۱۳۸۹ آذر ۹, سهشنبه
۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه
شکایت از محمدتقی رهبر به خاطر اتهام رشوهگیری به قضات
Sent to you by Protester via Google Reader:
جمعی از قضات استان تهران با ارائهی شکوائیهای به دادستان دادگاه ویژهی روحانیت از "محمد تقی رهبر" نمایندهی مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی به اتهام نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی، اهانت و هتک حرمت شکایت کردند.
به گزارش ایسنا، محمدتقی رهبر نمایندهی اصفهان در مجلس شورای اسلامی اخیرا در گفت و گویی مدعی شده بود که برخی از قضات در دادگاههای کشور رشوه دریافت میکنند.
وی در این گفت وگو مدعی شده بود که خبرهای رسیده حاکی از این است که رشوهگیری در سطح قضات افزایش یافته و این که مردم بارها با مراجعه به او اعلام کردهاند که فلان قاضی یا فلان رییس مجتمع از ما درخواست رشوه کرده و قضات حاضرند با گرفتن پول رای خود را تغییر دهند.
روابط عمومی دادگاههای عمومی و انقلاب تهران با تایید شکایت قضات شاغل در تهران از "محمدتقی رهبر" به ایسنا اعلام کرد: بر اساس این اعلام، جمعی از قضات تهران در شکوائیهای به دادستان دادگاه ویژه روحانیت با ابراز نگرانی از طرح چنین مسائلی خواستار پیگرد قانونی و قضایی این نماینده مجلس شدهاند.
بر اساس متن شکوائیهی ارایه شده به دادستان دادگاه ویژه روحانیت، این قضات به جهت افترا، نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی و توهین به سبب انجام وظیفهی قضایی به استناد مواد ۶۰۹ و ۶۹۸ قانون مجازات و با رعایت تعدد جرم و همچنین ماده واحدهی قانون استسفاریه نسبت به کلمهی اهانت و هتک حرمت مندرج در مقررات جزایی قانون مجازات اسلامی سال ۷۹، تعقیب این نماینده مجلس را خواستار شدهاند.
Things you can do from here:
- Subscribe to سایت خبری تحلیلی کلمه using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
ایوب قنبر پوریان زندانی گمنام حوادث انتخابات،چند بار خودکشی در ماههای اخیر
Sent to you by Protester via Google Reader:
کلمه :ایوب قنبرپوریان یکی از زندانیان گمنام حوادث پس از انتخابات، اقدام به خودکشی کرد . این زندانی این بار با کمک هم بندانش و مراجعه سریع به بیمارستان از مرگ حتمی نجات یافت . این اولین بار نیست که این زندانی در زندان اوین اقدام به خودکشی می کند .وی در ماههای اخیر چندین بار دست به خودکشی زده که هر بار با تلاش هم بندان و پزشکان اوین از مرگ حتمی نجات یافته است.
سایت کلمه در چند ماه گذشته، بارها از شرایط بسیار نامناسب جسمی و روحی این زندانی خبر داده بود اما مشخص نیست که مسوولان قضایی چرا بر تداوم نگهداری چنین زندانی ای اصرار می ورزند .
جمعی از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ تاکنون چندین نامه به مسوولان قضایی نوشته و با توجه به وضع وخیم ایوب قنبرپوریان، خواستار آزادی هرچه سریع تر وی شده اند.آنها در نامه های خود تاکید کرده اند که ایوب از نظر جسمی و روحی به شدت بیمار شده است و هرچند هم بندانش تمام سعی خود را برای محافظت از وی به کار گرفته اند اما مراقبت از وی در ماههای اخیر خیلی دشوار شده و مسوولیت هرگونه اتفاقی که برای وی بیفتد با مسوولان قوه قضاییه ایران است. آنها همچنین پرسیده اند او چگونه با چنین شرایطی قادر است امنیت ملی یک نظام را تهدید کند که از آزادی اش ممانعت می کنید؟
ایوب قنبرپوریان ، ۲۰ ساله و اهل یکی از روستاهای کوهدشت لرستان است که در تهران به عنوان کارگر ساختمان مشغول به کار بوده است . او در یکی از تظاهرات های مسالمت آمیز مردم در اعتراض به نتیجه انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ شرکت داشته و به همین دلیل بازداشت و روانه زندان شده است .
وضعیت جسمانی و روحی او در این یک سال اخیر بسیار نامناسب بوده است اما با این حال دادستان تهران و مسوولان زندان با مرخصی او هر بار مخالفت کرده اند . همچنین نام او در میان زندانیان بند ۳۵۰که چند روز پیش آزاد شدند دیده نشد. با اینکه زندانیان این بند بیش از هر کس دیگری با توجه به شرایط روحی و جسمی ایوب انتظار آزادی اش را داشتند،این اتفاق نیفتاد. وضعیت روحی ایوب بعد از دیدن آزادی هم بندانش بسیار بدتر شده است .مسوولان زندان در ماههای اخیر بارها به ایوب وعده آزادی سریع را داده اند که با عدم تحقق اش، شرایط روحی وی بدتر شده است.وعده هایی که به نظر می رسد برای آزار روحی و روانی این زندانی عنوان می شود.
او که بیش از یک سال است زندانی است تنها چند بار توانسته با خانواده و بستگان خود ملاقات کند، چرا که خانواده اش در شهرستان زندگی می کنند و به خاطر مشکلات شدید مالی به سختی امکان سفر به تهران را پیدا می کنند. قنبرپوریان به دلیل از دست دادن پدرش، سرپرست خانواده بوده و در تمام ماه های گذشته ،خانواده او با مشکلات مالی فراوان دست به گریبان بوده اند.
او پس از ماه ها بلاتکلیفی و زندانی بودن در بند ۳۵۰ و ۲۰۹ به پنج سال حبس تعزیری محکوم شد ه است .
وی هم اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین به همراه بسیاری دیگر زندانیان سیاسی به سر می برد. خانواده قنبر پوریان و هم بندی های او نسبت به وضعیت جسمی و روحی او به شدت اظهار نگرانی می کنند تا جایی که هر روز چند نفر از زندانیان سیاسی این بند مسئولیت مراقبت از او را در زندان به عهده می گیرند.
Things you can do from here:
- Subscribe to سایت خبری تحلیلی کلمه using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
کدام ایران- تقی رحمانی
ایرانیان دو دوره تمدن سازی در قبل و بعد از اسلام داشته اند. این درخشش تمدنی چندان کوتاه نبوده است. عنصر ایرانی سه ویژگی تمدن سازی دارد. این سه ویژگی تقلید و مونتاژ خلاقیت، شخصیت و فرهنگ و خودباوری تا خود شیفتگی.
دوره تمدنی قبل از اسلام با ویژگی دولت سازی همراه است که با دین مشترک شاه با مردم و ساختار حکومت سلطنتی و نظریه فره ایزدی به تمدن ایرانی ویژگی بارز می دهد. اما زمانی که تعامل دین و دولت در دورانی در این سرزمین به بن بست رسید و دین به عنوان فرهنگ راهگشا خود به مانع تبدیل شد سلطنتی که در پوسیدگی گرفتار شده بود در مقابل حکومت اعراب که تحت لوای اسلام انگیزه داشت شکست را پذیرا شد. این شکست عواقب سنگینی داشت. در پی این شکست فروپاشی تمدنی و فرهنگی ایجاد شد. دو قرن سکوت گواه این ادعاست. اما افسوس که شریعت زرتشتی که به تفسیر قرآن دین توحیدی است متصلب شده بود و حکومت سلطنتی آنچنان کج کارکرد شده بود که نتوانست در مقابل اعراب نو مسلمان مقاومت کند. ایجاد وضعیت تعاملی میان اسلام به عنوام دین جدید و ایرانیت به عنوان هویت فرهنگی و تمدنی که دارای ساختار و روابط اجتماعی پیچیده ای بود سه قرن طول کشید تا ایران با دین اسلام و فرهنگ و ساختار بومی خود شکوفا شود و تمدن اسلامی را هم غنا بخشد. اگر مفهوم شرق و غرب اسلامی معنی یابد بی گمان شرق اسلامی با فرهنگ و تمدن ایرانی برجسته می شود. یعنی عنصر ایرانی با محوریت اسلام فرهنگی، تمدن ایرانی- اسلامی را برپا کرد. دین به مثابه جوهر فرهنگ و تمدن ایرانی بوده است. این دین در شکل تمدنی خود فرهنگی، آئینی و عرفی بوده که جریان ها و گرایش های ایدئولوژیک معترض مانند اسماعیلیان یا علویان در این دوران ظهور کرده اند. تمدن ایرانی در دوران صفویه خیز تمدنی جدیدی برداشت. در عرصه تمدنی نیز سیاست و فرهنگ و حتی اندیشه نیز گامهایی برداشتند. اما این دوران شکوفایی طلایی یا آنچه که رنسانس اسلامی-ایرانی خوانده می شود را در بر نداشت. در این دوران روح شعوبی گری ایر انی در عرصه زبان فارسی در شبه قاره هند نفوذ کرد و به زبان فارسی جلوه ای بزرگ داد. جالب این بود که این جلوه را ترکان صفوی به زبان فارسی بخشیدند. با این وصف تمدن صفوی در تعصب صوفی گری و شریعت گرایی گرفتار آمد. دوران خفته گی فرا رسید و و از حدود دو قرن پیش دوران جدیدی شروع شد که مسائل خاص خود را دارد. بیدارکردن خفتگان بدون آسیب و آفت نیست. گذار به تاریخ ایران با پسوند یا پیشوند اسلامی در دوران جدید و بازگشت به خویشتن با توجه به ایران قبل از اسلام یا ایران بعد از اسلام مطرح گشته که هر یک طرفداران خاص خود را دارد.
اما طرح اسلام ایرانی یا مکتب ایرانی از سوی مقامات دولت دهم که چندی قبل از ظهور امان زمان سخن می گفتند و اکنون کورش را با غلظت بالا طرح می کنند توجه به سه مفهوم ایرانی اسلامی، اسلام ایرانی و ایرانی- اسلامی را مهم می کند. باید توجه داشت که این گرایش ها با یکدیگر تعامل و تقابل داشته اند.
