Sent to you by Protester via Google Reader:
اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران در روز سه شنبه ۲۹ آذر ماه مصادف با شب شهادت امام زین العابدین (ع) در مجمع روحانیون مبارز با حضرت آیت الله موسوی خوئینی ها دیدار کردند.
در حالی که مشروح سخنان ایشان در حال آماده سازی برای انتشار بود، متاسفانه در اقدامی ناشایست و با هک شدن پایگاه اینترنتی مجمع روحانیون مبارز امکان انتشار نیافت و در عوض جملاتی مجعول و مغشوش از سخنان ایشان بر روی سایت مذکور قرار گرفت که خوراک رسانه ای مناسب را برای رسانه های اقتدارگرا فراهم کرد.
در پی این اقدام، آیت الله موسوی خوئینی ها در وبسایت شخصی خود توضیحی در این خصوص ارائه کرده و وعده انتشار مشروح مباحث مطرح شده در جلسه را دادند. اما به اندک فاصله ای پایگاه اینترنتی ایشان نیز مورد حمله قرار گرفته و مجددا گزارشی ساختگی و مملو از دروغ بر روی سایت ایشان قرار گرفت.
وی همچنین در گفتگو با خبرنگار کلمه تصریح کرده بود که گروهی سایت آهنگ راه را که به طور اختصاصی از آن طریق دیدگاه های خود را با مردم در میان می گذاشته ام هک کرده و مقاله ایی سراسر کذب با عنوان آمیخته با دروغ منتشر کرده اند. از آنجا که این مقاله سراسر کذب و حاکی از دروغ است، من همین جا مفاد آن مقاله را تکذیب می کنم.
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران با ابراز تاسف در خصوص اقدامات خرابکارانه و غیراخلاقی جریان های معلوم الحال، متن کامل سخنان موسوی خوئینی ها را منتشر کرده است:
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی سیدنا ونبینا محمد وآله الطاهرین ولعنة الله علی اعدائهم اجمعین
بنده وقتی وارد جلسه شدم به یاد خاطرهای از حضرت امام رضوان الله تعالی علیه در جلسه درس افتادم. پیش از سال ۱۳۴۰ رفته بودم قم برای اینکه بررسی کنم آیا میتوانم برای ادامه تحصیل به قم بروم یا نه؟ استادی داشتم که بخشی از ادبیات و منطق را درسالهای اول تحصیل خدمت ایشان در قزوین تلمذ کرده بودم. در آن زمان ایشان مقیم حوزه علمیه قم و از شاگردان حضرت امام بودند.
در آن چند روزی که در قم بودم این استاد دوست داشتنی، آیت الله محمدی تاکندی که درحال حاضر در قزوین ساکنند از استادشان حاج آقا روح الله و از کمالات روحی واخلاقی ایشان برایم حرفها زدند. یکی از روزها که عازم رفتن به درس حاج آقا روح الله بودند بنده را با خود به آن جلسه بردند. ظاهرن روز قبل در جلسه درس یکی از شاگردان طبق سنّت رایج درسهای حوزههای علمیه، اشکالی را به مطلب یا بیان حضرت امام وارد میکند، ایشان پاسخ میدهند ولی اشکال کننده قانع نمیشود و سخن خود را تکرار میکند به طوری که سر انجام حضرت امام عصبانی میشوند و با پرخاش اشکال کننده را وادار به سکوت میکنند. حضرت امام پس از خاتمه درس که به منزل بر می گردند تا فردا که مجدداً در جلسه درس حاضر میشوند با خود کلنجار میرفتهاند و حدیث نفس میکردهاند که چرا عصبانی شدم و چرا به آن آقا پرخاش کردم.
حاج آقا روح الله وقتی شروع به درس کردند ضمن پوزش و عذر خواهی از آن شاگرد مستشکل که من متوجه نشدم چه کسی بود فرمودند (یاد آوری می کنم که بنده در این نقل قول از حافظهام یاری میگیرم امیدوارم تغییر مُخِلِّ به مقصود ایجاد نکرده باشم): شماها جوان هستید و رذایل نفسانی انسان تا جوان است قابل کنترل و اصلاح است اگر کسی مثلاً در خودش صفت رذیله کبر و منیت داشته باشد در جوانی زود میشود با آن برخورد کرد و آن را معالجه کرد.
اگر کسی مثلا ترسو است و شجاعت ندارد، این را در جوانی زود میشود علاج کرد تا پیری و چندتا از همین رذائل نفسانی را شمرده و فرمودند دیروز سر درس که آن طور شد به این جهت است که من پیر شدهام و این رذیله نیز در من پیر شده است و علاج آن مشکل شده است. شما هم که به سنّ من برسید میبینید که بعضی از خصلتها هنوز در شما هست و نمیتوانید آن را علاج کنید، من رسیدهام به پیری و برای من خیلی مشکل شده است، چون در جوانی این کار را نکردهام حالا به این سن که رسیدم خیلی مشکل شده است. اما شما که جوان هستید از حالا به فکر خودتان باشید. وقتی انسان پیر میشود خصلتها در او ریشهدار میشود مثل درخت کهنسالی که در زمین ریشه دوانیده است وکندن آن از زمین بسیار دشوار است.
این کلام از کسی بود که در حوزهِ علمیه قم در آن موقع علاوه بر استاد فقه و اصول و فلسفه استاد اخلاق هم بود وخیلی از علما و ازاهل قم شیفتهی درس اخلاق ایشان بودند، جلسات درس اخلاق را حضرت امام در مدرسهی فیضیه برگزار میکردند و از همهی قم میآمدند. یعنی غیر از روحانیون هم شرکت داشتهاند ولی طلاب و علما بسیار استقبال میکرده اند.
شنیدهام (چون خود من آن زمان قم نبودم) گاهی ایشان در آن جلسهی درس وقتی صحبت از رذایل نفسانی میکردند و آفات این صفات رذیله را توضیح میدادند و اینکه این رذائل با انسان چه میکند ودنیای انسان و آخرتش را چگونه خراب میکند جمعیت دقایقی و مدتی گریه میکردند یعنی اینقدر سخنان امام در این جلسهی اخلاق بر مخاطبین تأثیر داشته است. حالا ملاحظه کنید کسی که عمری با رذایل نفسانی خود مبارزه میکرده در آن جلسه میگفت من سنم به پیری رسیده و برایم دشوار شده است، شما که جوان هستید به فکر علاج خودتان باشید.
من وقتی وارد این جلسه شدم یاد آن جلسه افتادم و به یاد آن صحبت امام میخواهم فارغ از این بحثهای سیاسی و بحثهای روز که دوستان اشاره کردند، کمی توجه بدهم که قبل از این مسایل سیاسی و مسایل روز اول به خودمان برسیم و به خودمان بپردازیم. خودمان را اصلاح کنیم تابتوانیم انشاالله منشأ یک اصلاحی در جامعه باشیم. اگرخودمان را درست نکنیم و اصلاح نکنیم نتیجهاش همین اتفاقاتی است که میبینیم افتاده و خواهد افتاد و بدتر از این هم خواهد شد. چون خودمان را اصلاح نکردهایم همه هم مدعی هستیم میخواهیم کارها را درست کنیم. آن مدعی است که میخواهد اسلام را پیاده کند آن یکی مدعی است میخواهد دشمنان اسلام را سرکوب کند. همه الحمد لله دنبال این هستیم -حد اقل در زبان- که میخواهیم دین خدا را اقامه کنیم، جامعه را اصلاح کنیم، دیانت مردم را درست کنیم، اخلاق را در جامعه توسعه و گسترش بدیم، اما میبینیم که اینطور نشده است، یعنی تا آنجایی که بنده خودم احساس میکنم و از دیگران میشنوم این طور نشده است.
خیلیها ابراز میکنند که وضعیت اخلاق و دیانت در امروز جامعهی ما بدتر از ۱۰ سال پیش شده و حتی نسبت به ۲۰ سال پیش و نسبت به سالهای اول انقلاب خیلی نگران کننده شده است. حالا من حرف کسانی را که میگویند حتی نسبت به قبل از انقلاب هم بدتر شده نمیپذیرم، یعنی نه رد می کنم و نه قبول میکنم. منظورم این است که همه در کشور مدعی هستیم که میخواهیم دیگران را اصلاح کنیم، مملکت را اصلاح کنیم، اخلاق و ایمان جامعه را اصلاح کنیم و شاید هم در این ادعا صادق باشیم، حد اقل عدهای صادقند ولی چرا نتیجه نگرفته ایم؟! و چرا امروز همه فریادشان بلند است؟! به این چرا کسی جواب نمی دهد؟
این مسئله خیلی گفته نمی شود که به خودمان بپردازیم. گاهی چنان غرق در سیاست میشویم که فراموش میکنیم که ما در درجهی اول خودمان به عنوان یک انسان باید خودمان را بسازیم.
این اولین نکتهای بود که با استمداد از انفاس قدسی حضرت امام در آن جلسه که تقریباً پنجاه سال از آن میگذرد به خاطرم رسید تذکر بدهم. از ما که گذشت و نتوانستیم خودمان را اصلاح کنیم و آن انسانیتی که گفته میشد و علمای اخلاق از روایات معصومین (ع) آنها را برای ما میگفتند، برای ما که نشد. ولی شما جوانها به فکر خود باشید. میدانم که آنقدر بیاخلاقی بر کشور به خصوص برجریانهای سیاسی به ویژه هر کس که دستی در قدرت دارد حاکم شده است که این حرفهای من مثل حرفهای آن روستائی دور افتادهای است که تازه وارد شهر شده است و بدون اطلاع از آنچه در شهر میگذرد برای مردم آن شهر حرف میزند.
امروز این فضایی که در کشور ما هست و این فحاشیها و هتاکیها و متعرض آبرو و حیثیت دیگران شدن ها گویا مجالی برای صحبت از اخلاق نگذاشته است. اصلاً در کشور انگار این مسئله که انسانها حرمتی دارند به عنوان انسان، نه تنها فراموش شده بلکه به نظرم اساساً یک اصل دیگر جایش را گرفته و اصل بر این شده که انسانها حرمتی ندارند مگر اینکه یا صاحب قدرت باشند یا به اندازهای که به صاحبان قدرت نزدیکند حرمت پیدا می کنند و در غیر این صورت هیچ گونه حرمتی برای هیچ کس قائل نیستند. کافیست کسی بر خلاف جریان صاحب قدرت حرفی بزند دیگر هر گونه هتاکی را نسبت به او جایز میبینند. نه تنها جایز می بینند، بلکه به عنوان یک کار خوب از آن دفاع میکنند و مینویسند که قرآن هم در جاهائی به افرادی فحش داده است!… سبحان الله. کتاب خدا هم از دست اینها در أمان نیست و کار به اینجا رسیده که میگویند به من قرآن هم فحاشی کرده!
ببیند برای موجه جلوه دادن کار زشتی که انجام می دهند چقدر آموزشهای دینی را مسخ میکنند. من بارها توصیه کردهام و باز هم تکرار میکنم که به هیچ وجه ما در برابر این اخلاق رذیله نباید مقابله به مثل کنیم. یعنی گرفتار این دام نشویم و مواظب خودمان باشیم. هرقدر فحاشی میکنند، شما هیچ موقع فحاشی را با فحاشی پاسخ ندهید. آنها اگر برای مبارزهی سیاسی حرف حساب نزدند و متعرض آبروی اشخاص شدند، شما نباید متقابلاً همان کار را بکنید. اگر ما کارهای آنها را انجام دادیم، نتیجه اش پیروزی آنهاست. یعنی نه تنها خودشان کار زشتی را انجام میدهند بلکه کاری کرده اند که ما هم همان کار را انجام بدهیم. بسیار باید مراقبت کرد و البته کار مشکلی است. به هر حال انسان وقتی به حیثیتش طعنه بزنند خود به خود جریحه دار میشود و شاید هم بیاختیار متقابلاً همان کار را بکند. ولی باید مراقب بود.
امروز نگاه میکردم در فضائل امام سجّاد علیه السلام. ایشان در واقعهی کربلا تقریباً ۲۲ ساله بودند. بعد از آن تا ۵۷سالگی یعنی تا پایان عمر شریفشان با وضعیت بسیار سخت و دردناک مواجه بودند.
بعد از واقعهی عاشورا برای خاندان پیغمبر و دودمان رسالت و بیت رفیع امامت بسیار سخت گذشت و امام سجاد (ع) نیز دوران بسیار سختی را گذراندند تا به هر حال بتوانند آن مجموعهی باقیمانده از خاندان علوی و شیعه را حفظ کنند.
در سال ۳۸ هجری ایشان متولد می شوند. ۲ ساله بودند که جدّشان امیرالمومنین علیه السلام به شهادت میرسند و ۲۲ سال در کنار پدرشان امام حسین بن علی (ع) زندگی میکنند. بنی أمیه پس از واقعه کربلا همواره نگران توجهات مسلمانان بویژه مردم عراق و نیز مدینه به خاندان علی(ع) مخصوصاً علی بن الحسین بودند و هر گاه ایشان را در کانون محبتهای مردم میدیدند قرار از کف میدادند و مردم فریب خورده و نیز مزدوران خود را در هر محفلی و از هر تریبونی به ویژه از منبرهای جمعه و جماعات به اهانت به خاندان علی(ع) بسیج میکردند. عمله ستم و فریب خوردگان دربار خلیفه همه جا در پی آزار آن حضرت بودند، حتی اگر امام را در حال عبادت میدیدند باز هم متعرض میشدند، حضرت در راه مکه بودند که یکی از مقدس مآبهای دعا گوی دربار خود را رساند و گفت: علی بن الحسین جهاد را رها کردهای و به عبادت چسبیدهای؟ شاید میخواست با این زخم زبان بگوید شما همانها بودیدکه در برابر خلیفه ایستاده بودید ومیگفتید برای اصلاح در دین جدّمان قیام کردهایم. ملاحظه میکنید یک بزرگواری را که پدرش و برادرانش و بستگانش و یارانش را کشتهاند و او و کاروانی از زنان و بچهها از دودمان رسالت را برای تحقیر و خرد کردن شخصیتشان از کوفه و عراق تا شام بردهاند و عرصه زمین و زمان را بر آنان تنگ کردهاند و در منبرها وخطبهها وخطابهها از دشنام به آنان فرو گذار نکردهاند وحالا هم زخم زبان که چرا به حج آمدهای وجهاد را رها کردهای…!
دربار ستمکار حتی برای وارد کردن فشار روانی بر میراث داران شهادت و عاشورا از نفوذ به داخل دودمان بنی هاشم و تحریک آنان برای دشنام و آزار امام(ع) دریغ نمیکردند: روزی فردی از همین قبیل فریب خوردههای نادان آمد جلوی امام سجاد(ع) و شاید جلو در منزل حضرت آمد- جمعی در خدمت امام بودند- و شروع کرد با صدای بلند به فحاشی به طوری که صدایش به گوش ایشان برسد. حالا ببینید شرایط را چطور ایجاد کرده بودند که یک فردی که عالم است، نواده رسول خدا است، چشم و چراغ مردم مدینه است، تمام مردان خانوادهاش را کشتهاند و او که امروز قدرت ایجاد مزاحمت برای دربار خلیفه ندارد، باز اهانت و دشنام به او را از دستور کار خود خارج نمی کنند.
یا جایگاه امام (ع) و خاندان علی(ع) به نحوی بوده است که خلافت اموی نگران بوده که اگر اینها را به حال خودشان رها کند چند صباح دیگری باز شعله از اینجا برافروخته میشود، یا اگر این نگرانی را نداشته اند علت ادامه این همه دشنام و آزار، شدت رذالت زورگویان بوده است که معمولاً این رذالتها دائم التَّزایُد است. انسان وقتی اولین مرتبه کاربدی می کند خیلی خبیث نیست، ولی اگر استغفار و توبه نکرد – منظورم از استغفار لقلقه زبان نیست- یعنی واقعا اگر در قلبش متنبه و پشیمان نشد، آن هنگام گناه دوم مقداری او را جری تر می کند و همین طور آن رذیله نفسانی که منشأ گناهان جوارحی است در قلب و روح انسان تثبیت می شود .
أُمویّون بعد از ماجرای ماجرای عاشورا اصلا پشیمان که نشدند حتی با خود نگفتند که با وجود اینکه اینها با ما دشمن بودند، اما ما هم خیلی پستی و شقاوت و رذالت به خرج دادیم. چنین تصوری به ذهنشان نیامد و بعد از آن همه سرکوب ها و بعد از آن خونریزی ها و بعد از آن همه جنایت ها احساس کردند که اینها را نباید به حال خودشان بگذارند. مقدس نماهایشان در راه حج زخم زبان می زنند، خلیفه در حال طواف وقتی چشمش به امام علی بن الحسین می افتد که امواج جمعیت در برابر وجود نازنین آن حضرت از هم شکافته می شود تا عبور کند، خشمگین می شود وبرای تحقیر سؤال می کند این کیست؟ وهنگامی که آن پاسخ رسا را از فرزدق شاعر معروف عرب، می شنود خشمش دو چندان می شود و به شام بر می گردد و دستور می دهد که امام سجّاد را با دست و پای بسته در زنجیر از مدینه به شام ببرند. یا می روند فردی ضعیف النفس از بنی هاشم را پیدا می کنند و تحریک می کنند که برود به آن حضرت اهانت کند و او هم می آید درب خانهی امام سجاد که نه تیر و تفنگی دارد نه چوب و چماقی و نه مثلا کسانی که برای معارضه با دربار خلیفه اطراف خودش جمع کرده باشد. می آید و شروع می کند به هتاکی و فحاشی، جمعی هم از بنی هاشم آنجا بودند و حضرت اجازه نداد که اینها از خودشان عکس العملی نشان بدهند، خود ایشان هم چیزی نفرمودند. بعد از اینکه او رفت و ساعتی گذشت به حاضران فرمود برویم خانه او تا پاسخ مرا هم بشنوید. حاضران و احتمالاً جوان تر ها خیلی خوشحال شدند، فکر کردند که امام سجّاد می خواهد برود بزند توی دهنش و چند تا فحش نثارش کند. ولیکن دیدند حضرت درطول مسیر این آیهِ مبارکه را می خوانند:
(والکاظمین الغَیض و العافین عن الناس و الله یُحِبّ المحسنین)
وقتی به درِ خانه آن شخص رسیدند او را صدا زدند و فرمودند به صاحب خانه بگوئید علی بن الحسین است، آن شخص فکر کرد آمده اند تا تلافی کنند. با حالت آمادگی برای دعوا و در حالی که تردید نداشت برای انتقام آمده اند در را باز کرد. حضرت فرمودند من علی بن الحسین هستم، همین یک ساعت پیش آمدی پیش ما و هرچه دلت خواست گفتی ( فرمایشات امام را با ترجمه آزاد نقل می کنم ) اگراین چیزهایی که در مورد من گفتی صحت داشته باشد من استغفار می کنم و از خداوند طلب آمرزش می کنم و اگر این طور نبوده و تو اشتباه کردی دعا می کنم که خدا تو را ببخشد و بیامرزد. آن شخص هم خجالت کشید و پیشانی حضرت را بوسید و گفت شما آن طور که من گفتم نبودید و آن حرف ها به من برازنده تر است.
در ارتباط با بحث اول یعنی خود سازی و تزکیه نفس از صحیفهی سجادیه این امام بزرگوار غفلت نکنید که من و شما خیلی کم به آن می پردازیم.
امام سجاد در یک عرصهی سیاسیای است که بنی أمیه با تمام امکانات مالی و غیرمالی تمام نیرویشان را علیه خانواده ای که بزرگ ترینشان امام سجاد است و بعد از واقعه کربلا هرگز شنیده نشده است که حضرت از خود رفتاری نشان داده باشند که مفهوم براندازی دربار خلافت را داشته باشد که آن ها را نگران کند، بسیج کرده اند. آن ها به دلیل شدت رذائلی که در وجودشان ریشه دوانده بود، بعد از ماجرای عاشورا به شکل دستوری اشخاص، تریبون ها، مجالس و روسای قبایل را وادار می کردند که به علی بن ابیطالب امیر المؤمنین علیه السلام دشنام دهند. امام سجاد در چنین فضایی ساخته شده است و متوجه است در این شرایط باید چه کند و چه رفتاری از خود نشان بدهد. سلام و درود خدا بر او و بر پاکان و معصومان از دودمانش باد.
در رابطه با مطلبی هم که برادرمان درباره مرحوم آیت الله منتظری و همچنین درباره نهضت آزادی و مرحوم مهندس بازرگان گفتند باید بگویم که سؤال هائی مطرح شد و بنده هم در سایت پاسخ دادم. عرضم این بود که من با مهندس بازرگان و نهضت آزادی اختلاف فکری داشتم و آیت الله منتظری را نیز برای رهبری مناسب نمی دانستم. اما با برخوردهایی هم که با این بزرگواران شد موافق نبودم. شاید اگر آن زمان ما نسبت به برخوردهای افراطی اعتراض می کردیم اینگونه نمی شد. در هر صورت دوستان می توانند برای اطلاع بیشتر به سایت مراجعه کنند.
در ارتباط با انتخابات نیز بنده بارها نظرم را عرض کرده ام و نوشته ام که حاکمیت از اصلاح طلبان عبور کرده است و آنان را به انتخابات راه نخواهد داد و اصلاح طلبان با وضعیت موجود نمی توانند در انتخابات شرکت کنند. دوستانشان هنوز در زندان به سر می برند. دو نفر از شخصیّت های برجسته آنان آقایان موسوی و کروبی در حصر به سر می برند. با این وضع چگونه می توانند در انتخابات شرکت کنند؟
در همین یکی دو روز قبل در سایت هایشان مطالبی نوشتند که حیرت آور است. از یک طرف مدام سؤال می کنند در انتخابات شرکت می کنید یا نه؟ و همزمان در سایت هاشان از هیچ تهمتی فرو گذار نمی کنند. همین روز گذشته دیدم در سایتی خطاب به من نوشته است که خودت را برای پاسخ درباره دفینه ها آماده کن و از جمله در باره لوح زرین کردستان توضیح بده. امروز وقتی می خواستم از منزل به اینجا بیایم اس ام اس فرستادند که امروز برای دانشجویان می خواهی چه بگوئی؟ ما آبروی تو را خواهیم برد.
فکر می کنند من چه می خواهم بگویم؟ چه شده است که از دیروز و پریروز آتش برافروخته اند؟ من پریروز در مجلس ختمی حاضر شدم و دیروز هم در یک مجلس ختم دیگر. در آنجا خبرنگاری از من سوالی پرسید و من پاسخی دادم. حالا می بینم عصبانی شده اند، با اینکه من چیزی هم نگفتم. در اینجا توضیح می دهم که ماجرا از چه قرار بود و اساسا مشکل همین است که کشور به جایی رسیده است که به دلیل همان نکاتی که گفتم یک خبرنگار در یک فضا و شرایطی قرارگرفته که این طور کلنجار می رود و سوال می کند و کار به جایی می رسد که عاقبت به او گفتم تو بازجو هستی یا خبرنگار؟ گفت من خبرنگارم، گفتم اگر خبرنگاری که یک سوال می کنی و من جواب می دهم. شما اصرار داری به چیزی که من نمی خواهم در بارهاش حرف بزنم. گفت حالا اگر سعادت بازجویی نصیبم شده باشد که عیب ندارد! گفتم برو اوین من می آیم آن جا، اما این جا کف خیابان که جای بازجویی نیست. خلاصه اصرار پشت اصرار که بالاخره یک چیزی از زبان من بشنود تا بتواند تحویل کارفرمایش بدهد و او هم حمله و هتاکی و اهانت را از نو آغاز کند.
دیروز مجلس ختم دیگری رفته بودم خبرنگار دیگری سؤال کرد شما انتخابات را تحریم می کنید؟ گفتم نه ولی ما لیست نمی دهیم. اصرار داشت تا از من یک کلمه تحریم را بشنود و همان را دستاویز قرار دهد و هنگامی که مأیوس شد پرسید شما فتنه را محکوم می کنید یا نه؟ گفتم یعنی خودم را محکوم کنم؟! گفت شما که شما نه، این آقای موسوی و کروبی را می پرسم. گفتم آنها از بزرگواران ما هستند، عزیزما هستند، محترم هستند، این حرفها چیست که می زنید؟ بعد گفت فلان کس فلان چیز را گفته که من هم جوابی دادم و عصبانی شد.
خب شماها چطور می خواهید این کشور را اداره کنید؟ رسانه ها را که به این روز انداخته اید، نه سایتی می گذارید نه روزنامه ای. خودتان هم که سوال می کنید طوری رفتار می کنید که ظاهراً به جای کار خبرنگاری به بازجوئی بیشتر علاقمندید. خب سوال نکنید. من که دنبال شماها نمی آیم تا بخواهم حرف خودم را به شما بگویم. یک سایتی هم هست که فیلتر کرده اید و به گمانم این سایت را در شبانه روز ۱۰۰۰ نفر هم نمی بینند که اینقدر شما نگران شده اید. باز روزنامه هر روز در چند ده هزار شماره منتشر می شد. ولی همه اش همین است. شماها آخر چه مشکلی دارید؟ یعنی کشور را به کجا رسانده اید که این همه مراقبید تا مبادا کسی چیزی بگوید، یعنی واقعاً معتقدید قدرت شما این قدر آسیب پذیر شده است؟
من از مسائل اقتصادی نمی گویم که همه ی آن هایی که اقتصاد می دانند می گویند وضع وخیم است. من حتی به سؤال از اقتصاددانهایی که از دوستان اصلاح طلبند اکتفا نمی کنم از دیگران هم سؤال می کنم و می بینم آنها هم از این وضعیت نگرانند. در مورد سیاست خارجی من واقعا نمی دانم چه حوادثی رخ می دهد و شما چه کاری انجام می دهید که هر روز عرصه را بر این کشور تنگ تر می کنند. می گویند اگر بانک مرکزی ایران اگرتحریم شود مصیبت بزرگی برای کشور درست ایجاد خواهد شد. بشود یا نشود شما وضعیت را به اینجا رسانده اید. مگر اینکه بگویید اصلا تحریم نمیشود و اگر هم بشود مهم نیست و تحریم ها کاغذ پاره ای بیش نیست!
و اما در داخل کشور در مورد اتفاقاتی که راجع به سفارت انگلیس افتاد و این فضاحت و رسوایی را به بار آورد. البته من در مورد خود حادثه فعلا بحثی ندارم. اما یک نکته را می خواهم بگویم و آن تحلیلی است که سبب شده عده ای دست به این کار بزنند. این تحلیل خطرناکی است، من در مدیریتی که کشور را بر اساس اینگونه تحلیل ها اداره می کند تردید دارم و از این بابت نگرانم که که اینها اطلاعاتشان غلط است یا فهم اطلاعاتیشان ضعیف است. یعنی قدرت تحلیل اطلاعات را ندارند. در مورد سفارت انگلیس فکر کردند که اگر ما برویم آن جا و چنین کاری را انجام بدهیم و سفارت را بگیریم، لانه جاسوسی دوم در کشور را گرفته ایم و یک حماسه ای رخ می دهد و تمام کشور بسیج می شوند به حمایت از این کار و یک شوق و ولولهِ و حماسه بی مانندی رخ می دهد. همانند چیزی که در ماجرای اشغال سفارت امریکا رخ داد. شما ببینید کجای کار ایراد دارد که اطلاعاتشان از اوضاع داخل کشور تا این حد غلط است که نمی دانند درجامعه وضع چطور است. نمیدانند مردم صبح تا شب دست به گریبان چه مشکلاتی هستند و این مشکلات را از کجا ناشی می دانند.
در چنین شرایطی فکر می کنند مردم همه می آیند برای این کار نسنجیده جشن می گیرند و حماسه درست می شود؟ با چنین تصور خامی دست به یک کاری می زنند که این همه فضاحت درست می شود و هنوز که هنوز است در حال عذرخواهی هستند. اگر کار غلطی انجام شده و شما هم ادعا کردید که عده ای خودسر این کار را انجام دادند، از چه چیز نگران و دستپاچه اید و عذر خواهی می کنید؟ اگر در داخل انسجام ملی و وحدت باشد و همهی مردم هم دل و هم صدا با حکومت باشند، این همه عذر خواهی نیاز نیست.
هرچند من به آن نوع تحلیل بیشتر نظر دارم و احساس خطر می کنم که نکند واقعا با اینگونه تحلیل هاست که مملکت را به اینجا رسانده اند؟ یعنی در اقتصاد هم همین طور فکر می کنند که اگر ما این کار را بکنیم، اقتصادمان بهترین و شکوفاترین اقتصادها می شود. یا در سیاست خارجی. دست به یک کاری می زنند و فکر می کنند که اتفاق درخشانی خواهد افتاد، اما بعد همه را گرفتار می کنند و خسارتش را ملت باید بپردازد. می خواهم عرض کنم که کشور در چنبره تحلیل هایی که همه چیز را عوضی و وارونه نشان می دهد، گرفتار شده است.
خب انتخابات در پیش است. مشکلات خارجی را که داریم. همه نگرانند که چه اتفاقی خواهد افتاد؟ خوب عاقلانه این است که برای این که این خطر ها از کشور دفع شود، بهترین راه برگزاری یک انتخابات آزاد و باشکوه است. در این صورت همه حساب کارشان را خواهند کرد، یعنی وقتی کشوری را ببینند که در امور سیاسی خود یک مشارکت گسترده و وسیع دارد و مردمی که با هم انسجام و وحدت دارند دشمن دست و پایش می لرزد. ولی آقایان درست عکس این کار را انجام می دهند! یعنی در همین شرایطی که ما به انسجام و وحدت و مشارکت حداکثری نیاز داریم، رفتارهایی از خود نشان می دهند که گویا می خواهند اکثریت مشارکت نکنند! نمی دانم چرا فهم از مسائل این طور وارونه شده است؟ شما انتخابات را آزاد بگذارید نگران نباشید چه کسی رای می آورد. هیچ فرد خارجیای که رای نخواهد آورد. مردم هم نشان داده اند وقتی که روی فردی اجماع می کنند آن فرد اجنبی و وطن فروش نیست. انتخابات مجلس هم که انتخابات یک نفر نیست. ۲۹۰نفر می خواهند انتخاب شوند، حالا در این ۲۹۰ نفر۱۰ یا۲۰ تا هم افرادی باشند که به قول شما صلاحیت نداشته باشند. چرا نگرانید؟ شما که برای آن بخش قضیه هم قانون درست کرده اید. پس انتخابات را آزاد برگزار کنید، این به نفع کشور است و این نگرانی های شما به خاطر توطئه های دشمن برطرف می شود. خطرهایی از ناحیهی خارج برای کشور هست همه را نگران می کند و مسئلهی داخلی نیست.
بگذارید انتخابات پر شور شود و همه بیایند شرکت کنند و مطمئن باشید وقتی همهی مردم مشارکت کنند، در روند مشارکت خیلی از افراد ناصالح کنار زده می شوند. شما تصورتان این است که مردم باید افرادی را که ما فکر می کنیم صالح هستند انتخاب کنند! بگذارید مردم خودشان صالح ها را انتخاب کنند. صالح هم یعنی کسی که به این کشور و به انقلاب و به اسلام اعتقاد دارد. حالا بنده را هم قبول داشته باشد یا نداشته باشد، این دیگر جزء اصول دین نیست. ،حضرت امام وقتی به ایشان گفتند این ها شما را قبول ندارند، فرمودند: مگر من اصول دینم؟یا مگر من اسلامم؟ مگر من انقلابم؟ من را قبول ندارند خب نداشته باشند، بایستی به این کشور و به این مردم خدمت کنند.
برگردم به عرض اولم. از اصلاح خودمان شروع کنیم و اگر قبل از همهی این مسائل به اصلاح خودمان بپردازیم، انشالله همان حرفی که می خواهیم بزنیم حرفی است برای رضای خدا. من بارها گفته ام که ما الان معترضیم، اما باید حدود اعتراض و نحوهی اعتراض را هم رعایت کنیم. ما که نمی خواهیم رقبای ما که ما را سرکوب می کنند به هر قیمتی و هر قدر آسیب به کشور وارد شود، از صحنه خارج شوند. پس در مصاحبه ها، در سخنرانی ها، در مقاله ها و در سایت هایمان که مطلب می نویسم باید نشان بدهیم که ما فقط معترضیم. یعنی عیب ها را بگوییم، اما به گونه ای بگوییم که به اصلاح بیانجامد.
ما سعی می کنیم که این حرکت اسلامی تداوم پیدا کند و هیچ وقت هم پشیمان و ناامید نمی شویم. هر چه بیشتر سخت گرفتند شما امیدوار تر شوید. آنهایی می خواهند گفتمان اصلاحات را به گفتمان خشونت، زدن، بستن، فحاشی، اهانت تبدیل کنند، اما شما کاملاً اصلاح طلبانه رفتار کنید و از ادبیات آنها تقلید نکنید که اگر کردید پیش از هر چیز کرامت خودتان را از دست داده اید. ما می خواهیم رفتارمان متین تر، عاقلانه تر و اصلاح طلبانه تر باشد. فقط و فقط باید به دنبال اصلاحات باشیم. منطق اصلاحات رفتار متناسب با اصلاحات و گفتار متناسب با اصلاحات می خواهد و باید از هر نوع خشونت بپرهیزیم.
شما جوان هستید. وقتی امروز و فردا به چیزی که می خواهید نمی رسید سریعاً یا مأیوس می شوید یا رادیکال می شوید. تلاش کنید اینگونه نباشید و صبر و حوصله داشته باشید و بدانید که حتما منطق اصلاحات پیروز خواهد شد. دنیا دنیایی نیست که روشهای خشونت و سرکوب بتواند پایدار بماند. چه اینجا چه در جاهای دیگر.
امیدوار هستم که آنچه خیر دنیا و آخرت است برای کشور و برای مردم ایران و برای شماها خداوند نازل بفرماید و در دنیا و آخرت با محمد و آل محمد محشور باشید.
Things you can do from here:
- Subscribe to سایت خبری تحلیلی کلمه using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر