۱۳۹۱ آبان ۱۰, چهارشنبه

اسناد چگونگی شکل‌گیری اختلاس 3000 میلیاردی در بانک صادرات

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 

via بازتاب امروز on 10/30/12

مهر اسنادی از چگونگی شکل‌گیری فساد بزرگ در بانک صادرات ایران را در آستانه آغاز رسیدگی به بخش دوم این پرونده منتشر کرد.

قاضی رسیدگی‌کننده به پرونده فساد بزرگ بانکی اخیرا از آغاز رسیدگی به بخش دوم این پرونده خبر داده و گفته است: برای حدود 20 نفر کیفرخواست صادر شده است و اکثر متهمان بخش دوم پرونده افرادی مطرح هستند.

البته به گفته قاضی سراج، هنوز کیفرخواست مدیرعامل سابق بانک صادرات و قائم مقام سابق بانک مرکزی به دادگاه نیامده است و هر وقت که بیاید به پرونده این افراد نیز رسیدگی می‌شود.

سراج همچنین در پاسخ به این پرسش که آیا مرحله دوم رسیدگی به پرونده فساد مالی نیز علنی است یا خیر؟ تاکید کرده است: همه دادگاه‌های ما علنی است مگر اینکه استثنایی وجود داشته باشد.

برهمین اساس، خبرگزاری مهر اسنادی از چگونگی شکل‌گیری فساد بزرگ در بانک صادرات ایران را در آستانه آغاز رسیدگی به بخش دوم این پرونده منتشر کرد.

عکس شعبه بانک صادرات که فساد از آنجا آغاز شد.

 

 
 

 

 

 

 

 
 
 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 

 

پس از برگزاری 15 جلسه دادگاه به اتهامات 39 متهم پرونده فساد بزرگ بانکی رسیدگی کرد و ختم دادرسی در بخش اول این پرونده 25 تیرماه اعلام شد. این پرونده دارای کیفرخواستی 12 هزار صفحه‌ای بود، که پس از صدور رای و اعتراض متهمان به احکام این پرونده برای تجدیدنظرخواهی به دیوان عالی کشور ارسال شد.

به گفته محسنی‌اژه‌ای، سخنگوی قوه‌قضائیه از 39 متهم پرونده فساد بانکی چهارنفر به اعدام، دو نفر به حبس ابد و بقیه به 25، 20 و 10 سال و کمتر حبس محکوم شده‌اند، همچنین متهمانی که کارمند دولت یا در سمت معاون وزیر یا مدیرکل هستند، علاوه بر مجازاتی چون حبس، جزای نقدی، شلاق و رد مال، به انفصال دائم از خدمات دولتی نیز محکوم شدند.

 


 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۹۱ آبان ۹, سه‌شنبه

عبدالله نوری: نباید تصمیم و نظر خود و یا حزب مورد علاقه مان را محور جریان اص...

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 

via AskApache by سحام on 10/29/12

سحام نیوز: گروهی از فعالان سیاسی، دانشجویی و مدنی آذربایجان شرقی (تبریز) با حضور در منزل عبدالله نوری ضمن دیدار و گفت‌وگو با وی به بیان نظرات و دیدگاه‌های خود پیرامون مسائل و مشکلات جاری جامعه و افق‌های پیش روی آن پرداختند.

بنا به گزارش سحام؛ در این نشست عده ‏ای از فعالان سیاسی و مدنی اصلاح طلب و جمعی از فعالان دانشجویی دانشگاه‏های آزاد، دانشگاه سهند، دانشگاه تبریز و دانشجویان آذربایجانی دانشگاه تهران حضور داشتند.
در ابتدای این دیدار برخی از حاضران مطالب و پرسش هایی را طرح کردند که به گوشه ای از آنها اشاره می گردد:
"با توجه به فضای حاکم در کشور و لزوم چاره اندیشی در این شرایط، اکنون ما نیاز به طرح دیدگاه‏های مختلف برای برون رفت از این وضعیت داریم، چرا که کشور با مشکلات جدی مواجه است."
"پیشنهاد تشکیل اتاق فکر اصلاحات با هدف پرهیز از سیاست ورزی و برنامه ریزی فرد محور، نیازمند بحث و تبادل نظر است. باید کوشش کرد که اتاق فکر اصلاحات تنها معطوف به انتخابات نباشد و گستره¬ای وسیع‏تر را شامل شود. اصلاح طلبان نباید فقط قبل از انتخابات به فکر سازماندهی خود بیافتند، بلکه باید در این باره بیاندیشند که برنامه اصلاحات چیست و آیا اصلا برنامه خاصی وجود دارد یا خیر؟"
"آیا ما باید در فکر بازگشت به قدرت در کوتاه مدت باشیم یا اینکه به برنامه های درازمدت‏تر بیاندیشیم؟ اشکالی ندارد که اصلاح طلبان به واسطه سازوکاری مشخص وارد تعامل با قدرت شوند، اما این تعامل باید با حرف و موضع مشخص انجام بگیرد که بتواند برای مردم قانع کننده و برای اصلاحات کار ساز باشد."
"به نظر می‏رسد همزمان با چنین بحث‏هایی باید ما قسمتی از نگاه خود را معطوف به حوزه فرهنگ کنیم و برای درازمدت به زیر ساخت‏های فرهنگی و مدنی توجه بیشتری داشته باشیم، باید کانال‏های ارتباطی نخبگان را با مردم پیدا کنیم چرا که شدیدا ارتباط گروه‏های مختلف اجتماعی در ایران به هم ریخته و حتی دیگر، بین شهرها هم ارتباط سازنده ای وجود ندارد."
"باید چارچوب اصلاحات مشخص شود و تعیین شود که نگاه اصلاحات صرفا معطوف به قدرت است یا خیر؟ موضوع اجرای بدون تنازل قانون اساسی نیاز به توضیح دارد. یکی از مشکلات اصلاح طلبان این است که خط قرمزی برای خود ندارند و نمی دانند که باید بر مواضع خود ایستادگی کنند. گویا اهمیت موضوع حصر رهبران جنبش سبز را از یاد برده‏ایم و در این شرایط بحث در مورد شرکت در انتخابات دور از غیرت به نظر می¬رسد زیرا با این کار اعتماد عمومی به اصلاح طلبان از بین می‏رود، همان گونه که تا کنون تاحدی آسیب دیده است."
"فاصله نخبگان و بدنه فعالان سیاسی زیاد است و با این شرایط نمی‏توان امیدوار به تعامل بود. نیروهای اصلی اصلاحات داخل زندان هستند و به نظر می‏رسد بیرونی‏ها هم منفعل شده‏اند. در شهرستان‏ها نیز فعالان سیاسی مشکلات زیادی برای فعالیت دارند. در صورت شرکت در انتخابات و حتی پیروزی در آن، در غیاب احزاب و سازمان‏های قوی چگونه می‏توان به ادامه اصلاحات امیدوار بود؟"
"ما فکر می‏کنیم که صندوق رای در این کشور به سختی به دست آمده است و نباید به راحتی آن را از دست دهیم. ما فکر می‏کنیم اوضاع اقتصادی کشور خیلی بحرانی است و یک برنامه اقتصادی خوب می‏تواند مردم را ترغیب به حضور در انتخابات کند."

- نمی‏توان این شرایط بغرنج و پیچیده ای که امروز ایران در آن گرفتار شده را با بی عملی طی کرد.
- هر ایرانی حق دارد سرنوشت خود و کشورش را پیگیر باشد و صاحب نظران و جریان های مختلف باید برای نجات کشور تلاش کنند.

در ادامه این جلسه عبدالله نوری ضمن ابراز خشنودی از حضور در این جمع صمیمی، در خصوص اهداف و چگونگی فعالیت اصلاح طلبان گفت: "این فعالیت ها ناشی از خوش بینی به وضعیت کشور و یا امید به ایجاد چشم اندازی روشن که حاکمیت در آینده ای نزدیک برای اصلاح طلبان فراهم ‏کند، نیست. نکته مهم این است که نمی‏توان این شرایط بغرنج و پیچیده ای که امروز ایران در آن گرفتار شده را با بی عملی طی کرد، حالا چه حرکت اصلاح طلبان ناظر به در دست گرفتن قدرت باشد و چه معطوف به اقداماتی باشد که بهبود اوضاع کشور را به همراه آورد. در شرایطی که سوء مدیریت و تصمیمات غیر اصولی منافع ملی را با مخاطرات جدی روبرو کرده و مشکلات و بحران های گوناگون در زمینه های مختلف وضعیت نگران کننده ای را برای کشور پدید آورده است مگر می توان نسبت به سرنوشت کشور بی تفاوت بود؟ هر ایرانی حق دارد سرنوشت خود و کشورش را پیگیر باشد و نخبگان و صاحب نظران گروه ها و جریان های مختلف باید برای نجات کشور تلاش کنند."

- اصلی ترین نگرانی و اشتغال ذهنی جریان اصلاحات سرنوشت کشور و مردم است.
- فعالان سیاسی و دانشگاهی اصلاح طلب در کنار همدردی با محرومین ریشه ی مشکلات اقتصادی و محرومیت ها و عقب افتادگی ها را متذکر شوند.

عبدالله نوری اظهار داشت: "امروز برای ایجاد ارتباط پویا و موثر میان اصلاح طلبان با عموم مردم خصوصا طبقات محروم باید مسائل و گرفتاریهای گوناگون آنها مقدم بر دغدغه های خاص فعالان سیاسی باشد و دست کم اولویتی همسان با این دغدغه ها داشته باشد چرا که اصلی ترین نگرانی و اشتغال ذهنی جریان اصلاحات سرنوشت کشور و مردم است. فعالان سیاسی و دانشگاهی اصلاح طلب در سطح کشور با ایجاد نوعی همدلی و همراهی با مردم می توانند در کنار همدردی با محرومین ریشه ی مشکلات اقتصادی و محرومیت ها و عقب افتادگی ها را متذکر شوند. باید به روشنی علل گرفتاری های اقتصادی و معیشتی مردم برای جامعه تبیین شود. تاکید زیاد از حد بر نگرانی هایی که ممکن است در اولویت های ابتدایی عموم مردم نباشد، ما را از مشکلات اصلی مردم و جامعه غافل می‏کند، در صورتی که مسایل ما در حقیقت تنها جزیی از گرفتاریهای کل جامعه است و شاید عمق مسائل و بحرانهای اقتصادی را به خوبی درک نکنیم، زیرا کمتر در جایگاه جامعه و افرادی که با این مسایل درگیر هستند قرار گرفته‏ایم. البته منظور این نیست که باید دغدغه های خود را کمرنگ کنیم، بلکه مراد این است که مسایل عمومی جامعه را در اولویت قرار دهیم."

- آغاز و استمرار حرکتی منسجم و با تدبیر و به دور از افراط و تفریط لازمه ی جریان اصلاحات و جنبش سبز است.

عبدالله نوری با اشاره به رخوت موجود در جریان اصلاحات و پذیرش تاثیر فشارهای موجود در تولید این رخوت توضیح داد: "اگر احساس می‏کنیم که جریان اصلاحات و جنبش سبز بلاتکلیف است باید این سوال را مطرح کنیم که در نهایت چه کسی باید این حالت را دگرگون کند؟ به نظر من کسی جز خودمان نمی‏تواند این کار را بکند و نباید منتظر وقوع معجزه برای تغییر فضا باشیم. البته این مساله همراه با سختیها و دشواریهای فراوانی است و موانع زیادی بر سر راه دارد ولی مهم این است در این مسیر، حرکتی منسجم و با تدبیر و به دور از افراط و تفریط آغاز شود و استمرار یابد و چه بسا بی عملی و انفعال اصلاح طلبان در خصوص مشکلات و گرفتاری های کشور و جامعه برای دوستان و عزیزان دربند و در حصرمان هم قابل توجیه نباشد. در صورتی که شرایط واقعی را در نظر بگیریم و به دنبال نتیجه سریع هم نباشیم در نهایت به فضل الهی کوشش ها به نتیجه خواهد رسید."

- تمام کسانی که راه حل اساسی را در بازگشت به اصلاحات می دانند بدون احساسات و با تکیه بر منطق بگونه ای شفاف و علنی به بحث و تبادل نظر بپردازند.

عبدالله نوری در مورد حضور اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری گفت: "این مساله اولویت اصلی جریان اصلاحات نیست. مهم این است که بتوان به سازوکاری برای همکاری و بهبود فضای همزیستی سیاسی رسید. برای کمک به انتخاب درست و منطقی و حفظ و صیانت از منافع ملی و خواست مردم لازم است فعالان، نخبگان، کارشناسان و تمام کسانی که راه حل اساسی را در بازگشت به اصلاحات همه جانبه می دانند در خصوص معضلات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی-اجتماعی، داخلی و خارجی بدون احساسات و با تکیه بر منطق بگونه ای شفاف و علنی به بحث و تبادل نظر بپردازند. در این حرکت، همه به شکل فعال مشارکت داشته باشند و این مشارکت هم باید در سطح ملی مد نظر باشد، یعنی همه استان‏ها و شهرستان‏ها را دربر گیرد و تنها مجموعه ی فعالان تهران مد نظر نباشند. برآیند این مشارکت و گفتگوی گسترده می تواند به اتخاذ یک جمع بندی و نظر نهایی منتهی شود. شاید برای انتخابات ریاست جمهوری نیز شیوه و مسیر درست و منطقی همین باشد."