1- ایرانی-اسلامی
ایرانی-اسلامی وضعیت جامعه ایران است. یعنی هیچ کدام از این دو عنصر با توجه به مدرنیته نمی تواند در جامعه نادیده گرفته شوند. به طور خلاصه می توان گفت در طول یک قرن گذشته اندیشه و جریانی که در عرصه حکومت یا روشنفکری از یکی از این دو عنصر عبور نظری کرده از مرکزیت جامعه خارج شده است. حکومت پهلوی تلاش کرده عنصر اسلامیت را نادیده بگیرد و موفق نشد. بعداز انقلاب هم عنصر ایرنی فراموش شد که باز جواب مناسب گرفته نشد و موجب بحران های عظیم هویتی شد. به عبارتی وضعیت ایران نیاز به حل مسئله وجود رابطه اسلام و ایران و مدرنیته دارد. این ویژگی را باید مورد توجه قرار داد که ایران مقتدر از بستر ایران ملی می گذرد. ایران ملی با فرهنگ، زبان، دین و جغرافیا و تاریخ آن تعریف می شود. امروز ایران ملی بدون ایران مدنی که ایران را در اقوام، اصناف و زنان و مردان تعریف می کند و بر عناصر گذشته عناصر حال را وارد می کند به دست نمی آید. وضعیت ایرانی –اسلامی یعنی با همین فاصله گذاری به معنی به انجام نرسیدن یک دوره با ثبات جدید است. عبور ایدئولوژی از اسلام در ایران به سازمان پیکار ختم شد. سرنوشت پیکار چه شد. ؟پرش فرهنگی از اسلام به سرانجام مناسبی نرسیده است. عبور از ایران به شکل بنیاد گرایانه چه سرنوشتی دارد؟باید گوشزد کرد در ایران مدنی جمع های سکولار و ضد مذهبی می توانند وجود داشته باشند که البته هم وجود دارند و این موضوع منوط به داشتن رابطه تعریف شده با اسلام و ایران است. یعنی دو عنصری که ایران ودموکراسی را باور داشته باشند.
اما ملی-مذهبی یا ایرانی- اسلامی(توحیدی) در کشور ما به چه معنی است؟ از زمان سید جمال تا کنون این جریان سه عنصر مدرنیته، اسلام و ایران را با یکدیگر دیده است. در پارادایم دولت-ملت مدرن نفس کشیده ، پارلمان و شورا را توصیه کرده و محور را ایران و نه عقیده اسلامی قرارداده است. یعنی ایران برای همه ایرانیان را باور داشته است. این جریان در کارنامه خود مصدق و بازرگان را دارد و با آیت الله کاشانی مرزبندی داشته است. نگاه نواب صفوی را باور نداشته و ایران باستان سرایی شاه پهلوی را رد کرده است. با رهبر انقلاب در مورد اسلام برای ایران یا ایران برای اسلام اختلاف نظر داشته است. این جریان به ولایت فقیه باور نداشته و حکومت دینی را غیر ممکن می داند. این جریان همچنین به حق شهروندی برای همه ایرانی ها اعتقاد داشته و شریعت را زمانی قانونی می داند که به تصویب برسد و امکان تغییر و تحول قانونی آن وجود داشته باشد. یعنی بتوان در حقوق مدنی و کیفری درباره آن بحث کرد و از تغییر یا تعدیل آن سخن گفت. ملی مذهبی ها پرش از ایرانی-اسلامی را ممکن نمی دانستند و انجام آن را نادرست می دانستند. تاریخ دولت های مشروطه ادعای ملی مذهبی ها را ثابت می کند. ارائه تعریف های عملی که بتواند سنتزی از ایرانی و اسلامی را در حوزه تمدنی ایران خلق کند باور اعتقادی، اجتماعی و سیاسی آنان بوده که البته این تلاش ها با خطا هم همراه بوده است. مصدق به دنبال مشروطه کردن سلطنت پهلوی بود و در رابطه با سیاست خارجی در دوران جنگ سرد موازنه منفی را پیشه کرد. بازرگان به دنبال مشروطه کردن مشروعه بعد از انقلاب بود. این دید رادیکال نبود اما قدرت را پاسخگو می کرد. قرائت طالقانی از بازرگان در این مورد اصیل تر بود و او در روش خود به شوراها اهمیت می داد. بازرگان در مورد شورا نگاه مثبتی نداشت. طالقانی به تلفیق تجربی پارلمان-شورا بدون تئوری پردازی مقبول روشنفکرانه رسیده بود. روشنفکران ما بیشتر نظام شورایی می خواستند که چنین نظامی عجولانه و زود هنگام بود. نظام شورایی در جهان مدل ممکن ندارد. با این وصف "ایران ملی" بازرگان به صراحت می گفت اسلام به قدرت ایران ملی دموکرات یاری می رساند. این ایده در به هم خوردن صف ها گم شد. با مرگ طالقانی رادیکالیسم اصولی نیز مغلوب شد. دیگر شریعتی نبود که ایرانی- اسلامی را بسط روزآمد کند. مهندس سحابی در سال 1364 باز هم به طرح ایرانی –اسلامی پرداخت و ملی مذهبی را وضعیت جامعه ایران دانست البته با رعایت حق برابر دیگر ایرانیانی که مذهبی نیستند. با این وصف ایران وضعیت ملی با خط فاصله مذهبی دارد. یعنی مدل های دوران ساز چه در قدرت سیاسی که پذیرای همه جامعه باشد و چه در اقتصاد و فرهنگ به وجد نیاورده است. در میان نظریه های گوناگون مطرح شده و آثار نوشته شده مانند مجموعه آثار 27 شریعتی از هویت ایرانی –اسلامی سخن گفته شده است. بازرگان نهضت آزادی ایران را بنیان گذاشته است. دولت موقت دولتی متشکل از نیروهای ملی و مذهبی و ملی-مذهبی بودکه البته جای چپ ها در آن خالی بود. مصدق سلطنت را کنترل کرد اما مغلوب توطئه و دخالت خارجی شد. طالقانی با رویکرد جامعه محور خود به دولت ملی بعد از انقلاب نظریه شوراها ی ایالتی و ولایتی را مطرح کرد. مهندس سحابی تلاش کرد که در چارچوب نظریه "منافع ملی و توسعه درون زا" بازخوانی تجربی و نه تئوریک از "ایران ملی" مصدق ر انجام دهد. وی در دوران پیری به برخی از آموزه های بازرگان برگشت و جریان ملی مذهبی را بنیان گذاشت و از آن حمایت کرد. جریانی که شکل کلاسیک نهضت آزادی را نداشت اما با آن تعامل داشت. در عین حال نگاه سحابی به مصدق، جبهه ملی و چپ ملی نزدیکتر است. در میان ملی مذهبی ها با توجه به آرمان شریعتی و "نظریه منافع ملی" سحابی. نگارنده به نظریه ایران مدنی اعتقاد دارد که ایران قدرتمند و ایران ملی را تضمین می کند. این ایران مدنی پاسخی به نیاز جامعه محور است. اگر چه ملی مذهبی ها و بسیار ی دیگر از جریانات دولت محورند و برای این دیدگاه توجیه و توضیح خو د را دارند، با این وصف قطار ملی مذهبی یا ایرانی –اسلامی معتقد به وضعیتی است که باید به محصول جدید ختم می شد. این سنتز ایجاد نشد. سنتزی که از دوران طلایی الهام می گیرد اما بی تردید همانند آن نیست.
ایران اسلامی
نظریه پرداز کلامی این دیدگاه مرحوم مطهری بود. وی در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را که مقدمه آن متعلق به مهندس سحابی قبل از انقلاب است این نگاه را بسط داده است. مرحوم مطهری در عمل ایرانیت را عنصری اصیل نمی گیرد. وی حتی اعتقادی به توحیدی بودن دین زرتشت ندارد. نظر وی در این مورد با قرآن نیز اختلاف دارد. مطهری در نامه معروف خود به رهبر انقلاب بزرگترین فتنه شریعتی را این میداند که دین را واحد اما فرهنگ ها را متفاوت می داند. اما از نظر شریعتی ایرانی مسلمان با ایرانی عرب تفاوت دارد اگر چه دین هر دو آنها اسلام است. اما بعد از انقلاب مرحوم مطهری ترور شد. وی موفق به مدل کردن دیدگاه خود نشد. در گفتگو و کشمکش بازرگان و رهبر انقلاب ایران اسلامی، ایرانی-اسلامی بروز پیدا کرد. عده ای به غلط دیدگاه بازرگان را به اسلام ایرانی تعبیر کردند در حالی که بازرگان خط فاصله می گذارد. همچنان که نهضت آزادی و ملی مذهبی ها این فاصله گذاری را رعایت می کنند. در طول دهه 1360 و حتی 1370 ه. ش "ایران اسلامی" مطرح شد. ایران اسلامی قرائت های دموکرات هم یافت. اما گرایش غالب آن که نوعی از فقه و شریعت را با اسلام برابر کرد و حتی روایت های فقهی دیگر را نپذیرفت از ایران اسلامی سخن می گوید. این "ایران اسلامی" معنی خاص خود را داشت. در وهله نخست اعلام یک وضعیت اجتماعی و تمدنی و فرهنگی جدید در کشور بود. در وهله دوم اعلام وضعیت تمدنی-فکری به معنی داشتن مدل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در رابطه با دیگر تمدن ها و جوامع بود. ایران اسلامی با داعیه و استفاده از شعار نه شرقی و نه غربی در ساختار دولت که در ایران مدرن و بین اپوزیسیون و پوزیسیون طرفدار داشت و انواع تفسیر ها را دیده بود. اما در عرصه عمل مدل سیاسی و فرهنگی و اقتصادی کارآمد از خود نشان نداد. ملی مذهبی ها از موازین اسلامی در رعایت قانون اساسی دفاع می کردند اما بحث به شریعت فقهی شیعه با گرایش خاص کشیده شد. مدل ولایت فقیه قانون اساسی را دارای دو تفسیر جداگانه کرد اما بین مسئولیت و اختیار فاصله عمیق انداخت. رهبر انقلاب تلاش کرد تا چنین اختلافی رخ ندهد. اما زمینه تفسیر قانونی آن وجود داشت. ایران اسلامی اعلام وضعیت کرده بود. نقد غرب به نفی تمدن غربی رسید. نفی تمدن غرب با دیدگاه سیاسی –مذهبی از غرب یک دشمن یکپارچه می ساخت. در حالی که ملی مذهبی تجربه غرب را انتقادی بررسی می کند و نه انتقامی. ملی مذهبی ها در تجربه غرب دستاورد هم می بینند اما شیفته آن نیستند و البته دشمن آن هم نبودند. ملی مذهبی ها میان استعمار و تمدن غرب تفاوت قائل بودند. ایران اسلامی جبهه دارالکفر و دار الاسلام را تدارک می دید و ایران را مرکز این د ارالاسلام می داند. ادعای اعلام وضعیت تمدنی، سیاسی و فرهنگی جدید موجب ترویج الگوها و مدل هایی برای زندگی می شد که فاقد تئوری و مطالعه مطابق با نیاز جامعه بود. به مرور زمان بحث مصلحت نظام، احکام اولیه و ثانویه، حکم حکوکتی، تغییر در قانون اساسی اول و مسئله مدیریت کلان و خرد کشور نشان داد که اعلام وضعیت "ایران اسلامی" به معنی وارد شدن در میدان ناشناخته ای بودکه به ظاهر شناخته به نظر می آمد.
نادیده گرفتن ایران قبل از اسلام به معنی مقابله با بخشی از فرهنگ جامعه بود ک قرن ها با دین سازگاری داشت. امروزه تمامی این تلاش ها ناموفق جلوه کرده و به گونه ای عنصر ایرانی مطرح است. اما نادیده گرفتن ایران و عنصر ایرانی پیوند ملی در ایران را ضعیف کرد آن هم در کشوری که اقوام گوناگون دارد. پیوند ملی باید با توجه به عنصر حقوق اقوام تقویت می شد اما توجه شریعت شیعه با گرایش خاص برخی اقوام را مسئله دار کرد. افراط در اجرای شریعت موجب تضعیف فرهنگی شد. فرهنگ در قالب آداب و رسوم، فولکلور، موسیقی محل، جشن و اعیاد و رسومات محلی خود را نشان می دهد. سخت گیری باعث شد فرهنگ اقوام ایرانی و فرهنگ ملی مورد بی توجهی قرار بگیرد.
ایران اسلامی در حقیقت انسان اسلامی متشرع می خواهد که با دید فقهی خاص به همه چیز نگاه کند. در حالی که فقه سنتی با فرهنگ جامعه تعامل، تقابل و گاهی هم سکوت می کند. این سه ویژگی زمینه فرهنگ در مفهوم کلی آن را به وجود آورد. موسیقی، سینما، خط، معماری ، نقاشی می تواند در فقه سنتی کار خود را انجام دهد. اما در نگاه ایران اسلامی این گونه نبود. مجموعه نگاه به سیاست، اقتصاد، فرهنگ در دیدگاه ایران اسلامی اعلام وضعیت جدیدی بود که پشتوانه و مدل نداشت در نتیجه برگشت از ایران اسلامی آغاز شد. جریاناتی از درون "ایران اسلامی" در عمل به سوی دید ملی روی آوردند برخی از ایران اسلامی به ایران جهانی شده تمایل پیدا کردند و نگاه ملی را باور ندارند. این جریانات در میان روشنفکران دینی حلقه کیان خود را بهتر نشان می دهند. برخی از این جریان ها به عنصر منافع ملی توجه دارند اما در مجموع تئوری و فرهنگ کافی برای این گرایش را تدارک ندیده اند. اگر چه در طی زمان به آن می رسند.
اسلام ایرانی
بررسی اسلام ایرانی را با مقدمه ای شروع می کنم. انقلاب در حسینیه آغاز شد که روشنفکران در آن خطابه می کردند. بعد از انقلاب مساجد عمده شدند که روحانیون بر منبر می رفتند. بعد از دهه 1370 ه. ش تکایا عمده شدند که مداحان در آن نقش محوری تری یافته اند. شاید بتوان دهه 1380 را دهه مداحان نامید. مخاطب هر یک از این سه مکان مذهبی با یکدیگر تفاوت دارند. تکیه محل جمع شدن بچه محل های اهل حال است که در عین بازی و شوخی برا امام حسین هم عزاداری می کنند. اینان کمتر اهل گفتگو و بحث هستند. حتی اهل شریعت به سبک و سیاق اهل مسجد نیستند. اهل حسینیه اول می پرسد بعد علت عمل شرعی را می خواهد تا بدان عمل کند. اهل مسجد برای تحکیم اعتقاد خود به صورت مداوم به کلام و فقه دینی وصل می شود. اهل تکیه باور دارد که باید توکل کند تاخداوند او را ببخشد. اسلام ایرانی قرائت روشنفکری اهل تکیه است. حال چرا اینچنین است؟ شارع "اسلام ایرانی" با وعده ظهور امام زمان آغاز کرد. وعده ظهوری که هم با اهل مسجد و حسینیه فرق دارد. این ظهور نه از مجرای فقهاست و نه از مجرای فلسفه انتظار به سبک شریعتی است. این ظهور از امکان ارتباط خاص با امام زمان رخ می دهد. این نوع ظهور را روحانیت شیعه باور ندارد و حتی مدعیان آن را نفی می کند. رشد نگاه خرافی به ظهور امام زمان از سال 1384 اوج گرفت. ادامه آن باید با کنترل یا با مسئله دیگری تعدیل می شد. و مسئله دیگر هم هم اسلام ایرانی یامکتب ایرانی بود. ایرانی- اسلامی زمینه آرمانی-تئوریک داشت و ایران اسلامی هویتی اعتقادی بود. اسلام ایرانی دلایل راهبردی-منافعی دارد. و نه دلایل اعتقادی تئوریک. با این وصف این شعار اسلام ایرانی اعلام یک وضعیت است که به شدت تحت تاثیر شرایط سیاسی و حکومتی مطرح می شود. نگاه مداحان و تفسیر آنها از وقایع دینی و مذهبی و تفسیر و جمله پردازی آنها از وقایع اهل بیت پیامبر در اسلام ایرانی مطرح شده است. کورش پیامبر-شاه ایران چفیه به گردن می اندازد. تکرار عظمت قدرت سیاسی ایران به گونه ای است که ادعا می شود تنها دو قدرت جهانی وجوددارند: ایران و آمریکا. این گونه شعارها هم نوعی توهم است و هم نوعی راهبرد سیاسی محسوب می شود. ایران اسلامی خود را از جهان اسلام متمایز می داند و منحصر به فرد بودن خود را به جهان اسلام اعلام می کند. در نتیجه از جهان اسلام بیگانه یا منزوی می شود یا اینکه می خواهد بر همه جهان اسلام قدرت هژمونیک و برتر داشته باشد. اعلام وضعیت جهانی امکان تغییر رابطه با اسرائیل را هم در آینده توجیه می کند. چون منافع ایرانی به عنوان قدرتی منطقه ای و جهانی که الگوی کشور گشایی کورش است این امر را ایجاب می کند. کورش کشورگشا در این الگو با خلفای راشدین رقابت یا جدال خواهد داشت. در نتیجه نگاه راهبردی ایران اسلامی با اسلام ایرانی متفاوت است. این تعبیر می تواند به مصلحت منافع قائلان به گفتگو با جهان با شعار رادیکل دخالت و نقش مدیریت جهان همراه شود. قبول نقش درمدیریت جهان به معنی قبول سروری عده ای بر عده ای دیگر و کشوری بر کشوری دیگر است. دیگر سخن بر سر تغییر نحوه مدیریت جهان نیست. بلکه با الگوی کشورگشایی کورش از حقوق بشر تهی شده نگاه به مناسبات خارجی عمده می شود. این وضعیت در سیاست خارجی با دیدگاه سیاست غیر متعهد بر اساس منافع ملی می خواند نه با دیدگاه دارالکفر و دارالاسلام. نگاه عزت و مصلحت دوران هاشمی و نگاه عزت، مصلحت و تنش زدایی خاتمی در ادامه راه به مسئله جدیدی منجر شده که در نتیجه ایران سهم خود را از مدیریت جهانی می خواهد. البته سخن بر سر موفقیت این دیدگاه نیست اما این دیدگاه پیامی برای قدرت ها دارد که اگر دقیق خوانده شود به این معنی است که به خاطر مصلحت حاضر به تعامل با شما هستیم. اما مصلحت چه کسی و چه کسانی؟ نکته اصلی اینجاست.
امام زمان با حضور خود با غرب مصالحه می کند اما با اهل سنت می جنگد. این دیدگاه در کتابی که به زبان عربی و فارسی نوشته شده است از احمدی نژاد به عنوان زمینه ساز چنین ظهوری نام می برد. کورش کبیر در این دیدگاه با قدرت کشورگشایی تعریف می شود.
اسلام ایرانی در داخل چه می خواهد؟ رئیس دولت نهم و دهم زمانی که شهردار بود به تکایا میدان داد و مداحان در زمان وی رونق بیشتری گرفتند. تمثال هایی از حضرت ابوالفضل در خیابان ها به نمایش در آمد که بی شباهت به راکی و رامبو نبود این در حالی است که طرفداران ایران اسلامی با چنین ظواهری موافق نبوده اند. به خصوص فقها تصویر و شبیه سازی از امامان و ائمه و اهل بیت را نمی پسندند.
در دیدگاه اسلام ایرانی جای چندانی در سلسله مراتب قدرت برای روحانیت سنتی و محافظه کاران سنتی بازار (موتلفه و. . ) نیست. احمدی نژاد اعتقاد دارد که یک موی عزاداران تکایا رابه سیاستمدارانی که او آنها را بی اثر می داند نمی دهد. البته سیاستمداران مورد نظر وی اصلاح طلبلن نیستند. بلکه بخشی از جناح راست هستند که ناچار به سکوت یا همراهی با دولت دهم شده اند. از طرف دیگر مکتب ایرانی برای به چالش کشیدن روحانیت سنتی قم طرح شده است. مکتب ایرانی به دنبال چیست؟ خلق تمدنی-فکری، ایجاد دولت –ملت مدرن، تقویت جامعه مدنی ایران، بالا بردن توان تولید و خلاقیت، خلق تکنولوژیک و وعده های رفاهی؟ مکتب ایرانی یا اسلام ایرانی عرصه اندیشه و تولید فکر را تقویت نمی کند. دموکراسی را غربی می داند، جامعه مدنی را نمی پذیرد. مدیریت تولید را قبول ندارد یا به آن بی توجه است. خلق تکنولوژی نیازمند مدیریت و تنظیم رابطه با جهان است. در این رابطه می ماند پول نفت و تکیه بر قدرت نظامی و سازماندهی نیروهای حامی در جامعه. سرنوشت اسلام ایرانی به واسطه عملکرد بانیان آن نمی تواند راهگشا باشد. به نظر می رسد که اسلام ایرانی بسیار زودتر از دیدگاه "ایرانی باستان گرا" و "ایران اسلامی" و "ایران مدرن" به مشکل بر می خورد. اما محوری ترین مسئله جریان "ایرانی-اسلامی" که برای همه ایرانیان حق مساوی شهروندی قائل است با "ایران اسلامی" این است که چگونه به راحتی اجازه دادید که "اسلام ایرانی" به راحتی فعالیت کند و از این دیدگاه در برابر کسانی که از جریان ایران اسلامی به سوی ایرانی-اسلامی می امدند (اصلاح طلبان) حمایت کردید؟ اما در برابر اسلام ایرانی در عمل ناتوان مانده اید. طرفداران اسلام ایرانی شما را تحقیر می کنند و فقط خود را می خواهند و بس. اما دیدگاه ایرانی –اسلامی همه ایرانیان را برای ساختن وضعیت جدیدی می خواند و می خواهد.
اما انحصارگرایان عاقبت خود در انحصار خویش گرفتار می آیند. ای کاش در پهنه ایران همه ایرانیان با هر گرایش، باور، قوم، صنف و زن و مرد در حقوق شهروندی احساس مساوات کنند. این وضعیت به نفع اسلام هم هست. در فرصتی مناسب درباره دیدگاههای "ایران ملی" ایران سکولار به مفهوم غیر مذهبی، "ایران چپ" سخن خواهم گفت و نقش مهم آنها را در تعامل با انواع جریان های مذهبی بررسی خواهیم کرد.
--
تجربه ای از برمه: تنها نبردی را می بازیم که رهایش می کنیم
آقای اژه ای «دادستانی» است که خود «متهم» است
Sent to you by Protester via Google Reader:
تحول سبز: سید مصطفی تاجزاده یکی از هفت شاکی از کودتاگران انتخاباتی امروز در ملاقات کابینی با همسرش از کلیه خویشان، دوستان و عزیزانی که مرحمت و ملاطفت نموده تولد پنجاه و سه سالگیش را در شرایطی که او امکان میزبانی و پاسخگویی مراحم ایشان را نداشته، به انحای مختلف مهربانانه تبریک گفته اند، از صمیم قلب تشکر کرد و از همسرش خواست که به شکل مقتضی مراتب قدرشناسی او را به همه دوستان همیشه همراهش و یاوران سبز جوان، اعلام دارد
به گزارش تحول سبز، وی هم چنین پس از اطلاع از توقیف مجله چلچراغ که درطول زمان انتشارش در نوع خود مایه امید و سرزندگی جوانان ایرانی بوده است، به شدت ابراز تأثر کرد و گفت: واقعا متأسفم که در کشور مدعی آزادی و دموکراسی ما در مجامع بین المللی، نه فقط روزنامه های اصلاح طلب و ارگان احزاب سیاسی، بلکه هر نشریه متعلق به مخالفان توقیف می شوند و حتی مجله ای چون چلچراغ تحمل نمی شود و این به معنای مسدود کردن همه راه ها و بسیار تأمل برانگیز است! وی در عین حال این گونه اقدامات را در جلوگیری از رشد و ترویج اندیشه اصلاح طلبی عقیم دانست و گفت بی شک چلچراغ خاموش نمی ماند و چلچراغی ها راه های دیگری برای حضور در میان جوانان هواخواهشان، تدبیر خواهند کرد که در اندیشه دیکتاتورها نمی گنجد.
مشاور رئیس جمهور سابقمان در این دیدار کوتاه غیرحضوری هم چنین در واکنش به اظهارات اخیر دادستان کل کشور که منکر هرگونه آزار و شکنجه و هتاکی در زندان ها شده بود، گفت:
من توجه مردم را به درخواست تحقیق و تفحص زندانیان بند دوالف از مجلس شورای اسلامی جلب می کنم که به منظور روشن شدن همه آن چه در زندان برما گذشت، انجام شد و نیز شکایتی که خودم از قرارگاه ثارالله سپاه به دلیل ضرب و شتم و فحاشی و تهدید و روش های غیرقانونی در بازجویی ها دارم و امیدوارم قوه قضائیه حتی اگر قصد رسیدگی ندارد، با مخالفت ملاقات وکیل با من، مانع انجام مراحل رسمی این شکایت نشود. روز چهل و ششم بازداشتم که هیأتی از طرف آقای شاهرودی رئیس قوه قضائیه وقت و آن هم براثر فشارهای بیرونی بر این قوه برای پاسخ گویی به منظور سرکشی به وضعیت ما به زندان آمد، موارد فحاشی و ضرب و شتم و غیره را گزارش دادم.
هم چنین روز شصتم هم در دیداری که آقای بروجردی رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس باز هم براثر فشار خانواده ام برای پاسخ گویی در مورد وضعیت من در اتاق آقای مرتضوی صورت گرفت، برخلاف میل دادستان وقت و در حضور او گزارش دادم که سه جلسه مورد ضرب و شتم و توهین و فحاشی قرار گرفته ام. و نیز با توجه به این که اطلاع دارم علاوه بر من آقایان صفایی فراهانی، سلیمانی، عرب سرخی، زیدآبادی، سحرخیز، حمزه کرمی، عبدالله مؤمنی، مهدی محمودیان و دیگر عزیزان مورد شکنجه و آزار واقع شده اند، متعجبانه می خواهم بدانم آقای اژه ای برچه مبنایی همه این موارد را تکذیب کرده است و اساساً مصادیق شکنجه از نظر ایشان چه هست؟
البته مسئولیت آقای اژه ای «دادستانی» است در حالی که خود «متهم» است زیرا اولاً آقای مرتضوی را که متهم ردیف اول جنایت کهریزک و شهادت دست کم ۴ نفر از جوانان پاک این مرزوبوم است و هم چنین متهم ردیف اول پرونده دکتر زهرا کاظمی است، برای معاونت خود انتخاب کرده است و ثانیا او خود پس از انتخابات و در زمام وقوع اقدامات غیرقانونی در زندان ها، مدتی وزیر اطلاعات بوده و بسیاری از شکنجه ها در زمان وزارت ایشان رخ داده است.
و اینک باید معلوم شود که کدام شکنجه ها در بند ۲۰۹ که در اختیار وزارت اطلاعات است، در زمان وزارت آقای اژه ای و کدام شکنجه ها در زمان مسئولیت آقای احمدی نژاد و سرپرستی اش بر این وزارت خانه انجام شده است؟
ضمنا در روزنامه ها خواندم که آقای اژه ای صدور بیانیه مهندس موسوی را به مناسبت ۱۶ آذر، که هیچ روزنامه ای هم جرأت منتشر کردن آن را نداشته و متأسفانه از مفاد آن بی اطلاعم، جرم خوانده است! با این ادعاها آقایان مافی الضمیر خود را همراه با ترسی عمیق آشکار می کنند و نشان می دهند که اساساً افسانه انقلاب مخملی و انتخابات مسئله نیست بلکه مسئله اصلی تصمیم جناح حاکم برای سرکوب هرگونه نظر مخالف و هرگونه اعتراض و انتقاد و در نتیجه استقرار تک صدایی در جامعه است.
آقای اژه ای به جای مجرم خواندن فرزندان صادق امام و دلسوزان واقعی کشور باید هرچه سریع تر توضیح دهد که چرا به شکایت ۷ نفر از قربانیان بگیر و ببندهای فله ای رسیدگی نمی شود و بهتر است ایشان برای رعایت ظاهر هم که شده هرچه زودتر اقدام به تشکیل دادگاه رسیدگی به شکایت ما بنماید.
Things you can do from here:
- Subscribe to تحول سبز using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
كاريكاتور زمتون - حمايت
ابتدا شما را نادیده می گیرند. سپس به شما می خندند، بعد با شما مبارزه می کنند. آنگاه شما پیروز خواهید شد
تجربه ای از برمه: تنها نبردی را می بازیم که رهایش می کنیم
كاريكاتور خانواده درگير - بخش 122
ابتدا شما را نادیده می گیرند. سپس به شما می خندند، بعد با شما مبارزه می کنند. آنگاه شما پیروز خواهید شد
تجربه ای از برمه: تنها نبردی را می بازیم که رهایش می کنیم
پوستر - 16 آذر تيرهايمان را به هدف مي زنيم
ابتدا شما را نادیده می گیرند. سپس به شما می خندند، بعد با شما مبارزه می کنند. آنگاه شما پیروز خواهید شد
تجربه ای از برمه: تنها نبردی را می بازیم که رهایش می کنیم
افشاگری بی سابقه علیه نزدیکان احمدی نژاد
محمدرضا یزدان پناه
نویسنده کتاب جنجالی "شنود اشباح"، در تازهترین نوشته خود اقدام به افشارگری بیسابقهای درباره اسفندیار رحیممشایی، رییس دفتر و محمدرضا رحیمی، معاون اول محمود احمدینژاد کرده است.
رضا گلپور که پیش از این به دلیل نوشتن کتاب شنود اشباح مدتی را در بازداشت گذرانده بود، در سالهای اخیر به دلیل "مواضع انقلابی" مورد حمایت رسانههای حکومتی قرارگرفته و اخیرا به برنامههای تلویزیونی از جمله "راز" نیز دعوت شده است.
گلپور در این افشاگری که در قالب نامه سرگشاده به مشایی منتشر شده است، مدعی شده در سه جلسه با اسفندیار رحیم مشایی درباره یافتههای خود از پیشینه امنیتی، سیاسی و عقیدتی وی گفتوگو کرده و پس از آنکه مشایی از ادامه این جلسات خودداری کرده، تصمیم به افشاگری گرفته است.
گلپور در این نامه 20 صفحهای ادعاهای زیادی درباره سوابق مشایی در قبل و بعد از انقلاب و همچنین اعضای خانواده وی مطرح و وی را متهم به جرایم سنگینی در واحد اطلاعات سپاه و نیز همکاری با سازمان مجاهدین خلق در سال های ابتدای انقلاب میکند.
این چهره امنیتی، در این متن همچنین ادعاهایی درباره واسطه ارتباط مشایی با امام زمان و همچنین فعالیتهای اقوام و بستگان وی مطرح میکند.
به گزارش سایت آفتاب، گلپور در این مطلب همچنین به محمدرضا رحیمی، معاون اول محمود احمدی نژاد و سوابق وی قبل از انقلاب، ادعاهای اخلاقی و بستگان معاون اول رئیس جمهور هم پرداخته و ادعاها و اتهامات بی سابقه ای را به وی نسبت داده است.
شنود اشباح کتابی است که در سال 1381 منتشر شد و رضا گلپور در آن اتهامات زیادی علیه چهره های و احزاب اصلاح طلب مانند آیت الله محمد موسوی خویینی ها و بخصوص سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مطرح کرد.
بسیاری از تحلیلگران این کتاب را پاسخی به کتاب های افشاگر قتل های زنجیره ای مانند "عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری" نوشته اکبر گنجی می دانند.
گلپور در سال 1383 اقدام به نگارش قسمت دوم کتاب شنود اشباح کرد اما این کتاب اجازه انتشار نیافت.
اینک نامه وی در شرایطی منتشر شده که محمدرضا رحیمی، معاون اول و اسفندیار رحیم مشایی، رئیس دفتر محمود احمدی نژاد، با فشارهای فزاینده اصولگرایان، نمایندگان مجلس، روحانیون ارشد و مراجع تقلید و حتی برخی چهره های نظامی و امنیتی برای کناره گیری از سمت خود مواجه هستند.
این دو مقام نزدیک به احمدی نژاد به اتهامات مالی و سیاسی متهم شده اند، اما رئیس دولت همواره از آنها دفاع کرده است.
مطالب مهمتری هم هست...
نویسنده کتاب شنود اشباح در بخش اول نامه خود به اسفندیار رحیم مشایی، با اشاره به نقش و جایگاه رحیم مشایی و رحیمی در نزد احمدی نژاد، هدف خود از نوشتن این مطلب را "تکلیف شرعی دفاع از نظام مظلوم جمهوری اسلامی" بیان می کند.
گلپور سپس می نویسد که قصد پرداختن به موضوع مشایی را نداشته اما پس از آنکه "دوست مشترکی" پیغام استهزا آمیز رئیس دفتر احمدی نژاد مبنی بر اینکه "برود زن چهارمش را بگیرد چه به دخالت در سیاست ما" را برای او آورده، تصمیم به انتشار این مطلب گرفته است.
او با قبول چندهمسری خود، رحیم مشایی را نیز متهم به داشتن حداقل دو همسر می کند و می نویسد: "بنده برای تجدید فراش به اذن مثل تویی احتیاج ندارم و ازدواج منقطع و تعدد زوجات را حکم مترقی و مدرن و انسانی اسلامی می دانم و بر خلاف تو که ازدواج با سرکار خانم زیبا الف را که اکنون مادر دختر کوچک توست مخفی می کنی ؛ بنده فریاد میزنم که افتخار میکنم در این لحظه 3 همسر دائم رسمی دارم ودر صورت فراهم بودن شرایط شرعی لحظه ای در تجدید و تداوم این روش الهی تردید نخواهم کرد."
نویسنده کتاب شنود اشباح در عین حال به مشایی هشدار داده: "مطالب مهم تری هم هست که اگر صدایم پس از نشر این مطلب هم به گوش رئیس محترم جمهور نرسید، حجت به انتشار آن خواهم یافت."
مشایی و مجاهدین خلق
او در ادامه سوابق کاری اسفندیار رحیم مشایی پیش و پس از انقلاب 1357 را اینگونه عنوان می کند: "عضو فعال و پیگیر تأسیس تشکیلات انجمن حجتیه در روستاها و شهرستان های استان مازندران؛ مسئول عملیات واحد اطلاعات سپاه مازندران؛ عضو شورای تأمین آذربایجان غربی؛ عضویت در وزارت اطلاعات؛ مسئولیت در فرمانداری کردستان؛ مسئولیت رادیو تهران و رادیو پیام در صدا و سیما؛ مدیر کل اجتماعی وزارت کشور؛ معاونت اجتماعی و فرهنگی شهردار و ریاست سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران؛ معاون و (بدون کمترین سوء ظن ) عقل منفصل آقای احمدی نژاد در دوره اول ریاست جمهوری ( که نامبرده را از جدی ترین اسلام شناسان آگاه معاصرمی داند.)"
وی سپس خواهر رحیم مشایی با نام اشرف و زن دیگری به نام طاهره ذ که به گفته او بعدها همسر وی شد را به داشتن "روابط تشکیلاتی" با زنی به نام جعفری متهم می کند اما توضیح نمی دهد که حوزه فعالیت خانم جعفری چه بوده است.
گلپور در ادامه با نام بردن از برادران و اعضای خانواده رحیم مشایی، یکی از آنها به نام هوشنگ را به عضویت در سازمان مجاهدین خلق پس از انقلاب متهم می کند و می افزاید که وی طی یک عملیات مسلحانه در اردیبهشت سال 1360 همراه با 10 نفر دیگر، اقدام به تیراندازی و سرقت بعضی از بانک های مسلحانه در رامسر کرده که این عملیات به زخمی شدن یکی از نیروهای سپاه منجر شده است.
نویسنده می نویسد که "تحت فشار دخالت مستقیم" مشایی، هیچکدام از افراد این تیم دستگیر نمی شوند.
وی همچنین اضافه می کند که برادر مشایی نیز پس از مدتی با "مرگ مشکوکی" از دنیا می رود و امکان پیگیری پرونده از بین می رود.
نویسنده نامه در ادامه رحیم مشایی را متهم به لو دادن اخبار عملیات محرمانه سپاه به مجاهدین خلق و "اعدام انقلابی بدون توجیه قانونی" اعضای مجاهدین می کند و مدعی می شود پرونده این اقدامات تا اوایل دهه 70 در سازمان قضایی نیروهای مسلح باز بوده است.
گلپور در این خصوص توضیح می دهد که: "جایگاه امنیتی نامبرده (مشایی)، اِعمال نفوذ ها، مُحارب بودن مقتولان، عدم دسترسی به برخی شهود در گذر زمان و از همه مهم تر تهدیدها و تطمیع های مختلف و شبکه اش تا کنون او را در مسیر پاسخگویی به اتهام آمریت در چندین فقره قتل نفس عمد، روئین تن نموده است."
به نوشته این چهره امنیتی: "جالب اینجاست که غالب قربانیان شهودِ کلیدی درباره عناصر نفوذی گروهک ها در سپاه شهودِ کلیدی اثبات نقش مستقیم و سوابق اعضای خانواده (نَسَبی و یا حتی بعداً سَبَبی ) اسفندیار در به شهادت رساندن پاسداران و بسیجیان منطقه بوده اند."
گلپور در توضیح بیشتر می گوید: "اسفندیار بدون حکم دادستانی 6 نفر منافق دیگرتحت امر برادرش راکه دستگیر شده بودند توسط همان چهار نفر پاسدار، بدون محاکم قضایی و به عنوان خونخواهی شهدای پایگاه بسیج اعدام نموده وسپس با تهدید به افشا، آنها را مجبور به سکوت پیرامون برادرش می نماید. حمله به پایگاه بسیج، دو شاهد جدی نیز داشت. با تلاش شرم آور و غیر قابل توجیه اسفندیار، کورش ابتدا به حبس ابد و سپس با اعلام تواب شدن به سه سال حبس محکوم گردید."
آشنایی با همسر
نویسنده کتاب شنود اشباح درباره نحوه آشنایی رحیم مشایی با همسرش می نویسد: "بازجویی از متهمه ای به نام طاهره ذ. از تنکابن که در جریان عملیات مسلحانه بر علیه سپاه در خانه تیمی دستگیر شده بود و حین دستگیری اقدام به خوردن سیانور نموده (ولی با هوشیاری واحد عمل کننده سپاه از هلاکت نجات یافته بود) با اصرار اسفندیار در اختیار او قرار گرفت."
وی می افزاید: "اسفندیار در جریان بازجویی از خانم فوق الذکر (که چندین فقره سابق محاربه داشته و حکم تعزیر در مورد او صادر شده بود )، وظاهراً جهت اخذ معلومات عملیاتی اش به او علاقمند شده و بعدها با او ازدواج می کند در حال حاضر همسر رسمی اول او (مادرِ پسرش رضا و مادر زنِ پسر آقای احمدی نژاد) است."
گلپور نام همسر دوم رحیم مشایی را زیبا الف عنوان می کند و می گوید که مشایی از او دارای یک فرزند دختر است.
مشایی و امام زمان
نویسنده کتاب شنود اشباح در ادامه نامه خود، اصلی ترین دلیل آنچه آن را "توهم ارتباط با امام زمان" توسط مشایی عنوان می کند، فردی به نام قدرت الله لطیفی نسب که او را از اعضای تولیت مسجد جمکران معرفی می کند و فرزندش مرتضی، می داند.
وی می نویسد: "در سال 1375 همین آقای مدعی یعنی قدرت الله لطیفی با خودروی کاظم کیاپاشا (که حالت جانشین او را داشته) از جمکران تا منزل اسفندیار( در منطق فرمانیه تهران )آمد و بیش از دو ساعتی میهمان او بودتا به آنها بشارت هایی از آینده بدهد."
گلپور در ادامه کیاپاشا را از نزدیکان رحیم مشایی و مشاور رسمی او در شهرداری تهران و سازمان ایرانگردی و جهانگردی معرفی می کند و می افزاید: "اسفندیار و همراهانش برای استقبال از لطیفی در ابتدای کوچه منتظر بوده و پس از پیاده شدن نامبرده به حالت سجده خم شد تا پای اورا ببوسد."
وی با بیان اینکه تا قبل از آن تاریخ دیدارها در دفتر لطیفی در جمکران بود و آمدن حضرتش به منزل اسفندیار نشان از عنایت ویژه آقا به اسفندیار و احمدی نژاد بوده است، می نویسد: "حدود نیم ساعت اول صحبت های لطیفی با گریه های شدید و حالتهای غشگون اسفندیار و همسرش و برادرزاده اش آرش کوشا همراه بوده است.
به گفته او، "اسفندیار به لطیفی توضیح داد که خودش مرغ های زنده را از رامسر آورده خودش ذبح کرده و همسرش آنها را پَر کنده و پخته است تا شام آماده بشود."
نویسنده کتاب شنود اشباح می نویسد که پس از درگذشت لطیفی، احمدی نژاد و مشایی با تعطیل نمودن تمام کارهای خود در مراسم تشییع جنازه او در حسینی بیت الرقیه در خیابان پنجم نیروی هوایی 29 مرداد 1386 شرکت کردند و سنگ تمام گذاشتند.
وی در پایان مطلب افشاگرانه خود درباره مشایی و پیش از پرداختن به موضوع محمدرضا رحیمی با طرح این پرسش که "به راستی سر ارادت احمدی نژاد به او چیست؟" می افزاید: "اگر بپذیریم که احمدی نژاد با باور ارتباط مشایی با امام زمان درحلقه مراد و مریدی قرار گرفته است باید برای این سؤالات پاسخ یافت که کی، چگونه، توسط چه کسی و با چه هدفی؟"
رحیمی، ضد انقلاب و پادگان آریامهری
نامه افشاگرانه رضا گلپور تنها به اسفندیار رحیم مشایی اختصاص ندارد؛ او در این نامه به محمدرضا رحیمی معاون اول محمود احمدی نژاد هم پرداخته است.
گلپور در نوشته خود، رحیمی را فردی بدون سوابق انقلابی معرفی کرده و افزوده او حتی در مواقعی مانند دستور آیت الله خمینی برای تخلیه پادگان ها، تا روز آخر "در پادگان آریامهری انجام وظیفه کرده است."
وی با بیان اینکه رحیمی در "اوایل انقلاب به جهت داشتن لیسانس حقوق و نفوذ به جمع تیپ های مذهبی و حزب اللهی، خود را به عنوان چهره ای مذهبی جا زده" می نویسد: "در مجلس با نزدیک شدن به کانون های نفوذ و قدرت از قبیل آقای هاشمی و ناطق نوری در جایگاه ریاست مجلس و با شعار کاهش تنش در منطقه با گرفتن امان نامه های متعدد برای افراد مؤثر در گروهک های ضدانقلاب در بین آنها نیز اسم و رسمی دست و پا کرد."
نویسنده کتاب شنود اشباح در ادامه اقوام معاون اول احمدی نژاد را "ضدانقلاب" و "عضو گروهک های ملحد" می خواند و می افزاید: "شاهکار رحیمی انجام پروژه انتقال جسد شیخ هادی فراری بود که پس از شهید کردن دهها نفر از مردم بی گناه قروه و تعدادی از رزمندگان سنندج به عراق گریخته و در تمام مدت دفاع مقدس از رادیو عراق علیه امام و نظام، لجن پراکنی می کرد و مردم کردستان را تحریک به اغتشاش می نمود و پس از پایان جنگ از ترس مکافات عمل به انگلستان رفته و همچنان به جنگ روانی ناجوانمردانه اش ادامه می داد تا هلاک شد. رحیمی فرزندان آن ملعون را به احترام و اعتزاز به کشور بازگردانده و آنها در جای جای کردستان به نفع رحیمی تبلیغ کرده او را خادم راستین خلق کُرد معرفی می کردند."
رحیمی و افیون
گلپور همچنین به صراحت رحیمی را یک فرد "افیونی" معرفی می کند که با تعداد زیادی از اشخاص دارای مفاسد اقتصادی و اخلاقی ارتباط داشته و به آنها کمک کرده است.
به جز رحیم مشایی و رحیمی که تا لحظه تنظیم گزارش واکنشی به نوشته رضا گلپور نشان نداده اند، نهادهای رسمی امنیتی یا دولتی نیز در این باره سکوت اختیار کرده اند.
منبع: روز آنلاین
--
تجربه ای از برمه: تنها نبردی را می بازیم که رهایش می کنیم
طرح - انتخابات
ابتدا شما را نادیده می گیرند. سپس به شما می خندند، بعد با شما مبارزه می کنند. آنگاه شما پیروز خواهید شد
تجربه ای از برمه: تنها نبردی را می بازیم که رهایش می کنیم
کدام ایران- تقی رحمانی
ایرانیان دو دوره تمدن سازی در قبل و بعد از اسلام داشته اند. این درخشش تمدنی چندان کوتاه نبوده است. عنصر ایرانی سه ویژگی تمدن سازی دارد. این سه ویژگی تقلید و مونتاژ خلاقیت، شخصیت و فرهنگ و خودباوری تا خود شیفتگی.
دوره تمدنی قبل از اسلام با ویژگی دولت سازی همراه است که با دین مشترک شاه با مردم و ساختار حکومت سلطنتی و نظریه فره ایزدی به تمدن ایرانی ویژگی بارز می دهد. اما زمانی که تعامل دین و دولت در دورانی در این سرزمین به بن بست رسید و دین به عنوان فرهنگ راهگشا خود به مانع تبدیل شد سلطنتی که در پوسیدگی گرفتار شده بود در مقابل حکومت اعراب که تحت لوای اسلام انگیزه داشت شکست را پذیرا شد. این شکست عواقب سنگینی داشت. در پی این شکست فروپاشی تمدنی و فرهنگی ایجاد شد. دو قرن سکوت گواه این ادعاست. اما افسوس که شریعت زرتشتی که به تفسیر قرآن دین توحیدی است متصلب شده بود و حکومت سلطنتی آنچنان کج کارکرد شده بود که نتوانست در مقابل اعراب نو مسلمان مقاومت کند. ایجاد وضعیت تعاملی میان اسلام به عنوام دین جدید و ایرانیت به عنوان هویت فرهنگی و تمدنی که دارای ساختار و روابط اجتماعی پیچیده ای بود سه قرن طول کشید تا ایران با دین اسلام و فرهنگ و ساختار بومی خود شکوفا شود و تمدن اسلامی را هم غنا بخشد. اگر مفهوم شرق و غرب اسلامی معنی یابد بی گمان شرق اسلامی با فرهنگ و تمدن ایرانی برجسته می شود. یعنی عنصر ایرانی با محوریت اسلام فرهنگی، تمدن ایرانی- اسلامی را برپا کرد. دین به مثابه جوهر فرهنگ و تمدن ایرانی بوده است. این دین در شکل تمدنی خود فرهنگی، آئینی و عرفی بوده که جریان ها و گرایش های ایدئولوژیک معترض مانند اسماعیلیان یا علویان در این دوران ظهور کرده اند. تمدن ایرانی در دوران صفویه خیز تمدنی جدیدی برداشت. در عرصه تمدنی نیز سیاست و فرهنگ و حتی اندیشه نیز گامهایی برداشتند. اما این دوران شکوفایی طلایی یا آنچه که رنسانس اسلامی-ایرانی خوانده می شود را در بر نداشت. در این دوران روح شعوبی گری ایر انی در عرصه زبان فارسی در شبه قاره هند نفوذ کرد و به زبان فارسی جلوه ای بزرگ داد. جالب این بود که این جلوه را ترکان صفوی به زبان فارسی بخشیدند. با این وصف تمدن صفوی در تعصب صوفی گری و شریعت گرایی گرفتار آمد. دوران خفته گی فرا رسید و و از حدود دو قرن پیش دوران جدیدی شروع شد که مسائل خاص خود را دارد. بیدارکردن خفتگان بدون آسیب و آفت نیست. گذار به تاریخ ایران با پسوند یا پیشوند اسلامی در دوران جدید و بازگشت به خویشتن با توجه به ایران قبل از اسلام یا ایران بعد از اسلام مطرح گشته که هر یک طرفداران خاص خود را دارد.
اما طرح اسلام ایرانی یا مکتب ایرانی از سوی مقامات دولت دهم که چندی قبل از ظهور امان زمان سخن می گفتند و اکنون کورش را با غلظت بالا طرح می کنند توجه به سه مفهوم ایرانی اسلامی، اسلام ایرانی و ایرانی- اسلامی را مهم می کند. باید توجه داشت که این گرایش ها با یکدیگر تعامل و تقابل داشته اند.
1- ایرانی-اسلامی
ایرانی-اسلامی وضعیت جامعه ایران است. یعنی هیچ کدام از این دو عنصر با توجه به مدرنیته نمی تواند در جامعه نادیده گرفته شوند. به طور خلاصه می توان گفت در طول یک قرن گذشته اندیشه و جریانی که در عرصه حکومت یا روشنفکری از یکی از این دو عنصر عبور نظری کرده از مرکزیت جامعه خارج شده است. حکومت پهلوی تلاش کرده عنصر اسلامیت را نادیده بگیرد و موفق نشد. بعداز انقلاب هم عنصر ایرنی فراموش شد که باز جواب مناسب گرفته نشد و موجب بحران های عظیم هویتی شد. به عبارتی وضعیت ایران نیاز به حل مسئله وجود رابطه اسلام و ایران و مدرنیته دارد. این ویژگی را باید مورد توجه قرار داد که ایران مقتدر از بستر ایران ملی می گذرد. ایران ملی با فرهنگ، زبان، دین و جغرافیا و تاریخ آن تعریف می شود. امروز ایران ملی بدون ایران مدنی که ایران را در اقوام، اصناف و زنان و مردان تعریف می کند و بر عناصر گذشته عناصر حال را وارد می کند به دست نمی آید. وضعیت ایرانی –اسلامی یعنی با همین فاصله گذاری به معنی به انجام نرسیدن یک دوره با ثبات جدید است. عبور ایدئولوژی از اسلام در ایران به سازمان پیکار ختم شد. سرنوشت پیکار چه شد. ؟پرش فرهنگی از اسلام به سرانجام مناسبی نرسیده است. عبور از ایران به شکل بنیاد گرایانه چه سرنوشتی دارد؟باید گوشزد کرد در ایران مدنی جمع های سکولار و ضد مذهبی می توانند وجود داشته باشند که البته هم وجود دارند و این موضوع منوط به داشتن رابطه تعریف شده با اسلام و ایران است. یعنی دو عنصری که ایران ودموکراسی را باور داشته باشند.
اما ملی-مذهبی یا ایرانی- اسلامی(توحیدی) در کشور ما به چه معنی است؟ از زمان سید جمال تا کنون این جریان سه عنصر مدرنیته، اسلام و ایران را با یکدیگر دیده است. در پارادایم دولت-ملت مدرن نفس کشیده ، پارلمان و شورا را توصیه کرده و محور را ایران و نه عقیده اسلامی قرارداده است. یعنی ایران برای همه ایرانیان را باور داشته است. این جریان در کارنامه خود مصدق و بازرگان را دارد و با آیت الله کاشانی مرزبندی داشته است. نگاه نواب صفوی را باور نداشته و ایران باستان سرایی شاه پهلوی را رد کرده است. با رهبر انقلاب در مورد اسلام برای ایران یا ایران برای اسلام اختلاف نظر داشته است. این جریان به ولایت فقیه باور نداشته و حکومت دینی را غیر ممکن می داند. این جریان همچنین به حق شهروندی برای همه ایرانی ها اعتقاد داشته و شریعت را زمانی قانونی می داند که به تصویب برسد و امکان تغییر و تحول قانونی آن وجود داشته باشد. یعنی بتوان در حقوق مدنی و کیفری درباره آن بحث کرد و از تغییر یا تعدیل آن سخن گفت. ملی مذهبی ها پرش از ایرانی-اسلامی را ممکن نمی دانستند و انجام آن را نادرست می دانستند. تاریخ دولت های مشروطه ادعای ملی مذهبی ها را ثابت می کند. ارائه تعریف های عملی که بتواند سنتزی از ایرانی و اسلامی را در حوزه تمدنی ایران خلق کند باور اعتقادی، اجتماعی و سیاسی آنان بوده که البته این تلاش ها با خطا هم همراه بوده است. مصدق به دنبال مشروطه کردن سلطنت پهلوی بود و در رابطه با سیاست خارجی در دوران جنگ سرد موازنه منفی را پیشه کرد. بازرگان به دنبال مشروطه کردن مشروعه بعد از انقلاب بود. این دید رادیکال نبود اما قدرت را پاسخگو می کرد. قرائت طالقانی از بازرگان در این مورد اصیل تر بود و او در روش خود به شوراها اهمیت می داد. بازرگان در مورد شورا نگاه مثبتی نداشت. طالقانی به تلفیق تجربی پارلمان-شورا بدون تئوری پردازی مقبول روشنفکرانه رسیده بود. روشنفکران ما بیشتر نظام شورایی می خواستند که چنین نظامی عجولانه و زود هنگام بود. نظام شورایی در جهان مدل ممکن ندارد. با این وصف "ایران ملی" بازرگان به صراحت می گفت اسلام به قدرت ایران ملی دموکرات یاری می رساند. این ایده در به هم خوردن صف ها گم شد. با مرگ طالقانی رادیکالیسم اصولی نیز مغلوب شد. دیگر شریعتی نبود که ایرانی- اسلامی را بسط روزآمد کند. مهندس سحابی در سال 1364 باز هم به طرح ایرانی –اسلامی پرداخت و ملی مذهبی را وضعیت جامعه ایران دانست البته با رعایت حق برابر دیگر ایرانیانی که مذهبی نیستند. با این وصف ایران وضعیت ملی با خط فاصله مذهبی دارد. یعنی مدل های دوران ساز چه در قدرت سیاسی که پذیرای همه جامعه باشد و چه در اقتصاد و فرهنگ به وجد نیاورده است. در میان نظریه های گوناگون مطرح شده و آثار نوشته شده مانند مجموعه آثار 27 شریعتی از هویت ایرانی –اسلامی سخن گفته شده است. بازرگان نهضت آزادی ایران را بنیان گذاشته است. دولت موقت دولتی متشکل از نیروهای ملی و مذهبی و ملی-مذهبی بودکه البته جای چپ ها در آن خالی بود. مصدق سلطنت را کنترل کرد اما مغلوب توطئه و دخالت خارجی شد. طالقانی با رویکرد جامعه محور خود به دولت ملی بعد از انقلاب نظریه شوراها ی ایالتی و ولایتی را مطرح کرد. مهندس سحابی تلاش کرد که در چارچوب نظریه "منافع ملی و توسعه درون زا" بازخوانی تجربی و نه تئوریک از "ایران ملی" مصدق ر انجام دهد. وی در دوران پیری به برخی از آموزه های بازرگان برگشت و جریان ملی مذهبی را بنیان گذاشت و از آن حمایت کرد. جریانی که شکل کلاسیک نهضت آزادی را نداشت اما با آن تعامل داشت. در عین حال نگاه سحابی به مصدق، جبهه ملی و چپ ملی نزدیکتر است. در میان ملی مذهبی ها با توجه به آرمان شریعتی و "نظریه منافع ملی" سحابی. نگارنده به نظریه ایران مدنی اعتقاد دارد که ایران قدرتمند و ایران ملی را تضمین می کند. این ایران مدنی پاسخی به نیاز جامعه محور است. اگر چه ملی مذهبی ها و بسیار ی دیگر از جریانات دولت محورند و برای این دیدگاه توجیه و توضیح خو د را دارند، با این وصف قطار ملی مذهبی یا ایرانی –اسلامی معتقد به وضعیتی است که باید به محصول جدید ختم می شد. این سنتز ایجاد نشد. سنتزی که از دوران طلایی الهام می گیرد اما بی تردید همانند آن نیست.
ایران اسلامی
نظریه پرداز کلامی این دیدگاه مرحوم مطهری بود. وی در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را که مقدمه آن متعلق به مهندس سحابی قبل از انقلاب است این نگاه را بسط داده است. مرحوم مطهری در عمل ایرانیت را عنصری اصیل نمی گیرد. وی حتی اعتقادی به توحیدی بودن دین زرتشت ندارد. نظر وی در این مورد با قرآن نیز اختلاف دارد. مطهری در نامه معروف خود به رهبر انقلاب بزرگترین فتنه شریعتی را این میداند که دین را واحد اما فرهنگ ها را متفاوت می داند. اما از نظر شریعتی ایرانی مسلمان با ایرانی عرب تفاوت دارد اگر چه دین هر دو آنها اسلام است. اما بعد از انقلاب مرحوم مطهری ترور شد. وی موفق به مدل کردن دیدگاه خود نشد. در گفتگو و کشمکش بازرگان و رهبر انقلاب ایران اسلامی، ایرانی-اسلامی بروز پیدا کرد. عده ای به غلط دیدگاه بازرگان را به اسلام ایرانی تعبیر کردند در حالی که بازرگان خط فاصله می گذارد. همچنان که نهضت آزادی و ملی مذهبی ها این فاصله گذاری را رعایت می کنند. در طول دهه 1360 و حتی 1370 ه. ش "ایران اسلامی" مطرح شد. ایران اسلامی قرائت های دموکرات هم یافت. اما گرایش غالب آن که نوعی از فقه و شریعت را با اسلام برابر کرد و حتی روایت های فقهی دیگر را نپذیرفت از ایران اسلامی سخن می گوید. این "ایران اسلامی" معنی خاص خود را داشت. در وهله نخست اعلام یک وضعیت اجتماعی و تمدنی و فرهنگی جدید در کشور بود. در وهله دوم اعلام وضعیت تمدنی-فکری به معنی داشتن مدل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در رابطه با دیگر تمدن ها و جوامع بود. ایران اسلامی با داعیه و استفاده از شعار نه شرقی و نه غربی در ساختار دولت که در ایران مدرن و بین اپوزیسیون و پوزیسیون طرفدار داشت و انواع تفسیر ها را دیده بود. اما در عرصه عمل مدل سیاسی و فرهنگی و اقتصادی کارآمد از خود نشان نداد. ملی مذهبی ها از موازین اسلامی در رعایت قانون اساسی دفاع می کردند اما بحث به شریعت فقهی شیعه با گرایش خاص کشیده شد. مدل ولایت فقیه قانون اساسی را دارای دو تفسیر جداگانه کرد اما بین مسئولیت و اختیار فاصله عمیق انداخت. رهبر انقلاب تلاش کرد تا چنین اختلافی رخ ندهد. اما زمینه تفسیر قانونی آن وجود داشت. ایران اسلامی اعلام وضعیت کرده بود. نقد غرب به نفی تمدن غربی رسید. نفی تمدن غرب با دیدگاه سیاسی –مذهبی از غرب یک دشمن یکپارچه می ساخت. در حالی که ملی مذهبی تجربه غرب را انتقادی بررسی می کند و نه انتقامی. ملی مذهبی ها در تجربه غرب دستاورد هم می بینند اما شیفته آن نیستند و البته دشمن آن هم نبودند. ملی مذهبی ها میان استعمار و تمدن غرب تفاوت قائل بودند. ایران اسلامی جبهه دارالکفر و دار الاسلام را تدارک می دید و ایران را مرکز این د ارالاسلام می داند. ادعای اعلام وضعیت تمدنی، سیاسی و فرهنگی جدید موجب ترویج الگوها و مدل هایی برای زندگی می شد که فاقد تئوری و مطالعه مطابق با نیاز جامعه بود. به مرور زمان بحث مصلحت نظام، احکام اولیه و ثانویه، حکم حکوکتی، تغییر در قانون اساسی اول و مسئله مدیریت کلان و خرد کشور نشان داد که اعلام وضعیت "ایران اسلامی" به معنی وارد شدن در میدان ناشناخته ای بودکه به ظاهر شناخته به نظر می آمد.
نادیده گرفتن ایران قبل از اسلام به معنی مقابله با بخشی از فرهنگ جامعه بود ک قرن ها با دین سازگاری داشت. امروزه تمامی این تلاش ها ناموفق جلوه کرده و به گونه ای عنصر ایرانی مطرح است. اما نادیده گرفتن ایران و عنصر ایرانی پیوند ملی در ایران را ضعیف کرد آن هم در کشوری که اقوام گوناگون دارد. پیوند ملی باید با توجه به عنصر حقوق اقوام تقویت می شد اما توجه شریعت شیعه با گرایش خاص برخی اقوام را مسئله دار کرد. افراط در اجرای شریعت موجب تضعیف فرهنگی شد. فرهنگ در قالب آداب و رسوم، فولکلور، موسیقی محل، جشن و اعیاد و رسومات محلی خود را نشان می دهد. سخت گیری باعث شد فرهنگ اقوام ایرانی و فرهنگ ملی مورد بی توجهی قرار بگیرد.
ایران اسلامی در حقیقت انسان اسلامی متشرع می خواهد که با دید فقهی خاص به همه چیز نگاه کند. در حالی که فقه سنتی با فرهنگ جامعه تعامل، تقابل و گاهی هم سکوت می کند. این سه ویژگی زمینه فرهنگ در مفهوم کلی آن را به وجود آورد. موسیقی، سینما، خط، معماری ، نقاشی می تواند در فقه سنتی کار خود را انجام دهد. اما در نگاه ایران اسلامی این گونه نبود. مجموعه نگاه به سیاست، اقتصاد، فرهنگ در دیدگاه ایران اسلامی اعلام وضعیت جدیدی بود که پشتوانه و مدل نداشت در نتیجه برگشت از ایران اسلامی آغاز شد. جریاناتی از درون "ایران اسلامی" در عمل به سوی دید ملی روی آوردند برخی از ایران اسلامی به ایران جهانی شده تمایل پیدا کردند و نگاه ملی را باور ندارند. این جریانات در میان روشنفکران دینی حلقه کیان خود را بهتر نشان می دهند. برخی از این جریان ها به عنصر منافع ملی توجه دارند اما در مجموع تئوری و فرهنگ کافی برای این گرایش را تدارک ندیده اند. اگر چه در طی زمان به آن می رسند.
اسلام ایرانی
بررسی اسلام ایرانی را با مقدمه ای شروع می کنم. انقلاب در حسینیه آغاز شد که روشنفکران در آن خطابه می کردند. بعد از انقلاب مساجد عمده شدند که روحانیون بر منبر می رفتند. بعد از دهه 1370 ه. ش تکایا عمده شدند که مداحان در آن نقش محوری تری یافته اند. شاید بتوان دهه 1380 را دهه مداحان نامید. مخاطب هر یک از این سه مکان مذهبی با یکدیگر تفاوت دارند. تکیه محل جمع شدن بچه محل های اهل حال است که در عین بازی و شوخی برا امام حسین هم عزاداری می کنند. اینان کمتر اهل گفتگو و بحث هستند. حتی اهل شریعت به سبک و سیاق اهل مسجد نیستند. اهل حسینیه اول می پرسد بعد علت عمل شرعی را می خواهد تا بدان عمل کند. اهل مسجد برای تحکیم اعتقاد خود به صورت مداوم به کلام و فقه دینی وصل می شود. اهل تکیه باور دارد که باید توکل کند تاخداوند او را ببخشد. اسلام ایرانی قرائت روشنفکری اهل تکیه است. حال چرا اینچنین است؟ شارع "اسلام ایرانی" با وعده ظهور امام زمان آغاز کرد. وعده ظهوری که هم با اهل مسجد و حسینیه فرق دارد. این ظهور نه از مجرای فقهاست و نه از مجرای فلسفه انتظار به سبک شریعتی است. این ظهور از امکان ارتباط خاص با امام زمان رخ می دهد. این نوع ظهور را روحانیت شیعه باور ندارد و حتی مدعیان آن را نفی می کند. رشد نگاه خرافی به ظهور امام زمان از سال 1384 اوج گرفت. ادامه آن باید با کنترل یا با مسئله دیگری تعدیل می شد. و مسئله دیگر هم هم اسلام ایرانی یامکتب ایرانی بود. ایرانی- اسلامی زمینه آرمانی-تئوریک داشت و ایران اسلامی هویتی اعتقادی بود. اسلام ایرانی دلایل راهبردی-منافعی دارد. و نه دلایل اعتقادی تئوریک. با این وصف این شعار اسلام ایرانی اعلام یک وضعیت است که به شدت تحت تاثیر شرایط سیاسی و حکومتی مطرح می شود. نگاه مداحان و تفسیر آنها از وقایع دینی و مذهبی و تفسیر و جمله پردازی آنها از وقایع اهل بیت پیامبر در اسلام ایرانی مطرح شده است. کورش پیامبر-شاه ایران چفیه به گردن می اندازد. تکرار عظمت قدرت سیاسی ایران به گونه ای است که ادعا می شود تنها دو قدرت جهانی وجوددارند: ایران و آمریکا. این گونه شعارها هم نوعی توهم است و هم نوعی راهبرد سیاسی محسوب می شود. ایران اسلامی خود را از جهان اسلام متمایز می داند و منحصر به فرد بودن خود را به جهان اسلام اعلام می کند. در نتیجه از جهان اسلام بیگانه یا منزوی می شود یا اینکه می خواهد بر همه جهان اسلام قدرت هژمونیک و برتر داشته باشد. اعلام وضعیت جهانی امکان تغییر رابطه با اسرائیل را هم در آینده توجیه می کند. چون منافع ایرانی به عنوان قدرتی منطقه ای و جهانی که الگوی کشور گشایی کورش است این امر را ایجاب می کند. کورش کشورگشا در این الگو با خلفای راشدین رقابت یا جدال خواهد داشت. در نتیجه نگاه راهبردی ایران اسلامی با اسلام ایرانی متفاوت است. این تعبیر می تواند به مصلحت منافع قائلان به گفتگو با جهان با شعار رادیکل دخالت و نقش مدیریت جهان همراه شود. قبول نقش درمدیریت جهان به معنی قبول سروری عده ای بر عده ای دیگر و کشوری بر کشوری دیگر است. دیگر سخن بر سر تغییر نحوه مدیریت جهان نیست. بلکه با الگوی کشورگشایی کورش از حقوق بشر تهی شده نگاه به مناسبات خارجی عمده می شود. این وضعیت در سیاست خارجی با دیدگاه سیاست غیر متعهد بر اساس منافع ملی می خواند نه با دیدگاه دارالکفر و دارالاسلام. نگاه عزت و مصلحت دوران هاشمی و نگاه عزت، مصلحت و تنش زدایی خاتمی در ادامه راه به مسئله جدیدی منجر شده که در نتیجه ایران سهم خود را از مدیریت جهانی می خواهد. البته سخن بر سر موفقیت این دیدگاه نیست اما این دیدگاه پیامی برای قدرت ها دارد که اگر دقیق خوانده شود به این معنی است که به خاطر مصلحت حاضر به تعامل با شما هستیم. اما مصلحت چه کسی و چه کسانی؟ نکته اصلی اینجاست.
امام زمان با حضور خود با غرب مصالحه می کند اما با اهل سنت می جنگد. این دیدگاه در کتابی که به زبان عربی و فارسی نوشته شده است از احمدی نژاد به عنوان زمینه ساز چنین ظهوری نام می برد. کورش کبیر در این دیدگاه با قدرت کشورگشایی تعریف می شود.
اسلام ایرانی در داخل چه می خواهد؟ رئیس دولت نهم و دهم زمانی که شهردار بود به تکایا میدان داد و مداحان در زمان وی رونق بیشتری گرفتند. تمثال هایی از حضرت ابوالفضل در خیابان ها به نمایش در آمد که بی شباهت به راکی و رامبو نبود این در حالی است که طرفداران ایران اسلامی با چنین ظواهری موافق نبوده اند. به خصوص فقها تصویر و شبیه سازی از امامان و ائمه و اهل بیت را نمی پسندند.
در دیدگاه اسلام ایرانی جای چندانی در سلسله مراتب قدرت برای روحانیت سنتی و محافظه کاران سنتی بازار (موتلفه و. . ) نیست. احمدی نژاد اعتقاد دارد که یک موی عزاداران تکایا رابه سیاستمدارانی که او آنها را بی اثر می داند نمی دهد. البته سیاستمداران مورد نظر وی اصلاح طلبلن نیستند. بلکه بخشی از جناح راست هستند که ناچار به سکوت یا همراهی با دولت دهم شده اند. از طرف دیگر مکتب ایرانی برای به چالش کشیدن روحانیت سنتی قم طرح شده است. مکتب ایرانی به دنبال چیست؟ خلق تمدنی-فکری، ایجاد دولت –ملت مدرن، تقویت جامعه مدنی ایران، بالا بردن توان تولید و خلاقیت، خلق تکنولوژیک و وعده های رفاهی؟ مکتب ایرانی یا اسلام ایرانی عرصه اندیشه و تولید فکر را تقویت نمی کند. دموکراسی را غربی می داند، جامعه مدنی را نمی پذیرد. مدیریت تولید را قبول ندارد یا به آن بی توجه است. خلق تکنولوژی نیازمند مدیریت و تنظیم رابطه با جهان است. در این رابطه می ماند پول نفت و تکیه بر قدرت نظامی و سازماندهی نیروهای حامی در جامعه. سرنوشت اسلام ایرانی به واسطه عملکرد بانیان آن نمی تواند راهگشا باشد. به نظر می رسد که اسلام ایرانی بسیار زودتر از دیدگاه "ایرانی باستان گرا" و "ایران اسلامی" و "ایران مدرن" به مشکل بر می خورد. اما محوری ترین مسئله جریان "ایرانی-اسلامی" که برای همه ایرانیان حق مساوی شهروندی قائل است با "ایران اسلامی" این است که چگونه به راحتی اجازه دادید که "اسلام ایرانی" به راحتی فعالیت کند و از این دیدگاه در برابر کسانی که از جریان ایران اسلامی به سوی ایرانی-اسلامی می امدند (اصلاح طلبان) حمایت کردید؟ اما در برابر اسلام ایرانی در عمل ناتوان مانده اید. طرفداران اسلام ایرانی شما را تحقیر می کنند و فقط خود را می خواهند و بس. اما دیدگاه ایرانی –اسلامی همه ایرانیان را برای ساختن وضعیت جدیدی می خواند و می خواهد.
اما انحصارگرایان عاقبت خود در انحصار خویش گرفتار می آیند. ای کاش در پهنه ایران همه ایرانیان با هر گرایش، باور، قوم، صنف و زن و مرد در حقوق شهروندی احساس مساوات کنند. این وضعیت به نفع اسلام هم هست. در فرصتی مناسب درباره دیدگاههای "ایران ملی" ایران سکولار به مفهوم غیر مذهبی، "ایران چپ" سخن خواهم گفت و نقش مهم آنها را در تعامل با انواع جریان های مذهبی بررسی خواهیم کرد.