدغه به چه دلیل بود؟ و چه موانعی در مسیر تدوین قانون اساسی وجود داشت؟

امام در سخنان خود تأکید داشتند که یک ماهه کار تدوین قانون به سرانجام برسد. بعد از یک ماه این کار به پایان نرسید و امام مرتباً بر این مسئله تأکید کردند. از سوی دیگر مسئله انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی هم مطرح شد. روزی من خدمت امام رسیدم و تصریح کردم که ما گرفتار یک تناقض بین" صحت" و "سرعت "هستیم. اگر بخواهیم با سرعت کار را انجام دهیم کار از صحت کافی برخوردار نمی‌شود اما اگر بخواهیم کار درست باشد با سرعت نمی‌توان کار را پیش برد. به ایشان گفتم که مصوبات قانون اساسی محل ایراد بسیاری از حقوقدانان شده است. امام در جواب گفتند که شما هرچه بنویسید ایراد می‌گیرند. ایشان تأکید داشتند که باید این کار هرچه زودتر انجام شود.

من بر این باورم که گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی دغدغه امام و سایر روحانیون بود که مبادا انقلاب به سرنوشت مشروطه دچار شود. می‌دانیم که در مشروطیت علما به عنوان پیشتاز مطرح بودند. آخوند خراسانی، طباطبایی، نایینی، مازندرانی و بهبهانی و دیگران نقش مؤثری در مشروطه داشتند. هرچند افراد ضد روحانی تلاش دارند تا این نقش را کمرنگ جلوه بدهند. به هرحال فکر حاکم بر مجلس خبرگان این بود که تنها عاملی که اجازه نخواهد داد تا نقش روحانیت ضعیف شود یا روحانیت کنار گذاشته شود، ولایت فقیه است. و ولایت فقیه موجب می‌شود تا کشور براساس اسلام ناب محمدی اداره شود. هنوز هم این تفکر حاکم است که اگر این اصل قانون اساسی نباشدما دچار سرنوشت مشروطه خواهیم شد.


یکی از کسانی که در تصویب اصل ولایت فقیه نقش داشت مرحوم آیت الله منتظری بود و به عنوان رئیس مجلس خبرگان دفاع بسیار سنگینی از این اصل می‌کرد.اما بعدها ایشان از دیدگاه‌های خود منصرف شد.چه چیز دراین تغییر عقیده مؤثربود ؟

در بین طلبه‌ها مصطلح است که محل زندگی و شرایط زندگی فقیه در فتوای وی تأثیر دارد. فقیهی که در خانه چاهی دارد که باید از آن به مزرعه‌‌اش آب بدهد یک جور فتوا می‌دهد و آن فقیهی که احتیاجی به چاه ندارد و از آب لوله استفاده می‌کند یک جور دیگر حکم صادر می‌کند. شرایط زندگی و سیاسی افراد در موضع‌‌گیری و صدور فتوا مؤثراست. به نظر من شرایط سیاسی و موقعیت مرحوم آیت ا‌الله منتظری بعد از برکناری از سمت قائم مقامی در موضع‌گیری ایشان در مسئله ولایت فقیه نقش مهمی داشت .

آیت الله منتظری به شدت معتقد به ولایت فقیه بود و در مجلس خبرگان از این مسئله دفاع کرد. اما بعد از اتقاقاتی که رخ داد در برابر امام ایستاد. ایشان بعد از برکناری، نظراتش بسیار متفاوت و متحول شد.


بحثهای مجلس خبرگان قانون اساسی در مورد ولایت فقیه معطوف به چه موضوعاتی بود ؟

من این تعبیر را داشتم که ولایت فقیه مانند غذایی است که در جای خود بسیار خوب و مقوی است. شما اگر چلوکبابی درست کردید که می‌خواهید به یک بچه بدهید تناسب بین غذا و کودک وجود ندارد. من اعتقاد داشتم که هاضمه جامعه نوپای ما که تازه شرایط رژیم گذشته را پشت سر گذاشته است با اصل ولایت فقیه با این غلظت ناسازگار است. زیرا مافوق طاقت جامعه ما است. من تصریح کردم که ما با توجه به کاریزمای امام خمینی می‌خواهیم قانونی را تدوین کنیم که شامل دیگر مراجع‌ تقلید هم بشود. من در آن سخنان تأکید کردم که شما فکر می‌کنید که همه مراجع تقلید امام خمینی هستند. خدا را شکر که در بازنگری قانون اساسی شرط مرجعیت را حذف کردند و گرنه بعد از فوت امام ناچار بودیم که آیت الله گلپایگانی یا آیت الله اراکی را رهبر بکنیم. خلاصه، مسئله ولایت فقیه در قانون اساسی با انگیزه عدم تکرار مشروطیت و جلوگیری از انحراف انقلاب گنجانده شد و شرایط آن ایام این مسئله را تشدید کرد .


به نظر شما رتبه علمی وسیاسی نمایندگان با شان مجلس خبرگان قانون اساسی تناسب داشت ؟ بعضی افراد با درجه اجتهاد یا سطوح پایین‌تر حضور داشتند یا و افراد دیگری که مکلا بودند. آیا این ترکیب منسجم بود یا ناهمگون ؟

سؤال بسیار خوبی است. اگر بخواهم جنبه سیاسی مسئله را مورد بررسی قرار دهم این است که روحانیت به‌خاطر اینکه رهبر انقلاب روحانی بود این انقلاب را از خود می‌دانست. بنابراین تلاش کردند که چهره‌های شاخص روحانی از قم و مشهد و تهران و شهرستان‌ها در مجلس خبرگان قرار دهند. طبیعی به نظر می‌رسید که انقلابی که رهبری آن با روحانیت است باید روحانیت طراز اول در آن مجلس حضور پیدا کنند و تقریباً چنین شد. علمای حاضر در مجلس خبرگان در یک مسئله اشتراک نظر داشتند که اسلام باید محفوظ بماند. اینکه دیوان عالی کشور یا مجلس یا دولت چگونه باشد زیاد دغدغه آنها محسوب نمی‌شد.

اما افرادی مانند مرحوم‌ عزت الله سحابی، بنی صدر و مقدم مراغه‌ای که در اقلیت قرار داشتند نمی‌توانستند در برابر علما قد علم کنند. در اینجا بهتر است به نقش کلیدی شهید بهشتی اشاره کنم. شهید بهشتی با هنر خود توانست قانون اساسی را به تصویب برساند. به نظر من هنر شهید بهشتی این بود که در عین اعتقاد به نقش روحانیت در جامعه، به غرب و نهادهای غربی اشراف کامل داشت. شهید بهشتی با توجه به اشراف خود توانست از مجلس خبرگانی که تسلطی به این مسئله نداشتند رأی بگیرد.


اخیرا بحث هایی در باره خبرگان و تخصص آنها مطرح شده. بعضی هم گفته اند در مجلس خبرگان، حضور غیر فقها هم لازم است. نظر شما چیست؟

ابتدا باید این مسئله را در نظر داشت که منظور از فقه قانون اساسی تنها فقه حوزوی نیست. منظور از فقه ، اعم از فقه حوزوی و فقه سیاسی و حکومتی است. این برخلاف تصور عمومی است که فقیه را کسی می داند که از حوزه آمده باشد و مجتهد حوزوی باشد. ولو در مسائل سیاسی و حکومتی مجتهد و صاحبنظر نباشد. البته شرط عدالت هم در کنار فقاهت حوزوی و سیاسی قرار می گیرد. به نظر من ولایت فقیه در قانون اساسی بد معنا شده است، زیرا فقه باید فقه سیاسی و حکومتی هم باشد. امام در رساله ولایت فقیه تصریح می‌کنند که شرط مدیر و مدبر بودن فقیه، اصولا شرط عقلی است و شرعی نیست زیرا بدون این شرط نمی‌توان کشور ر ا اداره کرد. در مورد مجلس خبرگان رهبری هم این مطلب صدق می‌کند مگر مجلس خبرگانی که می‌خواهد ولی فقیه تعیین کند نباید مسائل پیچیده سیاسی و حکومتی را بداند و نه تنها در مرحله تئوری و نظر بلکه در عمل و تجربه هم ،تجربه سیاسی و حکومتی داشته باشد ؟ خدارا شکر که بعد از امام ،عقل جمعی متوجه آیت الله خامنه‌ای شد در حالی که ده‌ها تن از فقهای جامع الشرایطی وجود داشت که در این زمینه حرفی برای گفتن نداشتند. اما در برابر آنها آیت الله خامنه‌ای فقه سیاسی و حکومتی داشتند. هرچند ممکن است افرادی به ایشان رأی نداده باشند ولی کسانی که رأی دادند براساس شناخت این کار را انجام دادند.
 