- باید علاقمندان و مدافعان اصلاحات و جنبش سبز برای با یکدیگر کار کردن، تمرین و تلاش کنند.
- اعتقاد و احترام به خرد و عقل جمعی و داشتن روحیه ی ازخودگذشتگی به معنای اهمیت دادن به منافع عمومی و مصلحت همگانی است.
- دموکراسی از راه محدود سازی و توزیع قدرت و گردش آزاد آن تحقق می یابد نه تمرکز قدرت.
- ترویج و بسطِ فرهنگ و اخلاقِ مدارا، گذشت، سعه صدر و ازخودگذشتگی از گام های موثر برای ایجاد دموکراسی است.

عبدالله نوری افزود: "مسلم است که جمع شدن تمام ایده‏ها و نظرات در یک سازوکار امری دور از دسترس و شاید آرمانی باشد، اما باید علاقمندان و مدافعان اصلاحات و جنبش سبز برای با یکدیگر کار کردن تمرین و تلاش کنند. جبهه اصلاحات اگر نتوانند با هم بر سر مسایل اصلی و محوری خودشان به یک توافق و وحدت نظر نسبی برسند، شرایط سخت تر از این می شود. پیشنهادهایی که مطرح شده و یا می شود قطعا در ابتدای کار چندان جامع نیست، اما آغازی برای یک همکاری و یک نیاز اساسی جریان اصلاحات و جنبش سبز می باشد. اصلاح طلبان و جنبش سبز برای اینکه به وضعیت بهتری برسند نیاز به از خود گذشتگی دارند. شاید بتوان یکی از دلائل عدم تشکیل چنین سازوکاری را خودمحوری و نداشتن از خود گذشتگی دانست و این مشکلی است که جناح حاکم نیز با آن درگیر است. اعتقاد و احترام به خرد و عقل جمعی و داشتن روحیه ی ازخودگذشتگی که فضیلت های مدنی بر آن استوار است البته به معنای از یاد بردن منافع فردی و یا منافع حزبی نیست، بلکه به معنای اهمیت دادن به منافع عمومی و مصلحت همگانی است. امروز بیش از هر زمانی برای نجات کشور به دموکراسی نیازمندیم و دموکراسی نیز از راه محدود سازی و توزیع قدرت و گردش آزاد آن تحقق می یابد نه تمرکز قدرت، زیر بنای آن هم، ازخودگذشتگی است و این مساله باید از درون جریان اصلاحات، جنبش سبز و هواداران شان آغاز گردد. در تاریخ معاصر جنبش ها و جریان هایی که توانسته اند گام های موثری در راستای دموکراسی بردارند، نخست، فرهنگ و اخلاقِ مدارا، گذشت، سعه صدر و ازخودگذشتگی را در بین خود ترویج و بسط داده اند."

- نباید تصمیم و نظر خود و یا حزب و گروه مورد علاقه مان را محور، شاقول و یا فصل الخطاب جریان اصلاح طلبی و یا جنبش سبز بدانیم.
- باید با عقلانیت مسیر واقعی اصلاحات همه جانبه و تغییرات سازنده را پیگیری کرد.

عبدالله نوری در ادامه سخنانش خود سانسوری و عدم اعتماد به یکدیگر را یکی از آفات برشمرد و توضیح داد: "برای رسیدن به نتیجه باید به یکدیگر اعتماد کنیم، نباید افراد را به دلیل اعتقاداتی که دارند و ممکن است با نظرات شخصی یا حزبی ما متفاوت باشد به اتهام هایی همچون سازشکاری و یا قدرت طلبی متهم کنیم و مخالفان خود را به هر بهانه‏ای به حاشیه برانیم. به جای این باید به نقد کردن یکدیگر بپردازیم ولی باید دقت کرد هزینه ی نقد و آسیب شناسی منصفانه عملکرد جبهه اصلاحات خصوصا برای فعالان و حامیان آن به حداقل برسد. چرا که اگر قرار باشد برخورد و قضاوت ما نسبت به دوستان و همفکران مان در جریان اصلاحات و جنبش سبز از جنس اتهام زنی باشد دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‏شود و پرورش نوع دیگری از استبداد است. نباید تصمیم، نظر و رأی خودمان و یا حزب، گروه و انجمن مورد علاقه خود را محور، شاقول و یا فصل الخطاب جریان اصلاح طلبی و یا جنبش سبز بدانیم و بر اساس زاویه دیگران با آن، نسبت به عملکرد و گفتمان دوستان و همفکران خود قضاوت کنیم. جریان اصلاحات و جنبش سبز در حال حاضر، هم از طرف حاکمیت سانسور می‏شود و هم از سوی افراد و گروه‏های تندرویی که نمی‏گذارند در مسیر تغییرات نظرات گوناگون بیان شود. به هر حال اکنون در یک فضای افراط و تفریط به سر می‏بریم و نباید در این فضا هضم شویم. باید با عقلانیت مسیر واقعی اصلاحات همه جانبه و تغییرات سازنده را پیگیری کرد."

- رعایت و احترام به حقوق ملت از اصول ارزشی و محوری قانون اساسی می باشد و با هیچ گونه تفسیر و تعبییری نمی شود برای آن محدودیتی ایجاد کرد.
- چنانچه فارغ از مفاهیم ارزشی، تشکیلات و نهادهای مندرج در قانون اصل و اساس قانون شناخته شوند مسیر اجرای قانون منحرف شده است.
- اگر به بهانه حفظ مجلس و دستگاه قضا آزادی‏ها و حقوق ملت و عدالت پایمال شود این به معنای از بین بردن اصل قانون است.

عبدالله نوری همچنین پیرامون مساله اجرای بدون تنازل قانون اساسی گفت: "در مورد خواسته اجرای بدون تنازل قانون اساسی لازم است به این نکته توجه شود که اساس هر قانون، ارزش ها و آرمان های بنیادینی است که قوانین برای تحقق آن ها تدوین می شود و برای عملی شدن آن ها، سازمان و تشکیلاتی متناسب در نظر گرفته می¬شود. قوانین نوشته می‏شوند تا مفاهیم ارزشی نهفته در دل آنها توسط تشکیلات پیش بینی شده در قانون پیاده شوند. در مورد شریعت، که قانون الهی است نیز اصولی به عنوان مقاصد شریعت وجود دارد که احکام شرعی به دنبال تحقق آن هستند. در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز این دو بخش وجود دارد، از این رو تفسیر و اجرای آن باید به گونه ای باشد که این ارزش ها و مقاصد تامین شوند. بخشی از مفاهیم ارزشی مندرج در قانون اساسی که جریان اصلاحات، اجرای بدون تنازل آن را، از تشکیلاتی که در قانون اساسی مسئول اجرای آن شناخته می شود، خواستار است عبارتند از: اول، "حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچ‌کس نمی‌تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد." دوم، "مشارکت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خویش." سوم، "آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت اراضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشه‏ای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند." چهارم، "تأمین حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ایجاد امنیت قضایی عادلانه برای همه و تساوی عموم در برابر قانون." پنجم، "احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادیهای مشروع و محو هر گونه استبداد و خودکامگی و انحصارطلبی." از عبارات مذکور و عباراتی شبیه آنها که در قانون اساسی فراوان بیان شده است چنین استنباط می شود که رعایت و احترام به حقوق ملت و تاکید بر حق حاکمیت مردم و تامین و گسترش عدالت از اصول ارزشی و محوری قانون اساسی می باشد و با هیچ گونه تفسیر و تعبییری نمی شود برای آن محدودیتی ایجاد کرد و فلسفه وجودی همه ی نهادهای مندرج در قانون اساسی ، از نهاد رهبری تا قوای سه گانه و سایر دستگاهها برای تحقق بخشیدن به مفاهیم ارزشی مندرج در قانون اساسی و برطرف کردن موانع تحقق همه این حقوق می باشد. حال چنانچه پس از مدتی نسبت به مفاهیم ارزشی مندرج در قانون بی اعتنایی گردد و تشکیلات و نهاد های مندرج در قانون اصل و اساس قانون شناخته شوند مسیر اجرای قانون منحرف شده است. قوانین نوشته می‏شوند تا مفاهیم ارزشی نهفته در دل آنها پیاده شوند. مثلا مجلس برای این در قانون اساسی آمده است تا بتواند با وضع قوانین حافظ آزادی‏ها و حقوق ملت باشد، و یا دستگاه قضا برای اجرای عدالت ایجاد شده حال اگر به بهانه حفظ مجلس و دستگاه قضا آزادی‏ها و حقوق ملت و عدالت پایمال شود این به معنای از بین بردن اصل قانون است. این مثل آن است که بزرگترین شخصیت یک دین خلاف رهنمودهای آن دین عمل کند. در قرآن خداوند به پیامبر می‌گوید: "یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ – سوره مبارکه مائده / ۶۷ – اى پیامبر ابلاغ کن آنچه از جانب پروردگارت به تو نازل شده، و اگر نکنى پیامش را نرسانده‏ اى"، حتی ارزش مقام رفیع پیغمبر هم بدلیل اجرای صحیح و کامل رسالت و تبیین مفاهیم ارزشی دین مبین اسلام است و با توجه به اینکه پیامبر آن مفاهیم آسمانی را اجرا می‌کند، گفته می‌شود: "یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ – سوره مبارکه نساء / ۵۹ – اى کسانى که ایمان آورده‏اید، اطاعت کنید خدا را و پیامبر و اولی الامر را." اجرای بدون تنازل قانون اساسی هم به همین معناست که از نهادهای مسئول در قانون اساسی خواسته می شود که مفاهیم ارزشی مندرج در قانون را بدون تنازل تحقق ببخشند. پس وقتی گفته می‌شود ما خواهان اجرای بی‌تنازل قانون اساسی هستیم، یعنی نهادهای مسوول، باید قانون را اجرا کنند. این معنایش این نیست که یک نهاد فی حد ذاته محترم است، این نهاد زمانی محترم است که مفاهیم ارزشی قانون را اجرا کند و چنانچه تمام توان خود را برای اجرای صحیح قانون به کار برد تمامی شهروندان نیز موظف اند آن نهاد را در پیشبرد اهدافش که همان هدف قانونگذار است یاری کنند."


 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۹۱ آبان ۸, دوشنبه

یک هفته با جامعه کارگری/ سفره جامعه کارگری از نان هم خالی است‎

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 

via سایت خبری تحلیلی کلمه by مانی on 10/29/12

کلمه – گروه کارگری: روز‌ها می‌گذرد و سفره جامعه کارگری بی برکت تر از گذشته، از نان پارهٔ بی‌قاتق هم خالی می‌شود. ولی کسی را سر آن نیست تا به آلام و دردهای میلیون‌ها دست‌های پینه بسته و تن های تکیده از فرط کار، خُردک نگاهی هم بیفکند.

گرسنگی جامعه کارگری افسانه و سیاه نمایی نیست. سفره کارگران ماه هاست که رنگ گوشت به خود ندیده است و کارگران در سیر کردن شکم خانواده خود ناتوان هستند. هم زمان با چنین فاجعه شومی که بر زندگی میلیون ها شهروند تولید کننده سایه افکنده است، از درآمد ۱۶۰ میلیاردی شش وارد کننده خودرو در تهران با سوء استفاده از ارز دولتی خبر می آید. این درآمدهای افسانه ای در حالی است که آن سو تر در کرانه های خزر، ۱۸ کارگر معدن زغال سنگ کک خیز استان مازندران، نزدیک به ۲ سال است که با مراجعه به وزارت کار و دادگستری به دنبال وصول طلب ۱۰۱ میلیونی خود از مسئولان شرکت هستند تا با کمک این مبلغ و تشکیل یک تعاونی این معدن تعطیل شده را احیاء کنند تا بتوانند دوباره به کار و امرار معاش از این طریق ادامه دهند؛ به همه این نابرابری های، اختلاس‌های میلیاردی مسئولین حکومتی را که به خبرهای هر روزینه نظام تبدیل شده است، هم باید اضافه کرد.

تجماعت اعتراضی و اعتصابات کارگری

در هفته گذشته کارگران شرکت جهاد توسعه، پیمانکار سد بنیر دست به اعتصاب زدند. نگهبانان، رانندگان ماشین‌های سنگین و آمبولانس و کارگران دیگر بخش‌های سد بنیر در ۵ کیلومتری روستای نگل از توابع مریوان واقع در استان کردستان، از روز ۲۸ مهر ۱۳۹۱ در اعتراض به عدم پرداخت حقوق و مزایای معوقه خود دست از کار کشیدند. کارگران اعلام کرده‌اند که تا رسیدن به تمامی مطالباتشان به اعتصاب خود ادامه خواهند داد.

در همدان نیز کارگزاران و رانندگان قراردادی شرکت مخابرات استان همدان در اعتراض به کم شدن حقوق ماهیانه خود برای دومین بار در سال جاری اقدام به برپایی یک تجمع اعتراض آمیز در مقابل ساختمان مرکزی این شرکت کردند. کارگران حاضر در این تجمع، علت این اقدام اعتراضی را کاهش حقوق و مزایای ماهیانه خود عنوان می‌کنند. در تازه‌ترین اقدام قرارداد کارگران شرکت مخابرات همدان به سطح پاره وقت تنزل پیدا کرده و کارگزاران روستایی به ازای هر ۴ ساعت کار در روز حقوق دریافت می‌کنند که این مسئله باتوجه به تورم موجود، کارگران را در تامین معاش خانواده‌های خود با مشکل مواجه کرده است. همچنین رانندگانی که تحت قرارداد با شرکت مخابرات مشغول کار هستند نیز نسبت به شرایط کاری خود در این شرکت معترض هستند. در حال حاضر کرایه دریافتی این رانندگان نصف کرایه رانندگان اتومبیل آژانس‌ها است و این درحالی است که رانندگان از هیچگونه حقوق از قبیل اضافه کار، سنوات، عیدی و… بهره‌مند نیستند.

در اصفهان نیز تانکرداران سوخت در اعتراض به میزان کرایه خود برای جابه جایی سوخت، از شب چهارشنبه گذشته به مدت ۳۸ ساعت دست از کار کشیده‌اند و به یک اعتراض صنفی اقدام کرده بودند. عدم سوخت رسانی به جایگاه‌ها و وقفه‌ای که در این بین پیش آمده، باعث ازدحام مردم در جایگاه‌های سوخت شده بود. این اعتصاب اواخر روز پنچ شنبه به پایان رسید ولی با توجه به عدم پاسخگویی شرکت ملی پخش فرآورده‌های نفتی، نحوه توافق صورت گرفته بین این سازمان، شرکت‌های حمل سوخت و صاحبان ماشین‌های نفت کش هنوز مشخص نیست.

بحران در این عرصه تنها منوط به تانکدارن سوخت نمی‌شود بکله جایگاه داران نیز با مشکلات زیادی در کسب و کار خود رو به رو هستند. بیش از ۳ ماه است که دولت از پرداخت کارمزد جایگاه‌های عرضه سوخت سراسر کشور خودداری می‌کند، و این مساله عملا جایگاه داران را به نقطه بحران رسانده است و برخی جایگاه داران خبر می‌دهند که اگر وعده‌های دولت در روزهای آینده عملی نشود، ممکن است در پایتحت و شهرهای بزرگ دست به اعتصاب بزنند. جایگاه‌های عرضه سوخت اختصاصی سراسر کشور حدود سه هزار جایگاه است که ۹۹ درصد کل جایگاه‌های کشور را شامل می‌شود. بیش از ۳ ماه تعویق در پرداخت کارمزد به اینجایگاه‌ها، خود به تنهایی گواه بر حال و روز سخت اقتصادی آنهاست که حالا می‌گویند دیگر ادامه کار برایشان مقرون به صرفه نیست.

تعطیلی کارخانجات، حقوق معوقه و اخراج کارگران

در سمنان واحد تولید کننده آجر سفال سرخه تعطیل شد و ۶۰ کارگر آن با سه ماه حقوق معوقه بیکار شدند. اغلب کارگران این واحد تولیدی بیش از ۷ سال سابقه کار دارند که با دست دادن شغل، یافتن شغل جدید برای آنان بسیار مشکل است. این کارخانه به سبب مشکلاتی نظیر کمبود نقدینگی و نداشتن بازار فروش دچار مشکل شده بود و اکنون به ناچار از ادامه تولید باز مانده است. گفته می‌شود دلیل تعطیلی این واحد تولید کننده سفال میزان افزایش بدهی‌های آن به ادارات دارایی و تامین اجتماعی بوده است.

در هفته گذشته شرکت پالور واقع در شهر صنعتی کاوه نیز ۳۰ نفر از کارگران خود را اخراج کرده است. اخراج این کارگران پس از آن صورت گرفته که به تعویق ۵ ماه دستمزد خود اعتراض نموده بودند. این کارخانه در زمینه تولید فوم و پلاسفوم فعالیت می‌کند و قبل از این اخراج سازی حدود ۲۰۰ کارگر در آن مشغول به کار بودند.

در شهر صنعتی کاوه کارخانه آب میوه رانی نیز تعطیل شده است. کارخانه رانی که یکی از بزرگ‌ترین کارخانه‌های تولید کننده آبمیوه در ایران است که از دو هفته قبل تولید و بهره برداری از دو کارخانه خود را متوقف نموده است. این کارخانه دارای دو خط تولید قوطی و تولید آبمیوه می‌باشد که اکنون تنها بخش تعمیرات و نگهداری این کارخانه‌ها فعال است.

بحران در حوزه تولیدات نوشیدنی به کارخانه خورشید زریوار سندج نیز رسیده است. در روزهای گذشته این کارخانه ۲۰ کارگر خود را اخراج کرده است. این کارخانه از زیر مجموعه کارخانجات تولید نوشابه ایستک است که به علت کمبود مواد اولیه برای تولید بخشی از کارگران خود را اخراج کرده است.

در طبس نیز شرکت پیمانکاری سازه صنعت کاران این شهر قادر به پرداخت حقوق کارگران خود نیست. مشکلات مالی شرکت پیمانکاری سازه صنعت کاران طبس که به سبب عدم دریافت مطالبات معوقه از سوی اداره گاز عنوان می‌شود، باعث شده این شرکت پیمانکاری در پرداخت حقوق سه ماهه مرداد، شهریور و مهر ۲۰ نفر از ۴۶ کارگر خود کوتاهی کند. پرداخت نکردن سه ماه از حقوق کارگران باعث شد کارگران این واحد در اعتراض به عدم دریافت مطالباتشان در مقابل اداره کار شهرستان طبس تجمع کنند.

در قروه کردستان نیز ۶۲ کارگر ذوب آهن فولاد زاگرس استان کردستان اخراج شدند. کارگران اخراجی از ۱۰ سال تا ۱۵ سال سابقه کاری داشته‌اند. مدیریت جدید این کارخانه با جذب نیروهای غیر بومی که تعداد آن‌ها به بیش از ۱۰۰ نفر می‌رسد، به کارگران قدیمی شاغل خود گفته است سر کار حاضر نشوند. تعداد کارکنان این کارخانه در مجموع ۳۷۰ نفر است که در زمان مدیرعامل قبلی از امکاناتی نظیر سبد کالا برخوردار بودند که در زمان مدیرعامل جدید قطع شده است. نبود تجهیزات و ایمن‌سازی محیط کار عامل بروز بیماری‌های ریوی در میان کارگران شده است و در مواردی پیمانکار کارگران بیمار را اخراج کرده و سایر کارگران بیمار نیز از ترس اخراج بیماری را تحمل می‌کنند. همچنین ۲۵ نفر از کارگرانی که در لیست اخراج قرار دارند، پیش از این دچار حوادث ناشی از کار شده‌اند اما با این حال مدیران کارخانه حاضر به تمدید قرارداد آن‌ها نیستند. کارخانه ذوب آهن فولاد زاگرس که از سال ۱۳۸۲ به بهره برداری رسیده و بزرگ‌ترین پروژه صنعتی کردستان نام گرفته، با تولید سالانه هفت هزار تن چدن خام و اشتغال۳۵۰ کارگر از دو ماه گذشته تولید خود را متوقف کرده است.


 
 

Things you can do from here:

 
 

ديكتاتورهاي گستره تاريخ و فرهنگ ايراني كه بايد سرنگون شوند/كورش زعيم

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 

via JMINews.com - Farsi by JMINews.com on 10/29/12

ديكتاتورهاي گستره تاريخ و فرهنگ ايراني كه بايد سرنگون شوند/كورش زعيم

2 آبان 1391



ديكتاتورهاي گستره تاريخ و فرهنگ ايراني كه بايد سرنگون شوند



1- اسلام كريموف، ديكتاتور ازبكستان



كورش زعيم



سرزمين ازبكستان:



ازبكستان از 1800 سال پيش از ميلاد يك سرزمين آريايي-ايراني بوده و ساکنان نخستيني ازبکستان را ايرانيان تشکیل می‌دادند. نخستين شهرهايي كه ايرانيان بر پا كردند، بخارا و سمرقند و تاشكند بود. زبان‌های كهن رایج در این منطقه زبان‌های ایرانی سغدی، خوارزمی و پارسی میانه بوده است. هم اكنون هم برخلاف آمار نادرست 5/5% دولتي، حدود 40% مردم ازبكستان زبان نياكاني خود را حفط كرده اند. فارسي تاجيكي زبان رايج در بخارا، سمرقند، كاسان، نامنگان، خجند، كانيبادام، فرغانه، آهنگران، باغستان، بخش سير دريا، شهر سبز، كتاب و دره هاي كفيرنگان و چگانيان است كه دستكم يك سوم جمعيت ازبكستان را تشكيل مي دهند كه با جمعيت تاجيك پراكنده در شهرهاي ديگر بيش از 40% جمعيت 30 ميليون نفري كشور فارسي زبان هستند#. خط نوشتاري ازبكستان تا 1926، نستعليق بوده، پس از سلطه شوروي سيريليك و در سال 1996 خط لاتين جايگزين شد. نوروز مهمترين جشن سالانه مردم است كه نه تنها در شهرهاي كهن ايراني تاشكند و سمرقند و بخارا كه در سراسر كشور، بويژه روستاها با شكوه برگزار مي شود. يكي از شش دانشگاه بزرگ كه هخامنشيان در سراسر شاهنشاهي بر پا كردند در سمرقند بوده است.

در دوران باستان، مردم آبادی‌نشین آسیای میانه از قزاقستان به پايين ایرانی بودند و بخشي از كشور ايران را تشكيل مي دادند. از سده هفتم میلادی، پس از حمله عرب به ايران و فروپاشي ساسانيان، چند موج از گروه‌های کوچی مغول و تاتار جرات كردند وارد ايرانزمين شوند و در آبادی‌های منطقه رخنه کنند و از جمله در بخش فرغانه سکنی گزینند. در پي آن، حمله مغول صورت گرفت و سپس تيموريان. در پی اين تحولات، برخی از ایرانیان ویژگی‌های ترکی کسب کردند، از جمله در سمرقند كه از كانونهاي مهم دانشمندان ايراني بود. ترک تباران ماندگار شدند. علی‌رغم خشونت غيرقابل توصيف مغولان و تاتاريان مهاجم، و روند تاریخی ترکی‌سازی منطقه، شمار زیادی از مردم در منطقه هاي گوناگون هويت و زبان ایرانی خود را تا به امروز حفظ كرده اند#. يك پژوهش ژنتيك دانشگاه آكسفورد، ازبك ها را آميخته اي از نژاد ايراني و مغول اعلام كرد كه اين آميختگي در سده هاي اخير روي داده است#.

در سدهٔ دهم میلادی، ازبکستان كنوني جزو قلمرو سامانیان بود. ازبکستان بعدها به ترتیب بخشي از حکومتهای غزنوی، سلجوقی، خوارزمشاهی، مغول، تیموری و ازبک شد. خاندان شیبانی هم مدت ۴۰۰ سال در ازبکستان حکومت کردند. در سدهٔ نوزدهم میلادی، باختر و شمال ازبکستان زیر سلطهٔ خاندانهاي خوارزم، و جنوب ازبکستان جزئی از خاندانهاي بخارا بوده‌است. منطقه بخارا و خوارزم در سال ۱۸۶۶ زیر سلطهٔ روسیه درآمدند. در سال ۱۹۲۴، جمهوری سوسیالیستی ازبکستان به عنوان جزئی از اتحاد جماهیر شوروی تشکیل شد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در سال ۱۹۹۱، ازبکستان به استقلال دست یافت.

زندگينامه اسلام كريموف:

اسلام كريموف خود را فرزند عبدالغني كريم زاده (كريموف) ايراني، و صنوبر اهل تاجيكستان، معرفي مي كند كه هر دو در دفتر كارپردازي فرآورده هاي كشاورزي در سمرقند كار مي كردند. در سال 1936، عبدالغني براي دزدي هاي كوچك به پنج سال زندان محكوم شد و تا سال 1941 را در زندان شوروي گذراند. اسلام در سال 1938 بدنيا آمد. در سالهاي 38-1937 قحطي بزرگ و گرسنگي مردم در شوروي، مادرش صنوبر را وادار كرده بود كه براي فراهم كردن خوراك خود و فرزندانش در برابر خواسته مدير خود، اسحاق ميرسكاندوف، كه رييس شوهرش هم بود، تسليم شود. ميرسكاندوف از يك خانواده يهودي و يكي از بازرگانان بزرگ و پرنفوذ سمرقند بود. يك عضو ديگر اين خانواده، بوريس (باروخ) كاندوف، اهل سمرقند، اكنون رييس كنگره يهوديان بوخاري در ايالات متحده و كانادا است. همه اهالي سمرقند مي دانستند كه اسلام (اسحاق) كريموف فرزند ميرسكاندوف است.

آبروريزي خانوادگي براي عبدالغني تحمل ناپذيربود، ولي عبدالغني پس از كتك زدن زياد همسرش، سرانجام او را بخشيد به شرط اينكه اسلام را به يتيم خانه سمرقند بسپارند. پس از حمله آلمان نازي به شوروي و پر شدن يتيم خانه از كودكان، در سال 1942، عبدالغني به اين باور رسيد كه در اين ماجرا خود كودك گناهي نكرده و راضي شد اسلام به خانه بازگردد. پس از جنگ، در 1945، اسلام دوباره به يتيم خانه فرستاده شد. اين بار به اين دليل بود كه كودك 7 ساله، نسبت به فرزندان ديگر عبدالغني (عباد و كوندوز) روز بروز خشن تر و بيرحم تر رفتار مي كرد، از همسايگان مي دزديد و كودكان آنان را بيرحمانه كتك مي زد. در 8 سالگي، اسلام در بازار سمرقند، به "دزد خربزه" شهرت يافته بود. در دبيرستان، اسلام دختران همكلاس خود را بيرحمانه مي زد و آموزگاران را با چاقو تهديد مي كرد كه به او نمره پايين ندهند. نمره هاي او معمولا 2 و 3 بود، و برخلاف ادعايش در زندگينامه، هرگز كسي به او مدال طلا نداد. به اين ترتيب اسلام وارد پلي تكنيك تاشكند شد. پس از دانشكده، كاريابي بعلت سابقه اش بسيار دشوار بود و حتا حزب كمونيست هم او را به دليل زنداني بودن پدرش نپذيرفت. او نام عبدالغني يويچ را به نامش افزود و پدرش را سخت براي زنداني شدنش بجرم دزدي كتك زد. از آن پس روابط او با خانواده قطع شد.

اسلام در سال 1964 با ناتاليا پترونا كوچمي ازدواج كرد كه كمك زيادي به پيشرفت او كرد. با وجود اين، دو سال بعد او را طلاق داد و با تاتيانا اكبرونا (از پدر تاجيك و مادر يهودي) ازدواج كرد. تاتيانيا با كمك يكي از خويشان خود كه هموند شوراي مركزي حزب كمونيست شوروي بود، اسلام را با سمت كارشناس ارشد در اداره برنامه ريزي دولت ازبكستان به استخدام درآورد، و پس از مدت كوتاهي معاون آن اداره شد. در 1983، وزير دارايي و معاون شوراي وزيران، و در 1984رييس اداره برنامه ريزي ازبكستان شد. در 1986، دبير اول حزب كمونيست استان كاشكارديا، و با تلاشهاي بي وقفه همسرش و ياري كودرات آخمدوف و شكرالله ميرسعيدوف دو عضو حزب كمونيست ازبكستان، اسلام در سال 1989 به مقام دبير اولي كميته مركزي حزب كمونيست ازبكستان رسيد. نخست ميخائيل گرباچف به علت پيشينه ناخوشايند وي، از تاييد او در اين مقام خودداري كرد كه كريموف را بسيار افسرده كرد و سنگينتر از هميشه به الكل روي آورد؛ و چنان پرخاشگر شد كه دوستانش جرات نزديك شدن به وي را نداشتند. چند روز بعد، همسر كريموف توسط ياكوولوف ميانجيگري كرد و گرباچف را راضي به اين انتصاب نمود.

رياست جمهوري اسلام كريموف:

در سال 1990، به علت ناتواني رييس جمهور وقت، رفيق نيشانوف، در حل درگيري هاي قومي در منطقه فرغانه، حزب كمونيست كريموف را به رياست جمهوري سوسياليستي ازبكستان انتخاب كرد. روش كريموف براي پايان دادن به تظاهرات كشتار بيرحمانه بود. طبق گزارش سرگرد پليس مخفي، اكرم ياكوبوف، كه به غرب پناهنده شد، هزاران نفر در آبديجان كه در پشتيباني از 23 كاسب معترض كه مطابق معمول به افراطگرايي اسلامي متهم و زنداني شده بودند به خيابانها آمدند. كريموف دستور شليك به جمعيت را داد و تا پايان روز حدود 1500 نفر از جمله زنان و كودكان كشته شدند. يك جمعيت 400 نفري را بسوي ميدان بوبور كه آنرا با زره پوشهاي ارتش محاصره كرده بودند راندند و از آنجا به خيابان چولپون كه ته آن را بسته بودند. آنگاه جمعيت را به رگبار گلوله بستند و همه را كشتند#. ماموران امنيتي به زخمياني هم كه هنوز در خيابانها افتاده بودند شليك كردند. پانصد جسد از مردان به مرده شويخانه برده شد، و صدها زن و كودك مقتول ديگر ناپديد شدند كه بعدها معلوم شد همه را شبانه در گورهاي دسته جمعي دفن كرده بودند. شش سال پيش از آن، كريموف هنگامي كه يك اتوبوس دزديده شده بود، گفته بود كه براي حفظ نظم در كشور حاضر است دويست سر را از تن جدا كند، حتا اگر پسر خودش باشد.

چهار ماه پس از فروپاشي شوروي، در شهريور 1370 (1991)، كريموف با اكراه استقلال ازبكستان را اعلام كرد و در انتخابات ديماه همان سال، با تبليغات گسترده دولتي و با سخت كردن شرايط نامزدي و جلوگيري از شركت حزبهاي رقيب و رهبران مطرح جامعه ازبكستان در انتخابات، و تقلب فاحش در خوانش راي مردم، با 68% راي به رياست جمهوري ازبكستان انتخاب شد. در اين انتخابات، آنان كه در رقابت با او نامزد شده بودند يا ناپديد شدند و يا از كشور گريختند. در 1995، رفراندومي براي تداوم مدت رياست جمهوريش تا سال 2000 براه انداخت. در انتخابات سال 2000، او با 9/91% راي برنده انتخابات شد. عبدالعزيز جلالف كه رقيب او در اين انتخابات بود، خودش اعتراف كرد كه او يك نامزد نمايشي بوده و خودش هم به كريموف راي داده است. با وجود ممنوعيت بيش از دو دوره رياست جمهوري در قانون اساسي ازبكستان، كريموف در سال 2007 هم خود را نامزد كرد و با 1/88% راي برنده شد. هر سه رقيب انتخاباتي او در سخنراني ها فقط مدح كريموف را مي كردند.

رياست جمهوري كريموف يكي از مستبدترين و خشن ترين حكومت ها در غرب آسيا است. هرگونه فعاليت سياسي يا مدني را به بهانه حفظ هويت ازبك و سكولاريسم، ممنوع و از شكل گيري ائتلاف هاي سياسي جلوگيري كرده است. براي حذف هر گونه مخالفت يا رقابت، فقط سازمانهاي مردم نهاد دولتي و اتحاديه هايي كه توسط دولت اداره مي شوند اجازه فعاليت دارند. دانشگاهها فقط حق دارند در راستاي شكل دهي ذهن كودكان و آموزش مهارت هاي لازم براي كشور و نه در مواردي كه براي رشد يك جامعه مدني بكار مي رود تدريس كنند. براي جلوگيري از فعاليت سازمانهاي اسلامي، قانون "آزادي وجدان و سازمانهاي مذهبي" را تغيير داد و ساخت مسجد را با مقررات بسيار سخت محدود كرد. يك اقدام نافرجام ترور او در مهر 1378 (1999)، اين مقررات را سخت تر نمود. با وجود هويت فرهنگي و تاريخي ايراني ازبكستان، دولت زبان فارسي را منع و بخش عمده اي از آثار علمي، هنري و ادبيات فارسي زبان در كتابخانه هاي ازبكستان را نابود كرده است#.

كريموف شمار بسيار زيادي از مخالفان را به زندان انداخته (دستكم 7 هزار نفر) و جمع كثيري ناپديد شده اند. سفير انگلستان (4-2002) در گزارش خود به خفقان و سانسور شديد، قتل هاي سياسي، آدم دزدي، دستگيري ها و شكنجه و تجاوز گسترده رژيم كريموف و فساد عميق و همه گير و بطور كلي تخلفات فاحش حقوق بشري در دستگاه حكومتي او اشاره كرده است#. سازمان ملل هر ساله شكنجه در سيستم قضايي ازبكستان را سازمان يافته، سيستماتيك و گسترده گزارش كرده است#. مجله امريكايي "پاريد" براي چند سال متوالي، كريموف را به عنوان يكي از بدترين ديكتاتورهاي جهان، به علت سانسور رسانه ها، انتخابات قلابي و شكنجه معترضان، معرفي نموده است#. با وجود اينكه قانون اساسي ازبكستان سانسور رسانه ها را ممنوع كرده (ماده 67)، آزادي بيان را تضمين كرده (ماده 29)، نزديك به همه رسانه ها متعلق به دولت هستند و رسانه هاي آزاد حق هيچگونه مخالفت يا انتقاد را ندارند و اداره "بازرسي و كنترل كشور" در تاشكند همه محتويات رسانه ها را به شدت سانسور مي كند و تنها سرور اينترنتي دولتي به نام "اوزپاك" همه سايتهاي خارجي را فيلتر مي كند.

در سياست خارجي، كريموف اجازه بازكردن سفارتخانه در تاشكند را به كشورهاي زيادي نداده و فقط سيزده سفارتخانه كه سه تاي آن كشورهاي غربي هستند در آنجا حضور داشته اند. در سال 1381، به عنوان متحد امريكا براي جنگ عليه طالبان در افغانستان برگزيده شد و پايگاه كارشي-خاناباد را در اختيار 800 نظامي امريكايي گذاشت. ولي وقتي امريكا وي را براي كشتار تظاهرات كنندگان در آنديجان سرزنش كرد، وي از امريكا خواست كه پايگاه را تخليه كند. امريكا پايگاه كارشي-خاناباد را در تير 1384 (2005)، ترك كرد.

مجله سياست خارجي امريكا كه سالانه ديكتاتورها را ارزيابي مي كند، كريموف را يكي از ارازل واوباشي مي خواند كه از زمان شوروي در ازبكستان با مشت آهنين حكومت مي كند. او هرگونه حزب سياسي مخالف را ممنوع و حدود 6500 نفر را با برچسب تروريست اسلامي زنداني كرده است. همه مخالفان و منتقدان او "تروريست اسلامي" هستند. آنان شكنجه مي شوند و حتا دستكم دو نفر را زنده در آب جوش پخته اند. در خيزش آبديجان صدها تظاهركننده مسالمت آميز را قتل عام كرده است#.

رشد فساد در ازبكستان چشمگير است، بطوريكه شاخص فساد اداري از رتبه 137 ميان 159 كشور در سال 2005، به رتبه 175 ميان 179 كشور در 2007، يعني جزو پنج تاي فاسدترين، رسيد. درآمد صادرات طلا و پنبه و ذرت و گاز ميان شمار اندكي از خودي هاي حكومت تقسيم مي شود و براي ملت حاصل چنداني ندارد#. دختر بزرگ او، گلنار كريموف، مشاور سفير ازبكستان در روسيه، يكي از ثروتمندترين شخصيت هاي كشور و مالك بزرگترين سيستم تلفن همراه و بزرگترين كارخانه سيمان كشور و شماري كلوب هاي شبانه است. ثروت خانواده كريموف بين 10 تا 12 ميليارد دلار تخمين زده مي شود.

چشم انداز آينده:

ديكتاتوري خشن و فاسد ازبكستان، اسلام كريموف، نمي تواند براي مدت زيادي پايدار باشد. رفتار وحشيانه او با مردم ازبكستان، ترويج فساد فزاينده و قومگرايي تبعيض آميز، در چارچوب فرهنگ ايراني نمي گنجد. ما مي خواهيم با دولت و مردم ازبكستان همانند هزاران سال گذشته دوست باشيم، همراه باشيم، همكاري داشته باشيم و براي پيشرفت و سعادت ملت هاي يكديگر تلاش كنيم. با وجود چنين حكومتي در گستره تاريخي و فرهنگي ما، فقدان آزادي براي مردم ازبكستان، دست يافتن به دوستي و همكاري سازنده ناممكن است. ما بايد براي دستيابي مردم ازبكستان به حقوق مدني و بشري خود يار و در كنار آنان باشيم. ما اين كار را خواهيم كرد، و پيش بيني مي كنيم كه روند سرنگوني حكومت كريموف بزودي آغاز خواهد شد. مردم ازبكستان مي توانند روي مردم ايران حساب كنند. همه ديكتاتورهاي كشورهاي واقع در گستره تاريخ و فرهنگ ايران زمين بايد جاي خود را به سامانه هاي مردم سالار بدهند و حق گزينش آزاد مردم به رسميت شناخته شود.

ما پيشنهاد كرده ايم كه در ازبكستان، همانند افغانستان، جبهه ملي ازبكستان براي پيشبرد روند دموكراسي خواهي و حقوق بشر، سازماندهي شود. جبهه ملي ايران از هرگونه كمك نرم افزاري و معنوي در اين راستا كوتاهي نخواهد كرد، صداي ملت تحت ستم ازبكستان را به سراسر جهان خواهد رساند و از رهبران آزاديخواه و دموكرات مخالف نظام حاكم پشتيباني خواهد كرد.



كورش زعيم

هموند شوراي مركزي جبهه ملي ايران

http://www.jminews.com/news/fa/?ni=7568&mi=27


 
 

Things you can do from here:

 
 

عباس امیرانتظام: بازی خطرناکی آغاز شده

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 

via JMINews.com - Farsi by JMINews.com on 10/29/12

عباس امیرانتظام: بازی خطرناکی آغاز شده

5 آبان 1391



عباس امیرانتظام: بازی خطرناکی آغاز شده




عباس امیرانتظام از قدیمی ترین زندانیان سیاسی ایران که در مرخصی استعلاجی خارج از زندان به سر می برد، پاسخگوی پرسش های "روز" درباره شرایط کشور، تحریم های بین المللی و احتمال وقوع جنگ شده است.

گفت و گو با وی در شرایطی انجام شد که امیرانتظام ۱۵ سال پیش و هنگامی که در مرخصی استعلاجی دیگری به سر می‌برد، گفت‌و‌گویی با رادیو آمریکا درباره ترور اسدالله لاجوردی، دادستان اسبق تهران و رئیس وقت زندان اوین انجام داد و آن مصاحبه باعث بازگرداندن وی به زندان از روی تخت بیمارستان شد.

سابقه زندان امیرانتظام اما به پیش از سال ۱۳۷۷ باز می‌گردد. او که سخنگوی دولت مهدی بازرگان، معاون وی و سفیر وقت ایران در کشورهای اسکاندیناوی بود، آنگونه که خود می‌گوید توسط کمال خرازی و برای مشاوره به تهران فراخوانده اما روز ۲۸ آذر ۱۳۵۸ در ساختمان وزارت امور خارجه بازداشت شد.

وی ۵۵۵ روز در سلول انفرادی تحت بازجویی بود تا در نهایت به اتهام توطئه برای انحلال مجلس خبرگان، مخالفت با نظام ولایت فقیه، تلاش برای ایجاد اختلاف بین فلسطینیان و لیبیایی ها با ايران، فراری دادن سران حکومت پهلوی و ارائه اطلاعات سری کشور به آمریکائی ها، در دادگاهی بدون وکیل و هیات منصفه به اعدام محکوم اما با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد.

مقامات جمهوری اسلامی و دانشجویان مسلمان پیرو خط امام که سفارت آمریکا در تهران را اشغال کرده بودند و چهره های اصلی آنها در سال های بعد، به عنوان شخصیت های شاخص جناح اصلاح طلب در ایران شناخته شدند در آن هنگام اصرار داشتند که با توجه به اسناد پیدا شده در سفارت آمریکا، اتهام اصلی امیرانتظام، جاسوسی برای آمریکا و سازمان سیا است.

اما مهدی بازرگان، نخست وزیر و امیرانتظام تاکید داشتند که او تنها به عنوان مذاکره کننده رسمی منتخب دولت با آمریکایی ها و برخی دیگر از دولت ها فعالیت می کرده و اسناد جاسوسی ادعایی هم مکاتبات اداری و کاری عادی بوده اند.

عباس امیرانتظام بیش از ۲۰ سال از سه دهه گذشته را به همان اتهامات در زندان سپری کرده است؛ حکم زندان او همچنان پابرجاست اما وی در سال های اخیر برای معالجه بیماری خود اکثرا در مرخصی استعلاجی به سر می برد.

سخنگوی دولت موقت و قدیمی ترین زندانی سیاسی ایران در این گفت و گو تأکید می کند که به علت بیماری سختی که با آن درگیر است و توان جسمیش را تا حدود زیادی تحلیل برده، ممکن است پاسخ هایش از نظر کیفی چندان مطلوب نباشد.



عباس امیرانتظام هم اکنون عضو هیات رهبری جبهه ملی ایران است.

فکر می‌کنید بزرگترین چالش‌ها و در عین حال فرصت‌هایی که پیش‌روی کشورمان قرار دارند چه هستند؟

ایجاد حس علاقه و مسئولیت و تقویت آن در دل هر ایرانی نسبت به منافع کشور و قرار دادن آن در اولویت کامل، به طوری که هیچ هدفی بالاتر از حفظ و حراست از آنچه متعلق به این آب و خاک و فرهنگ این مردم است قرار نگیرد. البته باور این اولویت و تائید ضرورت آن پیش‌شرط ترسیم هرگونه شکل‌دهی به آن است.

راه حل مسائل و مشکلات کنونی را در چه می‌دانید؟ چشم‌انداز ایران را چگونه ترسیم می‌کنید؟

کاملاً طبیعی است که با توجه به شرایط حاکم بر کشور چشم‌انداز فعلی تا حد بسیار زیادی مبهم و ناامیدکننده به نظر آید. لیکن چنانچه حس مسئولیت و وطن‌دوستی در ذهن و دل هر تصمیم‌گیرنده‌ای ملموس و تقویت گردد، هر تصمیمی که گرفته شود نمی‌تواند جز در حول حفظ منافع ملی و میهنی شکل گیرد. بنابراین با انجام تحلیلی صحیح و واقع‌بینانه از جایگاه کشور ما در دهکده جهانی و با توجه به امکانات و منابع بالفعل و بالقوه‌ای که دارد و با اتخاذ سیاستی مبنی بر همزیستی صلح‌آمیز و تعامل با سایر کشورها براساس پذیرش واقعیت‌های جهان آنگونه که هست، شاید بتوان در بلند مدت جبران گذشته‌ها را نمود. البته اگر عزم ملی و تصمیم راسخ در جهت ساختن فرداهای بهتر با بردباری و طاقت لازم به اندازه کافی توأم گردد.

خطر حمله نظامی به علت ادامه برنامه اتمی یکی از تهدیدهای اصلی برخی دولت‌ها علیه ایران است. نظر شما در این خصوص چیست؟

حمله نظامی می‌تواند به عنوان یک گزینه در مناقشات سیاسی و در جهت حل نهایی اختلاف بین طرفین دعوا، چه برابر باشند و چه نابرابر، همواره در نظر گرفته شود. اما در رویارویی با ایران به نظر اینجانب بعید به نظر می‌رسد که طرف‌های مقابل، این گزینه را برای حل نهایی مسئله به صلاح خود بدانند زیرا سنگینی بار مسئولیتی که عواقب این عمل در بر خواهد داشت برای بسیاری که سودای این ماجراجویایی‌های سیاسی را در سر دارند از پیش تا حدی قابل تخمین و پیش‌بینی است.

کشور ایران تجربه تلخ جنگ تحمیلی هشت ساله را با عراق و حامیانش از سر گذرانده است. لذا آنچه باید به عنوان اثرات پلید جنگ بر یک سرزمین توسط ساکنانش و سایرین تجربه شود، انجام گردیده است.

اگر آنانی که این گزینه را در ذهن سبک و سنگین می‌نمایند بتوانند قبل از تصمیم‌گیری نهایی فاکتورهای لازم را در نظر بگیرند و مثلاً قادر به تمیز دادن تفاوت‌های کشور ما با کشورهایی چون افغانستان، عراق و... بوده و پیش و پس از آنکه کارنامه عملکرد خود را در سرزمین‌های مختلف مرور کرده و از خود بپرسند به واقع به دنبال تحقق کدامین منفعت ملی هستند، شاید در اتخاذ تصمیم نهایی دوباره بیاندیشند. اگر درایتی وجود داشته باشد کسانی که سودای جنگ در سر می‌پرورانند با تحلیل نتایج حاصله از هر رویارویی و بررسی بازتاب‌های داخلی و خارجی هر یک از آنان و نهایتاً قضاوت‌های به ثبت رسیده تاریخی، باید مسئولیت پاسخگویی به ملت خود و به جهان را پذیرا باشند.

تحریم‌های بین‌المللی شرایط دشواری را همزمان پیش‌روی حکومت جمهوری اسلامی و جامعه ایران قرار داده‌اند. این تحریم‌ها را چطور ارزیابی می‌کنید؟

بزرگ‌نمایی غیرواقعی و غیرمنصفانه موضوع "ایران هسته‌ای" در دیدگاه جهانی می‌تواند توجیه قابل قبولی برای کشورهایی باشد که در تقابل با ایران و در راستای دستیابی به اهداف و منافع خود، مترصد فرصتی بوده‌اند تا به کارگیری تحریم‌ها را بهترین وسیله برای نیل به هدف خود قرار دهند. اما علت و معلول را هر چه بوده و هست به کناری بگذاریم زیرا واقعیت تلخ این است که این تحریم‌ها، آهسته ولی پیوسته به طور جدی و تدریجی اعمال گردیده و شرایط نابهنجار و غیر عادلانه‌ای را برای کشور و ملت ایران به وجود آورده‌اند.

به نظر اینجانب این تحریم‌ها شاید ابتدا خیلی جدی گرفته نمی‌شد ولی با کمی هوشمندی می‌توانست حدس زد که بازی خطرناک آغاز گردیده است. در طول زمان ادامه و تکرار عمل‌ها و عکس‌العمل‌ها چهره واقعی و تلخ حکم غیرضروری و غیرمنصفانه حکام را در ایران واضح و واضح‌تر کرده و اثرات سوء آن در روند جاری جامعه نمایان‌تر گردیده است.

وضعیت فعلی اجتماعی که نشأت گرفته از شرایط ناگوار اقتصادی و موقعیت سیاسی کشور می‌باشد روزبه‌روز فاجعه‌آمیز نیز می‌گردد. آنچه از مشاهده نحوه گذران زندگی‌بخش عظیمی از آحاد ملت به دست می‌آید نشانگر آینده‌ای تیره و تار است؛ حتی اگر در کوتاه یا میان مدت باشد. آنچه بر ملت ایران تحمیل گردیده شوخی نیست، بلکه بسیار اسف‌بار و هشداردهنده است زیرا نه تنها بر میزان تلخی و ناگواری آن به طور روزانه اضافه می‌شود و طاقت این ملت بردبار را به چالش می‌کشد، بلکه اثرات سوء آن تا سال‌های طولانی بر ذهنیت فردی و زندگی اجتماعی افراد جامعه سایه‌ای سنگین و ناگوار خواهد افکند.

نتیجه اینکه این تحریم‌های ناروا و آثار بعدی آنها را باید کاملاً جدی تلقی نمود.هیچ قلبی که برای فردای ایران و ایرانی بتپد نمی‌تواند نگران و مشوش پیامدهای آن نباشد. امید است با درایت و هوشمندی و در نظر گرفتن منافع ملی از یک سو و دست‌آوردهای طرف‌های مقابل از اعمال این تحریم‌ها از سوی دیگر به تدریج بتوان کشور و جامعه را از بحران فعلی خارج نموده و با اتخاذ تدابیر لازم سنگینی بار عواقب سوء را در آینده، با جلوگیری از شیوع هر چه بیشتر آنها در زمان حال، کاهش داد...

مصاحبه اختصاصی روز(حمیدرضا یزدان پناه)

پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۹۱

http://www.jminews.com/news/fa/?ni=7570&mi=18


 
 

Things you can do from here:

 
 

جناح احمدی‌نژاد: خروج از نظام یا ماندگاری

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 

via Radiozamaneh by arezoo on 10/28/12

نگاهی بر شکلبندی نزاع جناح‌های درون نظام در شرایط کنونی
کورش عرفانی

کورش عرفانی – جناح‌بندی سیاسی در درون یک نظام حکایت از تنوع دیدگاه‌ها و مسیر دارد، اما وقتی این جناح‌بندی پیوندی با خواست‌های جامعه و نیروهای اجتماعی نداشته باشد، اغلب بیانگر یک شکل‌بندی مافیایی برای کسب، حفظ و گسترش قدرت خواهد بود. به نظر می‌رسد که تقسیم‌بندی‌های درون نظام جمهوری اسلامی بیشتر به نوع دوم شبیه باشد، به ویژه آن که با وخیم شدن اوضاع اقتصادی، این جناح‌ها به شکلی بی‌سابقه به رقابت و لجاجت و تخریب یکدیگر روی آورده‌اند.

 

به همین دلیل بد نیست ببینیم چه پارامتر جدیدی در درون ساختار قدرت، اختلافات را این‌گونه تشدید کرده است و این رویارویی‌ها تا چه حد می‌توانند جدی شوند و چه سرانجامی خواهند یافت. نوشتار کنونی براساس برخی از فاکت‌ها و رویدادها، به تحلیل پیچیدگی این نبردهای سیاسی می‌پردازد و درباره چشم‌انداز آن، برخی احتمال‌ها را ارائه می‌کند.

 

جناح‌های درون نظام

 

نبود مشروعیت اجتماعی در درون نظام چنان بدیهی می‌نماید که رفتارهای قبیله‌وار، شاخص اصلی برخورد نیروهای درون ساختار قدرت شده است.

 

بدنه اصلی جناح احمدی‌نژاد، سپاهی اعم از نظامی، امنیتی و اطلاعاتی است. بسیاری از آنها، در مقام‌ها و پست‌های دولتی، هم اکنون نیز مقام و جایگاه سپاهی یا اطلاعاتی خویش را حفظ کرده‌اند. اینک می‌توان آنها را «برادران سپاهی- مدیر دولتمرد- تاجر» نامید. بسیاری از آنها حالا دیگر سرمایه‌داران نوکیسه‌ای هستند که ضمن حفظ مقام سپاهی خویش، قدرت دولتی دارند و نیز کسب و کاری که به مدد وام‌های مفت و کلان دولتی رونق گرفته است. بعید است که بتوان این سپاهی‌ها را با پایان دوره ریاست جمهوری احمدی‌نژاد به درون پادگان‌ها فرستاد تا بر مراسم صبحگاهی و آموزش دوش‌فنگ سربازان نظارت کنند.

هر جناح سعی دارد با منشی که دیگر نشانی از همکاری و همیاری در آن نیست، خود را از پذیرش مسئولیت در مقابل خطر جدی فروپاشی کل سیستم حاکم مبرا سازد.

 

اینک پنج جناح درون ساختار قدرت ایران مشغول نبرد هستند: جناح خامنه‌ای (روحانیت سنتی و محافظه‌کار در قدرت)، جناح بازار (محافل سنتی سوار بر اقتصاد درون‌گرای کشور)، جناح سپاه (فرماندهان عالیرتبه حاضر در تمام عرصه‌های عمده ی قدرت)، جناح احمدی نژاد (بخشی از بدنه حاکمیت با تسلط بر دستگاه دولت) و سرانجام جناح رفسنجانی (اعتدال‌گرایان) و اصلاح طلبان که با تمام تفاوت های بین خود، جبهه مشترکی را تشکیل می‌دهند. نگاهی به روابط این پنج جناح می‌تواند گویای جنگ قدرت یا همان بحران سیاسی در ساختار قدرت باشد.

 

سه مورد از این پنج جناح، اجزای ساختاری هستند که می‌توان آنها را در قالب مثلث روحانیت، بازار و سپاه شناسایی کرد. دو جناح دیگر، یعنی میانه‌روها و اصلاح‌طلبان، مقطعی و گذرا بوده و به همین دلیل، موقعیت خویش در هرم قدرت را از دست داده‌اند. اگر رفسنجانی به عنوان جزیی از جناح روحانیت سنتی عمل می‌کرد، بدون شک اینک در کنار رهبر نظام اسلامی از بالاترین جایگاه‌ها برخوردار بود. اما تلاش وی برای ساختن یک قبیله سیاسی متفاوت، با عملکرد اقتصادی خاص خود، او را به حاشیه رانده است.

 

به همین ترتیب، شخصیت‌های اصلاح‌طلب، اعم از روحانی و غیر روحانی نیز نتوانستند به عنوان اجزای غیرساختاری نظام، جایگاه مهمی در آن بیابند. اینک موقعیت سرگردانی - بیست ساله برای جریان رفسنجانی و ده ساله برای جریان اصلاح‌طلب - می‌رود که عضو جدیدی داشته باشد: جناح احمدی‌نژاد.

 

این جناح را باید به عنوان چه ارزیابی کرد؟ در خود روحانی دارد، پاسدار دارد، تکنوکرات دارد و در عین حال، نیروهایش دیگر به سه جزء سنتی ساختار نظام پیوند نمی‌خورند. آنها به همین دلیل در حال حاضر به عنوان جریان «انحرافی» شناخته شده‌اند، همان‌طور که اصلاح‌طلبان به جریان «فتنه» شهرت یافته‌اند.

 

بازپس زدن جناح‌های غیرساختاری

 

این نشان می‌دهد که ساختار نظام به گونه تنظیم شده است که از همان دهه دوم حیات خود به این سو، دیگر نمی خواهد یا نمی تواند عضو ساختاری جدیدی به خویش پیوند زند.[1] این یعنی، آن که مثلث قدرت (روحانیت- بازار- سپاه) نمی خواهد تبدیل به مربع یا پنج ظلعی شود. برای همین، تلاش‌های هر جناحی که بخواهد بیرون از سلطه این مثلث، برای خود ضلع و جایگاه جدیدی بنا سازد، با برخورد شدید و مقاومت اضلاع اصلی مثلث سنتی قدرت روبرو می‌شود. این سه ضلع برای سایر نیروهای در صحنه فقط نقش موقت و کارکردی قائلند و انتظار دارند که آنها پس از پایان دوره خدمت خویش، به سادگی خروج از هرم قدرت را بپذیرند وگرنه مغضوب خواهند شد.

 

بر این اساس باید گفت که برای جریان احمدی‌نژاد، به طور تجربی و براساس آن چه در دو دهه گذشته رفته است، نباید شانسی برای ورود به اجزای ساختاری نظام وجود داشته باشد. اما این نیز گفتنی است که جناح احمدی‌نژاد برخلاف دو جناح قبلی (رفسنجانی و خاتمی) از نوع و جنس دیگری است. یعنی پیوندهایش با روحانیت و به ویژه با سپاه بسیار نزدیک‌تر و ارگانیک‌تر از دو جناح قبلی است و به همین دلیل نیز دور نگه داشتن آن از هرم قدرت نباید به آن آسانی باشد که برای جناح اصلاح‌طلب بود. این‌جریان ریشه‌های عمیقی در درون نظام و بخصوص در درون ساختار قدرت دارد و به همین دلیل، طرد و دور انداختن آن به سادگی انجام‌پذیر نیست.

 

 خصوصیات جناح احمدی‌نژاد

 

چند ویژگی ذاتی و کارکردی جریان احمدی‌نژاد را تبدیل به مسئله‌ای غامض برای سپاه، روحانیت و بازار می‌کند:

 

یک موضوع کارکردی را نباید در باره جناح احمدی‌نژاد فراموش کرد: در حالی که منزوی‌سازی رفسنجانی و خاتمی و نیروهای متعلق به آنها به طور عمده بعد از کنار رفتن عادی و بی دردسر آنها از پست ریاست جمهوری کلید خورد، این بار – و شاید با اتکای به تجارب قبلی- اعضای دولت احمدی‌نژاد، نبرد را زودتر و زمانی که در راس کار هستند آغاز کرده‌اند. نوعی تاکتیک تهاجم پیش‌گیرانه برای مجبور نشدن به دفاع مطلق پس از پایان دوران ریاست جمهوری. همین نکته نیز بازی آنها را برای نظام بی‌سابقه و بسیار خطرناک می‌سازد. اگر رقبا با هدایت رهبری نظام بخواهند این جناح را زودتر از موعد از هرم قدرت بیرون برانند، ممکن است دردسرهای عظیمی برای خود بسازند.

نخست این که بدنه اصلی جناح احمدی‌نژاد، سپاهی اعم از نظامی، امنیتی و اطلاعاتی است. بسیاری از آنها، در مقام‌ها و پست‌های دولتی، هم اکنون نیز مقام و جایگاه سپاهی یا اطلاعاتی خویش را حفظ کرده‌اند. اینک می‌توان آنها را «برادران سپاهی- مدیر دولتمرد- تاجر» نامید. بسیاری از آنها حالا دیگر سرمایه‌داران نوکیسه‌ای هستند که ضمن حفظ مقام سپاهی خویش، قدرت دولتی دارند و کسب و کاری که به مدد وام‌های مفت و کلان دولتی رونق گرفته است.

 

بعید است که بتوان این سپاهی‌ها را با پایان دوره ریاست جمهوری احمدی‌نژاد به درون پادگان‌ها فرستاد تا بر مراسم صبحگاهی و آموزش دوش‌فنگ سربازان نظارت کنند. آنها آمده‌اند که به زعم خود، بمانند. پس جداسازی مکانیکی فرماندهان عالیرتبه سپاه، که به خامنه‌ای وفادارند، فرماندهان رده دوم سپاه که با احمدی‌نژاد هم‌خورند و بدنه سپاه که از هر دو فرمان می‌برد، ناممکن می‌نماید. هر گونه تفکیک واقعی این بخش از سپاه را باید به مثابه یک جراحی خونین در بدن آن دانست؛ یک جراحی خونین که می‌تواند پای سایر نیروهای نظامی و شبه‌نظامی را به میدان نبردی مبهم بکشاند.

 

دیگر این‌که احمدی‌نژاد در طول چهار تا شش سال نخست مقام خود، با پول‌های بادآورده نفت، بخش مهمی از روحانیت سنتی را با خود همراه ساخت. مصباح یزدی و مکارم شیرازی و نهادهای زیر نظر ایشان مانند موسسه آموزشی «امام خمینی» مدت‌ها جیره‌خواران مطیع این جناح بودند، به طوری که خامنه‌ای در سال ۱۳۸۹ و با بروز نخستین سرکشی‌های جدی جریان احمدی‌نژاد و به دلیل احساس خطر، مجبور شد که با سفرها و دیدارهای متعدد و تقبل هزینه‌های سنگین، برخی از روحانیون پیوسته به جبهه احمدی نژاد را از این گروه جدا ساخته و به قول خود به درون جبهه نظام – بخوانید روحانیت سنتی – برگرداند. با این همه کم نیستند کسانی در درون روحانیت که هر گونه موضع‌گیری قاطع و نهایی در مقابل جریان احمدی‌نژاد را خوب سبک و سنگین کرده و بعد اقدام خواهند کرد.

 

بازار نیز به احمدی‌نژاد به دیده مثبت نمی نگرد. از دیدگاه بازار سنتی، حفظ انحصار تجارت داخلی کشور خط قرمزی است که نمی‌خواهد با هیچ جناحی برسرش مذاکره کند. اما دولت احمدی‌نژاد در این سال‌ها با پشتیبانی مالی از سرداران سپاه که به درون ساختار دولت آورده شده بودن، دست اندازی به شبکه سنتی توزیع داخلی را آغاز کرد. موضوع دیگر بر سر اخذ مالیات از بازار بود که بازاریان را خوش نیامد و مقاومتی گسترده از خود نشان دادند.

 

بنابراین، بازار جریان احمدی‌نژاد را در قلب خود جای نداده اما در عین حال به دلیل خصلت منفعت‌گرا و محافظه‌کار خویش با احتیاط پیش می‌رود تا ببیند پیروز میدان، مثلت قدرت است یا جریان احمدی‌نژاد. بازار، بادبان کشتی خود را براساس جهت باد جناح پیروز نظام تنظیم خواهد کرد. این همسویی با برنده، نقطه ضعف اساسی بازار سنتی است که دو ضلع دیگر نظام- روحانیت و سپاه - را سخت می‌هراساند، زیرا روحانیت برای تامین بقای خویش در راس قدرت نیاز به حمایت فعال و بی قید و شرط بازار دارد. بی‌خبر از آن‌که بازار، صد سال است براساس منافع خود تغییر جهت می‌دهد و این بار نیز چنین خواهد کرد.[2]

 

تاکتیک پیش‌گیری دولت کنونی

 

یک موضوع کارکردی را نیز نباید در باره جناح احمدی‌نژاد فراموش کرد: در حالی که منزوی‌سازی رفسنجانی و خاتمی و نیروهای متعلق به آنها به طور عمده بعد از کنار رفتن عادی و بی دردسر آنها از پست ریاست جمهوری کلید خورد،[3] این بار – و شاید با اتکای به تجارب قبلی- اعضای دولت احمدی‌نژاد، نبرد را زودتر و زمانی که در راس کار هستند آغاز کرده‌اند. نوعی تاکتیک تهاجم پیش‌گیرانه برای مجبور نشدن به دفاع مطلق پس از پایان دوران ریاست جمهوری. همین نکته نیز بازی آنها را برای نظام بی‌سابقه و لذا بسیار خطرناک می‌سازد. اگر رقبا با هدایت رهبری نظام بخواهند این جناح را زودتر از موعد از هرم قدرت بیرون برانند، ممکن است دردسرهای عظیمی برای خود بسازند.

 

 فراموش نکنیم که احمدی‌نژاد و یارانش به عنوان رئیس‌جمهور نظام و معاونان و وزرا قادر خواهند بود به مقابله‌ای جدی در مقابل هجوم مخالفان دست بزنند. شاید همین دلیل بود که خامنه‌ای را واداشت تا چندین بار تذکر دهد که بهتر است احمدی‌نژاد تا پایان دوره ریاست‌جمهوری خود بماند. این تشخیصی است که بر اساس آن تمام اقدامات مجلس برای سوال و استیضاح وی خنثی یا ملغی شده است.

 

شکل‌بندی جدید در ساختار قدرت

 

با نگاهی به این وضعیت در می‌یابیم که اینک یک تقسیم‌بندی نوین در درون نظام جمهوری اسلامی شکل گرفته است.

 

درخواست بازدید از زندان اوین توسط احمدی‌نژاد بیشتر جنبه نمادین دارد. او می‌خواهد نشان دهد که هنوز در مقامی است که می‌تواند درهای تمام قلعه‌های انحصاری در اختیار حریف را باز کند. این پیامی است برای مجلس و بیت رهبری که اگر لازم باشد به هر جایی خواهم رفت و قدرت‌نمایی خواهم کرد. اینجاست که رهبری و برادران حاکم بر دو قوه باید تلاش کنند گربه را دم حجله بکشند و با ممانعت از تحقق این درخواست به او بفهمانند که تحت کنترل است و خواهد بود تا در خرداد سال ۹۲ بی سروصدا برود. در مقابل، احمدی‌نژاد و مشایی و یارانش می‌خواهند به آنها بفهمانند که یا انتخاباتی نخواهد بود یا با آنان خواهد بود. 

در یک‌سو، سه جناح ساختاری نظام یا همان مثلث قدرت قرار دارند: روحانیت سنتی به رهبری خامنه‌ای، بازار سنتی زیر نفوذ بزرگ بازاری‌های هئیت موتلفه و سرانجام، سپاه که بیانگر نیروی نظامی- امنیتی و اطلاعاتی حافظ نظام است. در سوی دیگر، سه جناح غیرساختاری نظام یا مثلث بیرون قدرت در حال شکل‌گیری است: جناح میانه‌روها به رهبری اکبر رفسنجانی، اصلاح‌طلبان با چهره‌های شاخصی مانند خاتمی، موسوی و کروبی و جناح زائده مثلث قدرت یعنی احمدی‌نژاد و یارانش.

 

چندین نکته است که این جناح‌ها را تا این زمان از یک رویارویی تند و آشتی‌ناپذیر بر حذر داشته است:

 

الف) جایگاه طبقاتی مشابه: بسیاری از شخصیت‌های این شش جناح از یک بستر اجتماعی و اقتصادی کمابیش مشابه برخاسته‌اند و آن عبارت است از لایه‌های متوسط سنتی و مذهبی و محافظه‌کار جامعه.

 

ب) منافع مشترک: مخرج مشترک همه این جناح‌ها حفظ نظام و به واسطه آن حفظ منافع جناحی یا عمومی خویش است.[4]

 

پ) مشابهت ایدئولوژیک: بسیاری از این‌جناح‌ها در راستای خط مذهبی و ایدئولوژیک مشترکی حرکت می‌کنند و تفاوت به طورعمده در تفسیر یا روش به کار‌گیری اصول مشترکشان است.

 

ت) پیوندهای خانوادگی: بسیاری از اعضای این جناح قوم و خویش یکدیگر بوده و دارای پیوندهای نسبی و سببی و خانوادگی هستند. این امر به عنوان نوعی چسبِ هزار فامیل میان آنها عمل می‌کند.

 

ث) همه آنها به وجود یک دشمن مشترک با روایت‌ها و شدت و حدت مختلف باور دارند. این دشمن هم ترکیبی است از مردم عمیقا ناراضی و در پی فرصت، اپوزیسیون برانداز و البته بیگانگان و....

 

این مشخصه‌ها تا آن‌جا عمل می‌کنند که جناح‌ها نیازی به حذف دیگری برای بقای خویش نداشته باشند، اما از زمانی که استراتژی حذف سیاسی یا در بدترین حالت، حذف فیزیکی مطرح شود، بعید است این نقاط مشترک آنها را از تیغ کشیدن به روی یکدیگر بازدارد.

 

تاکتیک محاسبه‌ شده جریان حاضر در دولت

 

به نظر می‌رسد که ماه‌های باقیمانده از ریاست جمهوری احمدی‌نژاد، صحنه یکی از پرحادثه‌ترین دوران عمر سی و سه ساله نظام باشد. به این معنا که وی و اطرافیانش نمی خواهند همانند میانه‌روها و اصلاح‌طلبان تبدیل به بخشی از آپاندیس نظام شوند و از قدرت تصمیم‌گیری و اجرایی بیرون بروند. هدف آنها باقی ماندن در درون هرم قدرت است، به طریقی که هم بتوانند به دلارهای نفتی دسترسی داشته و تجارت خویش را شکوفا سازند و هم بتوانند از ابزارها و امکانات و ثروت‌های دولتی استفاده کنند و در تعیین مسیر و سمت تحولات آینده کشور نیز نقش داشته باشند.

 

جدال کنونی احمدی‌نژاد در راس قوه مجریه با دو قوه زیر نظر دو برادر وفادار به رهبری[5] هنوز به منزله اعلام جنگ نیست، بلکه به مثابه یک وزن‌کشی است برای ورود به کُشتی نبرد در ماه‌های آینده. احمدی‌نژاد از طریق بهانه‌هایی مانند طرح مذاکره مستقیم با آمریکا و نیز بازدید از زندان اوین می‌خواهد به حریف بفهماند که سنگین وزن و مهم است و باید برایش در ساختار قدرت جایی ماندگار باز کنند.

 

اما آیا ساختاری که سی سال است دچار انجماد خود خواسته بوده و تعمدا و آگاهانه، هیچ عضو تازه‌ای را به کلوب بسته قدرت راه نداده است، می‌تواند برای احمدی‌نژاد و یارانش استثنایی قائل شود؟ در شرایط عادی و معمولی شاید، اما در شرایط بحرانی و سخت کنونی این امر بسیار دشوار و پرهزینه خواهد بود. شاید به دلیل همین شرایط بحرانی باشد که جریان احمدی‌نژاد تشخیص داده که وقت هجوم و باج‌گیری است. آنها می‌دانند که می‌توانند رقیب را از میزان تخریب‌گری قدرت خویش سخت بترسانند و به پیش روند. (خطر جنگ، خطر افشای رازهای اتمی، خطر برانگیختن شورش‌ محروم شدگان از یارانه‌های نقدی، خطر به خیابان ریختن کارمندان دولت که حقوق دریافت نکرده اند و ...)

 

چرا بازدید از زندان اوین:

 

درخواست بازدید از زندان اوین توسط احمدی‌نژاد بیشتر جنبه نمادین دارد. او می‌خواهد نشان دهد که هنوز در مقامی است که می‌تواند درهای تمام قلعه‌های انحصاری در اختیار حریف را باز کند. این پیامی است برای مجلس و بیت رهبری که اگر لازم باشد به هر جایی خواهم رفت و قدرت‌نمایی خواهم کرد. اینجاست که رهبری و برادران حاکم بر دو قوه باید تلاش کنند گربه را دم حجله بکشند و با ممانعت از تحقق این درخواست به او بفهمانند که تحت کنترل است و خواهد بود تا در خرداد سال ۹۲بی سروصدا برود. در مقابل، احمدی‌نژاد و مشایی و یارانش می‌خواهند به آنها بفهمانند که یا انتخاباتی نخواهد بود یا با آنان خواهد بود.

 

در عین حال احمدی‌نژد با هدف قراردادن زندان اوین می‌تواند خود را نوعی ناجی کسانی معرفی کند که جلب نظرشان برای وی عقبه اجتماعی خوبی فراهم خواهد کرد . او به این پشتیبانی اجتماعی برای نبردهای پیش رو احتیاج دارد، زیرا نیک می‌داند که جناح مقابل، فاقد این پشتوانه اجتماعی است و به شدت از حضور نیروهای مردمی در صحنه توسط رقیبان دیگر وحشت دارد.[6] پس بازی حساب شده احمدی‌نژاد کوتاه مدت نیست، بلکه در آن فرصت‌های خوبی برای بهره‌برداری میان‌مدت و حتی درازمدت وجود دارد.

 

مچ‌گیری مالی

 

احمدی‌نژاد می‌داند که ماهیت اختلافات مادی است و نقطه ضعف رقبایش مالی است. بنابراین، درست روی این نکات است که به نهادهای وابسته به مثلث قدرت ایراد می‌گیرد و از آنها می‌خواهد که حساب پول‌های کلانی را پس دهند که خود او در زمانی که درآمدهای نفتی غوغا می‌کرد به آنها داده است. این درست همان نکته‌ای است که نهادهای دیگر نسبت به آن بسیار حساس هستند، چرا که در چارچوب یک نظام غرق در فساد مالی، رانت‌خواری و رشوه‌گیری، دست گذاشتن روی حساب و کتاب مالی، ایده چندان دلپذیری نیست. بخصوص وقتی همه از دزدی‌های کوچک و بزرگ دیگری خبر دارند.[7]

 

اما نگرانی اصلی نسبت به احمدی‌نژاد و گروه او، خواست قاطع آنها برای ادامه حضور فعال در قدرت و در اختیار داشتن قوه مجریه است. گویی وی و یارانش به جریان رقیب پیام می‌دهند که شما دو قوه دیگر را در اختیار دارید، نهادهای فراحکومتی و نیروی نظامی را در دست گرفته‌اید، پس قوه مجریه را به ما بسپارید تا ما نیز به کار خود مشغول باشیم. پیامی که بعید است مورد توافق قرارگیرد، بخصوص به دلیل کارنامه سیاه اقتصادی کشور که احمدی‌نژاد با سوء‌مدیریت خویش شکل داده است. از همین روی، گروکشی قوه مجریه توسط گروه احمدی‌نژاد برای سایر جناح‌ها به آسانی قابل هضم نیست.

 

احتمالات ماه‌های آینده

 

با هم نگاهی به سناریوهای فرضی در ماه‌های آینده بیندازیم:

 

احمدی‌نژاد می‌داند که ماهیت اختلافات مادی است و نقطه ضعف رقبایش مالی است. بنابراین، درست روی این نکات است که به نهادهای وابسته به مثلث قدرت ایراد می‌گیرد و از آنها می‌خواهد که حساب پول‌های کلانی را پس دهند که خود او در زمانی که درآمدهای نفتی غوغا می‌کرد به آنها داده است. این درست همان نکته‌ای است که نهادهای دیگر نسبت به آن بسیار حساس هستند، چرا که در چارچوب یک نظام غرق در فساد مالی، رانت‌خواری و رشوه‌گیری، دست گذاشتن روی حساب و کتاب مالی، ایده چندان دلپذیری نیست. بخصوص وقتی همه از دزدی‌های کوچک و بزرگ دیگری خبر دارند.

سناریو نخست: جناح ولی‌فقیه و سپاه با توافقی همه‌جانبه و با حمایت آشکار بازاریان اقدام به هجومی ناگهانی به جریان احمدی‌نژاد می‌کنند و با استیضاح رئیس جمهور او را برکنار و وی و یارانش را در صورت لزوم یا مقاومت، بازداشت خواهند کرد. این امر را باید نوعی شبه کودتا دانست که به صورت جدی هرگونه چشم‌اندازی را برای انتخابات آتی، حتی به شکل نمایشی آن زیر سوال خواهد برد. خطر این سناریو برای نظام در صورت اجرا، بهره‌برداری عملی و آنی جناح رئیس جمهور از امکانات نظامی و شبه‌نظامی در اختیار خود به دلیل ترس از حذف کامل و ناگهانی است. امری که ناشی از واکنش عصبی این جناح در چارچوب روابط فراقانونی حاکم بر نظام قابل فهم خواهد بود.

 

سناریو دوم: احمدی‌نژاد موفق خواهد شد که با به کارگیری دستگاه دولت و تهدیدهای آشکار و پنهان، بخصوص پیرامون افشاگری‌های مهم بر اساس اسنادی که از وزارت اطلاعات در اختیار دارد، جریان ولی فقیه و سپاه را وادار به عقب نشینی کرده[8] و بقای خود در قوه مجریه را به آنها تحمیل کند. در این صورت، به سوی نوعی سکون ناپایدار در شرایط کنونی پیش خواهیم رفت. سکون، زیرا بازیگران در صحنه همین فعلی‌ها هستند و ناپایدار، زیرا انباشت عوارض سوء‌مدیریت دولتی شیرازه امور کشور را از هم خواهد پاشید.

 

سناریو سوم: هر یک از دو طرف، برای سنگین کردن وزن خویش، تلاش کند که دو جریان حذف شده سابق، یعنی میانه‌روها و اصلاح‌طلبان را به خود جذب کند و به واسطه این حرکت، بازی قدرت در ایران تکانی بخورد. این که این تکان به چه نتایجی ختم شود شاید کمتر اهمیت داشته باشد تا نفس به بازی گرفتن دوباره کسانی که در حاشیه زمین قدرت قرار داده شده بودند. عوارض این تاکتیک اگر با پویاسازی دوباره نیروهای اجتماعی و سیاسی طبقه متوسط همراه باشد، مشکلات تازه‌ای را برای نظام به دنبال خواهد داشت.

 

سناریو چهارم: در تدارک دفاع از خود با روش تهاجم، باند احمدی‌نژاد به حرکت‌های پوپولیستی نامطمئن دست یازد تا برای خود عقبه اجتماعی تدارک ببیند. ورود مردم به صحنه می‌تواند معادلات را نه به صورت پیش‌بینی شده که به طریق غیرقابل کنترل تغییر دهد. آوردن مردم به صحنه یک موضوع است و مهار و جهت‌دهی به آن بحث دیگری است.

 

در چنین شرایطی نباید فراموش کنیم که همه این رویارویی‌ها در صحنه‌ای اتفاق افتاده و می‌افتد که نمی‌تواند نسبت به تحولات فوق بی‌تاثیر و خنثی باشد. نظام هم زمان، با بحران‌های مهم دیگری دست و پنجه نرم می‌کند که از جمله آنها اقتصاد در آستانه فروپاشی، جامعه ناراضی و در حال انفجار، به زیر سوال رفتن موقعیت منطقه‌ای نظام در خاورمیانه و نیز تحریم‌ها و خطر حمله نظامی است. این پارامترها به طور مستقیم و متقابل با بحران سیاسی درون نظام در ارتباط هستند. اما در این نوشتار ما تلاش کردیم فقط به بحران قدرت بپردازیم[9].

 

نتیجه گیری:

 

شکل‌بندی قدرت در ایران شاهد خط‌‌کشی ناگزیر و جبهه‌بندی تازه‌ای است. در یک جبهه، نیروهای ساختاری و بنیادین[10] نظام که عبارت از مثلث روحانیت سنتی و قدرت‌طلب، بازارِ در پی حفظ سلطه بر چرخه اقتصاد غیر تولیدی ایران و سپاه پاسداران که سودای قبضه تمامیت قدرت را درحوزه‌های اقتصاد، سیاست و امنیت دارد،[11] و در جبهه دیگر، دو نیروی شناخته شده سیاسی سابق نظام، یعنی میانه‌روها به ریاست رفسنجانی و اصلاح‌طلبان با هدایت خاتمی. یک جناح تازه در حال شکل‌گیری و هنوز در قدرت، یعنی گروه احمدی نژاد سوی دیگر این جبهه است. مثلث ساختاری نظام در حال نبرد با مثلث نوظهور غیرساختاری و نابنیادین نظام است. بدون در نظر گرفتن دخالت سایر عوامل تعیین‌کننده - مانند حمله نظامی، فروپاشی کل اقتصاد و یا شورش گسترده، برنده میدان جنگ میان جناح‌ها، آن جبهه‌ای است که بتواند یا به نوعی بخشی از نیروی مردم را در کنار خود داشته باشد و یا در صورت غیر ممکن بودن این امر، نیروی مردم را در مقابل خود نداشته باشد. [12]

 

پانوشت:



[1] در دهه نخست ضلع سوم (سپاه) به صورت ضمنی در بدنه نظام جای داشت، پس از پایان جنگ و ورود سپاه به عرصه اقتصاد این ضلع تثبیت شد. از آن پس این ترکیب مثلثی تغییری نکرده است. جریان احمدی‌نژاد شاید نخستین نیرویی باشد که بتواند چنین کاری را کند.

[2] نگاه کنید به عملکرد بازار در انقلاب مشروطیت، نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق.

[3] البته رفسنجانی در پایان دور دوم ریاست جمهوری خود در سال ۱۳۷۶ تلاش کوچکی کرد تا شاید با تغییر قانون اساسی امکان باقی ماندن در این پست را برای خود فراهم کند، اما به دلیل آماده نبودن شرایط برای پذیرش این ابتکارعمل به سرعت از آن صرف‌نظر کرد.

[4] دو خصلت اول که برشمردیم خود از دلایلی بود که سبب شد میرحسین موسوی و مهدی کروبی از همراهی رادیکالیسم موجود در نیروهای شرکت کننده در جنبش سبز در سال ۱۳۸۸ خودداری ورزند.

[5] علی لاریجانی در راس مجلس شورای اسلامی و صادق لاریجانی بر راس قوه قضاییه.

[6] برخورد تند خامنه‌ای، سپاه و موتلفه با اصلاح‌طلبان و به دنبال حضور مردم در جنبش سبز گواهی بر این مدعاست.

[7] به یاد آوریم افشاگری‌های ناشی از اختلاف میان رحیمی معاون احمدی نژاد و برادران لاریجانی.

[8] به طور مثال به نوشته روزنامه فرانسوی لیبراسیون بیش از دویست هزار سند در مورد ولخرجی های مجتبی خامنه‌ای در وزارت اطلاعات موجود است. نگاه کنید به اینجا.

[9] نگارنده بحران‌های چند گانه نظام را قبلا بحث کرده است و باز هم در نوشته های آتی خود مطرح خواهد نمود.

[10] Integrated elements

[11] در این باره نگاه کنید به مقاله‌ای از نگارنده: پاسداران: "یک یا حسین دیگر" تا فتح قله قدرت در ایران، اینجا

[12] به این شکل می‌بینیم که هر چند دعواها در درون نظام است که شدت گرفته اما پارامتر سرنوشت‌ساز همچنان و مانند همه جوامع دیگر بشری اکثریت و مردم جامعه هستند. در نظر نگرفتن این واقعیت بدیهی در قرن بیست و یکم است که نظام حاکم بر ایران را در این موقعیت غیر قابل بازگشت قرار داده است. 

 


 
 

Things you can do from here:

 
 

محمد توسلی در نامه به قوه قضائیه: نتیجه دادگاه از پیش معلوم بود

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 


محمد توسلی

محمد توسلی، رئیس دفتر نهضت آزادی به رئیس قوه قضائیه نامه نوشت

محمد توسلی، رئیس دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران در نامه‌ای در مورد چگونگی وضعیت بازجویی خود در بند امنیتی زندان اوین، خطاب به رئیس قوه قضائیه نوشته است: "آن چه امنیت واقعی را در جامعه‌ای به خطر می‌اندازد، و نظام سیاسی هر کشوری را در موقعیت بحران قرار می‌دهد، قانون شکنی، قانون گریزی و در نهایت جدایی و دوری مسئولان از آحاد ملت است."

آقای توسلی در آبان‌ماه ۱۳۹۰ در تهران بازداشت و پس از گذراندن چند ماه در بند امنیتی زندان اوین به تحمل ۱۱ سال حبس تعزیری محکوم شد.

عبدالرضا تاجیک، روزنامه‌نگار و از اعضای کانون مدافعان حقوق بشر در خصوص دلیل فشارهای حکومت ایران بر رئیس دفتر نهضت آزادی به بی‌بی‌سی فارسی گفت: "جایگاه فردی و نگاه ملی و مذهبی آقای توسلی و جریانی که او به آن متعلق است قطعا پایگاه و نفوذی در ایران دارد که فکر می کنم مسوولان امنیتی به آن واقف هستند و نگران‌اند که این جریان بتواند در حوادت آتی موثر باشد، یعنی به شکلی دارند اپوزیسیون واقعی در ایران را از بین می برند."

این عضو نهضت آزادی که "۱۹۴ روز در بازداشت بوده است"،در دوران بازداشتش گفته بود که اگر مسئولان دست از فشار برندارند، "بعضی مسائل" را مطرح می‌کند و نامه او که تاریخ ۲۵ تیرماه را دارد، پس از برگزاری دادگاه وی منتشر شده است.

رئیس دفتر سیاسی نهضت آزادی در بخشی از این نامه با اشاره به بازجویی‌های شبانه خود نوشته است: "آیا بازجویی در شب نقض آشکار مقررات لازم الاجرای مندرج در ماده ۱۲۱ قانون آئین دادرسی دادگاه‌های عموم و انقلاب در امور کیفری نبوده و از مصادیق بارز شکنجه و آزار روانی و جسمی متهم محسوب نمی‌شود؟"

به گفته آقای توسلی در پیگیری خانواده وی از مسئولان اجرای حکم اعلام شده که وی با دستور وزارت اطلاعات در بند ۲۰۹ نگهداری می شود و این مسئله "براساس مصلحت است و نه قانون".

او همچنین با توجه به حکم زندانش گفته با توجه به نحوه بازداشت و بازجویی‌هایش "نتیجه دادگاه از پیش معلوم بوده است."

مسئله نقض حقوق بشر و حقوق زندانیان در ایران بارها توسط نهادهای بین المللی حقوق بشر و سازمان ملل مطرح شده است، اما مقامات ایرانی هر بار این موضوع را تکذیب می‌کنند.

روز گذشته نیز سفر هیات پارلمانی اتحادیه اروپا که خواستار دیدار با نسرین ستوده (وکیل زندانی که به دلیل شرایط زندان در اعتصاب غذا به سر می‌برد) و جعفر پناهی (فیلمساز محروم از فعالیت و ممنوع الخروج) شده بودند، به دلیل مخالفت دولت ایران با این درخواست ها لغو شد.

آقای تاجیک در مورد فشارهای وارد شده بر ایران به دلیل نقض حقوق بشر گفت: "من فکر می‌کنم حمایت از فعالان سیاسی و کسانی که تلاش می‌کنند تا در ایران صدای همه شنیده شود، باید از سوی افکار عمومی جهان باشد و کشورهای جهان باید نظام سیاسی ایران را مجبور کنند به حقوق همه مردم احترام بگذارد و از راهکارهایی استفاده کند که ضرری برای عامه مردم نداشته باشد."

آقای توسلی در بخش دیگری از نامه خود به رئیس قوه قضائیه با اشاره به فشارهایی که بر زندانیان سیاسی وارد می‌شود، اعلام کرد: "در منظر و منطق ماموران امنیتی و ضابطان قوه قضائیه، چه دلیل و علتی بر متمایز دانستن متهمان عقیدتی و سیاسی با مرتکبان جرایم عمومی مانند قاتلان و کلاهبرادران و جاعلان و سارقان وجود دارد که با متهمان سیاسی باید با چنین شدت عملی برخورد شود."

این نخستین بار نیست که یکی زندانیان سیاسی به ویژه پس از انتخابات دهمین دور ریاست جمهوری ایران، نسبت به شرایط بازداشت، بازجویی و نگهداری در زندان اعتراض می‌کنند.

آقای تاجیک با اشاره به مثبت بودن تاثیر این نامه‌ها بر روند قضایی ایران گفت: "حاکمیت در ایران یک دست نیست و این نامه ها آن بخش از حاکمیت که به حداقلی از حقوق مردم اعتقاد دارد را به واکنش وا ‌می‌دارد. همچنین بیان این مسائل شفاف سازی می‌کند به خصوص که از سوی یک فرد موجه نوشته شده است و در عین حال مدرکی است برای مراکز معتبر که بر روی مسئله حقوق بشر در ایران کار می کنند."


 
 

Things you can do from here:

 
 

آیا ولایتی با آمریکایی ها مخفیانه مذاکره کرده است؟

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 


حسین باستانی

بی بی سی

ایران و آمریکا

اگر محافل سیاسی ایران - به درست یا غلط – به این نتیجه برسند که نزدیکان رهبری در حال مذاکره پشت پرده با ایالات متحده هستند، چرا باید کماکان چنین مذاکره ای را یک "خط قرمز" تلقی کنند؟

در روزهای اخیر در برخی رسانه های ایران، آمریکا و فرانسه، اخبار تایید نشده ای انتشار یافته که از مذاکره محرمانه علی اکبر ولایتی با مقام های آمریکایی حکایت دارد.

آقای ولایتی مشاور بین المللی رهبر جمهوری اسلامی ایران، در پاسخ به سوال سایت محافظه کار مشرق در مورد اخبار حاکی از "مذاکره مستقیم وی با آمریکایی ها"، این اخبار را تکذیب کرده است.

این تکذیب، سه روز پس از آن صورت گرفته که سایت اصلاح طلب کلمه، از "خبرهای عجیبی" نوشته که – به نوشته این سایت – از سفر علی اکبر به ایالات متحده برای "برقراری باب مذاکره مستقیم بین ایران و آمریکا" حکایت دارد.

در همان روز انتشار این خبر، روزنامه فرانسوی لوموند نوشت "یکی از مسئولان دولت آمریکا" به طور مخفیانه با علی اکبر ولایتی مذاکره کرده است. لوموند، این مسئول آمریکایی را "رابرت اینورن" معرفی کرد که - به نوشته این روزنامه - در سال ۲۰۰۹ پیشنهاد مبادله اورانیوم غنی شده ایران در خارج از این کشور را به مقام های جمهوری اسلامی داده بود.

یک هفته پیش از آن، روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز به نقل از منابعی در دولت آمریکا نوشت که ایالات متحده و ایران درباره "اصول گفتگوهای دوجانبه" بر سر برنامه هسته ای ایران به توافق رسیده اند. وزیر خارجه ایران و سخنگوی شورای امنیتی ملی آمریکا این خبر را تکذیب کردند، هرچند مقام آمریکایی گفت که آمریکا آمادگی انجام "مذاکرات دوجانبه" با ایران را دارد. در واکنشی دیگر، شبکه آمریکایی ان بی سی به نقل از یک "مقام ارشد" دولت آمریکا گزارش کرد که تهران و واشنگن از طریق کانال های غیررسمی موافقت کرده اند که بر سر پرونده هسته ای ایران به مذاکره بپردازند اما بر سر جلسه مذاکره - هنوز- توافقی صورت نگرفته است.

این خبر، به نوبه خود دو هفته پس از آن انتشار یافت که سایت آمریکایی ورلدنت دیلی مدعی مذاکره محرمانه آقای ولایتی با مقام های آمریکایی برای رسیدن به نوعی توافق هسته ای شد، هرچند محل این مذاکره را دوحه پایتخت قطر ذکر کرد. این سایت، که از رسانه های دست راستی مدعی افشاگری در مورد فساد حکومتی است، مدعی شد که سرپرست هیات آمریکایی "والری ژارت" از مشاوران باراک اوباما بوده و حتی شماره پرواز هیات آمریکایی را نیز ذکر کرد.

این خبرها، تنها بخشی از مجموعه گزارش های تایید نشده مطبوعات جهان در مورد مذاکرات غیرعلنی ایران و آمریکا در هفته های اخیر هستند.

آیا از مجموعه این خبرها باید نتیجه گرفت که جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده در حال مقدمه چینی یا انجام مذاکراتی محرمانه هستند؟ واقعیت این است که در ۳۳ سال گذشته، بارها این سوال مطرح شده و این بار نیز، این احتمال را – بدون قضاوت در مورد میزان موفقیت احتمالی چنین تلاش هایی - نمی توان جدی یا منتفی دانست.

ولی مهمتر از احتمالات کلی مطرح در زمینه مذاکره محرمانه تهران و واشنگتن، مجموعه خبرهای تایید نشده جدید ناظر بر یک ادعای مهم و مشخص هستند که عبارت است از نقش داشتن مقام هایی ارشد در حد مشاور بین المللی رهبر ایران در گفتگوهای محرمانه با دولت دموکرات آمریکا.

تایید این ادعا، که قاعدتا منبع اولیه آن باید محافل نزدیک به حکومت های ایران یا آمریکا باشند، با مجموعه اطلاعات موجود تا این لحظه امکانپذیر نیست.

اگر انتشار این خبر، حاصل تلاش محافلی در آمریکا باشد که می کوشند با انتشار شایعات بی مبنا بر انتخابات ایالات متحده تاثیر بگذارند، احتمالا نباید آن را چندان با اهمیت تلقی کرد. مشابه این کار در گذشته نیز، به کرات در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به وقوع پیوسته است.

از سوی دیگر اگر این خبر صحت داشته باشد، فارغ از منبع انتشار آن، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار خواهد بود. چرا که با توجه به نزدیکی علی اکبر ولایتی به شخص آیت الله خامنه ای (و نه قوه مجریه) به معنی جدی ترین تلاش یک رهبر جمهوری اسلامی برای دستیابی به توافقی محرمانه با آمریکا است.

اما در همین ارتباط ، گمانه زنی دیگری نیز قابل طرح خواهد بود: اینکه ادعای مورد بحث، شایعه ای بی مبنا باشد که از سوی محافلی نزدیک به حکومت ایران منتشر شده است.

وقتی که محمود احمدی نژاد در جریان سفر کوتاه خود به خود به نیویورک در پنج مناسبت مختلف از گفتگو میان تهران و واشنگتن پشتیبانی کرد، خیلی از تحلیل‌گران را به این نتیجه رساند که فارغ از میزان هماهنگی یا عدم هماهنگی این رویکرد با آیت الله خامنه ای، اهمیت اهرم "مذاکره با آمریکا" در سطح حکومت ایران به حدی برجسته شده که رئیس جمهور ایران متقاعد شده که نباید در اعلام طرفداری از این مذاکره تردیدی به خود راه بدهد.

اکنون هم، حتی اگر ادعای مذاکره علی اکبر ولایتی با آمریکایی ها، چیزی بیش از یک ادعای نادرست برای دسترسی به اهداف سیاسی نباشد، ممکن است از طرح آن نتایج مشابهی به دست بیاید.

به راستی، اگر محافل سیاسی ایران - به درست یا غلط – به این نتیجه برسند که نزدیکان آیت الله خامنه ای در حال مذاکره پشت پرده با ایالات متحده هستند، چرا باید همچنان هواداری از مذاکرات مستقیم یا غیرمستقیم با آمریکایی ها را یک "خط قرمز" تلقی کنند؟


 
 

Things you can do from here: