۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه

یک سال جنبش سبز در گفت و گوی جرس با کروبی

یک سال جنبش سبز در گفت و گوی جرس با کروبی


جرس: در آستانه یکیمین سال انتخابات پر اما و اگر دهمین دوره ریاست جمهوری ایران قرار گرفته ایم. انتخاباتی که اگرچه اهداف آن محقق نشد و پیروزی محمود احمدی نژاد به قیمت کشته شدن صدها تن از شهروندان و زندانی شدن هزاران تن از معترضان همراه بوده است اما دستاورد بزرگی به نام جنبش سبز داشت که اینک در آستانه دومین سال خود قرار گرفته است .  

میرحسین موسوی، شیخ مهدی کروبی و محسن رضایی، سه نامزد باقیمانده انتخابات سال ۱۳۸۸، از جمله کسانی بودند که از همان ساعات اولیه شمارش آراء و اخراج نمایندگان شان از حوزه های رای گیری،  به نحوه شمارش آراء و نتیجه اعلام شده توسط وزارت کشور معترض بودند. در این میان  محسن رضایی پس از سخنان رهبر جمهوری اسلامی و تایید نتیجه انتخابات از سوی وی، در برابر اعلام ریاست جمهوری احمدی نژاد تسلیم شد، اما موسوی و کروبی در تمام این یک سال همچنان بر مواضع پیشین خود پای فشردند و احمدی نژاد را رییس جمهور قانونی کشور ندانستند.

 در طی این یک سال، مواضع و دیدگاه های موسوی و کروبی، دو نامزد معترض که در راس جنبش اعتراضی مردم ایران قرار داشتند،  تنها از طریق بیانیه ها، سخنرانی ها، دیدارها و مصاحبه هایشان با وب سایت های فیلتر شده اصلاح طلبان در داخل و برخی خبرنگاران رسانه های خارجی بیان شده است.  تا کنون هیچ یک از این نامزدهای انتخاباتی با رسانه های فارسی زبان خارج از کشور بنا به هر دلیلی  به گفتگو ننشسته اند.

 درخواست مصاحبه با هر چهار نامزد دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در آستانه سالگرد انتخابات بیست و دوم خرداد، مطرح شده است که تاکنون شیخ مهدی کروبی که همواره شجاعانه به اعلام مواضع خود در مواجهه با پرسش های خبرنگاران اقدام نمود، به این درخواست پاسخ مثبت داده است.

 مهدی کروبی، رئیس سابق مجلس شورای اسلامی ایران و  دبیرکل حزب اعتماد ملی که حزب او  توسط نهادهای امنیتی پلمپ شده است در این مصاحبه  به پرسش های  جرس پیرامون آنچه در این یک سال  بر جنبش سبز گذشت، چشم انداز، بیم ها، امیدها و همچنین انتقادهایی که به شیوه رهبری این جنبش وجود دارد، پاسخ گفته است:

 آقای کروبی یک سال از خرداد پر از حادثه و حماسه سال ۱۳۸۸ گذشت. اما خرداد اساسا ماه تاریخی در ایران محسوب می شود، حماسه دو خرداد،مقاومت دلیرانه سوم خرداد و پس از آن نهضت پانزده خرداد و بعد انتخابات شبهه برانگیز و پر مسئله بیست و دوم خرداد که آغازی بود برای شکل گیری جنبش سبز مردم. آیا اساسا می شود، یک ارتباط منطقی بین این رخدادها در نظر گرفت؟ 

 منشاء و پایه ریزی این انقلاب ۱۵ خرداد است که به تعبیر بنیانگذار نظام، مبدا انقلاب است و فراموش ناشدنی. خرداد ماه حادثه هاست. ولی چیزی که برای ما مهمتر است این است که این حوادث باید بررسی شود. به طور مثال حتی باید انتخابات ریاست جمهوری نهم یعنی سال ۸۴  هم بررسی شود. انتخاباتی که ما اصلاحاتی ها در آن سال دولت، دستمان بود و بنا به دلایلی که نمی خواهم از آن صحبت کنم همه چیز را از دست دادیم و نتیجه این شد که هم اکنون کشور به دست این افراد و جریان بیفتد و این عواقب و مصیبت های سخت برای مردم و مملکت پیش آید.

 شما می گویید از سال هشتاد و چهار که احمدی نژاد و هاشمی به مرحله دوم انتخابات رفتند مسائلی رخ داد که اصلاح طلبان همه چیزشان را از دست دادند، اما سال گذشته و پیش از انتخابات وقتی برای یک مصاحبه خدمت شما رسیدم و از شما سوال کرده بودم بر اساس فرضیه« انقلاب فرزندانش را می خورد»، شما جزء خورده شدگان هستید یا خورندگان، شما آن موقع با لبخند پاسخ دادید: « من نه جزء خورده شدگان هستم و نه هرگز حاضر می شوم یکی از فرزندان این انقلاب خورده شود»، آیا الان هم همان نظر را دارید یا آن زمان چنین تصوری داشتید که علی رغم انتخابات پر اما و اگر هشتاد و چهار می شود به عقب نشینی نیروهای افراطی امیدواربود؟

  پس از رحلت امام خمینی ما پیش بینی می کردیم که به تدریج از طرف برخی افراد منزوی شویم. اما این شرایط را پیش بینی نمی کردیم.البته این شرایط نه تنها برای ما بلکه بر بسیاری از مردم کشور نیز سخت می گذرد. علیرغم اینکه آمادگی این را داشتیم و داریم اما شاهدیم که این شرایط ( خورده شدن فرزندان انقلاب)  برای اکثر قریب به اتفاق نسل اول انقلاب رخ داده است آن هم به خاطر فردی که هم اکنون سکان اجرائی کشور را در دست گرفته است. از طرفی اگر این فرد را مردم منصوب کرده بودند غمی نداشتیم و خیالمان راحت بود که این شخص وجاهت مردمی و قانونی دارد.

 در دومین سال جنبش فکر می کنید کجا ها را اشتباه کردید و کجا ها نقطه قوت و پیروزی جنبش بوده است؟ 

  من از رفتار، گفتار و کردارم در این سال کاملا راضی و خوشنودم. اگر به تعبیر آنها تندروی کردم، بازتاب برخورد و رفتار خودشان بوده که باعث این تندروی ها شد. من هیچ گاه از آرمان های انقلابی ام جدا نشده ام که دچار افراط و تفریط شوم. من در این یکسال بر اساس وظیفه ام در قبال مردمی که حقشان پایمال شده بود رفتار کردم. من در یکی از مناظرات انتخاباتی در سال گذشته گفتم که برای جهاد آمده ام و آماده پرداخت هرگونه هزینه در این راه هستم.  شبی که کاندیدا شدم می دانستم راه دشوار و پر پیچ و خمی را می رویم ولی من بنابر ضرورت و برای آنکه نیروهای حزبی پراکنده نشوند باید در انتخابات شرکت می کردم .

 دیگران چه؟ هر یک از شما ، موسوی و خاتمی منفردا بیانیه می دهید و یا سخنرانی می کنید، آیا در دومین سال جنبش انتظار بیانیه دو یا سه نفره داشته باشیم؟ 

 پاسخ: من معتقدم هر یک از افراد باید کار خود را انجام دهد و البته انجام می دهد و باید فعالیت فردی را حفظ کنیم و ادامه دهیم. لیکن در مواردی که نیاز به انتشار بیانیه های مشترک باشد باید این امر صورت گیرد. البته من برای مورد خاصی پیشنهادی دادم و استقبال شد اما متاسفانه عملی نشد و خودم به تنهایی اقدام کردم.

 با این توصیف ضرورتی برای تشکیل هسته رهبری جنبش  نمی بینید؟ استراتژی شما برای رهبری جنبش چیست؟

  اولا این یک جنبش مردمی ست و رهبر آن مردمند و این جریان به سمتی می رود که مردم می خواهند. نبض کار دست مردم است. قطعا اگر این جریان رهبری بجز مردم داشته باشد، جریان مخالف وی را به سرعت حذف می کند. هنگامی که من و آقای موسوی کمیته ای را متشکل از چهار نفر-آقای بهشتی و  آقای مقدم از طرف مهندس موسوی و آقای الویری و امینی از طرف من جهت پیگیری و کمک به حال آسیب دیدگان حوادث پس از انتخابات ایجاد کردیم، سه نفر از این چهار نفر را به سرعت بازداشت کرده  و روانه زندان کردند و کارهایی که باید انجام می شد به زمین ماند. در چنین شرایطی تنها رهبری که می تواند جریان را هدایت کند، توده مردم است.

 همه روزنامه های منتقد را توقیف کردند، احزاب سیاسی را پلمپ کرده اند، به عنوان دبیر کل یک حزب سیاسی چه آینده ای برای جنبش می بینید؟ با سلطه و غلبه ی تمام عیار نظامی و امنیتی در جامعه، جنبش سبز از چه منفذهایی می تواند حضور و زندگی اش را نشان بدهد؟ 

  بخش اول این سوال به سوال قبلی مربوط است. این آقایان تحمل یک دفتر حزبی را نداشتند. تحمل روزنامه حزبی را نداشتند. تحمل اینکه کسی به دیدار من در دفترم بیاید را نداشتند. تحمل چند روزنامه و اندک مجله به "قول آنان غیر خودی" را هم نداشتند. آنقدر این جریان حاکم سخیف و ترسو شده است که از کسانی که به دیدار من می آیند تعهد کتبی می گیرند که دیگر نباید به دیدار کروبی بروید. حتی مجله ای هفتگی را هم نمی توانند تحمل کنند. حضور ما را در جلسات عمومی و رسمی تحمل نمی کنند و افرادی را اجیر می کنند تا آن مراسم را بهم بزنند و یا به ما حمله کنند.

 در پاسخ به بخش دوم سوالتان باید بگویم همینکه جنبش برای هر مراسم و رویدادی اعلام حضور می کند این یعنی مبارزه و ادامه راه. اینکه جنبش تغییر را می خواهد این یعنی زندگی و حضور. از طرف دیگر ما نیز باید بر روی حرفی که می زنیم باشیم و به آن عمل کنیم و آماده پرداخت هزینه های آن نیز باشیم. همینکه می بینیم جریان حاکم چه برنامه ریزی هایی را از هم اکنون برای سالگرد رحلت امام در دست تهیه دارد، و یا تدابیر امنیتی شدید در مراسم ها و نمایشگاه ها نشان از زنده بودن جنبش دارد. اینکه برخی سالگردها را نگذاشتند برگزار شود نشان دهنده زنده بودن جنبش است. کما اینکه از حضور من در مراسمی برای شهادت حضرت زهرا(ع) ممانعت بعمل آوردند. نیروهای مسلح فراوان، چماق و چاقو و آجر و غیره به قدر کافی فراهم کرده بودند تا ازحضور من ممانعت بعمل بیاورند. همه این رفتارها یعنی اینکه ما حضور داریم و جنبش پایدار است و پایدار خواهد ماند.

 خب تا کجا به بیانیه صادر کردن و عمل نکردن به الزامات مبارزه می خواهید ادامه دهید؟

  حرکت ما یک حرکت مدنیست. حرکت و جنبش ما یک حرکت خشونت آمیز و مسلحانه نیست. درکدام بیانیه من سخنی را گفته ام و عمل نکرده ام؟ مگر نه اینکه هر کجا که توانستم در میان مردم حضور پیدا کردم؟ فرزندانم را ممنوع الخروج کردند. دو مرتبه به منزل من حمله کردند. دفتر شخصی ام، حزب و روزنامه حزبی ام را تعطیل کردند. نشریه ایراندخت که متعلق به موسسه همسرم بود را توقیف کردند. در قزوین قصد ترور من را داشتند. به یکی از فرزندانم حمله و وی را در بازداشتگاه به شدت مجروح کردند. به خود و محافظینم در راهپیمایی های مختلف حمله کردند. آیا به نظر شما اینها عمل نبوده است؟ تمام نزدیکانم را بازداشت کردند. اما این جریان حاکم باید بداند که مهدی کروبی آماده پرداخت هرگونه هزینه ای در این راه است.

 یک از خواسته هایی که همواره در همین بیانیه ها مطرح می شود برگزاری انتخابات آزاد است، امیدی هست که روزی انتخاباتی که برای مجلس یا برای دولت انجام می شود بر پایه نظامهای حزبی انجام شود؟ اساسا فکر می کنید در ایران مفهوم «حزب» آینده ای دارد؟  مقصودم از حزب سیاسی، حزبی است که توانایی اعمال قدرت بر اساس انتخاب مردمی در سطح حکومت داشته باشد؟ 

 باید به دنبال این کار باشیم. این کار دو مانع سخت پیش روی خود دارد. اول حاکمیت است که تمایل ندارد و دوم خود گروه های سیاسی هستند که عادت به انجام کارهای تشکیلاتی ندارند و بارها گفته ام که یا حزب ستیزند و یا حزب گریز! در ایران حزبی رفتار کردن بسیار سخت است و نیاز به زمان دارد تا ما رفتار حزبی و نحوه برخورد با یک حزب را یادبگیریم.

 عنوان قایق نظام در ادبیات جنبش سبز به نام شما ثبت شد، در حالی که دیگران معتقدند این شما هستید که دارید از کشتی نظام خارج می شوید. بلاخره این کشتی یا قایق نظام جمهوری اسلامی به کجا می رود؟

 این قایق همان قایق است. ظرفیتش هم به اندازه همان قایق است و ظرفیت ۷۵میلیون را ندارد. این قایق تحمل کمترین توفان و بادی را هم ندارد. امیدواریم به زودی این قایق را به کشتی که گنجایش سوار کردن و پذیرش تمامی مردم ایران را داشته باشد تبدیل کنند.

 شما در رژیم قبل زندان بوده اید. انصافا وضع زندانها و دادگستری ایران بهتر  یا بدتر شده است؟

  رژیم گذشته مشکلش فساد بود. هم اکنون انقلاب شده و نیروهای تازه نفس انقلابی بر روی کار آمده است. اما به دلیل اینکه این انقلاب تبدیل به قایق شده است و حالت انحصاری پیدا کرده است و افرادی که در این قایق هستند صرفا حکومت را برای خودشان و منافع خودشان می خواهند، برای اینکه مردم را راه ندهند، شروع به برخورد کردند. یک عده قلیلی مدیریت کشور را در دست گرفته اند و به دلیل اینکه توانایی و قدرت اداره کشور را ندارند، سعی در اعمال فشار بر مردم دارند و فشارها را بیشتر می کنند. وضعیت بدتر شده است. در آن زمان هیچ کس درب منزل هیچ یک از انقلابیون تجمع نمی کردند و یا رفتارهایی که با برخی از زندانیان مانند آقای نوری زاد داشتند و دارند آغاز انحراف بیشتری است. این جریان حاکم به دلیل اینکه پایگاه مردمی ندارد می خواهد روز به روز با اعمال فشار بر مردم برای خود وجاهت پیدا کنند. همان جریان قتل های زنجیره ای. به تدریج گسترش پیدا کرده  به طوری که افراد مبارزی چون فروهرها نیز توسط این افراد به قتل رسیدند. چه بسا اگر جلوی آن جریان گرفته نمی شد بسیاری از افراد دیگر هم به دست اینها کشته می شدند. لیکن باید جلوی این تند روی ها را گرفت. در زمان شاه جمهوری نبود. در جمهوری اسلامی همه افراد یکسانند. در قانون حتی رهبر هم مانند تمام مردم است. اما هم اکنون کارهایی ناپخته در حال شروع شدن است.

  می گویید در قانون حتی رهبر هم همانند همه مردم است، پس در مجلس خبرگان رهبری دارند چه کاری انجام می دهند ؟ آیا به غیر از مداحی کاری برای ملت و وظیفه تعریف شده خود در قانون اساسی انجام می دهند؟ چرا مجلس خبرگان و مدیریت آن در برابر  بخشی از مجلس  که منتقد رهبری بوده اند وقتی با تهدیدات و حتی حملات لباس شخصی ها مواجه شده اند  سکوت کرد؟

  زمان امام خبرگان دارای یک مسیر و مکانیزمی بود که همانطور که در مجلس خبرگان اول. چهره های ممتاز، شخصیت های درجه اول، مجتهد های مطلق حضور داشتند، همین خبرگان پس از رحلت امام، آیت الله خامنه ای را برگزیدند. سال بعد به دلیل تنگ نظری، برای اینکه از ورود برخی افراد به مجلس خبرگان جلوگیری کنند، مرجع تایید کننده صلاحیت کاندیداهای خبرگان رهبری را از مدرسین حوزه های علمیه گرفتند و تحویل شورای نگهبانی دادند که خود آنها منصوب رهبری بودند. شورای نگهبانی که ناظرینش از فیلتر آقایان جنتی و امثال او   بگذرند دیگر معلوم است سرانجامش چه می شود. قوی ترین اصل قانون اساسی همین اصل ۱۰۸ است که به واسطه رفتارهای این افراد هم اکنون جزو ضعیف ترین اصول قانون اساسی است. بحث افراد و زمان نیست، بلکه بحث جایگاه واقعی یک نهاد است. چند وقت قبل من نامه ای هم در همین خصوص یعنی وظایف خبرگان به آقای هاشمی نوشتم

  در یک جمله بگویید احوالتان چگونه بود در هر کدام از این شب های بحرانی راهپیمایی های مردم که نام می برم:

 بیست و پنجم خرداد: از موج جمعیت و حضور فوق العاده مردم خوشحال بودم . ولی وقتی شب شنیدم که تعدادی در این مراسم کشته شده اند باورم نمی شد که در جمهوری اسلامی چنین برخوردی با مردم صورت گیرد و بسیار متاثر شدم .

 سی خرداد : در آن روز از کشتاری که شد به شدت ناراحت شدم.

 روز قدس : خوشحال شدم از اینکه مردم در راهپیمایی این روز حضور گسترده ای داشتند .

 سیزده آبان : من آن روز را به راهپیمایی رفتم ولی جایی جلویمان را بستند و گاز فلفل به سوی ما پرتاب کردند و در اثر موادی که سوی ما پرتاب می شد یکی از محافظین من مجروح شد. وقتی به خانه برگشتم شنیدم که تعدادی کشته و دستگیر شده اند که تداوم این برخورد شدید برایم قابل باور نبود و با خود فکر می کردم که چرا با مردم این گونه برخورد می شود .

 روز عاشورا:  از همان صبح نگران بودم . البته آن روز به روضه رفتم ولی در همان جا وقتی شنیدم گفته می شود که یکی را از روی پل پرتاب کرده اند و ماشین نیروی انتظامی از روی برخی از مردم رد شده است بسیار متاثر شدم. اخبار لحظه به لحظه  تاثر برانگیز تر می شد. البته من آن روز بیشتر از این جهت از اتفاقاتی که افتاده بود متاثر شدم که چرا در روز عاشورا که یک روز مذهبی است و همه در سوگ شهادت امام حسین (ع) می نشینند و باید همواره حرمت این روز نگه داشته شود، دارند مردم را می کشند .

 بیست و دوم بهمن:  آن روز خودم را برای هر حادثه ای آماده کرده بودم . وقتی به میان جمعیت رفتم حمله شدیدی به ما شد . گاز فلفل زدند به طوری تا ساعاتی نمی توانستم چشمهایم را باز کنم  و تا یک هفته از ناحیه چشم و مشکلات تنفسی رنج می بردم. وقتی به خانه برگشتم شنیدم که درگیری شده و تعدادی بازداشت شده اند و خبر دادند که علی پسرم هم بازداشت شده . اتفاقاتی که روی داده بود بسیار ناراحت کننده بود . وقتی علی آزاد شد و از حادثه ای که برای او روی داده بود آگاه شدم بسیار متاثر شدم و باورم نمی شد که با فرزندان این مرز و بوم با چنین خشونتی برخورد می شود

 آقای کروبی! شما به دیدار بسیاری از زندانیان سیاسی سرشناس می روید و از  خانواده آنان دلجویی می کنید. به عنوان مثال، شما با خانواده آقای  جعفر پناهی، محمد نوری زاد و دیگر زندانیانی  که اعتصاب غذا کرده اند، از نزدیک دیدار کرده اید، در مورد مجید توکلی که نه سیاستمدار است و نه هنرمند، در مورد دانشجویان ناشناس و در مورد بسیاری از زندانیانی که گمنام مانده اند، چه برنامه ای دارید؟

 متاسفانه وضعیت زندانیان کمتر شناخته شده، بسیار نگران کننده است، همانطور که پیش از این هم گفتم، بیشتر برای همین منظور کمیته ای برای پیگیری وضعیت زندانیان تشکیل داده بودیم ، تاسف آور است که همین را هم تحمل نکرده اند و اعضای کمیته ای که قرار بود به داد زندانیان برسد را هم زندانی کرده اند. همواره نگران زندانیانی هستم که خانواده های آنها در شرایط دشواری قرار دارند، با خانواده آقای توکلی فعال دانشجویی هم صحبت کرده ام، حق یک دانشجو که در چارچوب قانون نقد می کند این نیست که با زندان جوابش را بدهند، با خانواده برخی از زندانیان شهرستان ها تلفنی حرف زده ام، حق مردم نیست که با آنها چنین رفتارهایی شود ولی یقین دارم رنجی که خانواده ها و مادران زندانیان گمنام می کشند، آنها را شایسته تکریم می کند.

 شما در بیانیه های خود برای اثبات خشونت طلب بودن رفتارهای صورت گرفته با مردم عادی ، به عکس ها و فیلم هایی اشاره کردید که حاصل احساس مسولیت مردم و شهروندان بوده است . این عکس ها و هزاران عکس و فیلم های دیگر هرگز اجازه پخش در رسانه ملی را نیافتند و حاصل دسترنج شهروندان معمولی بود که توسط دوربین موبایل ها ثبت شده و در سایت ها و وبلاگ ها و شبکه های مجازی مانند فیسبوک و توییتر قرار گرفت. شما اصلا آن فیلم ها را دیده اید یا با خبر شده اید از موج ایجاد شده در فضای مجازی که در اعتراض به محدودیتی که برای محافظان شما به وجود آورده بودند، جوانان  داوطلبانه کمپین راه انداختند و نوشتند که حاضر هستند محافظ شیخ مهدی کروبی و یا  میرحسین موسوی باشند؟ در مجموع می خواهم نظرتان را در مورد جنبشی که توسط شهروند روزنامه نگاران در زمینه اصلاع رسانی از خشونت های خیابانی و همدلی های نمادین به راه افتاده است بدانم .

 بله و متاثر و شرمگین می شدم از اینکه این گونه برخوردهای خشونت آمیز در جمهوری اسلامی صورت می گیرد، چرا که در زمان حکومت فاسد شاه با مردم این گونه برخورد نمی شد . بارها در نامه هایی که نوشتم در این باره تذکر داده ام . البته در آن زمان فیلم هایی هم از کسانی که شکنجه شده بودند تهیه کردیم که در آن زمان قبل از آنکه این بچه ها جلوی دوربین حرفی بزنند من به آنها تاکید می کردم که برای خوشایند ما حرفی نزنند بلکه همواره خدا را در نظر بگیرند و بدانند که دادگاهی هست که در محضر او هیچ چیزی پنهان نمی ماند و هر فردی مسئول و جوابگوی اعمال خود است. وقتی بدن سیاه و کبود آنها را می دیدم بسیار دلم می سوخت و متاثر می شدم که با مردم آن هم برای اعتراض به نتیجه یک انتخابات چنین برخورد شده است.  نه می خواستیم سند سازی کنیم و نه اینکه آنها را به جایی تحویل دهیم ، از این فیلم ها دو نسخه تهیه می کردیم که یک نسخه آن را به دستگاهی که قرار بود به موضوع رسیدگی کند می دادیم و نسخه دیگر را برای خودمان نگه می داشتیم تا چنانچه در آینده آنها تحت فشار قرار گرفتند تا حرفهایشان را تکذیب ما حرف های آنها را داشته باشیم . البته این ایجاد وحشت چندان هم بی مورد نبود چرا که بعدها برخی از آنها را آنقدر تحت فشار قرار دادند تا حرف هایشان را تکذیب کنند که تعدادی هم به خاطر این فشارها مجبور شدند تا از کشور خارج شوند و عده ای هم با احساس ناامنی که بر زندگی شان حاکم شد، به ناچار از پیگیری قضیه منصرف شدند.

 و اما در مورد اتفاقاتی هم که برای محافظان به وجود آوردند، طبیعی است  وقتی شنیدم برخی از جوانان چنین پیشنهادی داده بودند خوشخال شدم ولی من هیچ گاه نمی خواستم به کسی زحمت بدهم و هر جا می خواستم بروم با فرزندان خودم می رفتم. از طرفی من تشکر و سپاس خودم را از این فرزندان و جوانان عزیز به خاطر همه تلاش هایشان برای سربلندی کشور دارم و از خدا می خواهم خوشبختی و سلامتی همیشه در مسیر زندگی، همراه شان باشد

  سوال بعدی من در مورد جنبش اعتراضی شکل گرفته شده توسط ایرانیان خارج از کشور است، رهبران جنبش سبز برای ساماندهی نیروهای داخل و خارج کشور هیچ برنامه ای ندارند؟ چرا سرمایه عظیم همه ایرانیان را در این مبارزه وارد نمی کنید؟

  در داخل کشور جنبشی به راه افتاد. ایرانیان خارج از کشور هم به تبع آن از این جنبش حمایت کردند. تلاش ها و اقدامات ایرانیان خارج از کشور قابل تقدیر است اما گاهی باید شرایط داخل را هم باید در نظر بگیرند. من در اینجا از ایرانیان خارج از کشور می خواهم که در بیان درخواست ها، توقعات و شعارهای خود به برخی موارد توجه کنند. متاسفانه گاهی برخی تندروی هایی که در خارج از کشور صورت می گیرد فشارش بر داخلی ها وارد می شود و متاسفانه حکومت از این ابزار در جهت فشار بر نیروهای داخل استفاده می کند.  ایرانیان خارج از کشور هم اکنون به عنوان رساننده صدای مردم داخل کشور به ملت ها و کشورهای دیگر عمل می کنند و امیدوارم شعارهای داخل و خارج از کشور نیز به سمتی پیش رود که با هم همسانی داشته باشد. از طرفی باید مراقب نفوذی ها هم باشیم. گاها افرادی نفوذی با دادن شعارهای بسیار تند، موجب دادن دست آویزی به جریان حاکم در سرکوب جنبش مردمی می شوند. این حرکت همچنان ادامه دارد و مردم داخل و خارج به تدریج با هم هماهنگ خواهند شد و البته باید بدانیم که این پیروزی نیاز به زمان دارد.

 بخش هایی از این ‌آزاداندیشان در جنبش سبز  از تاریخ انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ می‌پرسند و منصفانه می‌خواهند بدانند که چرا از همان آغاز انقلاب، برخی از  خودکامگی‌های فردی و سرکوبگری سودپرستانه در سخن رهبران انقلابی بازتولید شد. شما در افشاگری جنایات پس از انتخابات دهم مردانه پا به میدان نهادید و حقیقت را فدای مصلحت نکردید، پیش‌تر نیز منادی غیرقانونی بودن برخی تضییقات همچون نظارت استصوابی شورای نگبهان بودید، اما این‌ها همه‌ آن ستمی نیست که سودای انقلاب برای ساختن بهشت آرمانی در زمین بر سر ایران آورد. از شما درباره‌ دهه‌ی نخست انقلاب خواهند پرسید. از رهبری امام خمینی و  حواشی آن خواهند پرسید. در پاسخ به این پرسش اگر منصفانه و آزاد اندیشانه برخورد کنید بخشی از همراهان جنبش از شما رنجیده می‌شوند (همان اندیشه‌باختگانی که هنوز قادر به گسستن بندهای شخصیت‌پرستی و پرهیز از نقدخویش نیستند) و اگر منصفانه برخورد نکنید و مصلحت بینی کنید و به منزه‌سازی گفتمان امام خمینی و رویه‌های دهه‌ نخست انقلاب بپردازید، بخش دیگری از جنبش سبز ناامید می‌شوند (اینان دست‌کم دو گروهند،‌ گروهی که کینه گذشته را بر دل دارند و جز سیاهی در آن دوران چیزی نمی‌بینند و شاید تاب سخن منصفانه و بازگویی هنر گذشته در کنار عیب آن را هم نداشته باشند،‌ و گروهی که می‌کوشند تا منصف باشند و در جهت روشنگری و رهایی از بند پیش‌داوری‌ها گام بردارند). میانداری در چنین شرایط سختی فقط از عهده رهبران شجاع بر می‌آید. با این توضیح بلند می‌خواهم بپرسم دهه ‌نخست انقلاب و رهبری امام را چگونه ارزیابی می‌کنید و چه میزان از ریشه‌های مشکلات ایران امروز را در رفتار و افکار سیاسی آن دوران بازیابی می‌کنید؟

  باید مشکلات را بررسی کنیم که ببینیم چه بخشی از مشکلات ما مربوط به قدیم است و چه بخشی از آن جدیدا شروع شده است. دهه اول انقلاب مقاومت، فداکاری ایثارگری و غیره بود. من فکر می کنم مشکلات جدی ای که هم اکنون با آن روبرو هستیم پس از  فوت امام پیش آمد. مثال های زیادی در این انحرافات می شود گفت. به طور مثال همیشه جلسات خبرگان رهبری در محل مجلس قدیم برگزار می شد. اما در اولین دوره پس از فوت امام بر خلاف روال همیشه جلسه را در محل حسینیه رهبری برگزار کردند. یا یک دفعه در میان دوره انتخابات دیدیم شورای نگهبان بسیاری از چهره های سیاسی و مذهبی را با نام نظارت استصوابی رد صلاحیت کرد. انقلابی که امام بنایش را گذاشت، عده ای آن را از مسیرش خارج کرده اند. از رحلت امام به بعد تقلب ها آغاز شد. در همین انتخابات ریاست جمهوری سال قبل که البته انتخابات نبود بلکه انتصابات بود ، حدود آراء از قبل تعیین شده بود و آراء هم به شکل جالب توجهی سهمیه بندی شده بود.

  باید در باب این موضوع بیشتر بررسی کرد.

 به هر حال خیلی ها منتقد دیدگاه شما هستند، فکرمی کنید مهم ترین نقطه مشترک شما با نسلی که به نظر می رسد با شما و نسل شما ، اختلاف سلیقه و عقیده و حتی تفاوت ظاهر زیادی دارند چیست که حالا همه در حلقه جنبش گرد هم جمع شده اند و حتی با شما به عنوان یک روحانی احساس خویشاوندی می کنند ؟

  طلب آزادی ، احقاق حقوق شهروندی ، عزت و عظمت ایران  .

 با تشکر از شما و وقتی که در اختیار جرس گذاشتید.

 

--
سبز مي مانيم، تا هميشه

دکتر سروش: اکنون نوبت شما خاموشان ناخرسند است

دکتر سروش: اکنون نوبت شما خاموشان ناخرسند است

دقٌ الباب
(فلاح خلق و صلاح علما)

واعظ ما بوی حق نشنید، بشنو کاین سخن
در حضورش نیز می‌گویم نه غیبت می‌کنم

چون صبا افتان و خیزان می‌روم تا کوی دوست
وز رفیقان ره استمداد همت می‌کنم

به مشایخ و مراجع کرام درود می‌گویم و از آنان اذن ورود می‌طلبم.

سالروز قیامت صغرای خلق و نهضت کبرای سبز نزدیکتر می‌شود و انتظار مردم از روحانیان راستین بیشتر. زندانیان این جنبش و شهیدان این شورش پیامی برای شهسواران عرصه دین و دانش دارند:

می‌دانیم که شما اقطاب و ارکان دین خود از مظلومان مظالم جمهوری اسلامی هستید و از این که معاصی و مفاسد این حکومت جائر نام نیک شما و دامان پاک شریعت را آلوده کرده ظاهری دژم و باطنی نژند دارید و سینه پر آتش خود را به آب صبوری ساکن می‌کنید و «زبان بریده به کنجی نشسته» زیر لب لاحول می‌گویید و ربٌ یسٌر می‌خوانید و از نگاه‌ها و پرسش‌های سرزنش‌آلود مریدان و محارم می‌گریزید که چرا وعده عسل دادید و اکنون سرکه می‌فروشید و چون به خلوت می‌روید با خدا شکوه می‌کنید که خدایا مرجعیت و قطبیت دادی. صد شکر. اما چرا در این عصر و در این احوال؟ که نه مجال انتقاد هست نه نشاط اجتهاد. حتی در نوشتن رساله عملیه هم آزادی نیست و فتوا و فرمان حکومت مقدم است. نه حرمت و اعتباری برای فقه مانده، نه قداست و استقلالی برای حوزه. حجت‌ها آیت و آیت‌ها آلت قدرت گشته‌اند.

و چرا خونین دل و خسته جگر نباشید که مغلوب و مرعوب، در گذرگاه تنگ عافیت و بر مسند خطیر مسئولیت نشسته‌اید و نظاره می‌کنید که استبداد دینی چوب حراج بر اخلاق و ایمان خلایق زده است و شریعت را به خدمت سیاست گرفته است و کمر عدالت را شکسته است. شکم اقتصاد فربه از حرام است و چهره دین عبوس و جویبار فرهنگ گل‌آلود و هوای سیاست مرگ زا و آسمان آزادی تیره و چشم هنر گریان و دل دانش بریان و جان و آبرو ارزان است و ریاکاری و رشوه خواری و دروغ زنی و مداحی و دهان دوزی و قلم سوزی و آبروریزی و عالم ستیزی و جاهل پروری و خرافه گستری و قانون شکنی و وحشت افکنی و تهمت پراکنی و تملق و تزویر و تقلب و تبعیض، سکه دارالضرب ولایت و قوت غالب حکومت است.

دیگر نه در قضا انصاف و عدالتی مانده است، نه در مجلس تدبیر و شجاعتی، نه در دولت توان و لیاقتی. و به تعبیر فصیح پیشوای پارسایان: «بارض عالمها ملجم و جاهلها مکرٌم: جاهلان قدر می‌بینند و بر صدر می‌نشینند و عالمان لجام به دهن دارند» (نهج البلاغه).

جاهلان سرور شدستند و ز بیم
عاقلان سرها کشیده در گلیم

می‌دانیم که شما هم بر این مردم نیک سیرت رحمت می‌آورید که همچنان در چنگال دیو استبداد اسیرند، نه لبخند بر لب دارند نه شادی در دل نه نان در سفره نه دانش در دفتر نه نشاط عیشی نه درمان دلی. به جز قلبی غمناک و چشمی نمناک برایشان چه مانده است؟ محتسبان لبخندشان را ربوده‌اند و واعظان شحنه‌شناس ایمانشان را. مفسدان نانشان را بریده‌اند و جاهلان دفتر معرفتشان را دریده‌اند. نه رنگ دادگری می بینند نه چهره عدالت. گران از تکالیف و تهی از حقوق. رهبرانشان شب و روز ارجوزه عدالت می خوانند و به دنیا درس مهر و مدیریت می دهند اما خود زندانها را از شقاوت و قساوت انباشته اند و جامعه را به عفونت دروغ و ریا آغشته اند. قاتلان بی باک حقیقت اند و سارقان چالاک حریت. هر بانگ نصیحتی را صدای دشمن و هر ندای مخالفتی را ندای اهریمن می شمارند. گویی خود طاووسان عالم غیبند و دیگران جاسوسان عالم غرب. منکر معروفند و معروف به منکر. شما روحانیان راستین با رفتار ستم ستیزانه خود می‌توانید چهره متبسم اسلام باشید و پیام روح نواز دیانت را به خلقی خسته از خشونت برسانید تا بدانند که همواره در کنار مردمید و بنام اسلام نه چاهی برای کسی می‌کنید نه جاهی برای خود طلب می‌کنید.

رطب خوردگان ولایت و ثناگویان قدرت نه منزلتی نزد خالق دارند نه محبوبیتی نزد خلق، اما شما حاملان امانت دین و وارثان سنت سید المرسلین بر سر پیمان خود با خلق و خالق بمانید که از شما همین انتظار می رود و بس. مطمئن باشد که نه اسلامیت این سرزمین نه استقلالش، هیچکدام در گروی بقاء مشتی طراران حاکم نیست و پشتیبانی از این «طالبان نامطلوب» نه خشنودی ملت را در پی دارد نه آبروی روحانیت را.

انسداد و استبداد کم بود، سپاهیان گستاخ و دراز دست، مرجع تراشی و مرجع کوبی هم می‌کنند. «هیچ ندانی» را که رسما خبط دماغ دارد، مسند مرجعیت داده‌اند تا در ثنای رهبر مدیحه بخواند وسینه بزند و او را «کوثر» بنامد واز آن طرف در فجر تصدٌی ولایت که مقام رهبری دماغ مرجعیت می‌پخت، فقیه نزیهی را که بر او دلیری و خرده گیری کرد و او را از «افتاء بغیر علم» بر حذر داشت به عذاب الیمی دچار کردند که همه سرها در گلیم کشیدید و بر حرمت ضایع شده فقاهت و مرجعیت خون خوردید و خاموش نشستید. نگذارید بیش ازین نام و ناموستان فدای هوسهای سیاه سپاهیان شود ونا خواسته در زمره حامیان استبداد دینی به قلم روید.

دلیران عرصه جهاد اکبر، تیغ زبان آختند وبر دولت غاصب تاختند. ارادتی بخلق نمودند و سعادتی بردند. اکنون نوبت شما خاموشان ناخرسند است. توقع محرومان و مظلومان از شما بسی بیش از آن است که افسرده دل وپریشان حال بنشینید و در عیان از ملامت جباران تن زنید و در نهان شکوه به درگاه قاصم الجبارین برید، یا مخفیانه «بر در ارباب بی‌مروت دنیا» پیامی بفرستید و جوابی نشنوید. کار از اعوذ و لاحول نمی رود و خواهش و سفارش از اثر افتاده است و سکوت در مقابل جباران صدای آنها را بلندتر کرده است. و حال که نه رای موافقت دارید نه یارای مخالفت، مصلحت در مهاجرت است. جهاد اصغر کنید. «خاطر بدست تفرقه دادن نه زیرکی ست.» اگر دهانها را بسته اند پای ها را که نشکسته اند. الفرار مما لایطاق من سنن المرسلین. «باید برون کشید ازین ورطه رخت خویش.»

گرچه راهیست پر از بیم زما تا بر دوست

رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی

بلی کاری پرهزینه و راهی پر مخاطره است اما شما یسر پس از عسر را ببینید و به فرج بعد از حرج بیندیشید وفلاح وصلاح خلق را که نگاهش به رفتار شماست پاس دارید وعتاب فرشتگان با ستم پذیران مستضعف را دوباره در قرآن بخوانید که: «چون فرشتگان جان ظالمانی را می ستانند که بر خود ستم کرده اند، ازآنان می پرسند درچه حال بودید؟ می‌گویند مستضعف ودرمانده بودیم و در دیار خود رخصت انجام وظیفه نداشتیم. فرشتگان درپاسخ می‌گویند: زمین خدا که فراخ بودومهاجرت که ممکن بود.» (ان الذین توفاهم الملائکة ظالمی انفسهم....نساء ۹۷ )

و مباد که حضرت ربٌ الارباب در روز جزا با فقیهان مستضعف خطاب قهر کند و راه عذر را بر آنان ببندد و به سوء عاقبت محکوم شوند.

راهی به سوی عاقبت خیر می رود
راهی به سوء عاقبت، اکنون مخیری

مهاجرت چون یک رهنمود دینی و قرآنی و یک شیوه اعتراض مدنی و انسانی و به منزله جستن راهی برای رستن از زندان و رسوا کردن زندانبانان، در سیره عالمان دین ثبت افتاده است و مهاجرت عالمان از ایران به عراق و از عراق به ایران در دوران مشروطه و معاصر سنت نیکو و آزادیخواهانه ای بوده ست. «سرهنگان شاه» که بر سر شما نشسته اند سکوت مظلومانه تان را به مسالمت و حمایت تفسیر می‌کنند. بانگ بلند مهاجرت قفل این سکوت شبهه ناک را خواهد شکست و توهٌم تسلیم ننگین را خواهد زدود.

حوزه فقهی شیعی نجف پس از رکود و توقف کوتاه، اینک به سابقه هزار ساله خود رجوع می‌کند و در اندیشه بالندگی دوباره است. نجف اکنون می‌تواند قم را آزاد کند و نفس فروبردگان و ترس خوردگان قم و مشهد را به فراخنای حوزه فقاهت خود راه دهد تا رسالت دینی و تاریخی شان را با شجاعت بگزارند و به بانگ چنگ بگویند آن حکایت‌ها که از نهفتن آن دیگ سینه می زد جوش

و بی واهمه از جنود حرامیان و آدمی خواران و تبه کاران و ظلمه و قتله و عمله استبداد دینی و «سربازان بد نام امام زمان»، داستان یوسفان افتاده در چنگال گرگان را باز گویند. هم از قبح استبداد بگویند هم از حسن آزادی؛ و دین ورزی را در هوایی آزاد و پر رقیب تجربه کنند و اجتهادات نوین خود را با تشنگان معنویت در میان بگذارند. والبته «عراق ونجف» نام هرجاست که آزادگان در آن امن و آزاد وگشاده دست و گشاده زبان باشند که «این وطن مصروعراق و شام نیست.»

لیمیز الله الخبیث من الطیٌب و یجعل الخبیث بعضه علی بعض ... (انفال 37): "اینگونه خداوند پاک را از ناپاک جدا می‌کند و ناپاکی ها را بر هم می نهد و یکجا به آتش جهنم می سپارد."

آنگاه رطب خوردگان ولایت می مانند و وعٌاظ السلاطین و خدٌام الشیاطین و «مشایخ بی نشان از عشق» و سفلگانی که هرصبح و شام بر در سرای سلطنت سجده می برند و پشت بر قبله نماز می‌کنند و با غاصبان می‌نشینند و دست در خون مغصوبان می برند و عهد خالق را می‌شکنند که «بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم آرام ننشینند.» (نهج البلاغه خطبه شقشقیه: و ما اخذ الله علی العلماء الا یقارٌوا علی کظٌة ظالم و لا سغب مظلوم)

مردم هم، غربال بصیرت بدست، می مانند تا خادمان را از خائنان باز شناسند و نگین سلیمان را از دست اهریمنان بیرون کنند و دیوان را از مسند خدیوان فرو کشند.

«آنروز ستم گران انگشت ندامت به دندان می گزند که چرا با رسول همراهمی نکردند و چرا فلان کس را به دوستی بر گرفتند.» (و یوم یعضٌ الظالم علی یدیه یقول یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا ... فرقان: 27 و 28 ).

می‌دانیم که مشاطگان قدرت و فراشان ولایت و پندارپروران بنگاه بانگ و رنگ و عمله استبداد دینی، گوشها را پر و دلها را خالی کرده اند که اگر خیمه خواجگی خودکامکان فرود آید معاصی و مفاسد از یک سو و اعادی و اجانب از سوی دیگر خاک ایران را فتح خواهند کرد و تنها دولت شیعی جهان را بر خواهند افکند. اما این فریبی فرسوده و دروغی کهنه بیش نیست. نظام شقاوت بنیاد استبداد خود بدترین مفسدت و معصیت است و شجره خبیثه ای است که بر آن اصناف حشرات رذائل جمع می آیند و فقط بهار فرخنده مردم سالاریست که بر خزان خشک خشونت و رذیلت مهر خاتمت خواهد زد.

بلی مزاج دهر تبه شده است و راهزنان و حرامیان در کمینند اما علمای اسلام دل قوی دارند و آسوده خاطر باشند که عرق ملی و غیرت دینی و همت مصلحانه و تعهد وطن دوستانه زنان و مردان و دانایان و روشنفکران این دیار هرگز این عزیز نگین را به دست اهریمنان نخواهند سپرد وایران را برای ایرانیان نگاه خواهد داشت.

حدیث حکومت شیعی و خطر زوال آن هم بهانه ای و افسانه ای بیش نیست. این حکومت چه شباهتی به سیره و سنت و شیوه و شریعت سردار عدالت ،علی(ع) دارد تا لاف از شیعی و علوی بودن زند؟ علی کجا و اکرام جاهلان و الجام عالمان کجا؟ علی خود از پیامبر اکرم می‌آورد که بارها فرمود «جامعه ای که در آن ضعیفان نتوانند حق خود را بی لکنت زبان از قدرتمندان بگیرند جامعه ای ناپاک است» (نهج البلاغه، نامه به مالک اشتر) و حقا که نظام ولایت مطلقه جز این جامعه ناپاک دست پختی نداشته است که در آن قوه قضائیه پاک هیچ کاره است و قصابان همه کاره. امروز جانی تاوان انتقادی است. نقادان غدر می بینند و مداحان قدر. و

سرتاسر دشت خاوران سنگی نیست
کز خون دل و دیده بر او رنگی

و باری مگر مشروعیت حکومت وابسته به عنوان شیعی و سنی است؟ مشروعیت یک قائمه بیشتر ندارد و آن عدالت است و بقیه هر چه هست فرع آن است. جمهوری اسلامی ایران به گفته آن فقیه فقید(آیت الله منتظری رضوان الله علیه) اینک نه جمهوری است نه اسلامی. دینی و شیعی انگاشتنش عین قلب حقیقت و جفا بر طریقت است.

و اگر چه نظام ولایت مطلقه واسلام عبوسش، قاطبه دینداران را شرمنده از مسلمانی کرده است، چهره متبسم و انسان نواز و حق مدار و خرافه گریز و خرد پذیر روشنفکری دیندار وعالمان پارسا چندان دلرباست که کسی از آن نگریزد و کفر را بر ایمان نگزیند. و «برغم مدعیانی که منع عشق کنند» اینجا هم سخن آن فقیه فقید حجت موجه ماست که در غیبت استبداد دینی، ایران از آن همه ایرانیان و شهروندان متساوی الحقوق خواهد بود و هر کس و هر قوم به اندازه قدر خود بر صدر می نشیند و اقبال می بیند.

از "هجمه کفر" هم باک ندارید. دینداران برهانهای قاطع دارند. فطرت و تاریخ با آنهاست. دلیل و علت در خدمت آنان است. چهار قرن است که در مغرب زمین گزنده ترین و کوبنده ترین حمله ها را به دین کرده و می‌کنند اما چراغ کلیسا هنوز روشن است و «رونق این کارخانه کم نشده است» و دینداری معرفت اندیش در بالندگی است و کتابهای محققانه در تاریخ و فلسفه و تفسیر دین بسی بهتر و بیشتر از کشورما به بازار می آیند. بلی روحانیان دیگر سروری نمی‌کنند و سقف حکومت را بر ستون شریعت نمی زنند. دین در جای خود نشسته است. نه در راس امور است نه در ذیل امور. و مردم به قدری که علم و هنر و فلسفه و نقد جدید رخصت می دهد پای اعتقاد را در گلیم دیانت دراز می‌کنند. کافران کفر می ورزند و مومنان ایمان. «مومنان ز اقرار مست و منکران ز انکار مست» و نهایتا ماندنی ها می مانند و رفتنی ها چون کفی بر آب می روند.

دشمنان با انبیا بر می تنند
پس ملائک ربٌ سلٌم می زنند

کاین چراغی را که هست او نور دار
از دم و پف های دزدان دوردار

بهار مردم سالاری و خزان خودکامگی حوالت تاریخی ماست و فردا که قیامت صغرای خلق قائم شود و فرٌ دولت فرادینی فرا رسد و آفتاب مردم سالاری طلوع کند وافسر فرومایگان فروافتد و جشن زوال استبداد دینی برپا شود و داغ دیدگان انسداد و استبداد، زنجیر بر پای زنجیربافان نهند و تبانی نهانی خرقه پوشان و ولایت فروشان و مثلث تیغ و طلا و تسبیح را آشکار کنند، روز شرمساری خودکامگان و دریوزگان آنها خواهد بود.

سخنی هم با عابدان و صالحان:

غاصبان حاکم، خود آب و خاک میهن را از عفونت استبداد (که اکبر گناهان کبیره است) انباشته‌اند و سلسله جور بر دست و پای خلایق نهاده‌اند، آنگاه خطیبان خناس، وسوسه و غلغله در افکنده اند که زلزله در پیش است و "پیراهن چاک ماهرویان" دامن زمین را چاک خواهد کرد. خرقه پوشان هم دام تزویر نهاده اند و سر حقه باز کرده اند و خواب و خرافه می پراکنند و دعا و تعویذ تعلیم می‌کنند و بر رونق بازار شیادی می افزایند. زلزله ای را که در ارکان ولایت افتاده می بینند و می پوشند و در عوض برای زلزله طبیعت و گناهان موهوم مردم می جوشند و می‌خروشند.

تاریخ اما نشان نمی دهد که پیامبر علیه السلام مردم را از زلزله ترسانده باشد یا دعای ویژه زمین لرزه به آنان آموزانده باشد! در عوض به گواهی روایات و ماثورات، آنچه پیامبر از آن می هراسید و پیروان خود را از آن می هراساند "چیرگی حاکمان بی رحم" بود و کمتر می شد که از مجلسی برخیزد و این دعا را نخواند: اللهم اقسم لنا من خشیتک ما یحول بیننا و بین معصیتک ... ولا تسلط علینا من لا یرحمنا :«خدایا از خشیتت چندان نصیب ما کن که گناه نکنیم ... و کسانی را که به ما رحم نمی‌کنند بر ما چیره مکن»( جامع الاحادیث، جلا ل الدین سیوطی).یعنی از نگاه باطن بین آن آموزگار بزرگ تقوا و توحید، سلطه ظالمین صد بار از لرزیدن زمین هراس آورتر بود. و به حقیقت اگر به دعا از خدا چیزی را باید خواست همانا برافتادن حاکمان بی رحم است، حاکمانی که از قتل و غصب و نهب و تجاوز و تطاول و چپاول و تقلب و تزویر و افترا و شکنجه و اعدام، مغولان و طالبان را شرمنده كرده‌اند.

نیکوست که همه نمازگزاران و خداخوانان از هر کرانه تیر دعا روان کنند و به پیروی افتخار آمیز از رسول اکرم این کلمات را بر لوح جان و صفحه زبان نقش کنند و در عیان و نهان، در شب و روز، در خانه و خیابان، در صلوات و مناجات و در سجده و قنوت، به هر لهجه و هر زبان، از صمیم جان بخوانند و از خدای رحیم رحمان بخواهند تا سایه سلطه سفلگان بی رحم را از سر امت مرحومه کم کند و چشم نمناک و دل غمناکشان را روشن و خرم کند.

شاعران و هنرمندان و خوش نویسان نیز وام هنرمندی را بگزارند و این کلمات پر برکات را بر الواح و صحائف، بر دیوان و ایوان و بر رسانه ها و رایانه ها رقم زنند و به شهد عبارت و سحر بلاغت بیامیزند و دل مظلومان را مسرور و چشم ظالمان را کور کنند.

چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان
تو همچو باد بهاری گره گشا می‌باش

چو پیر سالک عشقت به می حواله کند

بنوش و منتظر رحمت خدا می‌باش


اخبار زندانیان سیاسی

بلاتکلیفی احسان عبده تبریزی به رغم گذشت ۴۰ روز از آخرین بازجویی

با گذشت ۴۰ روز از آخرین بازجویی ، هنوز وضعیت احسان عبده تبریزی مشخص نیست .

احسان عبده تبریزی حدود پنج ماه پیش هنگام ورود به ایران توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شد و از آن زمان تاکنون در بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات در زندان اوین نگه داری می شود .

دکترحسین عبده تبریزی پدر وی ، می گوید : در آخرین باری که او را از طریق کابین ملاقات کردیم وضعیت روحی احسان خوب بوده هر چند از نظر جسمی کاهش وزن داشته است.

او افزود : فرزندم گفته که بیش از ۴۰ روز است که دیگر بازجویی نمی شود و حتی بازجوی وزارت اطلاعات به او گفته که بازجویی اش از نظر او پایان یافته است . اما معلوم نیست چرا اقدامی برای به جریان انداختن پرونده او در دادگاه و یا برای آزادی اش به قید وثیقه کاری انجام نمی شود .

برخی از آگاهان با توجه به مواضعی که دادستان تهران وبعضی از مقامات رده بالای قوه قضائیه در یکی دو هفته اخیرگرفته اند ،می گویند بین وزارت اطلاعات و قوه قضائیه بر سر چگونگی برخورد با زندانیان سیاسی دستگیر شده در حوادث پس از انتخابات ، اختلاف نظر وجود دارد . به نظر می رسد که دادستانی به دنبال راهی برای پایان دادن به این معضل بزرگ قضائی در ایران است . اما دیگر دست اندرکاران راه های دیگری را می جویند .

مشکل زندانیان سیاسی که چند ماهی پیش از روی کار آمدن لاریجانی ، رئیس جدید این قوه ایجاد شده بود ، با روی کار آمدن او تشدید هم شده است . برخی معتقدند که با مسلط شدن لاریجانی بر قوه قضائیه او به فکر حل این معضل افتاده است . معضلی که خیلی ها در آن درگیرند و هر کدام سهمی برای خود قائلند . وزارت اطلاعات ، دادستانی ، سپاه پاسداران ، شخص احمدی نژاد و بسیاری از نیروهای ذی نفوذ و پنهان پشت پرده .

اختلاف بین این نیروها و افراد موثر بر سر زندانیان سیاسی موجب شده که هر کدام این زندانی ها را به یک طرف بکشند . وضعیتی که تنها منجر به طولانی شدن بلاتکلیفی زندانیان سیاسی ، افزایش نگرانی خانواده های آنها و در برخی موارد افزایش فشار بر زندانیان ، شده است .

احسان عبده تبریزی دانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه دورهام انگلستان یکی از این زندانیان بلاتکلیف است که زمانی که از فرصت تعطیلات کریسمس برای دیدار خانواده خود استفاده کرده بود و به ایران بازگشت ، در فرودگاه امام خمینی (ره) پاسپورتش توقیف و سپس بازداشت شد.

حسین عبده تبریزی پدر احسان یکی از منتقدان سیاست های اقتصادی دولت احمدی نژاد و مدیر مسئول روزنامه توقیف شده " سرمایه " است و بارها با نقدهای جامع در روزنامه سرمایه واکنش های دولتیان را برانگیخته بود. او از جمله ۷۰ اقتصاد دانی بود که در نامه هایی سرگشاده رفتار و عملکرد اقتصادی دولت را به نقد کشیده بودند.

بلاتکلیفی صادق جوادی حصار، پس از پنج ماه بازداشت در زندان مشهد

محمدصادق جوادی‌ حصار، از مشاوران مهدی کروبی در انتخابات ریاست‌جمهوری گذشته، نزدیک به پنج ماه است که در بازداشت به سر می‌برد.

به گزارش بامدادخبر، این روزنامه‌نگار و فعال سیاسی ساکن مشهد که مدیر مسئولی روزنامه توس، ریاست ستاد انتخاباتی محمد خاتمی در دو دوره انتخابش در استان خراسان، دبیری انجمن اسلامی معلمان خراسان و عضویت شورای مرکزی حزب اعتماد ملی را در کارنامه‌ی خود دارد، روز ۱۰ دی ماه ۸۸ بعد از احضار به اداره اطلاعات مشهد بازداشت شد و از آن زمان تا به امروز، خانواده وی موفق نشده‌اند از اتهامات و وضعیت پرونده‌ آگاه شوند و در طول پنج‌ماه تنها دو بار توانستند با او ملاقات کنند.

از سوی دیگر با وجود اینکه خانواده این روزنامه‌نگار، توان پرداخت وثیقه تعیین شده از سوی دادگاه را ندارند و برای تهیه آن با کارشکنی‌ها و موانع مختلفی نیز مواجه شده‌اند، خواستار اعلام وضعیت او هستند تا شاید بتوانند با تامین وثیقه بار دیگر او را آزاد ببینند.

جوادی حصار، پیش از این در سال ۱۳۷۶ نیز در جریان توقیف روزنامه‌ی توس، بازداشت و روانه‌ی زندان شده بود.


با درخواست دوستان مجید توکلی، مادرش اعتصاب غذای خود را شکست

مادر مجید توکلی، دانشجوی اعتصابی محبوس در بند انفرادی زندان اوین، با درخواست مردم و دوستان مجید، اعتصاب غذای چند روزۀ خود را شکست.

مجید توکلی، فعال دانشجویی محکوم به هشت سال و نیم حبس، از روز یکشنبه، در پی انتقال به سلول انفرادی دست به اعتصاب غذا زده و بلافاصله بعد از انتشار این خبر، مادرِ وی نیز دست به اعتصاب غذا زد.

به گزارش نسب آنلاین، ساعت نه و سی دقیقه پنج شنبه ششم خرداد ماه، مادر مجید در پاسخ به تماس های مکرر دانشجویان، اعلام کرد که که اعتصاب غذایش را شکسته است.

این گزارش تصریح کرد غروب امروز مادر مجید اطمینان داده بود که اعتصاب غذایش را خواهد شکست.

مجید توکلی از صبح روز یکشنبه هفته جاری (دوم خرداد)، در پی نگاشتن نامه ای تفصیلی پیرامون وضعیت کنونی کشور، به دستور دادستان تهران به سلول انفرادی منتقل گردید که همزمان دست به اعتصاب غذای خشک زد و با گذشت زمان، وضعیت سلامتی وی به شدت نگران کننده گزارش شده است.


--
سبز مي مانيم، تا هميشه
همه باید مهیای خرداد پر حادثه باشیم

دیدار مهدی کروبی با خانواده محسن آرمین و تداوم بی خبری از وی

دیدار مهدی کروبی با خانواده محسن آرمین و تداوم بی خبری از وی

حجت الاسلام مهدی کروبی بعدازظهر دیروز با حضور در منزل سخنگوی دربند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، با خانواده محسن آرمین دیدار و از آنان دلجویی کرد.

به گزارش خبرنگار کلمه، در این دیدار که در فضایی صمیمی انجام گرفت، مهدی کروبی با ابراز تأسف از بازداشت مهندس محسن آرمین، به زندان انداختن فرزندان انقلاب را شرم آور توصیف کرد و باز دیگر خواستار آزادی زندانیان سیاسی شد. خانم شریعتی همسر محسن آرمین نیز با تشکر از حضور شیخ اصلاحات در منزلشان، از تداوم بی خبری نسبت به وضعیت همسرش خبر داد و گزارشی از چگونگی بازداشت وی ارائه کرد. در پایان این دیدار، حاضران نماز مغرب و عشا را به امامت حجت الاسلام کروبی اقامه کردند.

محسن آرمین عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و نماینده مردم تهران در مجلس ششم از روز ۲۶ اردیبهشت ماه در بازداشت به سر می برد. این در حالی است که با گذشت بیش از ده روز از بازداشت این چهره اصلاح طلب، وی هنوز با خانواده خود هیچگونه تماسی نداشته و از اتهامات و محل نگهداری وی اطلاعی در دست نیست.


--
سبز مي مانيم، تا هميشه

مهندس موسوی: خرافه گرایی امروز در خدمت فساد سازمان یافته سیاسی و اقتصادی است- شجاعت و افشاگری آقای کروبی سهم بالایی در آگاهی بخشی دارد

مهندس موسوی: خرافه گرایی امروز در خدمت فساد سازمان یافته سیاسی و اقتصادی است- شجاعت و افشاگری آقای کروبی سهم بالایی در آگاهی بخشی دارد

امروز: میر حسین موسوی در دیدار با جمعی از اعضای شورای مرکزی سازمان جوانان و دانشگاهیان حزب اعتمادملی به اهمیت احزاب در این برهه زمانی تاکید کرد و همچنین نسبت به نفوذ خرافه گرایی در سطح مدیریت کلان کشور هشدار داد.

شجاعت و افشاگری آقای کروبی سهم بالایی در آگاهی بخشی دارد

به گزارش خبرنگار کلمه، میرحسین موسوی در ابتدای این دیدا از نقش آقای کروبی در این حرکت ملی تشکر کرد و گفت: شجاعت و افشاگری ایشان سهم بالایی در آگاهی مردم و جنبش دارد. امیدواریم که این نقش همچنان با قدرت ادامه داشته باشد. ایستادگی ایشان در تداوم نقش جنبش سبز اهمیت حیاتی دارد.

وی سپس به بررسی نقش احزاب بعد از انقلاب پرداخت و گفت: از اول انقلاب تفکری وجود داشت که با حزب و تشکل مخالف بود . تجربه نامناسب مردم درباره احزاب دوران بعد از مشروطیت این بدبینی را تشدید می کرد.

یکی از ویژگی های شهید بهشتی مخالفت با تک صدایی و تک حزبی بود

وی افزود: در کنار این نگاه بدبینانه اندیشه مثبتی هم بود که در راس آن شهید بهشتی قرار داشت. ایشان معتقد به فعالیت های حزبی و تشکیلاتی بودند و در این زمینه نیز بسیار تلاش کردند . از آن فعالیت ها نتایج درخشانی گرفته شد و یکی از ویژگی های ایشان مخالفتشان با تک صدایی و رژیم تک حزبی بود.

وی با ابراز تاسف از نگاه منفی به احزاب و تشکل ها و حتی تشکل های کوچک مردمی در سال های اخیر تاکید کرد: اقدام اخیر در مورد دو حزب اصلاح طلب کشور ریشه در همین اندیشه منفی در مورد احزاب دارد. البته این روزها با سرکوبی که وجود دارد اهمیت احزاب و تشکل ها بیش از سابق احساس می شود.

ایستادگی بر حق تشکیل و حفظ احزاب حیاتی تر از همیشه است

موسوی گفت: ایستادگی بر حق تشکیل و حفظ احزاب در این روزها حیاتی تر از همیشه است. وقتی بحث اجرای بدون تنازل قانون اساسی می شود یکی از اصول صراحت در آزادی تشکل ها و احزاب است؛ چه این احزاب سیاسی باشند و چه صنفی.

موسوی در بخش دیگری از صحبت های خود گفت: تشکل های سیاسی باید از آزادی و حقوق همه دفاع کنند و در صورت امکان در هم ادغام شوند و تشکل های بزرگتری را ایجاد کنند

خرافات امروز در خدمت فساد سازمان یافته سیاسی و اقتصادی است

موسوی در بخش دیگری از صحبت های خود به مسئله خرافات اشاره کرد و گفت: امروز خرافات در خدمت یک فساد سازمان یافته سیاسی و اقتصادی قرار گرفته است. حذف سازمان مدیریت و برنامه ریزی، حساسیت به کلید واژه توسعه، پشت سر انداختن برنامه های پنج ساله توسعه، همه و همه نشان از رسوخ تفکر خرافی است.

اقتصاد صدقه ای اغتشاش عظیمی را در تنظیم رویه های عقلانی ایجاد کرده است

وی تصریح کرد: شیعه واقعی همیشه و هر روز منتظر فرج و ظهور امام زمان (عج) است ولی در عین حال برای هزار سال بعد خود هم برنامه ریزی می کند ولی امروز اقتصاد صدقه ای و اقدامات باری به هر جهت اغتشاش عظیمی را در تنظیم رویه های عقلانی ایجاد کرده است .

به اعتقاد موسوی ، حذف بخش عمده ای از مدیران باتجربه معتقد به برنامه ریزی و مدیریت علمی به خرافه گرایی افراطی مرتبط است.

وی با اشاره به سخنان چند وقت پیش رئیس دولت حاضر و ارتباط آن با خرافه گرایی گفت: بر اساس این نگاه، آمریکا نه برای نفت یا دلائل ژئوپلتیکی یا به دلایل استراتژیک به عراق آمده بلکه آمده است که جلوی ظهور امام زمان علیه السلام را بگیرد. حاکمیت با این طرز فکر در سیاست خارجی چه فاجعه ای می تواند ایجاد کند.آیا توافق های شبه ترکمنچای نمی تواند نتیجه اجتناب ناپذیر چنین طرز فکری باشد؟

موسوی در انتها به نقش حضرت امام(ره) در انقلاب اسلامی و ریشه کن کردن یک رژیم ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی اشاره کرد و گفت: ایشان بیشترین حساسیت را به تسلط تحجر و خرافه داشتند و در دوره ای که فشار غیر عادی برای جلوی از شرکت زنان در انتخابات ایجاد شد، ایشان با صراحت و تندی برخورد کردند و گفتند مگر می توان نیمی از جمعیت کشور را از دخالت در سرنوشت خود محروم کرد.

در ابتدای این دیدار صمیمانه، سیدباقر اسکویی مشاور دبیرکل و رئیس سازمان جوانان و دانشگاهیان حزب اعتماد ملی، شرحی از فعالیتها و اهداف این سازمان ارائه داد و در بخشی از صحبتهای خود گفت: مقاومت ورزی و ایستادگی را ابتدا از آموزه های دینی و اسلامی و سیره ائمه ی معصومین (ع) و سپس با الگو قرار دادن رفتار معنوی و الهی امام (ره) و یاران صدیق و دیرینه ی ایشان همچون جنابعالی و حجت السلام والمسلمین کروبی آموخته و سرلوحه ی خویش قرار داده ایم.

وی در بخشی دیگر از سخنان خود افزود: افق و مسیر ما همان مسیری است که مردان بی ادعا و شیرزنانی گمنام با تقدیم هزاران شهید و صدها جانباز و ایثارگر نهال انقلاب را به درختی تنومند تبدیل نموده اند و ما قرزندان همانانیم، ما فرزندان انقلابیم که امروز نگران کشور و انقلاب و نظام خویش هستیم.



--
سبز مي مانيم، تا هميشه

وضع وخیم جسمانی مجید توکلی، حسین رونقی و کوهیار گودرزی

وضع وخیم جسمانی مجید توکلی، حسین رونقی و کوهیار گودرزی

اخبار زندانیان سبز -

جرس: اخبار بازداشت، اعتصاب غذا، وضع وخیم جسمانی، ممنوعیت ملاقات، صدور احکام محکومیت، وثیقه‌های سنگین و... با نزدیک شدن به سالگرد انتخابات، بیش از پیش اوج گرفته اند. حکومت از یک سو تمام تلاش خود را برای وادار کردن مردم به سکوت و فشار بر جنش سبز ملت ایران به کار گرفته اند و از سوی دیگر، آزادی خواهانی که تمام قد در برابر ظلم ایستاده اند، حاضر نیستند تن به ستم پذیری دهند.

این روزها اخباری که هر کدامشان صفحه‌ها و روزها نوشتن می‌طلبد، در پاراگرافی کوچک جا می‌گیرد تا جا برای تمامی زندانیان دربند باشد.
 
 
وضع وخیم جسمانی مجید توکلی، حسین رونقی و کوهیار گودرزی

مجید توکلی فعال دانشجویی و حسین رونقی ملکی که در پنجمین روز اعتصاب غذای خود هستند با وضعیت نامناسبی روبه‌ رو شده‌اند. بر اساس اخبار رسیده از زندان اوین، مجید توکلی که از بیماری کلیه رنج می‌برد بر اثر اعتصاب غذای خشک دارای وضعیت جسمی نگران کننده‌یی بوده و قادر به صحبت کردن نیست. هم‌چنین وی بر اثر اعتصاب غذا دچار خونریزی معده شده است.
به گزارش رهانا، مجید توکلی از صبح یک‌شنبه در پی انتقال به سلول انفرادی دست به اعتصاب غذا زده بود و بسیاری از فعالین سیاسی و مدافعان حقوق بشر در پی ادامه‌ی وضعیت نگران کننده وی طی روزهای گذشته و امروز در سراسر جهان دست به اعتصاب غذا و تحصن در مقابل سفارت‌های ایران و نهادهای بین‌المللی زده‌اند.
همچنین کوهیار گودرزی دانشجوی اخراجی دانشگاه صنعتی شریف که از تاریخ ۲۹ آذر ماه بازداشت شده و چندی پیش به سلول‌های انفرادی زندان اوین منتقل شده بود، در اثر تداوم اعتصاب غذا به بهداری زندان منتقل شده است و هم‌اکنون زیر سرم قرار دارد.
کوهیار گودرزی عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر، در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ماه به دلیل اعتراض به رئیس اندرزگاه ۳۵۰ زندان اوین به سلول‌های انفرادی بند ۲۴۰ منتقل شده است.

احضار بهاره هدایت به دادگاه انقلاب
بهاره هدایت که پیشتر به تحمل ۹ سال و نیم حبس تعزیری متهم شده بود روز دوشنبه از سوی شعبه ۴ بازرسی به دادگاه انقلاب احضار شد.
بهاره هدایت عضو شورای مرکزی و سخنگوی دفتر تحکیم وحدت که از ۹ دی‌ماه ۸۸ تاکنون در زندان اوین به‌سر می‌برد از سوی شعبه ۴ بازرسی امنیت به دادگاه انقلاب احضار شد. وی پیش از این از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به تحمل ۹ سال و نیم حبس تعزیری محکوم شده بود.
به گزارش سایت کلمه بنا به گفته خانواده این فعال دانشجویی دلیل این احضار در رابطه با پرونده بازداشت وی در ۱۸ تیرماه ۱۳۸۶ عنوان شده است.
گفتنی است بهاره هدایت به همراه سایر اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در سال‌روز ۱۸ تیرماه، در سال ۸۶ به علت تحصن مقابل دانشگاه امیرکبیر در اعتراض به برخوردهای غیرقانونی حکومت با دانشجویان، دستگیر و پس از گذراندن یک ماه در سلول انفرادی بند ۲۰۹ با قید وثیقه آزاد شده بود. 

بازداشت یکی از دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد
محمد فيض، يکی از دانشجويان دانشکده فنی دانشگاه فردوسی مشهد پس از پايان تجمع روز دوم خرداد دانشجويان دانشگاه فردوسی توسط نهادهای امنيتی بازداشت شد.
به گزارش دانشجونيوز، از زمان دستگيری محمد فيض تاکنون، وی هيچ تماسی با خانواده اش نداشته است.
هم اکنون خانواده اين فعال دانشجويی در بی خبری کامل از وضعيت فرزندشان به سر مي‌برند و هيچ اطلاعی از مکان بازداشت اين دانشجو در دست نيست.
در پی بازداشت محمد فيض، دانشجويان دانشگاه فردوسی مشهد در حال تدارک تحصن های دانشجويی در اعتراض به اين بازداشت هستند و اعلام کرده اند که در صورت ادامه بازداشت وی در صحن دانشگاه متحصن خواهند شد.

محکومیت دانشجوی نخبه به سه سال حبس تعزیری
آرمان رضاخانی، دانشجوی نخبه زندانی، به اتهام توهین به رهبری به دو سال حبس تعزیری، به اتهام توهین علیه نظام به یک سال حبس تعزیری و به اتهام توهین به رییس جمهوری به ۱۰۰ هزار تومان جریمه نقدی محکوم شد.
به گزارش خبرنگار رهانا، آرمان رضاخانی متولد بهمن ۶۹ است. آرمان رضاخانی در ۴۰ روز نخست بازداشت در بازداشتگاه های سپاه از جمله کاخ جوانان و ۲ – الف، تحت شرایط سخت بازجویی و فشار شکنجه مجبور به اعترافات ساختگی شد و با وعده ی آزادی، راهی زندان اوین شد.
آرمان رضاخانی دانشجوی رشته مهندسی آی تی، برگزیده‌ی دوم جشنواره خوارزمی، نخبه ریاضیات ممتاز کشوری در المپیاد ریاضی، مکتشف قانونی در ریاضی به نام قانون مربعات و مثلثاث رضا خانی و مخترع جوان در زمینه هایی چون سازه های معماری و کمک آموزشی پیکتال است.
آرمان در تاریخ ۲۷ آذر ۱۳۸۸ در خیابان میرداماد تهران دستگیر شد و بعد از بازجویی در دی ماه ۸۸ به زندان اوین تحویل داده شد. مدت ۳ ماه در ۳۵۰ و در حال حاضر در اندرزگاه ۷ است.

ممنوع الملاقات شدن یک زندانی کرد در زندان مهاباد
یک زندانی کرد در زندان مهاباد به نام وهاب فتاحی طی روزهای گذشته از سوی مسئولین زندان ممنوع الملاقات شده است.
گفته می شود این زندانی که اهل روستای قم قلعه از توابع شهر مهاباد است در چند روز گذشته در زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.
به گزارش آژانس خبری موکریان، وهاب فتاحی که بیش از ۱ سال است در زندان به سر می‌برد  از طرف دادگاه انقلاب مهاباد به اتهام همکاری با احزاب غیرقانونی به ۵ سال زندان محکوم شده است.
حقوق زندانیان کرد در زندان‌های کردستان همواره و به طور مستمر از طرف مسئولین قضایی و زندان نقض می‌شود. مسئولین زندان‌ها با سو استفاده از فضای بسته‌ی اطلاع رسانی همواره این زندانیان را مورد آزار قرار می‌دهند.


خانواده صادق جوادی حصار، توان تامین وثیقه وی را ندارند
محمد صادق جوادی حصار، مدیر مسئول روزنامه توس، رییس ستاد انتخاباتی محمد خاتمی در دو دوره انتخابش در استان خراسان، دبیر انجمن اسلامی معلمان خراسان، عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی و عضو ارشد در ستاد انتخاباتی مهدی کروبی بیش از پنج ماه است که در سکوت خبری در زندان به سر می برد.
او دهم دی ماه ۸۸ بعد از احضار به اداره اطلاعات مشهد بازداشت شد. خانواده او امروز اعلام کردند که تا الان اتهام او را نمی دانند و در این مدت تنها توانسته اند دوبار با او ملاقات کنند. در عین حال توان پرداخت وثیقه تعیین شده از سوی دادگاه را ندارند و برای تهیه آن با کارشکنی ها و موانع مختلفی هم مواجه شده اند.
جوادی حصار، پیش از این در سال ۷۶ و زمانی که سردبیر روزنامه توس بود، بازداشت و روانه زندان شده بود. امروز خانواده وی خواستار اعلام وضعیت او هستند تا شاید بتوانند با تامین وثیقه بار دیگر او را آزاد ببینند.

نخستین ملاقات محبوبه کرمی با خانواده پس از سه ماه بازداشت انفرادی
محسن کرمى، برادر محبوبه کرمى در گفت و گو با رادیو اعلام کرد که براى اولین بار روز سه شنبه با خواهرش ملاقات داشته است.
شمارى از فعالان کمپین یک میلیون امضا چندی پیش در نامه اى سرگشاده به صادق آملى لاریجانى، ریاست قوه قضائیه جمهورى اسلامى، خواستار پایان دادن به وضعیت بلاتکلیف فعالان حقوق زن شدند.
در این نامه سرگشاده که به امضاى حدود هشتاد تن از فعالان مدافع حقوق زنان و فعالان سیاسى رسیده است، امضاء کنندگان خواستار رسیدگى به وضعیت محبوبه کرمى، یکى از فعالان حقوق زن در کمپین یک میلیون امضاء شده اند.

دعوت دانشجویان دانشگاه خواجه نصیر از سایر دانشجویان برای گرفتن روزه سیاسی
دانشجویان دانشگاه خواجه نصیر از سایر دانشجویان برای گرفتن روزه سیاسی در حمایت از میلاد اسدی، علی پرویز و سهیل محمدی دعوت کردند.
به گزارش ادوار نیوز، در متن این بیانیه آمده است: "دانشگاه ما دانشجویان دانشگاه خواجه نصیر در اعتراض به حکم ناعادلانه میلاد اسدی (هفت سال حبس تعزیری) در بیدادگاه انقلاب و همچنین ادامه بازداشت دو دانشجوی دیگر این دانشگاه علی پرویز و سهیل محمدی و برای همدردی با خانواده های این دانشجویان، روز یکشنبه 9/3/1389 روزه سیاسی گرفته و تا آزادی بی قید و شرط همکلاسی هایمان از شکنجه‌گاه اوین به این‌‌گونه حرکات اعتراضی ادامه می‌دهیم و از دانشجویان دیگر دانشگاه‌ها نیز انتظار همراهی با دانشجویان خواجه نصیری را داریم."
--
سبز مي مانيم، تا هميشه

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۴, جمعه

خبر فاجعه را شنیدم - ابراهيم نبوي

    خبر فاجعه را شنیدم - ابراهيم نبوي

     

    طنز نوشتن کار ساده ای است، سخت ساده است. خبرها را مرور می کنی، سیاستمداران را نگاه می کنی، روبروی تلویزیون می نشینی و با دستگاهی که کانال ها را عوض می کند ورمی روی و بعد از خنده روده بر می شوی، خندیدن ساده است، اما اگر چشمهای فرزاد کمانگر از چند ماه قبل دائما به تو خیره نشده باشد و نگاهت نکند و به فکرت نیاندازد که مگر می توان صاحب این چشم ها را اعدام کرد. خبرش می رسد، فرزاد کمانگر و چهار زندانی کرد دیگر را اعدام کردند. حالا دیگر خنده توی گلویت گیر می کند، انگشت هایت عزا می گیرند که سر کلمات را کلاه بگذارند و بنویسی و بگویند که خندیدیم از این جهان غریب و پر از نیرنگ و فریب. خنده توی چشمهایت یخ می زند، عکس ها عصبانی ات می کند، پایی که آویخته است، چشمی که به جهان بسته شده است، فریادی که در گلو شکسته شده است. چطور می توان طنز نوشت؟

    طنز نوشتن کار ساده ای بود، تا دیروز که نامش را می خواندی که فرزاد کمانگر، معلم کرد در زندان اوین در انتظار اعدام است. با خودت می گفتی، چشمهایش را ببین که چه ساده نگاهت می کند. نمی توانند او را بکشند. مگر دلشان می آید؟ گیرم بسیار بی رحم باشند، گیرم شرور، گیرم پلید، ولی چطور می شود بتوانند این چشمها را به روی دنیا ببندند؟ این چشمها را که یکی دو ماه است هر روز  نگاهشان می کنی و با آنها حرف می زنی و به نظرت می رسد چقدر ساده است، چقدر معصوم است، چقدر شریف است. حالا می توانی کاغذی جلوی چشمت بگذاری و داستانی بنویسی که مردم قهقهه بزنند. خندیدن ساده است، وقتی خبر فاجعه را نشنیده باشی. فاجعه این نیست که کسی مرده است، هر روز بسیاری می میرند، فاجعه این است که می دانی این چشمها را بیرحمانه به جهان بسته اند. آن وقت است که دستت از قلم خجالت می کشد، کلمه ها رام نمی شوند، دوست ندارند بخندند، روز خندیدن نیست. چطور می توان طنز نوشت؟

     

    طنز نوشتن کار ساده ای است، وقتی که چراغی در خانه روشن باشد. وقتی که صدای مادری که هنوز نمی تواند بفهمد پسرش برای چه باید پشت دیوارها محبوس بماند، نمی لرزد. وقتی صدای برادری را نمی شنوی که می گوید باورمان نمی شود. وقتی صدای خواهری را نمی شنوی که می پرسد، برادر جوانش را که ساده زیسته است و ساده زندگی کرده است و زودتر از آنکه بداند به چه جرمی باید چشمها را به این جهان ببندد، به کدام دلیل کشته اند؟ چراغ خانه تاریک است. مادر به چشمهای تصویری که از پسرش به جا مانده نگاه می کند و به آن آخرین خداحافظی که از او دریغ کردند. حالا دیگر کلماتم از آفرینش خنده شرم می کند، از مادرش، از برادرش، از خواهرش، از شاگردانش، از همه آنها که یک بار به چشمهایش نگریسته اند و از بسته شدن همیشه آن چشمها، گریسته اند. به من بگو که حالا دیگر چگونه می توانم طنز بنویسم؟ در خانه ای که تاریک، در خانه ای که سیاه.

     

    خنده ساده نیست، وقتی که مزد گورکن از جان آدمی گران تر است. خنده ساده نیست، وقتی که دانستن و آموختن جرم آدمی می شود. خنده ساده نیست، وقتی که حرامیان سیاهپوش، امان نامه می دهند به قاتلین بالفطره و آدمکشان گردنه گیر و شب روان قمه کش و حتی خداحافظی را هم دریغ می کنند از چشمهای فرزاد که هنوز خیره به چشمهایت نگاه می کند. می پرسد: چرا؟ و تو پاسخش را نمی دانی، هیچ کس نمی داند که چرا چشمهای مردی که هنوز کودکی چشمخانه اش را ترک نکرده است، باید به آسمان شهر دوخته شود. پاهایش بلرزد و دستهایش سرد شود. خندیدن سخت می شود.

     

    امروز نخواهم خندید، نمی خواهم بخندی، نخند. روز خنده ما خواهد رسید. همچنان که وقتی همه به خیابان آمده بودیم و شهر در دست های ما بود، خنده ها زدیم بر جهان و جهان دانست که خندیدن را یک روز و دو روز می توان از ملتی دزدید، اما بازش می گیریم. نمی دانند، نمی دانند و دیر خواهند فهمید که ترس اگرچه از پوست به تن آدمی نزدیک تر است، اما وقتی که ظلم از حد می گذرد، دیگر جایی برای ترسیدن نمی ماند. و تو نمی توانی بفهمی وقتی که بغض مردمان می ترکد، چه توفانی در انتظار توست. ای کاش می دانستی که خشم، وقتی که با مظلومیت همدست می شوند، چه قدرتی پیدا می کنند. ای کاش می فهمیدی که نباید آن چشمها را به تاق آسمان بدوزی، ای کاش می گذاشتی که بغض شهر فوران نزند، ای کاش می فهمیدی که مردم چقدر کلمه بزرگی است، ای کاش می توانستی بدانی که چشمهای معصوم فرزاد وقتی به ظلم بسته می شود، هزاران چشم را باز می کند. بیدار می کند.

    شب بیدارشان کردید. آه که چه موجودات قدرتمندی هستید، شجاعت تان را در هزار کتاب خواهند سرود. دست هایشان را بستید، چه قدرتمند مردمانی بودید. آنان را در تاریک و روشن سحر به مقتل بردید و با شجاعت تمام که ویژه شماست، به دار آویختید. قصه تان را خواهند نوشت، خواهم نوشت. ما برای نوشتن قصه شما رنج ها کشیده ایم. قصه مان را خواهیم نوشت، و شهر خواهد شنید داستان چشمهایی که بسته شدند، تا چشمانی باز شوند. امروز نمی توانم طنز بنویسم، اما روزی دیگر خواهم نوشت، آنگاه شهر خنده ها خواهد زد، ای کاش می فهمیدی که فرصت چندان نیست. روز خنده ما خواهد رسید. فردا، پس فردا، تا صفحه آخر هنوز بسیار مانده است. تا آخر شاهنامه که خواهیم خندید.

     

     

    -- 

    سبز مي مانيم، تا هميشه

     

وکیل خانواده اعدام شدگان: از جنازه ها می ترسند و خانواده ها را بازداشت می کنند - مسیح علی نژاد

وکیل خانواده اعدام شدگان: از جنازه ها می ترسند و خانواده ها را بازداشت می کنند - مسیح علی نژاد

جرس: خلیل بهرامیان وکیل پرونده اعدام شدگان اخیر با اعلام خبر بازداشت خانواده شیرین علم هولی می گوید: بعد از فاجعه اعدام، به جای تحویل دادن پیکر جوانانی که بی اطلاع خانواده، در زندان اوین به دار آویخته شدند، خانواده های این زندانیان را دردمندتر کرده اند.

 بازداشت مادر و خواهر شیرین علم هولی

 خلیل بهرامیان در گفتگو با خبرنگار جرس می گوید: برادر شیرین علم هولی به وی خبر داده است که مادر پیر و خواهر جوان شیرین را صبح امروز در منزل شان دستگیر کرده اند.

وی در پاسخ به این پرسش که آیا پیگیر بوده اید تا دریابید چرا خانواده شیرین علم هولی را دستگیر کرده اند، گفت پرسش اولیه و مهمتر من هنوز بی جواب مانده است. به چه جرمی خود شیرین را دستگیر کرده بودند؟ به چه جرمی شیرین را اعدام کردند؟

 پرسشهای مادر و خواهر شیرین

 وی ادامه داد: همین پرسش های ساده را مادر داغدار شیرین هم پرسیده و خواهرش هم اعتراض کرده و حالا به جرم همین پرسشگری و گریه و اعتراض زندانی شان کرده اند.

 حرف آخر با نهادهای امنیتی

 وی با بیان این نکته که آقای کرمی نماینده سنندج هم پیگیر وضعیت بوده اند و با این استدلال که این یک حکم انسانی و شرعی است که پیکر اعدام شدگان را تحویل خانواده هایشان بدهند، موافقت هایی را هم دریافت کرده اند اما متاسفانه در کشور ما حرف آخر را نهادهای امنیتی می زنند و آنها هم که تا کنون مخالفت کرده اند.

 انتظار دوروزه خانواده ها

 بهرامیان با اشاره به انتظار دو روزه خانواده های اعدام شده در برابر اوین می گوید: دو روزاست که همه جا رفته ام و پیگری کرده ام . اما همچنان پیکر ها را تحویل نمی دهند و جواب منفی می شنوم.

 وی در پاسخ به این سوال که توصیه شما به خانواده ها چیست در این شرایط که دو روز چشم به راه مانده اند و هنوز هم با مخالفت نهادهای امنیتی در تحویل پیکرها روبرو هستند، گفت: فعلا باید سکوت کرد تا ببینیم که دیو خشم کی از این سرزمین کنار می رود و خورشید تابناک بر این سرزمین می تابد.

 دلیل مخالفت نهادهای امنیتی

بهرامیان در پاسخ به این پرسش که گفته می شود دلیل مخالفت نهادهای امنیتی ایجاد نا آرامی و ملتهب شدن کردستان است، گفت: کشوری که در آن قانون حاکم باشد اگر کسی را اعدام کرده باشند دیگر از چه چیزی نگران هستند؟ این از بدبختی و کوچکی خودشان است که از جنازه ها هم می ترسند.

وی همچنین یاد آورشد نماینده های مجلس و دیگران تنها تصویری از پرونده های فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی و مهدی اسلامیان دارند ولی من در دل این پرونده ها زندگی می کنم، با خانواده این عزیزان زندگی کرده ام و کاملا در جریان زندگی شان هستم.

 وای به روزی که این فریادها بر سر قانون شکنان خالی شود

 بهرامیان گفت خانواده ها این روزها مصاحبه هایی که می کنند، حرف هایی که می زنند، تند صحبت می کنند، در گلوی این خانواده های بغض بزرگتری است، فریاد بزرگتری نهفته است. وای به روزی که این فریاد را بخواهند بر سر قانون شکنان حالی کنند.

 وضعیت مادران داغدار را بسیار بحرانی

 بهرامیان وضعیت مادران داغدار را بسیار بحرانی توصیف کرد و گفت من دو روز است که با خانواده های زندانیان در بهت هستم اما مادران را که می بینم شرمنده می شوم. مادر مهدی اسلامی که بهت زده به من نگاه می کند و نقش زمین می شود.

 کسی را کشتند که تکثیرش در جامعه ناگزیر است

به مادر فرزاد کمانگر گفته ام که فرزندش یک معلم نمونه، شاعر بزرگ و صاحب قلم بوده است که در همین کشور تکرار خواهد شد، آنها اشتباه کردند کسی را کشتند که تکثیرش در جامعه ناگزیر است.

وی تاکید کرد آدم های کوچک انسان های بزرگ را انکار می کنند، آینده را انکار می کنند و دست به اشتباهات بزرگی می زنند که جبران آن دشوار خواهد بود.

 عدالت در دستگاه قضایی گم شده

بهرامیان بیا بیان اینکه مدار جهان بر پایه عدالت است، گفت: این روزها عدالت در دستگاه قضایی گم شده است برای همین گاهی جفتک می زنند، گاهی قانون می شکنند و گاهی طوفان برپا می کنند اما ایمان دارم که آفتاب به این سرزمین می آید.

وی با اشاره به اینکه خطاب من به دستگاه قضایی است تا حرمت انسانی را مصلحت و اولویت خود بدانند، گفت متاسفانه چیزی را آرزو می کنم که در دستگاه قضایی کشور اصلا وجود ندارد.

 این مرگ قشنگ است

وی در پاسخ به این پرسش که ظاهرا پیگیری های نماینده سنندج در مورد اوضاع زندانیان کردستان او را با مشکلاتی مواجه کرده و استانداری نیز شکایتی از ایشان تنظیم کرده است آیا شما نگران نوع موضع گیری های خودتان نیستید، گفت: چه کار می خواهند بکنند، آخرش همین است که می کشند، این مرگ قشنگ است. بهتر از زندگی کسانی است که حرمت انسان را نگاه نمی دارند و به مادران داغدار کشور خودشان هم رحم نمی کنند. مگر ما باور نداریم که: در ره منزل لیلی که خطرهاست به جان، شرط اول قدم آن است که مجنون باشی. وقتی مجنون شدی دیگر از خار مغیلان نخواهی ترسید.

 مسوولیت همه کارهای خود را هم بپذیرند

وی در پایان تاکید کرد کسانی که در دستگاه قضایی با ادعای رعایت ضوابط اسلامی چنین احکامی را صادر می کنند و حتی سر انسان های بی گناه را بر دار می برند، باید مسوولیت همه کارهای خود را هم بپذیرند نه اینکه از جنازه ها بترسند، از گریه ها و ضجه زدن ها هم بترسند و خانواده های اعدام شدگان را هم بازداشت کنند.


-- 
سبز مي مانيم، تا هميشه

فرزندان مارا نکشید

فرزندان مارا نکشید.jpg

--
سبز مي مانيم، تا هميشه

متن پیاده شده روز چهارشنبه 22 اردیبهشت 1389

 متن پیاده شده روز چهارشنبه 22 اردیبهشت 1389

سلام،

چهارشنبه 22 اردیبهشت 89، 12 می 2010 میلادی

در مورد 7 موضوع امروز صحبت می کنیم.


موضوع اول اینکه احزاب سیاسی در کردستان روز پنج شنبه را در کردستان روزعزای عمومی و تعطیل سراسری اعلام کردند. این اعلام، این اتحادی که  در بین احزاب مختلف سیاسی همدوش و همزبان ایجاد شده تاثیر خون پاک عزیزانی است که اعدام شدند و سراسر ایران را به حرکت درآورده بخصوص کردستان را.


نکته دوم اینکه روز گذشته شهر مهاباد تعطیل بود به عنوان اعتراض به اعدامها و روند تعطیل کردن و عدم همکاری و رفتن به سمت اعتصابات روندی است که کردستان به خوبی دارد حرکت می کند و به این ترتیب نقش پیشتازی را دارد بازی می کند و به سایر نقاط ایران هم آموزش می دهد.


نکته سوم اینکه جمعی از دانشجویان سبز دانشگاه ها دعوت کردند که امروز چهارشنبه ساعت دوازده در صحن دانشگاه ها تجمع باشد در اعتراض به احکام اعدام و عملکرد دادگاه ها. حرکتی که در دانشگاه ها هم می بینیم باز هم باید گفت از برکت خون پاک عزیزانی است که اعدام شدند و جوششی که دانشجویان دارند نشان می دهند در مقابل این کار وحشیانه و نفرت انگیز حکومت.


نکته چهارم اینکه خانم رهنورد هم این اعدامها را محکوم کرده و گفته این اعدامها برای ایجاد جو ترس و وحشت است. الیته جالب است که سیاست چاقوکشی و لات بازی که این آقایون کودتاچی در خیابانها دارند و فکر می کنند همه جا می توانند با ایجاد رعب و وحشت و آدمکشی و لات بازی و ترس کار خودشان را پیش ببرند در مورد این اعدامها که همه معتقدند قصدشان همین بوده، کاملاً تاثیر معکوس گذاشته و بخوبی دیده می شود که وقتی جامعه ای ناراضی است، وقتی که حکومتی هیچ مشروعیتی ندارد، هیچ حرفش را مردم باور نمی کنند و هیچ نوع اعتمادی به آن ندارند، وقتی دست به خشونت می زند واکنش مردم شدید تر، عمیق تر و اعتراضها صداش بلند تر می شود و انصافاً باید گفت که خود حکومت اینطوری دست به خشونت می زند به جای اینکه جو رعب و وحشت ایجاد کند، بیش از پیش صدای اعتراض را بلند تر می کند. ریشه کار در این است که حکومت هیچ مشروعیتی در بین مردم ندارد، هیچ مقبولیتی ندارد و نارضایتی در بالاترین سطحش قرار دارد و بنابراین هرچه که بگوید غیرقابل باور است برای مردم و هر کاری که بکند نفرت انگیز است بخصوص وقتی که دست به خشونت میزند.


نکته پنجم اینکه آقای هاشمی رفسنجانی هم این روزها در صحبتهایی که می کند بتدریج تندتر شده و در ملاقاتی که دیروز با جمعی از زندانیان آزاد شده داشته صحبت از این کرده که زندان رفتن شخصیتهای سیاسی جمع بیشتری را به مبارزه می کشاند. به هر حال آقای ذوالنور هم که معروف است به شخصیت کفن پوش و جانشین نماینده ولایت فقیه در سپاه است، ایشان گفته که اگر آقای هاشمی برگردد به سمت ولایت فقیه کف نعلین آقای هاشمی را خواهد بوسید اما باید صف خود را از ضد انقلابیون و مخالفین جدا بکند. کاملاً این واکنش آقای ذوالنور که از مهره های کودتاچیان است نشان می دهد که هیچ اعتماد به نفسی ندارند و ضمن تهدیها و هارت و هورتهایی که می کنند یک چشمشان به این است که بلکه بتوانند امثال آقای رفسنجانی و یا حتی آدمهای دورتر را بلکه جذب کنند به حکومت و از شکافهایی که در حکومت ایجاد شده جلوگیری بکنند. حرفهای آقای ذوالنور را وقتی در کنار حرفهای امثال آقای نبوی و سایر آدمهای نزدیک به کودتا چیان یا جزو آنها قرار می دهیم، کاملاً دیده می شود که تزلزل در صفوف کودتاچیان چقدر عمیق است.


نکته ششم اینکه آقای رحیمی معاون رئیس جمهوری که پرونده خیابان دکتر فاطمی معروف است که یکی آدم اصلیش ایشان است، منابع درون حکومت گزارش می دهند که نوع تقلب این آقایان این بوده که برای آدمهای مرده و شناسنامه های باطل شده بیمه های عمر درست می کردند و ملیونها تومان بابت هر کدام از بیمه ها پول می گرفتند و این همان دلیلی هم هست که در زمانی هم که خود این آقای رحیمی بازرسی می کرده و مسوول بوده، مدیران بیمه را فشار آوردند، عوض کردند، تغییر و تعویض کردند، برای اینکه بتوانند این فسادها را بکنند و بعد هم که سر وصدای ماجرا در آمده، رسوایی آن بالا گرفته آقای احمدی نژاد رفته و مرده خواری در صنعت بیمه کشور را مطرح کرده به آقای خامنه ای که قسم می خورم که این پول خرج انتخابات شده، در واقع عذر بدتر از گناه که دزدی دزدی است، ضمن اینکه افزوده شده به تقلب در انتخابات و آقای خامنه ای هم برای اینکه رسوایی و ابطال انتخابات و هر آنچه می کنند بیشتر مطرح نشود در پرونده را گذاشت و دستور داد که دیگر رسیدگی نشود و آقایان وکلایی هم که جیغ و داد کرده بودند در مجلس صدایشان را بریدند. به هر صورت این فساد که از شخص آقای احمدی نژاد، معاون اولش و اطرافیانش در صنعت بیمه کشور بوده و میلیاردها تومان، بیش از سی و هفت هشت میلیارد تومان به این ترتیب اختلاس کردند با پرونده های مرده ها از مصادیقی است که گستردگی فساد را نشان می دهد و بی خاصیت بودن قوه قضاییه را نه فقط درامر مسایل سیاسی که آلت دست امنیتی هاست، بلکه در امر مسایل اقتصادی که چقدر راحت یک پرونده را می توانند چشم پوشی کنند.


مطلب آخری که می خواستم عرض بکنم برنامه درسی کانواس است که دیروز خدمتتان معرفی کردم و ضمیمه برنامه بود. از سایت بی خشونت دات نت من اینرا نقل کردم. سایتی که کتابخانه خوبی دارد، مطالب زیادی روش آمده، اخبار هفتگی و شسته رفته خوبی دارد و شما را دعوت می کنم که نگاه بکنید. این دوره از درسها ویژگی آنها این است که نویسندگانش اکثراً بچه هایی هستند که در رهبری و بنیان گذاری جنبش دانشجویی آتپور به معنی مقاومت در صربستان بودند و همانهایی هستند که در عمل موفق شدند میلوسوویچ، دیکتاتور آنجا را ساقط بکنند و تجربیاتشان را خیلی خیلی خوب دسته بندی کردند، به خیلی کشورهای دیگر هم سعی کردند منتقل بکنند. این دانشجویان آتپور که نویسنده این درسها هستند، ویژگی کارشان این است که تئوری ها را با تجربه خودشان آغشته کردند. این مطلبی که خدمت شما معرفی کردم دو بخش مقدماتی و پیشرفته دارد. در بخش مقدماتی بحث راجع به ساختار قدرت، ستونهای قدرت، که ما هم در این بحثهایمان قبلاً به آن اشاره کردیم، مورد بحث قرار گرفته، متدولوژی برنامه ریزی صحبت شده، بحث پیرامون رهبری و مسایلی مثل غلبه بر ترس و مقابله با سیاست ایجاد ترس حکومت و امثالهم بحث شده و در دوره پیشرفته آنهم راجع به مدیریت سازماندهی و عملیات، همینطور مدیریت منابع مادی، منابع انسانی، مدیریت زمان، ارتباطات و تبلیغات و غیره بحث شده. من در روزهای آینده به پاره ای از نکات این سلسله از درسها رجوع خواهم  کرد و توضیحات بیشتری خواهم داد، اما شما را دعوت می کنم که دقیق تر اینها را بخوانید، مطالب یادگرفتنی زیاد دارد.


تا فردا شاد، پیروز، موفق و سرافراز باشید. 


به امید پیروزی ایران و ایرانی.   

 

 

 

-- 

سبز مي مانيم، تا هميشه

 

اکبر گنجی:من اصلاً چنين تصورى ندارم كه مردم ايران ولايت فقيه را مى خواهند

اکبر گنجی:من اصلاً چنين تصورى ندارم كه مردم ايران ولايت فقيه را مى خواهند
نبايد داستان انقلاب ۵۷ دوباره تكرار شود و يك ديكتاتورى بد تر از اين ديكتاتورى بيايد سر كار.
 
۱۳۸۹/۰۲/۲۳
اكبر گنجى، روزنامه نگار ایران و فعال سیاسی، در چهارمين سال آزادى اش از زندان، روز بيست و سوم ارديبهشت ماه، جايزه دو سالانه حقوق بشرى انستيتوى «ميلتون فريدمن» را به ارزش ۵۰۰ هزار دلار آمريكا دريافت مى كند.

هيئت داوران انستيتوى «ميلتون فريدمن» اين جايزه را به سبب آنچه كه فعاليت هاى برجسته حقوق بشرى آقای گنجی عنوان کرده اند به وی اهدا كرده است.

همچنين، نشريه بين المللى «فارين پاليسى» در تازه ترين شماره خود، به نام ده ها تن از برجسته ترين فعالان جامعه مدنى پرداخته كه به دليل تلاش براى دست يابى كشورهايشان به دمكراسى، حقوق زنان، آزادى روزنامه ها وحاكميت قانون به اصلى ترين مخالفان حكومت ها تبديل شده اند.

در اين ليست نام هاى شيرين عبادى و اكبر گنجى در كنار نام هايى مانند گرى كاسپاروف از روسيه، آنگ سان سوچى از برمه و سيما ثمر از افغانستان ديده مى شود.

اكبر گنجى در گفت و گو با رادیو فردا درباره تاثير اين گونه جايزه ها بر فعاليت ها و فعالان جامعه مدنى می گوید:

اكبر گنجى: اكثر اين جوايز هيچ چيز مالى ندارد. مثلاً من خودم در همين موسسه اى كه داريم مصاحبه مى كنيم در سال ۲۰۰۶ جايزه آزادى بيان اينجا به من دادند ولى هيچ چيز مالى ندارد. شما روى ديوار مى توانيد ببينيد يك تابلو است و همان تابلو را به شما مى دهند. اين همان بخشى از حمايت معنوى اخلاقى است. يعنى رژيم به عنوان ناقض حقوق بشر محكوم مى شود و متقابلاً از كسانى كه براى آزادى، دمكراسى و حقوق بشر فعاليت مى كنند، حمايت مى شود. اين در واقع حمايت هاى اخلاقى معنوى از من نيست. اگر به من هم يك چنين جايزه مى دهند، به خاطر جنبش سبز است.

ساختار جمعيتى ما يك ساختار جمعيتى جوان است. پنجاه ميليون نفر زير سى و پنج سال داريم و من اصلاً برايم قابل قبول نيست كه اين نسل جوان چيزى به نام ولايت فقيه را قبول داشته باشد. اصلاً رفتار اين نسل رفتارى است كه اين رژيم دائماً دارد سركوب مى كند. از سبك زندگى اينها، از لباس پوشيدن اينها، از خوردن اينها... از چه چيزى، شما در كجا در نسل جوان ايرانى يك چيزى مى بينيد كه با ارزش هاى اين نظام تناسبى داشته باشد. لذا من اصلاً چنين تصورى ندارم كه مردم ايران ولايت فقيه را مى خواهند.


اکبر گنجی، روزنامه نگار و فعال سیاسی
آقاى گنجى، شما سال ۲۰۰۶ يعنى چهار سال پيش كه از ايران خارج شديد، به راديوى ما گفتيد كه قصد داريد به ايران باز گرديد. آيا باز اميدواريد كه در آينده نزديك بتوانيد به ايران برگرديد؟


همه ايرانى هايى كه در كشورهاى جهان زندگى مى كنند، آرزويشان اين است، آرزوى هر روزشان است كه به كشور خودشان برگردند. ولى پيش بينى خيلى كار دشوارى است. يا خدا بايد باشيد يا پيامبر. من هم نه خدا هستم و نه پيامبر. يك آدم عادى هستم. همچنان آرزوى من و آرزوى هر ايرانى بازگشت به ايران است. كشور خودمان است و همه بايد برويم آنجا.

يادم مى آيد زمانى كه شما آزاد شديد، من به عنوان خبرنگار آمدم منزل شما براى راديو فردا داشتم گزارش تهيه مى كردم. آنجا طيف گسترده اى از دوستان شما آمده بودند. شما مبارزه را از خارج از ايران داريد ادامه مى دهيد. كيفيت مبارزه خارج از ايران تا چه اندازه تفاوت دارد؟ آيا فكر مى كنيد تاثيرش به همان اندازه اى هست كه شما زمانى كه در ايران بوديد و تمام رسانه ها چه بين المللى و چه رسانه هاى داخل ايران متوجه شما بودند؟

به هرحال مبارزه در خارج و داخل خيلى تفاوت دارد. يعنى ممكن است اهداف واحد باشد. اصل مبارزه همان چيزى است كه در داخل كشور است. شما براى گذار به دمكراسى نياز به جنبش اجتماعى داريد. بنابر اين نمى شود از خارج كشور جنبش درست كرد. ولى به هرحال شما در خارج هم كه هستيد، مى توانيد آن پيام جنبش را به جهان خارج منتقل كنيد. مى توانيد متقابلاً كمك كنيد به داخل، اطلاع رسانى كنيد. خيلى كارها مى شود انجام داد. اين طور نيست كه همه يا هيچ باشد. كاملاً رنگين نگاه كنيد. يك طيف... جنبش يك جنبش رنگين است... مبارزه هم مبارزه رنگين است. بايد از هر راهى كه اخلاقاً قابل دفاع باشد، بايد استفاده كنيم براى مبارزه با اين رژيم.

در صحبت هايتان گفتيد كه جنبش سبز و مردم ايران زياد موافق اصل ولايت فقيه نيستند. آقاى عطاءالله مهاجرانى، وزير فرهنگ پيشين دولت آقاى خاتمى، همين چند روز پيش به یک روزنامه عرب گفته است كه جنبش سبز  از اصل ولايت فقيه حمايت مى كند . مى خواستم بدانم واكنش شما به اين حرف ها چيست؟ آيا آقاى مهاجرانى سخنگوى حنبش سبز اند؟

هر كسى آزاد است نظر خودش را بگويد. كسى نمى تواند ادعا كند من سخنگو هستم. آقاى موسوى به صراحت گفته اند كه ما هيچ سخنگويى در خارج نداريم. سخن آقاى موسوى هميشه اين بوده كه همه ايرانى ها سخنگوى اين جنبش اند. جنبش هم به يك شخص تعلق ندارد. كسى مالك اين جنبش نيست. هر كسى مى تواند حرف بزند، نظر خود را بگويد. طبعا موقعى كه من الان حرف مى زنم، نظرات شخص خودم را دارم مى گويم. طبعا همان طور كه آقاى موسوى گفتند هر ايرانى سخنگوى جنبش است، من هم به اين عنوان عام مى توانم سخنگوى اين جنبش باشم. ولى اينكه به يك نفر احساس اين دست بدهد كه مالك جنبش است، نه. ضمن اينكه تحليل ها متفاوت است.

ساختار جمعيتى ما يك ساختار جمعيتى جوان است. پنجاه ميليون نفر زير سى و پنج سال داريم و من اصلاً برايم قابل قبول نيست كه اين نسل جوان چيزى به نام ولايت فقيه را قبول داشته باشد. اصلاً رفتار اين نسل رفتارى است كه اين رژيم دائماً دارد سركوب مى كند. از سبك زندگى اينها، از لباس پوشيدن اينها، از خوردن اينها... از چه چيزى، شما در كجا در نسل جوان ايرانى يك چيزى مى بينيد كه با ارزش هاى اين نظام تناسبى داشته باشد. لذا من اصلاً چنين تصورى ندارم كه مردم ايران ولايت فقيه را مى خواهند.

اين عدم تمركز و اينكه آقاى موسوى هم مى گويند سخنگويى براى جنبش در خارج از كشور وجود ندارد و اين تفسيرهاى گوناگونى كه مى شود، فكر نمى كنيد تاثير مى گذارد روى مردم و آنها را سردرگم مى كند؟

نه لزوماً. جنبش رفته رفته شكل مى گيرد. اين جنبش زمانى كه هى ادامه پيدا كند، رفته رفته رهبرى تثبيت شده پيدا خواهد كرد. ما نياز داريم كه اين زمان ببرد. اصلاً به سود ما نيست كه امروز اين رژيم سرنگون شود. شما بايد يك نيروى جايگزين دمكرات جاافتاده تثبيت شده داشته باشيد. نبايد داستان انقلاب ۵۷ دوباره تكرار شود و يك ديكتاتورى بد تر از اين ديكتاتورى بيايد سر كار.



-- 
سبز مي مانيم، تا هميشه