منبع : خبر انلاین


نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۹۰ بهمن ۹, یکشنبه

بیانیه ۳۹ زندانی سیاسی

بیانیه ۳۹ زندانی سیاسی

آزادگان ایران‌ در تدبیر گسترش جنبش اعتراضی و آزادی رهبران در حصر باشند

 جرس: سی و نه زندانی سیاسی در بیانیه ای  ضمن به یاری طلبیدن تمامی آزادی‌خواهان جهان و نهادهای مستقل مدافع حقوق بشر  برای رهایی رهبران جنبش اعتراضی مردم ایران از حبس نامشروع و ظالمانه، همچنین از همه مردم خواسته اند تا در کنار آگاهی‌بخشی در مورد انتخابات دروغین و مهندسی شده و فرمایشی اسفندماه، از هیچ کوششی برای پیگیری آزادی رهبران محبوس جنبش سبز در بهمن ماه جاری دریغ نکنند.

 در این بیانیه آمده" اصلاح‌طلبان و آزادی‌خواهان حقیقی به ارزیابی رهبران محبوس خود، ندای ما از درون زندان و خواست اکثریت ایرانیان و جمعیت‌های سیاسی وطن‌دوست، پاسخ مثبت دادند و حاضر به گرم کردن تنور انتخابات مهندسی شده و بازتولید استبداد نشدند. تحقق حاکمیت ملی از مجرای انتخابات آزاد، سالم و منصفانه به‌عنوان خواسته‌ی اصلی جنبش سبز همچنان باقی است. قدم نخست در این راه چنان که در دو بیانیه‌ی آبان‌ماه و آذرماه خود تاکید کردیم، آزادی رهبران آزاده‌ و استوار و صادق جنبش سبز است."

 به گزارش کلمه، متن کامل این بیانیه  به شرح زیر است:


به‌نام خدا

نیروهای امنیتی و نظامی درحالی برگزاری انتخابات نمایشی و فرمایشی مجلس نهم را در دستور کار خود قرار داده‌اند که هم‌زمان سرکوب فعالان سیاسی و روزنامه‌نگاران را شدت بخشیده‌اند. جامعه بیشتر از هر زمان شاهد انسداد سیاسی است؛ وضعیتی که در هیچ‌یک از انتخابات‌های پیشین شاهد نبوده‌ایم. فضای سنگین امنیتی و نظامی کودتاگران حاکم بر کشور هر روز قربانی جدیدی می‌گیرد. این همه در حالی صورت می‌گیرد که رهبران جنبش اعتراضی، آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد در زندان خانگی تحت فشارهای بیشتر و محدودیت‌های شدیدتر و نگران‌کننده قرار گرفته‌اند.


آقایان موسوی و کروبی، نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری دهم، تنها به جرم پیگیری رأی موکلان خود و پایمردی بر مواضع حق‌طلبانه‌شان، قریب به یک‌سال است که در حبس و حصر غیرقانونی و ناجوانمردانه‌ بسر می‌برند. یک سال پیش، آنان در چنین ماهی برای حمایت از جنبش‌های مردمی رهایی‌بخش و خواسته‌های انسانی آزادگان تونس و مصر و کشورهای منطقه، درخواست راهپیمایی کردند. پاسخ صاحبان قدرت نامشروع، همانند تمامی روزهای پس از ۲۲خرداد ۱۳۸۸، منفی بود. وقتی اقتدار حاکمیت، متکی بر آراء حقیقی و روندهای دموکراتیک نباشد، نه تنها مخالفان از امکان بروز و ظهور محروم می‌شوند بلکه به شدیدترین شکل مورد سرکوب قرار می‌گیرند. همان مواجهه‌ی خشونت‌بار و ضدانسانی‌ای که پس از انتخابات رسوای ۱۳۸۸، جان ده‌ها شهروند مظلوم را فدای جاه‌طلبی اقتدارطلبان کرد و هزاران شهروند مظلوم (از نخبه تا عادی و از شناخته شده تا گمنام) را ظالمانه به حبس افکند و با سرکوب غیرانسانی مورد حمله و هجمه قرار داد.


در پی فراخوان رهبران جنبش سبز، آزادگان ایران در بسیاری از شهرهای کشور به خیابان آمدند. تجمع اعتراض آمیز سبزها آن هم ۲۰ ماه پس از کودتای انتخاباتی چنان باشکوه بود که حاکمان متکی به زر و زور و تزویر، آزادی رهبران جنبش اعتراضی را برنتافتند. رهبران جنبش سبز نیز همچون بسیاری از ‌فعالان سیاسی، کنشگران مطبوعاتی، حقوقدانان، استادان، و دانشجویان محبوس شدند.

حال، بیش از ۱۱ ماه از بازداشت و حبس غیرقانونی آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد می‌گذرد. اگر حاکمیت به فکر پر کردن نمایشی کرسی‌های مجلس زیر سایه سرکوب و استبداد است، آزادگان ایران‌زمین مکلف‌اند که در تدبیر گسترش و تعمیق جنبش اعتراضی خود و به‌ویژه در گام نخست، آزادی رهبران در حصر و حبس خود باشند.


اصلاح‌طلبان و آزادی‌خواهان حقیقی به ارزیابی رهبران محبوس خود، ندای ما از درون زندان و خواست اکثریت ایرانیان و جمعیت‌های سیاسی وطن‌دوست، پاسخ مثبت دادند و حاضر به گرم کردن تنور انتخابات مهندسی شده و بازتولید استبداد نشدند. تحقق حاکمیت ملی از مجرای انتخابات آزاد، سالم و منصفانه به‌عنوان خواسته‌ی اصلی جنبش سبز همچنان باقی است. قدم نخست در این راه چنان که در دو بیانیه‌ی آبان‌ماه و آذرماه خود تاکید کردیم، آزادی رهبران آزاده‌ و استوار و صادق جنبش سبز است.

از اینرو از تمامی هموطنان آزاده و آگاه خویش درهرکجای جهان که هستند، می‌خواهیم در کنار آگاهی‌بخشی در مورد انتخابات دروغین و مهندسی شده و فرمایشی اسفندماه، از هیچ کوششی برای پیگیری آزادی رهبران محبوس جنبش سبز در بهمن ماه جاری دریغ نکنند.

همچنین تمامی آزادی‌خواهان جهان و نهادهای مستقل مدافع حقوق بشر را برای رهایی رهبران جنبش اعتراضی مردم ایران از حبس نامشروع و ظالمانه، به یاری می‌طلبیم. سزاوار نیست مدافعان حقوق بشر در جهان چشم بر این ظلم مستدام فروبندند.


امضا‌ء‌کنندگان این بیانیه که خود از پرداخت هزینه‌ برای تحقق خواست‌های قانونی و ایستادن پای سخن حق، ابایی نداشته‌‌اند، بر این باورند که رسیدن به چشم‌اندازهای مطلوب مستلزم هزینه است. معتقدیم که آرمان‌های انقلاب مردمی ۱۳۵۷ و تحقق آزادی و جمهوریت و استقلال و رفاه و پیشرفت، در گرو کوشش پیگیر و تلاش مصمم و بی‌یأس است؛ این راهی است که از مشروطه و نهضت ملی گشوده شده و تداوم‌اش با عزم مستدام یاران صبور و متوکل و امیدوار سبز در پیوند است. «والعاقبه للمتقین»

یعقوب‌وار وا اسفا همی زنم / دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست

والله که شهر بی تو مرا حبس می‌شود / آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست

جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او / آن نور موسی عمرانم آرزوست

اسامی امضاء‌کنندگان به ترتیب حروف الفبا:

۱- بهمن احمدی امویی

۲- حسن اسدی زید آبادی

۳- جواد امام

۴- محسن امین زاده

۵- مسعود باستانی

۶- عماد بهاور

۷- سید علیرضا بهشتی شیرازی

۸- سیدمصطفی تاجزاده

۹- سعید جلالی فر

۱۰- علی جمالی

۱۱- امیر خرم

۱۲- بابک داشاب

۱۳- محمد داوری

۱۴- مجید دری

۱۵- امیر خسرو دلیر ثانی

۱۶- علیرضا رجایی

۱۷- حسین زرینی

۱۸- عیسی سحر خیز

۱۹- داوود سلیمانی

۲۰- محمد سیف زاده

۲۱- قاسم شعله سعدی

۲۲- کیوان صمیمی

۲۳- فریدون صیدی راد

۲۴- جلیل طاهری

۲۵- محمد فرید طاهری قزوینی

۲۶- فیض الله عرب سرخی

۲۷- سیامک قادری

۲۸- ابوالفضل قدیانی

۲۹- فرشاد قربان پور

۳۰- سعید متین پور

۳۱- محسن محققی

۳۲- مهدی محمودیان

۳۳- محمد رضا معتمد نیا

۳۴- علی ملیحی

۳۵- عبدالله مومنی

۳۶- محسن میردامادی

۳۷- بهزاد نبوی

۳۸- ضیا نبوی

۳۹- ابوالفضل عابدینی


--

تحریم فعال؛ راهبرد جنبش سبز در انتخابات

آیا برای آزادی موسوی و کروبی درخواست خودتان را ثبت کرده اید؟ اینجا
 سبز مي مانيم، تا هميشه


تقدیم به دکتر محمد ملکی شیر پیر ومبارز خستگی ناپذیر



دکتر محمد ملکی نخستین رییس دانشگاه تهران پس از انقلاب از طرف دادستان عمومی انقلاب تهران به زندان اوین فراخوانده شده است. بر پایه گزارشها روز دوشنبه در احضاریه ای از وی خواسته شده که طی سه روز خود را به بخش اجرای احکام زندان اوین معرفی کند.
محمد ملکی که 78 سال دارد، پس از رویدادهای خرداد 88 در منزل خود بازداشت شد و بیش از شش ماه را در زندان اوین گذراند. وی در دوران زندان بدلیل مشکلات جسمی و حمله قلبی چند بار در بیمارستان بستری شد.
در مرداد ماه سال جاری، دادگاه دکتر محمد ملکی بطور غیرعلنی برگزار شد که وی دراعتراض به غیرقانونی بودن آن، از خود دفاع نکرد. با این حال دادگاه، او را به اتهام تبلیغ علیه نظام به یکسال حبس تعزیری محکوم کرد.



--

تحریم فعال؛ راهبرد جنبش سبز در انتخابات

آیا برای آزادی موسوی و کروبی درخواست خودتان را ثبت کرده اید؟ اینجا
 سبز مي مانيم، تا هميشه


--
جنبش سبزمان را پاياني نيست
 
توصيه امنيتي: هنگام ارسال نامه هاي دريافتي به خارج از گروه آدرس فرستنده را از بالاي نامه حذف كنيد
http://groups.google.com/group/iran-protesters :آدرس گروه
iran-Protest@googlegroups.com اطلاعات و اخبار خود را برای اطلاع دیگران به اين آدرس بفرستید
http://protester09.blogspot.com وبلاگهاي جنبش سبز ايران
http://greenreform.blogspot.com
http://greenprotesters.blogspot.com

بیستمین نامه محمد نوریزاد به رهبر جمهوری اسلامی ؛ خیر شما در کناررفتن است





بیستمین نامه محمد نوریزاد به رهبر جمهوری اسلامی منتشر شد

آقای نوریزاد که طبق روال جمعه شب ها، این نامه را منتشر کرده در نامه این هفته خود، بار دیگر آیت الله خامنه ای را به پندآموزی از سرنوشت رهبران دیکتاتور و مادام العمر فراخوانده و نوشته است: از بشاراسد سوری بپرسید این شبها را چگونه صبح می کند؟ از او بپرسید آیا از شبها و روزهای زندگی اش لذت می برد؟ ازاو بپرسید اگرزندگی اش بهمین منوال بدرازا بیانجامد و مثلاً سی سال دیگر نیزبا کشتار و رعب و زندانی کردن معترضان به حکومت خود ادامه دهد، آیا طعمی ازلذت وآرامش نصیبش می شود؟ ازاو بپرسید برای برقراری چه شرافتی هموطنان خود را ازپا درمی آورد؟

وی افزوده است: به او بفرمایید این قبول که مردمان معترض همگی آلت دست اجانب اند وجاسوس و فتنه گر، اما تو درادامه ی رهبری ات بنا داری چه تاج گلی به سرمردمت بزنی که تا کنون نزده ای؟ حالا به داخل قبر قذافی فرو می شویم وهمین پرسشها را بگونه ای دیگر از او می پرسیم. این که: اگر زنده شوی و مجدداً بدنیا بیایی چه خواهی کرد؟ ازاو می شنویم: من می توانستم با بکار بستنِ کمی تعقل هنوززنده باشم وبا آبرو درگوشه ای ازکشورم زندگی کنم.

نوری زاد در ادامه آورده است: اما لجوجانه خود نخواستم واکنون با هزار خسارتی که برای مردم لیبی ببارآورده ام، درگور خود چشم به راه عقوبت عقبایم. وباز از او می شنویم: آهای رهبران و حاکمان جهان، بگوش باشید، اگر طالب بقا و دوام و همراهی مردمید، با مردم خود یکی باشید. زبان لکنت مردم بگشایید. به خواست آنان بها بدهید. دست به جیب مردم نبرید. دوراز چشم آنان به هزار کار نابجا روی نبرید. واگر روزی همین مردم شما را نخواستند، ازعلیّ مرتضا بیاموزید و خود کنار بروید. و بدانید که خیر شما درهمین کناررفتن است. 

آقای نوریزاد در این نامه، تنها راه بازگشت به عرصه ی برقراری را عذر خواهی از مردم دانسته است.

به گزارش وبسایت رسمی نوری زاد، متن نامه بیستم این جهادگر به رهبر جمهوری اسلامی بدین شرح است:

به نام خدایی که شرم آفرید

یک خبرخیلی خیلی خوب!

سلام به رهبرگرامی جمهوری اسلامی ایران

پیش از آنکه این خبرخیلی خیلی خوب را به جناب شما تقدیم کنم، تقاضا دارم کمی صبوری بخرج دهید تا من به یک سخن کوتاه اشاره کنم. قول می دهم بلافاصله بعد ازطرح این سخن، به سروقت آن "خبرخوب" ومطول بازروم. آنجا که من خبرخوبی برای شما پدید آورده ام، چراخبرخوب شما ازمن وجمعی چون من دریغ شود؟ با این تفاوت که خبرخوب من به نجات وامنیت و رفاه رشد وآبادانی کل کشور و بقای خود شما منجر می شود، وخبر خوب شما اما تکان مختصری به زندگی من و عده ای دیگراز زندانیان درمی اندازد.

واما سخن کوتاه من:

تقاضا دارم به حجة الاسلامان مصلحی و طائب دستور فرمایید آن پنج دستگاه کامپیوترحرفه ای ولوازمی را که از دوسال پیش ازمن برداشته اند، و اقلام دیگری را که ازسایرین برده اند به ما باز بگردانند. اجاره ی دستگاههای خود من روزانه حداقل یکصد هزارتومان است. این یکصدهزارتومان را در دو سال ضرب کنید تا بدانید امثال من چقدر از اطلاعات و سپاه شما طلبکاریم. به این حجة الاسلامان بفرمایید: برداشتن اموال مردم اگر از هرسارق بی سروپایی پذیرفتنی باشد، ازکسانی که به لباس پیامبر فروشده اند پذیرفتنی که نیست، جزخسارت وآشوب و از هم دریدن شعارهای اسلامی وانقلابی بهره وفایده ندارد. بویژه آنکه این سرقت های بیشمار به تأیید کسانی صورت پذیرفته است که در مقام وزارت اطلاعات یک کشور اسلامی، و ریاست اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بنا دارند از امنیت و اموال وآبروی مردم صیانت کنند.

به آنان بفرمایید: "هتک حرز" شهروندان، طبق قانون هرکشورکافروهربیقوله ای جرمی محرز است. پس شما دو تن و دستگاه عریض و طویلتان چرا ازاین گناه و جرم مستمردست نمی شویید؟ حالا داستان اسکله های قاچاق و هزار هزار فرصت روبیده بماند برای بعد.

خوب، این ازسخن کوتاه من. واما "خبرخوبِ" من از دل اوضاع شکننده ودرهم پیچِ امروزِ ما برمی خیزد.

شما نیک ترازهمه ی ما می دانید که حال و روز این روزهای ما اصلاً خوب نیست. شعارهای پوک ما و قرارگرفتن افراد نالایق بر مصادر امور اولاً، و حساسیت های جامعه ی جهانی ثانیاً، ودسیسه های کشورهایی که بهردلیل از ما خوششان نمی آید ثالثاً، ما را به تنگنایی سخت درافکنده است.

ما به کودک لجوجی می مانیم که ازآغوش مهرومعترضانه ی پدر و مادرخود بدر رفته. واکنون نه کسی را می شناسد، نه راه خانه می داند، نه وسعت نظری دارد، ونه جذابیتی که مردمان را بدو تمایلی باشد. سکه های توی جیبش نیز بیش از آنکه موجب رهایی او شود، دزدان راه را به وسوسه می اندازد. سرانجامِ این کودک لجوج چه می تواند باشد جز شیون وبه تاراج دادن دارایی اش و نهایتاً: تکدی گری؟

کسی که درهمان گدایی نیزمستقل نیست. و باید کل درآمدش را به حامیان گردن کلفتش بدهد تا لقمه نانی بدو بدهند.

بچشم خود می بینید که این روزها دیگر از شلتاق های رییس جمهور مطلوب تان خبری نیست. و شما نمی دانم چرا مجبورید این جنازه را تا پایان دوره اش به دوش بکشید؟ من بنا ندارم دراین نامه ای که بر"خبری خوب" مبتنی ست، برتلخی ها پای بکوبم و کامتان را برآشوبم. قراراست خبری با شما بگویم که ما را از این تنگنا بدر ببرد و دوام و بقای ما وشما را تضمین کند.

مقدمتاً از بشاراسد سوری بپرسید این شبها را چگونه صبح می کند؟ از او بپرسید آیا از شبها و روزهای زندگی اش لذت می برد؟ ازاو بپرسید اگرزندگی اش بهمین منوال بدرازا بیانجامد و مثلاً سی سال دیگر نیزبا کشتار و رعب و زندانی کردن معترضان به حکومت خود ادامه دهد، آیا طعمی ازلذت وآرامش نصیبش می شود؟ ازاو بپرسید برای برقراری چه شرافتی هموطنان خود را ازپا درمی آورد؟ به او بفرمایید این قبول که مردمان معترض همگی آلت دست اجانب اند وجاسوس و فتنه گر، اما تو درادامه ی رهبری ات بنا داری چه تاج گلی به سرمردمت بزنی که تا کنون نزده ای؟

حالا به داخل قبر قذافی فرو می شویم وهمین پرسشها را بگونه ای دیگر از او می پرسیم. این که: اگر زنده شوی و مجدداً بدنیا بیایی چه خواهی کرد؟ ازاو می شنویم: من می توانستم با بکار بستنِ کمی تعقل هنوززنده باشم وبا آبرو درگوشه ای ازکشورم زندگی کنم. اما لجوجانه خود نخواستم واکنون با هزار خسارتی که برای مردم لیبی ببارآورده ام، درگور خود چشم به راه عقوبت عقبایم. وباز از او می شنویم: آهای رهبران و حاکمان جهان، بگوش باشید، اگر طالب بقا و دوام و همراهی مردمید، با مردم خود یکی باشید. زبان لکنت مردم بگشایید. به خواست آنان بها بدهید. دست به جیب مردم نبرید. دوراز چشم آنان به هزار کار نابجا روی نبرید. واگر روزی همین مردم شما را نخواستند، ازعلیّ مرتضا بیاموزید و خود کنار بروید. و بدانید که خیر شما درهمین کناررفتن است.

وگرنه: این من. سرنوشت شما.

رهبرگرامی،

من که بنا دارم خبرخوشی را با شما بگویم، غلط بکنم جناب شما را با قذافیِ پلید همسنگ و هم طراز بدانم. او جفا کار بود و نتیجه ی جفاکاری اش را چشید و به جهنم پیوست. شما کجا و قدافی کجا؟ نه نه، زبانم لال اگر یک چنین نیتی با من باشد. مرا اگر یک چنین نیت شومی درسربود، هرگزاز "خبری خوب" با شما نمی گفتم. خبرخوب را با کسی می گویند که هنوز کور سویی از امید دراو بچشم آید. ما با شما دل به امید بسته ایم. بله، ما شما را اینگونه می بینیم.

گفتم: اوضاع زمینی و آسمانیِ این روزهای ما اصلاً خوب نیست. هم درزمین به تنگنا و آشفتگی درافتاده ایم، وهم بدلیل برزمین کوفتن بدیهی ترین سنتهای الهی، ازچشم و رحمت خدا دورمانده ایم. اگر دیر بجنبیم، بشاراسد سوری، فرشی از روزها و شب های تلخ خود را پیش پای ما خواهد گستراند. اما هنوز ما را فرصت اندکی مانده. ومن چتر"خبرخوب" خود را در همین فرصت اندک وا می گشایم. منتها "خبرخوب" من به ضروت های ظریفی محتاج است. وبرای اثربخشی تامّ وتمامش به همراهی کسانی دیگرنیزنیاز دارد. من یک چند نفری را که حضورشان برای دستیابی به آن "خبرخوب" حتمی است برمی شمرم و از جناب شما نیز می خواهم که یک چند نفری را خود شما براینها بیفزایید. من و شما و این چند نفر باید به یک جایی برویم که آن "خبرخوب" برای ملاقات ما پای می کوبد. به کجا؟ خواهم گفت. ابتدا باید همراهان خود را برای آن ملاقات شورانگیز برگزینیم. من شخصاً این افراد و این جمعیت ها را پیشنهاد می کنم:

یک: جناب هاشمی رفسنجانی، بدلیل سهم ونقشی که درهزارتوی انقلاب داشته است. ومی شود سر انگشتِ ایشان را درهر حادثه ای رصد نمود. وی شاید بیش از همه ی ما بداند قافله ای که برقوس یک دایره راه می پیماید، نه به گمگشتگی، بل به خود فریبیِ مؤکّد دچار است. چرا که هرچه راه برود، به نقطه ی عزیمت خود نزدیکتر می شود. نقطه ی عزیمتی که ازشادابیِ روز نخست تهی است. خستگی وبی سرانجام مسافران این می گوید.

دو: جناب سید محمد خاتمی، ازآن روی که هشت سال تمام اراده ی بسیاری از امور کشور بدست او بود. او می توانست کارها بکند، ونکرد. او می توانست آنچنان اوج بگیرد که برای پایین کشیدنش به نفس تنگی بیفتند. او می دانست: قطب مخالف آن کسی که دروغ می گوید، کسی نیست که راست بگوید. بلکه آن کسی است که به رغم راستگویی، راه بردروغ ببندد. وخاتمی این دومی را نادیده گرفت. خاتمی باید مسئولیت را می جوید و فرو می برد. که اگر مسموم بود، بالا می آورد، واگر گوارا بود، خود بالا می رفت. 

سه: جناب احمدی نژاد، از این روی که او تجلی عوامیت و برآمده از بُهت و بیماری ما ایرانیان است. برخی از آدمیانِ تاریخی غذا را می چرند. اینجا همانجاست که معده هایشان بهم لبخند می زند و احوال هم را می پرسند. معده هایی که باهم دست می دهند وبا هم روبوسی می کنند و بهم متلک می پرانند و زیر چشمی همدیگر را می پایند. ضیافت معده ها، یکی از رایج ترین های تاریخ بشربوده است. ضیافتی که درآن، حجم معده ها ملاک برتری است.

جایی که عقل به حاشیه می رود و جهالت آذین می پوشد. آقای احمدی نژاد ازاین روی که عقلانیت ما ایرانیان را به طعنه گرفت و برتن بسیاری ازما معده ای از جهالت پوشاند، درنوع خود پدیده ای کم نظیراست. ما که نه، تاریخ باید به تحلیل این پدیده ی نوظهور دورخیز کند. حضوراین پدیده درآن صحنه ی ملاقات ضروری است. حتماً!

چهار: همه ی مراجع تقلید فعلی، بخاطراین که برعمده ی فعل و انفعالات کشور چشم داشته اند وبا سکوت یا همراهیِ خود آنها را امضا فرموده اند. اینان نیک می دانند که پای تاریخ از بلاهت آدمیان آبله گون است. ومی دانند: بنای مرجعیت شیعه از ابتدا برروبیدن جهل و بلاهت پاگرفته است نه اینکه بربلاهت مردمان برج بسازد. مراجع ما آزمونی سخت و سهمگین را از سرگذرانده اند. آزمونی که جوانان ما را پیرکرد و پیران ما را فرسود. چه می گویم؟ روزهای سخت مراجع ما هنوز درپیش است. مراجع ما می دانند این جاذبه نیست که فرد را برمی کشد. گاه دوری و گریز است که آنان را به معرکه می خواند. علمای سابق ما چرا شجاعت را ضروری مرجعیت می دانسته اند؟ و گریز از دنیا را ضروری تر؟

پنج: همه ی نمایندگان مجلس درتمام دوره ها، که برای صیانت از حق مردم سوگند خوردند واین سوگند را صمیمانه بخاک افکندند. خیانت ها وغارت ها و قوانین خاک خورده را بچشم خود دیدند و دم برنیاوردند. برای شنودن آن "خبرخوب" حتماً آقایان روح الله حسینیان و احمد توکلی هم باشند. تا اولی اخلاق و ادب و امنیتی را که با لباس پیامبر آمیخته به نمایش بگذارد و دومی رنگهایی را که به صورت شعار افشانده صیقل دهد.

نمایندگان ما باید همانجایی که برصندلی نمایندگی نشسته بودند،  زمین زیر پا را می خراشیدند و خاکش را پس می زدند و به گودی گورخود فرو می شدند. به جنازه ی مدفونشان که می رسیدند، به صورتش تُف می کردند و بازازسرگورخود برمی خاستند تا وقتی دیگر. جنازه ی آنان باید از دستشان کلافگی می گرفت. نبش قبر، یکبار و دوبار نه هرروز و هرساعت. بله، جنازه ها باید از یقه درانی نمایندگان ما پای فرارمی جستند. نماینده ای که بخاطر حقوق تباه شده ی مردم، دم به ساعت یقه ی خود را نگیرد و ندراند وبه نبش قبرخود نپردازد، همان جنازه ی بی تکان نشسته برصندلی نمایندگی است ونه بیشتر. وما متأسفانه دراین سالها، قبرستانی از نمایندگان فربه و بی تپش برآوردیم. با سنگ قبرهایی مجلل و سیستم صوتیِ دِبش. قانون؟ شوخی نفرمایید.

شش: همه ی وزرا از ابتدا تا کنون، آنانی که برزمین ناهموار این سرزمین بی دروپیکرشکم ساییدند و بزعم خود سنگ برسنگ نهادند اما عجبا که بنای درستی از بلندای های و هویشان بالا نرفت. وزرای ما باید بدون آنکه هیچ پیش شرطی برای خود قائل شوند، هراز چندی به یک جزیره ی متروک می رفتند و بخش قابل توجهی از فضولات فکری خود را درآنجا دفن می کردند و درراه بازگشت کل جزیره را با فشاریک دکمه بهوا می فرستادند. بدا که وزرای ما همیشه هزار مسئله ی فردی و صنفی را بدوش می کشیدند و تنها یکی از مسائلشان مردم بود. وزرای ما همه چیز داشتند الا همان جزیره را. والبته این "رفاقت" بود که دراغلب وزارتخانه ها جای "لیاقت" را گرفت تا وزرای ما راه آن جزیره را نپیمایند.

هفت: همه ی قاضیان دستگاه قضا، وبویژه شیخ محمد یزدی و همین جناب آملی لاریجانی، که قانون را با ندانم کاری های خود دم در دستگاه پرآوازه اش روبه قبله خواباندند و گوش تا گوش سرش را بریدند تا عبرت تاریخ شود و هرگزدم ازحقوق مردم و حاجت های قضایی آنان برنیاورد. معتقدم نوازندگان با هرمهارتی که دارند، تنها بخشی از ظرفیت سازها را برمی کشند. روزی را تجسم کنید که سازها با   همه ی استعدادشان به صدا درآیند. بهشت نه مگر آنجاست؟ جایی که نغمه ها، فضای مناسب وگوش شنوا بیابند.

دستگاه قضایی ما نیز باید به یک چنین چشم اندازی دست می بُرد. که عدالت را از غربت بدر می آورد و غبارش می روبید و صدای دلنوازاورا بگوش جهانیان می رساند. نه این که براو زنگار بنشاند و جنازه اش را به گورعمیقی ازمذلت دراندازد و براو تلّی از تباهی فرو ریزد. برای خیلی ها رستگاری، زنگوله ای است تاهرکس به تناسب حال به آن تنه ای بزند و صدایی از او برآورد. برای دستگاه قضایی ما رستگاری درتعداد سنگهایی بود که می توانست از پیش پای مردمان بردارد که برنداشت. بلکه بالعکس، سنگ هایی سنگین به پای قانون ومردمان بست و به پایشان سنگ نیزکوفت.

هشت: روحانیان، که باید مثل کبریت، درهمجواریِ آتش، کمر به خاموشی می بستند. ونه چون چوبِ تر. که تا شعله ورشدن فاصله بسیار دارد. خاطره ای که یک چوب ترازآتش دارد، به اشتعال او نمی انجامد. وگرنه جنگلها با همین خاطره خاکسترمی شدند. دراین انقلاب، روحانیان ما خوش برآمدند اما بقدر همه ی عمرتاریخ، فرصت سوزاندند.

روحانیان ما به کجاها که می توانستند سربزنند و سرنزدند. دریغ که فرصت گذشت و روحانیان ما از قافله ی پرشتابِ شهامت و علم و فرصت سنجی و حق گویی و حق گرایی جا ماندند.

کمی دیر شده اما چرا نگویم: تجاوز، حتماً درمعنای جنسی و مالی و سرزمینی اش متوقف نیست. تجاوز می تواند حتی درهمین کلمه ها صورت پذیرد. یک نویسنده درهرکجا که دروغ می نویسد، به حقِ کلمه هایی که برمی گزیند تجاوز می کند. روحانیان ما، هم به حقِ صنفی خودشان تجاوز کردند و هم به آن رسالتی که عهده دارش بودند.

خلاصه این که: روحانیان ما هم خودشان را هدر دادند وهم دینی را که بنا برتبلیغش داشتند. شما یک منبرآزاد دراین سرزمین فلک زده نشان من بدهید تا من بدانسو شتاب کنم.  منبری که پایه های آن از حق باشد و پله های آن از ادب و انصاف و بلندای آن از علم. حیف که زمان سپری شد و رفت. مگراین "خبرخوب"ی که من بنای گفتن آن دارم چاره سازی کند وروحانیان ما را برسرقراری که با خدا بسته اند باز بگرداند. وگرنه اگر زمان گذرکند، واین نیم فرصت نیز بگذرد، روحانیان ما باید برای همیشه بجای آب افسوس بنوشند و بجای نان حسرت بخورند. مباد درحق روحانیانی جفا کنم که با همه ی سلامتشان، ناگزیردرامتداد روحانیان جفاکار قرارگرفتند وازآسیب آنان خراش خوردند. روحانیانی که بغض در گلو،مفری برای واگشودن فهمشان نیافتند.

نه: دستگاههای امنیتی، چه اطلاعاتی و چه سپاهی. ازاین روی که این دستگاهها دراین سی و سه سال علاوه بربایستگی های حرفه ای که جای تقدیر نیز دارد، توانستند به بازتعریف مشتقاتی از معارف دینی دست یابند که پیش از آن برای مردمان تاریخ نامکشوف بود. معتقدم دستاوردهای اینچنینی این جماعت که ازیک نظام دینی برآمدند وبرسراین کشورآوارشدند، باید درکتاب دستاوردهای بکرجهانی ثبت و ضبط شود تا مبادا دیگران اینهمه فراورده را به نام خود بالا بکشند. جماعتی که قانون را درپوزخند، حق مردم درخمیازه، پاکدستی را درطنز، انصاف را درخارش، آبروی مردم را درمستراح، حریم های خصوصی را دراستکان چای، ادب را درعطسه، واموال مردم را درجیب خود فرو فشردند وآنچنان برآیندی ازسکرات یک دین آسمانی برکشیدند که مگر انبیا عظام با آن اتصالی که به کانون وحی داشته اند به ترمیم اینهمه هرزگی حریف شوند.

ده: آن جماعت ازمردم که برسایرین جفا کردند. این جماعت با فریبکاری، با دروغ، با دورزدن قانون، با تطمیع دیگران، با ریاکاری، با بالاکشیدن حق این و آن، با رانت خواری و رابطه گرایی، با سکوت، با همراهی، وبا نفهمی های خود سهم تعیین کننده ای در تخریب شاکله ی کلی جامعه داشته اند. حضور اینان نیزدر جایگاه مخصوصی که من برای شنودن آن "خبرخوب" برساخته ام بسیارضروری است.

واما آن "خبرخوب"

حالا وقت آن رسیده است که ما و شما و این اشخاص واین جمعیت هایی که من پیشنهاد داده ام، و کسانی که خود جناب شما براینها افزوده اید به جایگاه برآمدنِ آن "خبرخوب" برویم. محل مورد نظرمن، یک سالن سرپوشیده مثل سالن های ورزشی است. همه برسکوها می نشینیم و شما ریاست جلسه را بعهده می گیرید. مقدمه ی "خبرخوب" اززبان جناب شما جاری می شود. این که: دوستان، بزرگان، هریک ازما درپدید آمدن نابسامانی های این سرزمین آسیب دیده دخیل بوده ایم. گرچه اوضاع زمینی و آسمانی این روزهای ما خوب نیست، اما ظاهراً خبرخوبی درراه است. ما هنوز به انتها نرسیده ایم. ما راهنوز امید هست. تا مگردرحد مقدور، آبِ رفته بجوی بازبگردانیم. صدا و تصویرما اکنون بطور زنده از شبکه های داخلی و خارجی پخش می شود. ما امروز درقدمگاه تاریخی خویش ایستاده ایم…..

کلمه ها نای بیرون خزیدن از گلوی مبارک شما را ندارند. ازادامه ی سخن بازمی مانید. به آقای هاشمی اشاره می فرمایید که رشته ی کلام را دردست بگیرد. شرمی غلیظ برچهره ی ایشان نشسته است. دل دل می کند اما او نیز پای برخاستن ندارد. به آقای خاتمی رو می کنید. که یعنی شما بیا و پشت این تریبون بایست وبا مردم ایران سخن بگو. آقای خاتمی چه بگوید؟ بگوید: ای مردم، من شرمنده ام که اوضاع کشور بدینجا انجامیده ومن بقدر سالهای مسئولیتم باید پاسخگو باشم؟ ازهرمرجع و روحانی و قاضی و وزیرومسئولی که می خواهید روبه مردم قرار گیرند و ازآنان بخاطرسالها خسارت پوزش بخواهند، کسی شهامت برخاستن و پای پیش نهادن ندارد. که اگر می داشت، تا کنون از مردم عذرخواسته بود.

نهایتاً منِ نوری زاد برمی خیزم تا این "خبرخوب" از گلوی من سرازیر شود و بقای ما و شما را تضمین کند وکشوررا ازهزار حادثه ی درکمین برهاند. ومن، اینگونه لب به سخن می گشایم:

سلام به مردمان سرزمینمان ایران

سلام به شما شیعیان و سنیان و مسیحیان و یهودیان و زرتشتیان وبهاییان و درویشان و با دینان و بی دینان وبا حجابان و بی حجابان کشورمان ایران. سلام به شمایانی که با تبسم وهزار آرزو به روی ما آغوش گشودید و اداره این کشور را به ما سپردید و ما اما به امانت شما دست بردیم و تا توانستیم از آن برداشتیم یا امانت های شما را هدر دادیم و سوزاندیم و راه بجایی نیز نبردیم.

سلام به دختران و پسران

که تا چشم گشودید از ما ترشرویی و عصبیت و تحکم و محدودیت دیدید و ناگزیردم برنیاوردید. ای من فدای مظلومیت شما که بدست پرشقاوت ما جوانی تان ازکف رفت و ما مجالی برای سخن گفتن و اعتراض بشما ندادیم. ما شیعیان، مظلومیت را درکربلا می جوییم. وحال آنکه سالها شما مظلومانه درکنارما بوده اید وچشم ما لیاقت رؤیت جمال شما را نداشت. ای جوانان سرزمینمان ایران، این من، نوری زاد، مرا بگیرید و به تقاص سالها فریب و آسیب و غارت، بند از بندم بگسلید. بخاطرجوانی نابی که از شما ضایع کردم به صورتم تف کنید. بخاطرشادمانی و شادابی ای که از شما دریغ داشتم، گریبانم بگیرید و ازهم بدرید. بخاطرحقی که از شما در اجتماع ومجلس و دولت و دستگاه قضا تباه کردم، شماتتم کنید و از من روبگردانید.

من شما را بخاطر یک اعتراض ساده به زندان انداختم و درسلولهای انفرادی شما را بدست هیولاهای خود سپردم تا برشما شنیع ترین رویه های غیرانسانی فرو ریزند. من، نوری زاد، جوانی شما را سوختم. ای آتش برمن گوارا که سوختن شما را دیدم و ضجه های شما را شنیدم و از شما رو برگرداندم. آیا مرا می بخشایید؟ این من، قاتل و شکنجه گرو غارتگرو مانع رشد و شادابی شما، آیا می توانید به صورت من بنگرید و به من بگویید: بخشیدیمت؟ مرا ببخشایید ای دلسوختگان. من امروز ازهرخطایی که مرتکب شده ام پشیمانم. مرا به سرنوشت و بیچارگی ظالمان احالت مدهید. من خود برخطاکاری خویش معترفم. پوزش مرا بپذیرید و از من درگذرید. گرچه خود نمی دانم اگر بجای شما بودم، واینهمه آسیب از کسی دیده بودم، مرا آیا شجاعت بخشودن او بود یا نه. اما شما بزرگی کنید و مرا ببخشایید. شما را به جوانی ای که از شما تباه کردم سوگند، مرا نفرین مکنید. من امروز دلشکسته ام. از تجسم جفاهایی که برشما روا داشته ام. از آسیب هایی که برشما بارانده ام. به من رحم کنید. به کسی که به شما رحم نکرد.

سلام به بانوان این سرزمین زخمی

شما سرسلسله ی آسیب دیدگان این سرزمین زخمی هستید. ما بلافاصله پس از بعهده گرفتن سکان این کشور، به اول کسانی که جفا کردیم شما بودید. به اجبار شما را به رعایت حجاب مجبور کردیم و عبوس ترین چهره ها را برای برخورد با شما بکارگماردیم. شما را درامتداد یک باورغلط تاریخی، ناقص و رشد نایافته دانستیم وراه حضوردربخشهایی از جامعه ی علمی واجتماعی کشوررا برشما بستیم. از این که یک بانو با همه ی شرافت و علم و شایستگی اش به مقامی ومسئولیتی درآید تنمان لرزید. درمحافل رسمی و حکومتی، همه جا بانوان چادری را برسایرین برتری دادیم. و دراین میان، به سلامت فکری، وبه شرافت علمی، وبه برتری های مدیریتی بانوان کم حجاب اعتنایی نکردیم. اکنون این ما، این من، مرا و مارا ببخشایید. بخاطربزرگواری ای که درشما هست و درمن نوری زاد نبوده است. مرا از آن روی ببخشایید که اکنون پشیمانم. از جفاهایی که برشما باریدم. ازخطاهایی که مرتکب شدم. ازنسبت های ناروایی که به مقام شامخ شمایان روا داشتم. ازسنگهایی که پیش پای شما وانهادم. وازاین که قدر شمایان را ندانستم و راه را بررشد و برآمدنتان بستم. به صورت من بنگرید و حلالم کنید. مرا به آخرت و حساب و کتاب خدا حوالت مدهید. اگر می توانید درهمین دنیا، درهمین اکنون مرا ببخشایید.

سلام به پیروان سایر مذاهب و مسلک ها

آزادی و فراغت و حضور اجتماعی و سیاسی و اقتصادی سالهای پیش از انقلاب شما بسیار بیشتربود. اما شما پا به پای ما درسرنگونی رژیم سابق همراهی کردید تا مگر به افق مطلوب تری چشم وا کنید. ما به شما فراوان ظلم کردیم. جوری که راه ورود شما را به دستگاهها و ادارات و سایر منصب ها بستیم. وشما را چاره ای باقی نگذاردیم الا پذیرفتن هرآنچه که ما به شما تحکم می فرمودیم. شما را واداشتیم که تمایلات دینی ما را رعایت کنید. وخود ما هرگز به شما اجازه ندادیم تمایلات دینی و سنتی خود را آشکار کنید. چهره ای که ما از دین خدا آراستیم، برخلاف شما که نرم و مصلحانه اید، خشماگین و عبوس و آکنده ازهیاهوبود. ما همسایگان دینی خوبی برای شما نبودیم. ما را بخاطر روح مصلحانه ای که از آسمان خدا دریافته اید، ببخشایید. ما دلهای شما را شکستیم. وراه ورود شما را به اجتماع مطلوبتان بستیم. ما هرگز شما را انسانهای انتقامجو ندانسته ایم. پس ازما انتقام مگیرید و از خطاهای ما درگذرید.

سلام به فرهیختگان و تحصیلکردگان و متخصصان و دانشجویان و اهالی فرهنگ و هنر

رفتارما با شما نیز خوب نبود. زاویه ی تنگی که ما از آن به جهان می نگریستیم، هرگز به ما اجازه نداد شما را بفهمیم و درکنار دغدغه های شما قرار گیریم. ما عرصه های حضور شما را درهم فشردیم. با گسیل اوباشان مذهبی به محافل علمی شما اجازه ندادیم فرزانگی و فرهیختگی دراین کشورپا بگیرد. چرا که درآن صورت، خود ما، با سواد کمی که داشتیم، از شما عقب می ماندیم و سخنی برای شما نداشتیم. ما جایگاه علم را درکشورمان خفیف ساختیم. وبه راهی که شما مشفقانه نشانمان می دادید درنیفتادیم. ومحیطی برای دانشگری و آراستگی های هنری نپرداختیم. راه گلوی دانش و هنرشما را بستیم و قدر شمایان را خوار فرمودیم. بخاطر بزرگی ای که درشما نهادینه است، وبخاطرخشمی که درشمایان نیست، وبخاطرادبی که ازشما برمی جوشد، وبخاطرفردایی که چشم به راه شماست، ازما درگذرید. ما خود بخاطر اخم یک نفر، سالها براو تنگ گرفتیم، پس به شما حق می دهیم که دربخشایش ما به تأمل بنشینید.

سلام به کارگران و کشاورزان و صاحبان مشاغل

جفای ما به شما کم نبود. ما شأن تولید را برزمین گرم ندانم کاری زدیم. انرژی و غیرت و توانمندی های شما را به حاشیه راندیم. شما را به آوارگی و مهاجرت از جایی به جایی و از این شغل به شغلی دیگر درانداختیم. محصولی را که شما به راحتی درهمین داخل تولید می کردید، جلوی چشم شما از خارج وارد کردیم واجازه دادیم دامنه ی ورشکستگی های شما گسترش یابد. درمسیراین بی تربیتی بزرگ، اکنون ما به چنان تنبلی ملی درافتاده ایم که مگر جوانان و پیران افغانی زیرپای ما را بروبند و دیوار کج خانه مان را راست کنند. مرا و مارا ببخشایید و از خطاهای بیشمار ما درگذرید تا مگر "فردا" با همه ی ظرافتهایش به روی بُهت زده ی ما لبخند بزند و ما را از این سردرگمی بدر ببرد.

سلام به پدران و مادران و خانواده های شهدا

ما فرزندان شما را فرسودیم. و گاه به بهانه های سست آنان را به زندان انداختیم و راه تحصیل و معیشت آنان را بستیم. جمعی از آنان را – بی آنکه فرصتی برای دفاعشان قائل شویم – کشتیم. قدرشهدای شما را ندانستیم. فرزندان شما برای برپایی برازندگی های جامعه به دل حادثه زدند تا این جامعه از دروغ و نفرت و دزدی تهی باشد. تجلیل ازمقام شهید به این نیست که با چند پوستر و چراغ چشمک زن به استقبال سالروز شهادتشان برویم. تجلیل از شهدا، روفتن زشتی از صورت جامعه است. همان که ما هم فراموشش کردیم وهم خود درتکثیرآن دخیل شدیم. می دانم انتظار بخشایش از شما دلشکستگان دشوار است. اما شما را به رفتگانتان سوگند، ازما بگذرید تا دیگران بیاموزند دراوج نفرت ازجماعتی که به شما ظلم کرده اند و به دل شما داغ نشانده اند، می شود درگذشت وبخشود و برای همیشه ریشه ی کینه های تمام نشدنی را برآورد و به دور انداخت. شما آموزگارآن برکتی باشید که ما شعارش را دادیم و بدان عمل نکردیم.  

سلام به کودکان و نوجوانان

به آنانی که ما بسیاری ازفرصت ها و شایستگی ها و سرفرازی ها وسرمایه هایشان را ازهمین حالا به باد داده ایم. به آنانی که قرار است مردان و زنان بالغ و رشد یافته ی فردای ما باشند. به آنانی که تا آمدند بخندند و کودکی کنند، با عصبیت های ما مواجه شدند و به لاک کودکی خویش فرو خزیدند. شما نیز دست بخشایش به سرما بکشید. شمایی که هنوز با لبخند و با دلهای صاف و صیقلین همجوارید. شمایی که هنوز با کینه و نفرت بیگانه اید.

سلام به قهرکردگان و مهاجران

جفای ما به شما کم نبوده و نیست. شما از کشورخود بیرون نرفتید، بلکه از مسیر طوفان جهل ما بدر شدید. کدام عاقل به کشورش پشت می کند؟ وکشورش را با هزار هزار کارِ برزمین مانده بجای می گذارد و به دیاری دیگر می کوچد؟ شما را تاب جهالت ما نبود. رفتید تا مگربعدها به میهن خود بازآیید. چرا که درهیچ کجا – گرچه دربهشت روی زمین – دلتان آرام نخواهد گرفت. ای من خاک پای شما درآن لحظه هایی که از سوزدلتنگی می سوختید و ما را فهم سوز شمایان نبود. عزیزان، ما شما را تاراندیم با صفت های گوناگون. از لامذهب و جاسوس و روشنفکر و بی وطن و اجنبی گرا و خود باخته و غربزده و بی غیرت، تاهرزه وهرجایی و خود فروش.

شرممان باد از این همه جفایی که برشما رفت و ما هیچ فرصتی برای ترمیم این همه جفا به شما ندادیم. اموال وسهم شما را ازاین کشوربالا کشاندیم و با اسلحه ها و زندانهایمان برای شما دخمه های مخوفی از ترس پرداختیم تا مگر خیال بازآمدن به ذهن شما خطور نکند. شما مگر از ما چه می خواستید؟ می گفتید: این حق قانونی هرایرانی است که درهمه ی دستگاهها حضورداشته باشد و به تناسب شایستگی هایش مسئولیت پذیرد. می گفتید: چرا باید کودن ها و نورچشمی ها برکشیده شوند و دیگرانی که برترند، عقب رانده شوند. شما آزادی می خواستید. می گفتید: این حق هرایرانی است که اعتراض کند. راهپیمایی کند. واعتراضش را به گوش مسئولین برساند. اکنون این ماییم. خستگان و جفاکاران و ترشرویان و غضب کردگان. آیا هنوز الفتی ازبخشایشگری با شمایان هست؟ حتماً هست. پس ازخطاهای ما درگذرید و راه آشتی واکنید تا مگر این فرصت های باقیمانده را با شما و با برآمدن شما مدیریت کنیم. چه با حضورما وچه بی حضورما.

سلام به بیکاران و معتادان

کشوری که برسرهزار ثروت ملی خیمه بسته، چرا باید اینهمه بیکار و معتاد و ورشکسته داشته باشد؟ سهم شمایان ازاین همه ثروت ملی کجاست؟ ما با سرمایه های شما چه کرده ایم؟ به کجاها به دست باد سپرده ایم؟ وچرا باید دست شما از معیشت وکارو سلامت تهی باشد؟ جزاین که دستیابی به مقام نخست اعتیاد درمیان همه ی کشورهای جهان تنها ازاین روی نصیب ما شده است که ما سرمان بجایی دیگر گرم بود و دلمان درهوای مطلوبی دیگر خوش بود. وگرنه کدام کشور به ذخایرانسانی اش ایچنین جفا می کند که ما کردیم. ایکاش درشما اینهمه نفرت پا نمی گرفت و می توانستید از خطای ما گذرکنید. اینک این ما، ورشکستگان واقعی. آنانی که سی و سه سال برشما سواربودیم و برگرده های شما بارنهادیم و به شخصیت انسانی شما چیزی نیفزودیم. بلکه از شخصیت انسانی و هویت این جهانی شما فرو کاستیم. راستی آیا از ما درمی گذرید؟

رهبرگرامی،

من به نیابت از جناب شما و همه ی مقصران این سالهای پس از انقلاب، با آسیب دیدگان سخن گفتم. "خبرخوبِ" من همین است. این که رخ به رخِ این مردم تحقیرشده و توسری خورده بایستیم و ازآنان پوزش بخواهیم و دلجویی کنیم. این تنها راه بازگشت ما به عرصه ی برقراری است. چه این که مردمان ما را بخواهند یا نخواهند. مهم فرابردن این رسم پوزشگری است. همان خصلت مؤکدی که انبیا برآن تأکید ورزیده اند. که اگر خطا کردیم، پوزش بخواهیم و درجهت پاکسازی خطا قدم برداریم. شما را بخدا از این خیرخواهی بزرگ عبور نکنید. واین سخن مرا به حساب سخن یک بریده و پشت کرده به نظام نگذارید. ما وشما روزهای سختی پیش رو داریم.  تنها راهی که ما را دراین بحران ویرانگر مدد می رساند، دلجویی ازمردمان است. کورشوم اگر شأن و منزلت شما را با این نوشته خفیف خواسته باشم. شما با بها دادن به این توصیه، قد می کشید و سربرمی آورید و به دلها پای می گذارید. مهم همان قدم نخست است.

یک یاعلی بگویید و ازجا بربخیزید. یاعلی!  

پنجم بهمن ماه سال نود
بدرود تا جمعه ای دیگر
با احترام و ادب : محمد نوری زاد


--

تحریم فعال؛ راهبرد جنبش سبز در انتخابات

آیا برای آزادی موسوی و کروبی درخواست خودتان را ثبت کرده اید؟ اینجا
 سبز مي مانيم، تا هميشه


--
جنبش سبزمان را پاياني نيست
 
توصيه امنيتي: هنگام ارسال نامه هاي دريافتي به خارج از گروه آدرس فرستنده را از بالاي نامه حذف كنيد
http://groups.google.com/group/iran-protesters :آدرس گروه
iran-Protest@googlegroups.com اطلاعات و اخبار خود را برای اطلاع دیگران به اين آدرس بفرستید
http://protester09.blogspot.com وبلاگهاي جنبش سبز ايران
http://greenreform.blogspot.com
http://greenprotesters.blogspot.com

۱۳۹۰ بهمن ۸, شنبه

آشتی ملی؛ تنها راه نجات کشور - حبیب الله امیری


حبیب الله امیری

با توجّه به شرایطی که حضرتعالی بهتر واقفید، ایامی را به عنوان آشتی ملی اعلام و دشمنان را مأیوس و ناامید کنید

بسم الله الرّحمن الرّحیم 

« هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و کفی بالله شهیدا ً » سوره فتح آیۀ 28

حضور محترم حضرت آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران 

ابتدا با مروری مختصر دوران گذشتۀ خود را به استحضار می رسانم :

اینجانب حبیب الله امیری از روزی که خود را شناختم و از نوجوانی در 15 خرداد 1342 در تظاهرات اعتراضی مردم قم علیه رژیم شاه با شعار از جان خود گذشتم ... شرکت نمودم. در سال 1350 بعد از شناسایی توسط اطلاعات شهربانی قم، دستگیر شدم. در سال 1353 تحت تعقیب ساواک قرار گرفتم که به ناچار فراری و پس از مدتی آوارگی از کشور گریختم. در سال 1355 برای ادامۀ فعالیّت برای کشور به وطن بازگشتم، که به چنگ ساواک افتادم و بالأخره در بدو پیروزی انقلاب از زندان آزاد شدم.

پس از پیروزی انقلاب و بعد از اشغال ناجوانمردانۀ خاک ایران توسط نیروهای صدام و پس از بهبود نسبی صدمه های دوران زندان، عازم منطقۀ جنگی شده و تا پایان جنگ در منطقه حضور داشتم. مدّت دو سال هم به عنوان فرماندۀ کمیتۀ انقلاب اسلامی قم، در خدمت نظام جمهوری اسلامی بوده ام.
حضرت آقای خامنه ای! همانگونه که مستحضرید خدای بزرگ در آیۀ فوق و دیگر آیات قریب به این مضمون فرموده است: اسلام دین حق و برترین ادیان و بالطبع دارای برترین فرهنگ جهان است که توسط خاتم رسل حضرت محمّد بن عبد الله 9 به مردم ابلاغ شده است، تا انسان ها رستگار شوند. جمهوری اسلامی مدعی است پیرو چنین دینی که قرآن می فرماید هستم، پس چرا مورد تهاجم فرهنگی قرار گرفته است. مگر ممکن است بالاترین فرهنگ دنیا از دیگر فرهنگ ها شکست بخورد؟

پس بالاجبار باید پذیرفت به هردلیلی، عدم مدیریت صحیح نظام بوده،که کشور مورد تهاجم فرهنگی قرار گرفته است وگرنه اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیب که هست در مسلمانی ماست

اینک به بعضی از مواردی که باعث شده است جمهوری اسلامی مورد تهاجم قرهنگی قرار گیرد، اشاره می کنم: 

هنگامی که حضرت امام خمینی ; قبل از انقلاب آن شرایط و ویژگی های جمهوری اسلامی را طی مصاحبه ها و پیام ها برای ملت ایران ترسیم نمودند، از باب نمونه در مصاحبه با خبرنگار مجلۀ اکونومیست، فرمودند: " یکی از مهمترین وظایف اولیۀ جمعی که پس از سقوط شاه مسئولیت امور را به دست می گیرند، فراهم کردن شرایط انتخابات آزاد است که به هیچ وجه اعمال قدرت و نفوذ از هیچ طبقه و گروهی در انتخابات نباشد "( صحیفۀ نور جلد 4 صفحۀ 176 )

مگر حضرت امام خمینی با ملت ایران شرط نکرده است که در صورت پیروزی، آن شرایط عمل شود پس چرا آن شرایط به طور رسمی نقض می شود.

چرا با نظارت استصوابی، عدّه ای از کاندیداها را ردّ صلاحیّت می کنید؟ در حالی که این کار تجاوز آشکار به حق الناس است. هنگامی که وعده های حضرت امام خمینی به مردم این گونه نقض می شود، باید گفت عامل اصلی تهاجم فرهنگی، این گونه اعمال است. چون مردم به عمل افراد نگاه می کنند و با مقایسۀ وعده ها با اعمال قضاوت می کنند. 

جناب آقای خامنه ای! از قدیم الایام مرجعیّت شیعه در بین ملت از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده است و قانون اساسی نظام هم برای آن جایگاه ویژه قائل شده است، در جمهوری اسلامی اگر مرجع تقلیدی بر اساس وظیفه تذکر مشفقانه و دلسوزانه ای به مسئولین بدهد، طرفداران حکومت آن حرکاتی که در شأن هیچ نظام بشر دوستانه ای نیست، انجام می دهند و با یک مرجع تقلید شیعه که هم سنخ و هم کار و هم لباس و هم مسلک مسئولین است آن حرکات زننده را انجام می دهند، بدیهی است که مردم نسبت به دین و آیین و روحانیّت، سست عقیده شوند.

هنگامی که قرآن کریم می فرماید:" لا یستوی القاعدون من المؤمنین غیر اولی الضرر والمجاهدون فی سبیل الله... " نساء / آیۀ 95 کسانی که در زمان ستم شاهی به خاطر دفاع از آرمان مقدّس ملت در زندان و یا در زمان جنگ با حضور در جبهه های جنگ آزمون خوبی دادند، اینک به جای تجلیل از آنان، یا در زندان و در حصر غیر قانونی و یا شاهدیم به افرادی که به خاطر حراست و پاسداری از آن همه تلاش بی وقفه دوران بهترین ایام عمر خویش و به خاطر حراست از آن آرمان شهدا که هم سنگران دیروز حسین علایی ها بودند، هتاکی ها و تهمت ها می زنند، آیا اسلام دین منطق و ادب و استدلال و برهان نیست؟ پس چرا با آن حرکات زشت در درب منزل شخصی سردار حسین علایی با آبروی اسلام بازی می کنند و با کمال تأسف، بزرگان با سکوت خود این حرکات را تأیید می کنند؟

چرا با چنین اعمال غیر بشر دوستانه با آن افراد دارای حسن سابقه از سوی وابستگان به نظام اعتقاد مردم را متزلزل و ترویج تهاجم فرهنگی می کنند؟ 

هنگامی که اصول 6 و 59 از قانون اساسی که برای دخالت دادن مردم در مسائل مهم و سرنوشت ساز مملکت مثل انرژی هسته ای، نابسامانی های اقتصادی و رابطۀ با امریکا و... پیش بینی شده است که البته با استفاده از نخبگان و کارشناسان و با همکاری صدا و سیما می توان بسیاری از معضلات و بحران ها را حل و فصل و در نهایت با رفراندم اعتماد مردم را جلب نمود، لکن این اصول قانون اساسی هنوز اجرا نشده است، بدیهی است که مردم با مسئولین نظام فاصله گرفته و نسبت به حوادث مهم و سرنوشت ساز مملکت بی تفاوت می شوند، که نتیجۀ آن عواقب ناخوش آیندی برای جمهوری اسلامی دارد.

حضرت آقای خامنه ای! هنگامی که چند نفر از بهترین فرزندان این مرز و بوم به خاطر دفاع از آرمان ملت در زندان کهریزک به شهادت رسیدند و نظام رسما ً با آن جنایات برخورد قاطع و کاملی نکرد و هنوز پس از حدود دو سال خبری از رسیدگی آن پروندۀ ننگین در حضور ملت به طور شفاف نیست، چگونه انتظار دارید مردم دین گریز نشوند و ناهنجاری های جامعه گسترده تر نشود؟

هنگامی که عدّۀ کثیری از ملت در روز عاشورای حسینی در سال 1388 به عنوان تجلیل از هفتمین روز ارتحال جانگداز حضرت آیة الله العظمی منتظری و به عنوان اعتراض به نحوۀ برگزاری انتخابات در همان سال طبق اصل 27 قانون اساسی راهپیمایی کردند، به جای اینکه مسئولین نظام با منطق و قانون به خواستۀ آنان رسیدگی کنند، متأسفانه آن انبوه جمعیّت با اتهام ضد عاشورایی مواجه گردیدند. مگر آقایان فراموش کردند که قبل از پیروزی انقلاب همین مردم روز عاشورا را به عنوان اعتراض به رژیم شاه راهپیمایی کردند، لکن آن رژیم جرأت نکرد انگ ضد عاشورایی به آنان بزند، چون می دانست نتیجۀ معکوس خواهد داشت. اینک چرا از سوی مسئولین نظامی که مدعی دین و دین داری است، اتهام ضد عاشورایی به مردم می زنند؟

پس باید پذیرفت عامل ترویج تهاجم فرهنگی، این گونه اعمال است که با کمال تأسف بعضی از مسئولین نظام یا خود عامل به آن بوده اند و یا در مقابل تخلفات و جنایات دیگران سهل انگاری کرده اند. اما به نظر من ضرر را از هر جا که برگردیم منفعت است و اگر مردم احساس کنند که مسئولین امور و در رأس آن جنابعالی تصمیم واقعی به اصلاح امور دارید، پشتیبان شما خواهند بود. اگر یک حاکم اسلامی حقوق پایمال شده را به مردم باز گرداند، یقین دارم که آنان به فرهنگ دینی و اسلامی ارادت بیشتری پیدا خواهند کرد و تهاجم فرهنگی بی اثر خواهد شد. 

حضرت آقای خامنه ای! همانگونه که می دانید قدرت های بزرگ در عین تضاد با هم، به لحاظ داد و ستد گسترده در بسیاری از موارد با هم مشترک المنافع هستند و نمی توان به قول و فعل آنان مطمئن شد، پس باید این احتمال را داد که ممکن است پشت پرده به نتیجه و توافقاتی با هم در مورد ایران برسند، لذا پیشنهاد می شود حضرت عالی با تمسک به شیوۀ حضرت امام خمینی که علی رغم میل باطنی شان بر اساس وظیفه و با شهامت تمام، صلح را پذیرفتند و هر گونه خسارات جبران ناپذیری را از کشور دفع کردند، اینک با توجّه به شرایطی که حضرتعالی بهتر واقفید، ایامی را به عنوان آشتی ملی اعلام و دشمنان را کاملا ً مأیوس و ناامید کنید، ان شاء الله این تصمیم جنابعالی مرضیّ خدای بزرگ خواهد بود.

قم - حبیب الله امیری 
8/11/1390 


--

تحریم فعال؛ راهبرد جنبش سبز در انتخابات

آیا برای آزادی موسوی و کروبی درخواست خودتان را ثبت کرده اید؟ اینجا
 سبز مي مانيم، تا هميشه