۱۳۹۱ دی ۳, یکشنبه

پیام تسلیت خانواده مهدی کروبی به نسرین ستوده؛ رنجی دیگر در راه آزادی و آزادگی

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 

via سایت خبری تحلیلی کلمه by ویرایشگر کلمه on 12/22/12

همسر و فرزندان مهدی کروبی با صدور پیام تسلیتی، درگذشت مادر نسرین ستوده، را به وی و خانواده این وکیل زندانی، تسلیت گفتند.

روز گذشته مادر خانم ستوده در پی وخامت شرایط جسمی، به بیمارستان منتقل شده بود. متاسفانه به رغم درخواست رضا خندان، همسر نسرین ستوده؛ از مسئولان، برای اجازه مرخصی این فعال حقوق بشر؛ وی نتوانست در آخرین لحظات عمر مادرش، بر بالین وی حاضر شود.

به گزارش سحام، در بخشی از این نامه، خانواده مهدی کروبی خطاب به نسرین ستوده می نویسند: "داغ از دست دادن پدر در نخستین روزهای حبس و اکنون نیز رنج از دست دادن مادری فداکار که تا آخرین لحظات چشم انتظار دیدن فرزند خود بود؛ بخشی اندک از هزینه ای است که شما تاکنون در راه آزادی و آزادگی، پرداخته اید."

لازم به ذکر است که در نخستین روزهای دستگیری و حبس نسرین ستوده؛ وی پدر خود را از دست داد. آن هم در حالی که در مدت بازداشت نسرین ستوده در مهرماه ۸۹، بارها درخواست دیدار وی با پدر بیمارش بی نتیجه مانده بود.

پیکر مادر نسرین ستوده امروز در حالی تشییع شد که ماموران به مدت سه ساعت اجازه حضور وی در مراسم را دادند.

متن کامل پیام تسلیت همسر و فرزندان مهدی کروبی به نسرین ستوده، بدین شرح است:

إنا لله و إنا إلیه راجعون

سرکار خانم نسرین ستوده

درگذشت مادر گرامی تان، سرکار خانم صفورا فخریان؛ موجب اندوه و غم مضاعف همه انسان های آزاده گردید. داغ از دست دادن پدر در نخستین روزهای حبس؛ و اکنون نیز رنج از دست دادن مادری فداکار که تا آخرین لحظات چشم انتظار دیدن فرزند خود بود؛ بخشی اندک از هزینه ای است که شما تاکنون در راه آزادی و آزادگی، پرداخته اید.

این ضایعه ناگوار را به شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض نموده و برای آن مرحومه مغفوره غفران و رحمت الهی و برای شما و سایر بازماندگان آن عزیز صبر جمیل و اجر جزیل خواهانیم.

آزادی شما و دیگر سرافرازان کشور را از خداوند منان آرزومندیم.

همسر و فرزندان مهدی کروبی
دوم دی ماه ۱۳۹۱


 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۹۱ آذر ۲۸, سه‌شنبه

رئیس جمهور عراق سکته مغزی کرد

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 


جـــرس: دفتر ریاست جمهوری عراق بامداد امروز سه شنبه اعلام کرد که جلال طالبانی، رئیس جمهوری، از شب گذشته در بیمارستان بستری شده است.


به گزارش بی بی سی، درحالی که وبسایت رسمی رئیس جمهوری عراق نوع بیماری آقای طالبانی را مشخص نکرده و تنها گفته است که رئیس جمهوری "نشانه هایی از خستگی مفرط" را بروز داده بود، تلویزیون دولتی عراق بیماری رئیس جمهوری را سکته مغزی گزارش کرده و به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، یک مقام دفتر نخست وزیر نیز گفته است که پزشکان در صدد تثبیت وضعیت جسمی رئیس جمهوری هستند.


نوری مالکی، نخست وزیر، در بیمارستان حضور یافته است.


طبق قانون اساسی جدید عراق، ریاست جمهوری عمدتا مقامی تشریفاتی است و اختیارات چندانی برای متصدی این سمت منظور نشده است.


در عین حال، آقای طالبانی به عنوان یک سیاستمدار با سابقه گاه از موقعیت خود برای حل و فصل اختلافات بین گروه های مختلف سیاسی و مذهبی استفاده کرده است.

صحنه سیاسی عراق محل فعالیت گروه ها و شخصیت های سیاسی است که برخی از آنان نمایندگی اقوام و مذاهب مختلف این کشور را برعهده دارند.


جلال طالبانی هفتاد و نه سال دارد و از رهبران جنگ های چریکی کردهای عراق علیه رژیم صدام حسین بوده است.


آقای طالبانی اولین رئیس جمهوری عراق پس از سرنگونی رژیم سابق عراق است و توسط مجمع ملی به این سمت انتخاب شده است.

 


 
 

Things you can do from here:

 
 

اطلاعیه دختران رهنورد و موسوی: پرونده سازان و دروغ پردازان را به خدا واگذار ...

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 

via سایت خبری تحلیلی کلمه by ویرایشگر کلمه on 12/17/12

دختران میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در اطلاعیه ای در واکنش به خبرسازی اخیر سایت وابسته به سپاه، به شرح جزئیات وضعیت مالی پدر و مادر خود پرداختند و یادآور شدند که برخلاف القائات رسانه های دروغ، میرحسین و رهنورد حتی در حصر هم به لحاظ مالی به کسی اتکا ندارند و در مقابل، زندانبانان حکومتی آنها را برای مدت ها نه تنها از آزادی و حقوق اولیه، که حتی از دریافت حقوق دریافتی قانونی خود محروم کرده اند.

به گزارش کلمه، دختران موسوی در بخشی از این اطلاعیه، با یادآوری اینکه میرحسین مانند یک معلم دانشگاه زندگی کرده و تامین مالی این زن و شوهر زندانی در ماه های اول، از پس انداز اندک موجود درخانه فراهم می شده است؛ نوشته اند: معلوم نیست پس از دو سال حبس سخت و ظالمانه، در حالی که ما حتی مجاز به رساندن خبر سلامتی ایشان به دوستان و یارانشان نیستیم و برای هر کلمه‌‌ی محدود که از انبوه مشکلات بیان می کنیم به انواع عتاب ها و تهدیدها و سختی ها دچار می شویم، چرا تنها تحقق جزئی از حق بدیهی آنها که ظالمانه گرفته شده است، یعنی حق امرار معاش، دستاویزی می شود برای خبرپردازی و عکاسی ناجوانمردانه و یا حمله به یار بزرگوار آنها جناب آقای خاتمی؟

آنها همچنین از دستاویز قرار دادن بی شرمانه ی این صحنه سازی و بهانه گیری از آن برای انکار و نادیده گرفتن فجایع و جنایات محرزی چون کهریزک، به شدت انتقاد کردند و یادآور شدند که مادرشان زهرا رهنورد این سوء استفاده و صحنه سازی را پیش بینی می کرد.

سایت مرکز خبر دانشجو که به سازمان بسیج دانشجویی تعلق دارد، تشکیلات گسترده ای دارد و بودجه خود را از سپاه دریافت می کند و به تازگی با حمایت دولت احمدی نژاد به «خبرگزاری» ارتقاء درجه یافته است؛ روز شنبه با انتشار تصاویر مبهمی از حضور زهرا رهنورد در بانک، به سید محمد خاتمی متعرض شد که چرا در خصوص سلامتی رهبران جنبش سبز ابراز نگرانی کرده، و تلاش کرد در حصر بودن او و وضعیت نگران کننده رهنورد و موسوی و کروبی را زیر سوال ببرد و همچنین نوشت: افکار عمومی منتظر شنیدن توضیحات برخی همراهان فتنه درباره برخی جوسازی ها علیه نظام جمهوری اسلامی و ادعاهایی نظیر تجاوز و … هستند.

اما این خبرسازی بی شرمانه باعث شد که کلمه فردای آن روز به این صحنه سازی واکنش نشان دهد و ضمن تشریح تناقض های آن خبر، بنویسد: به نظر می رسد حاکمان به حدی از ادامه این حصر خانگی غیر قانونی شرمنده هستند که نه تنها از اعلام صریح و پذیرش مسئولیت آن خودداری می کنند، بلکه به آب و آتش می زنند و به هر حربه ای متوسل می شوند تا واقعیت زندان خانگی را انکار کنند یا دست کم اثرات خبررسانی درباره برخوردهای زشت نگهبانان و ماموران امنیتی با زندانیان خود را به حداقل برسانند. در حالی که به نظر می رسد آزاد کردن سریع آنها، راه بهتری برای خلاصی از این شرمندگی است.

البته جریان اقتدارگرا باز هم سکوت نکرد و سایت رجانیوز با انتشار دوباره آن خبر، مدعی «رفت و آمد آزادانه رهنورد در دوران حصر! به اماکن عمومی» شد و اضافه کرد: «موسوی و رهنورد در حالی همچنان از دولت حقوق خود را دریافت می کنند که بارها بعد از انتخابات بر نامشروع بودن دولت تاکید کردند و مشخص نیست آیا پولی که از دولت نامشروع دریافت می‌کنند نیز پول نامشروعی محسوب می شود یا خیر؟»

هرچند این موضوع، به سرعت واکنش های مخاطبان آن سایت حامی احمدی نژاد را در پی داشت که زیر همان خبر نوشتند: «ایشان از مملکتشون حقوق می گیرند نه از دولت شما» و «رجا نیوز عزیز،ایشان حقوق بازنشستگی خود را که ناشی از کسورات قانونی از حقوق ماهانه شان در سالهای گذشته بوده است از صندوق بازنشستگی میگیرند و حتی دادگاه نیز نمیتواند فرد را از دریافت آن محروم کند چه برسد وقتی هنوز هیچ محکمه ای تشکیل نشده است».

با این حال اطلاعیه دختران میرحسین و رهنورد از جزئیات بیشتری از ماجرا پرده بر می دارد و نشان می دهد که نحوه تأمین مالی آنها در تمام دوران نزدیک به دو ساله ای که در زندان خانگی بوده اند، و همچنین رفتار زندانبانان و ماموران امنیتی چگونه بوده است. در انتهای این اطلاعیه، فرزندان موسوی خطاب به «پرونده سازان و دروغ پردازان» نوشته اند: اگر حبس و زندانی بودن، آن هم در تنهایی، فشار و انواع مضایق موجب خوشی است؛ چنین بد نگذشتنی گوارای وجود آنها… آنها همراهان و همدلان خود و دوستداران میرحسین و هواداران جنبش سبز را مخاطب قرار داده اند و یادآور شده اند که این بازی های تبلیغاتی و قضاوت درباره آن را به خدای خود وا می گذارند.

متن کامل این اطلاعیه بدین شرح است:

به نام خدا

همراهان و همدلان گرامی

دو روز پیش خبری در سایت بسیج دانشجویی منتشر شد که خبر از حضور مادر ما زهرا رهنورد در یک بانک می داد. خبری که مدعی است چندان هم به پدر و مادر ما بد نمی گذرد.

مادر ما، زهرا رهنورد که ۹ سال ریاست دانشگاه الزهرا را به عهده داشته، سال های متمادی عضو هیات علمی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بوده و به عنوان زنی هنرمند و روشنفکر در ایران و در مجامع بین المللی شناخته شده است، برای ایجاد حساب بازنشستگی خود، پس از وقفه ها و کارشکنی های زیاد، اسیر و تحت تدابیر شدید امنیتی و با حضور زندانبانان زن و مرد در بانکی حضور پیدا کرده است. وه چه اقبالی! که پس از دو سال رنج و شکنجه روحی و حرمان و باران توهین و افترا در عوض سال ها عاشقانه خدمت کردن و نه تشنه کام قدرت بودن برای روشن شدن وضعیت نامعلوم بازنشستگی اش و برای حقوق قطع شده اش غرق در رافت اسلامی آقایان شده است.

معلوم نیست پس از دو سال حبس سخت و ظالمانه، در حالی که ما حتی مجاز به رساندن خبر سلامتی ایشان به دوستان و یارانشان نیستیم و برای هر کلمه‌‌ی محدود که از انبوه مشکلات بیان می کنیم به انواع عتاب ها و تهدیدها و سختی ها دچار می شویم، چرا تنها تحقق جزئی از حق بدیهی آنها که ظالمانه گرفته شده است، یعنی حق امرار معاش، دستاویزی می شود برای خبرپردازی و عکاسی ناجوانمردانه و یا حمله به یار بزرگوار آنها جناب آقای خاتمی؟ و اسفناک تر آنکه همین دستاویز بی شرمانه بهانه ای می شود برای انکار و نادیده گرفتن فجایع و جنایات محرزی چون کهریزک.

اما قرار ما، برخلاف آقایان، و به تاسی از آموزشی که دیده ایم، شفافیت در گفتار است. شاید برای برخی یاران مهربان این تصور وجود داشته باشد که هزینه زندان اختر خصوصا در ماه های اول که با حضور ماموران حتی در داخل خانه همراه بود، با زندانبانان است و یا شاید این تصور را داشته باشند که والدین ما اگر با هر مشکلی مواجه اند، لااقل مانند اکثر مردم رنج کشیده ایران، دغدغه معاش ندارند. اما باید بگوییم که میرحسین مانند یک معلم دانشگاه زندگی کرده و تامین مالی این زن و شوهر زندانی در ماه های اول، از پس انداز اندک موجود درخانه فراهم می شده است.

در ماههای اخیر نیز پدر ما همواره با حساسیت زیاد و جدیت بسیار تاکید و پیگیری می کردند تا وضعیت حقوق دانشگاهی ایشان که به علتی مشابه سایر اساتید معترض و به دستور مستقیم وزیر معلق شد، روشن شود. در واقع در حالی که کل خانواده ما درگیر انواع فشارها و محدودیت هاست، حقوق دانشگاهی و بازنشستگی آنها پرداخت نمی شد و حتی دسترسی به حساب مالی ایشان نیز تا همین اواخر غیر ممکن بود. نکته آنکه به علت تهدید و ارعاب یا تمایل دستگاه حاکم بر وزارت علوم و وزارت اطلاعات، هیچ کس حاضر به پاسخگویی نبود و نیست و یا اگر با پیگیری های بسیار و برای رفع ضروری ترین نیازهای معیشتی تصمیم به انتقال مادر ما به صورت تحت الحفظ به بانک بگیرند، بازی های رسانه ای زشت و ناجوانمردانه از قبیل همین خبرسازی ها به وجود می آید.

برای پدر و مادر ما پس از مدت ها رو به رو بودن با دستگاه امنیتی روشن شده است که هیچ یک از رفتارهای آنان از روی خیرخواهی نبوده و نخواهد بود. پیش از این و با علم به امکان سوء استفاده تبلیغاتی، یکی از دختران به شدت مصر بود که وکالت مادرمان در امور مالی را به عهده بگیرد تا شاید بتواند گره از کارهای اداری بازنشستگی او بگشاید. اما مادرمان به علت نگرانی برای ما زیر بار سپردن وکالت به دختر خود نرفت. در عین حال او در یکی از ملاقات ها متذکر شده بود که می داند حضور چند دقیقه ای ایشان در بانک درحالی که حتی برای بدرقه فرزندانش تا سر کوچه محصور اختر نیز اجازه حرکت نداشته و با مخالفت زندانبانان مواجه می شده، می تواند بهانه ای برای سوژه سازی های رسانه ای و ادعاهای کذب مانند آزادی رهنورد و میرحسین شود.

ما به پرونده سازان و دروغ پردازان می گوییم که اگر حبس و زندانی بودن، آن هم در تنهایی، فشار و انواع مضایق موجب خوشی است؛ چنین بد نگذشتنی گوارای وجود آنها…

دوستان گرامی! پدر و مادر ما غیر قانونی و بی دلیل در زندان اند. حتی مجاز به درمان بیماری های ایجاد شده پس از دستگیری شان زیر نظر پزشکان معتمد و با آگاهی ما از پرونده پزشکی و دارویی خود نیستند. روزها و ماه ها، ما را از آنها بی خبر نگه می دارند. فضای نگهداری آنها جز بر چشمان خود زندانبانان از همه جهان پوشیده است، اما همان طور که شاهدید، یک امضای بانکی پس از دو سال، طعمه ای می شود برای بازی تبلیغاتی و رسانه ای و ما قضاوت را به خدای خود وا می گذاریم که اللّه یعلم ما تبدون و ما تکتمون.


 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۹۱ آذر ۲۶, یکشنبه

تکذیب مطالب بولتن جامعه مدرسین در نامه احمد منتظری به مراجع تقلید

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 


جرس: احمد منتظری، فرزند آیت الله منتظری، در نامه ای خطاب به مراجع تقلید خبرسازی اخیر بولتن جامعه مدرسین را تکذیب کرد و نوشت:انتقاد و نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر که امام علی از حقوق و وظایف مردم نسبت به زمامداران می‌دانند اگر امروزه نسبت به بزرگان دین و یا دولت نیز مطرح شود چه اشکالی دارد؟ و چه مانعی دارد که مطالب، شفاف و منطقی بیان شود و در صورت قبول، به اصلاح گفتار و رفتار بینجامد؟

احمد منتظری در ادامه نامه اش آورده است: وقتی مردم و به خصوص جوانان حساس و پاک‌ نهاد می‌بینند بزرگان آنان به زندانیان مریض مخصوصاً بانوان و نیز شخصیت های برجسته انقلاب اسلامی آقایان مهدی کروبی و میرحسین موسوی و سرکار خانم زهرا رهنورد، که در سن کهولت و مبتلا به بیماری‌هایی هستند، رحم نمی‌کنند، ناگزیر در روحیۀ آنان اثر سوء گذاشته و در دراز مدّت رحم و شفقت و گذشت از بین آنان رخت برمی‌بندد و گناه آن به گردن کسانی است که این سنت سیئۀ بی‌رحمی را بنیان گذاشتند. آیا محبوس و محصور نگه داشتن بیماران، به معنای امضای مرگ تدریجی آنان نمی‌باشد؟

متن کامل این نامه که در وب سایت دفتر آیت الله منتظری منتشر شده، در ادامه می آید:

 

باسمه تعالی

حضور محترم مراجع معظم تقلید " دامت برکاتهم "

پس از عرض سلام و آرزوی موفقیّت برای شما بزرگواران، در خدمت به اسلام عزیز و مردم شریف.

پیرو درج خبر سر تا پا کذب بولتن جامعۀ مدرسین (شمارۀ 1154 مورخ 16/9/91)، که شبیه مثل معروف "خسن و خسین هر سه دختران مغاویه بودند" می‌باشد، لازم دانستم مراتبی را به عرض برسانم. گرچه انتظار این است که تکذیب نامه را برای آن جامعه و آن بولتن می‌فرستادم، ولی چون در موارد مشابه ترتیب اثر نداده‌اند و خود را ملزم به رعایت قانون مطبوعات نمی‌دانند، از این کار بی‌حاصل صرف نظر کردم.

1- اینجانب نمی‌گویم از شما حضرات بزرگوار انتقاد نکرده‌ام؛ به حکم "النصیحة فی المشهد و المغیب"(خطبه34 نهج‌البلاغه) که امام معصوم علیه السلام درباره خود تجویز و توصیه فرموده‌اند این نقدها رواست اما التزام به دستورات اخلاقی هم لازمه آن است؛ لذا آنچه من مطرح کردم انتقاد از سکوت شما بزرگواران در مقابل بدعت‌های عملی بود و با آنچه در بولتن نوشته شده، تفاوت فراوان دارد. متن ضبط شده صحبت‌های اینجانب در دفتر جناب آقای دکتر مهدی خزعلی وجود داشته و قاعدتاً هنگام دستگیری ایشان در بازرسی از آن دفتر، در اختیار نهادهای اطلاعاتی و امنیّتی افتاده و از طریق آنان، در اختیار بولتن جامعۀ مدرسین قرار گرفته است، لذا اگر نوار اظهارات اینجانب را از متصدیان امر مطالبه فرمایید و آنان در اختیار قرار دهند، میزان کذب ادعاهای آن بولتن نویسان روشن می‌شود.

2- با کمال تأسف انتقاد و امر به معروف و نهی از منکر، که از واجبات دینی ماست در این کشور عزیز اسلامی، مظلوم واقع و این فرایض سالم ساز جامعه یا ترک شده و یا با انجام دهندگان آن برخورد گردیده است. انتقاد و نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر که امام علی از حقوق و وظایف مردم نسبت به زمامداران می‌دانند اگر امروزه نسبت به بزرگان دین و یا دولت نیز مطرح شود چه اشکالی دارد؟ و چه مانعی دارد که مطالب، شفاف و منطقی بیان شود و در صورت قبول، به اصلاح گفتار و رفتار بینجامد؟ امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: "فلاتکفّوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل". (خطبه216 نهج‌البلاغه)

اگر موارد انتقاد به بنیان‌گذار جمهوری اسلامی امام خمینی به نحو کامل و شفاف مطرح می‌شد و به منتقدین برچسب ضد نظام نمی‌زدند، چه بسا بسیاری از اشکالات برطرف می‌گردید. معظم‌له نیز مدعی عصمت نبودند، حتی در جلسه‌ای که گوینده‌ای ایشان را با معصومین مقایسه کرد، فی‌المجلس قاطعانه او را مورد خطاب و عتاب قرار دادند که بسیار سازنده و در موارد مشابه پیش‌گیرانه بود؛ ولی در موارد بسیاری که دوستان معظم‌له انتقاداتی داشتند و به هر دلیلی مطرح نمی‌کردند که متأسفانه نتیجۀ آن، تکرار سیاست‌ها و ادامۀ نارضایتی و انباشته شدن اشکالاتی بود که اکنون فی المثل در یک پرونده مربوط به مرجع فقید آیة‌الله العظمی شریعتمداری مواردی که مشخص شده باعث شرمندگی گردیده است.

اگر در آن روزگار دست اندرکاران امور به نصیحت ناصحان گوش فرا‌می‌دادند و از حذف‌های بی‌جا جلوگیری می‌شد، نه تنها باعث تضعیف رهبری نظام نمی‌شد، بلکه موجب تقویت رهبری و نظام می‌گردید و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی به دریای رحمت بدل می‌شد که موافق و مخالف را در خود بپذیرد و از مواهب زلال خود بهره‌مند سازد.

3- در ایام سومین سالگرد رحلت والد ارجمندم آیة الله العظمی منتظری قرار داریم. معظم له در هر شرایطی به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر پرداخته و عوارض آن را با جان و دل می‌پذیرفتند.

بعد از فتح خرمشهر و بیرون راندن دشمن از خاک وطن، وقتی به اتمام جنگ بی‌حاصل ایران و عراق سفارش می‌کردند گفتند فلانی بوی دلار به مشامش رسیده است.

وقتی در مورد استقلال حوزه و مرجعیّت اظهار نگرانی کردند، او را ضدّ ولایت فقیه خواندند و بیش از پنج سال در حصر غیر قانونی قرار دادند.

وقتی در مورد آزادی فکر و اندیشه و انتخابات تذکرات و مطالبی گفتند، او را مخالف نظام و هم‌سو با دشمن خواندند.

وقتی از همدلی مسئولین با مردم و مدارا با مخالفین سیاسی گفتند و مسئولین را به صراحت و راست‌گویی و محرم دانستن مردم توصیه می‌کردند، ساده اندیشش خواندند.

و اکنون نیز در ادامۀ همان سیاست های نادرست، حقوق مسلمّۀ ایشان هم مانند بسیاری از مؤلفین ضایع می شود. از جمله حقوق آن مرحوم، حق چاپ و نشر آثار علمی ایشان است، که با کمال تأسف در کشوری که باید اسوه و الگوی آزادی فکری و علمی در دنیای اسلام می‌شد، پس از رحلت ایشان، حتی اجازۀ چاپ یک جلد کتاب را هم نداده‌اند.

4- اینجانب که توفیق زیارت خانواده‌های زندانیان سیاسی را تا حدودی داشته‌ام، از شما خواهش می‌کنم که نمایندگانی را برای شنیدن درد دل آنان و آگاهی از ستم‌هایی که بر آنان می‌رود بفرستید و مسئولین نظام را از آه مظلومین با خبر سازید و آثار وضعی ظلم و فشار بر زندانیان و خانواده‌های آنان را گوشزد فرمایید.

با کمال تأسف مسألۀ دین‌گریزی که بسیاری از آن بیم می‌دادند، مورد توجه قرار نگرفت و امروزه خود دست‌اندرکاران به انحاء مختلف به آن اشاره و اقرار دارند، لااقل از این پس، سقوط اخلاق و جایگزینی خشونت و بی‌رحمی به جای مهر و محبّت را جدّی بگیرید.

وقتی مردم و به خصوص جوانان حساس و پاک‌ نهاد می‌بینند بزرگان آنان به زندانیان مریض مخصوصاً بانوان و نیز شخصیت های برجسته انقلاب اسلامی آقایان مهدی کروبی و میرحسین موسوی و سرکار خانم زهرا رهنورد، که در سن کهولت و مبتلا به بیماری‌هایی هستند، رحم نمی‌کنند، ناگزیر در روحیۀ آنان اثر سوء گذاشته و در دراز مدّت رحم و شفقت و گذشت از بین آنان رخت برمی‌بندد و گناه آن به گردن کسانی است که این سنت سیئۀ بی‌رحمی را بنیان گذاشتند. آیا محبوس و محصور نگه داشتن بیماران، به معنای امضای مرگ تدریجی آنان نمی‌باشد؟

" مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةٍ، فَعَلَيْهِ وِزْرُهَا وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ "

آیا نهادینه کردن بی رحمی نسبت به محبوسین و محصورین و خانواده‌های آنان سنت سیئه نیست؟ شما بزرگواران می توانید با امر به معروف نهی از منکر، سنت حسنۀ رحم و مروّت و گذشت را مروّج و باعث شوید و این بزرگترین هدیۀ شما به نسل جوان و نسل های آینده و حتی مسئولین مملکتی باشد.

" مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً، فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ... " امیدوارم همگی مصداق کامل فرمودۀ امام صادق علیه السلام باشیم که فرمود: " أَحَبُّ إِخْوَانِي إِلَيَّ مَنْ أَهْدى إِلَيَّ عُيُوبِي" تا بتوانیم با انتقادات سازنده، بهترین دوست نظام جمهوری اسلامی باشیم.

امیدوارم با طول عمر با عزّت و صحّت، در راه انجام وظایف الهی موفق و پیروز باشید.

والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

احمد منتظری - 25/9/1391
 

 


 
 

Things you can do from here:

 
 

تکذیب مطالب بولتن جامعه مدرسین در نامه احمد منتظری به مراجع تقلید

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 


جرس: احمد منتظری، فرزند آیت الله منتظری، در نامه ای خطاب به مراجع تقلید خبرسازی اخیر بولتن جامعه مدرسین را تکذیب کرد و نوشت:انتقاد و نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر که امام علی از حقوق و وظایف مردم نسبت به زمامداران می‌دانند اگر امروزه نسبت به بزرگان دین و یا دولت نیز مطرح شود چه اشکالی دارد؟ و چه مانعی دارد که مطالب، شفاف و منطقی بیان شود و در صورت قبول، به اصلاح گفتار و رفتار بینجامد؟

احمد منتظری در ادامه نامه اش آورده است: وقتی مردم و به خصوص جوانان حساس و پاک‌ نهاد می‌بینند بزرگان آنان به زندانیان مریض مخصوصاً بانوان و نیز شخصیت های برجسته انقلاب اسلامی آقایان مهدی کروبی و میرحسین موسوی و سرکار خانم زهرا رهنورد، که در سن کهولت و مبتلا به بیماری‌هایی هستند، رحم نمی‌کنند، ناگزیر در روحیۀ آنان اثر سوء گذاشته و در دراز مدّت رحم و شفقت و گذشت از بین آنان رخت برمی‌بندد و گناه آن به گردن کسانی است که این سنت سیئۀ بی‌رحمی را بنیان گذاشتند. آیا محبوس و محصور نگه داشتن بیماران، به معنای امضای مرگ تدریجی آنان نمی‌باشد؟

متن کامل این نامه که در وب سایت دفتر آیت الله منتظری منتشر شده، در ادامه می آید:

 

باسمه تعالی

حضور محترم مراجع معظم تقلید " دامت برکاتهم "

پس از عرض سلام و آرزوی موفقیّت برای شما بزرگواران، در خدمت به اسلام عزیز و مردم شریف.

پیرو درج خبر سر تا پا کذب بولتن جامعۀ مدرسین (شمارۀ 1154 مورخ 16/9/91)، که شبیه مثل معروف "خسن و خسین هر سه دختران مغاویه بودند" می‌باشد، لازم دانستم مراتبی را به عرض برسانم. گرچه انتظار این است که تکذیب نامه را برای آن جامعه و آن بولتن می‌فرستادم، ولی چون در موارد مشابه ترتیب اثر نداده‌اند و خود را ملزم به رعایت قانون مطبوعات نمی‌دانند، از این کار بی‌حاصل صرف نظر کردم.

1- اینجانب نمی‌گویم از شما حضرات بزرگوار انتقاد نکرده‌ام؛ به حکم "النصیحة فی المشهد و المغیب"(خطبه34 نهج‌البلاغه) که امام معصوم علیه السلام درباره خود تجویز و توصیه فرموده‌اند این نقدها رواست اما التزام به دستورات اخلاقی هم لازمه آن است؛ لذا آنچه من مطرح کردم انتقاد از سکوت شما بزرگواران در مقابل بدعت‌های عملی بود و با آنچه در بولتن نوشته شده، تفاوت فراوان دارد. متن ضبط شده صحبت‌های اینجانب در دفتر جناب آقای دکتر مهدی خزعلی وجود داشته و قاعدتاً هنگام دستگیری ایشان در بازرسی از آن دفتر، در اختیار نهادهای اطلاعاتی و امنیّتی افتاده و از طریق آنان، در اختیار بولتن جامعۀ مدرسین قرار گرفته است، لذا اگر نوار اظهارات اینجانب را از متصدیان امر مطالبه فرمایید و آنان در اختیار قرار دهند، میزان کذب ادعاهای آن بولتن نویسان روشن می‌شود.

2- با کمال تأسف انتقاد و امر به معروف و نهی از منکر، که از واجبات دینی ماست در این کشور عزیز اسلامی، مظلوم واقع و این فرایض سالم ساز جامعه یا ترک شده و یا با انجام دهندگان آن برخورد گردیده است. انتقاد و نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر که امام علی از حقوق و وظایف مردم نسبت به زمامداران می‌دانند اگر امروزه نسبت به بزرگان دین و یا دولت نیز مطرح شود چه اشکالی دارد؟ و چه مانعی دارد که مطالب، شفاف و منطقی بیان شود و در صورت قبول، به اصلاح گفتار و رفتار بینجامد؟ امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: "فلاتکفّوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل". (خطبه216 نهج‌البلاغه)

اگر موارد انتقاد به بنیان‌گذار جمهوری اسلامی امام خمینی به نحو کامل و شفاف مطرح می‌شد و به منتقدین برچسب ضد نظام نمی‌زدند، چه بسا بسیاری از اشکالات برطرف می‌گردید. معظم‌له نیز مدعی عصمت نبودند، حتی در جلسه‌ای که گوینده‌ای ایشان را با معصومین مقایسه کرد، فی‌المجلس قاطعانه او را مورد خطاب و عتاب قرار دادند که بسیار سازنده و در موارد مشابه پیش‌گیرانه بود؛ ولی در موارد بسیاری که دوستان معظم‌له انتقاداتی داشتند و به هر دلیلی مطرح نمی‌کردند که متأسفانه نتیجۀ آن، تکرار سیاست‌ها و ادامۀ نارضایتی و انباشته شدن اشکالاتی بود که اکنون فی المثل در یک پرونده مربوط به مرجع فقید آیة‌الله العظمی شریعتمداری مواردی که مشخص شده باعث شرمندگی گردیده است.

اگر در آن روزگار دست اندرکاران امور به نصیحت ناصحان گوش فرا‌می‌دادند و از حذف‌های بی‌جا جلوگیری می‌شد، نه تنها باعث تضعیف رهبری نظام نمی‌شد، بلکه موجب تقویت رهبری و نظام می‌گردید و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی به دریای رحمت بدل می‌شد که موافق و مخالف را در خود بپذیرد و از مواهب زلال خود بهره‌مند سازد.

3- در ایام سومین سالگرد رحلت والد ارجمندم آیة الله العظمی منتظری قرار داریم. معظم له در هر شرایطی به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر پرداخته و عوارض آن را با جان و دل می‌پذیرفتند.

بعد از فتح خرمشهر و بیرون راندن دشمن از خاک وطن، وقتی به اتمام جنگ بی‌حاصل ایران و عراق سفارش می‌کردند گفتند فلانی بوی دلار به مشامش رسیده است.

وقتی در مورد استقلال حوزه و مرجعیّت اظهار نگرانی کردند، او را ضدّ ولایت فقیه خواندند و بیش از پنج سال در حصر غیر قانونی قرار دادند.

وقتی در مورد آزادی فکر و اندیشه و انتخابات تذکرات و مطالبی گفتند، او را مخالف نظام و هم‌سو با دشمن خواندند.

وقتی از همدلی مسئولین با مردم و مدارا با مخالفین سیاسی گفتند و مسئولین را به صراحت و راست‌گویی و محرم دانستن مردم توصیه می‌کردند، ساده اندیشش خواندند.

و اکنون نیز در ادامۀ همان سیاست های نادرست، حقوق مسلمّۀ ایشان هم مانند بسیاری از مؤلفین ضایع می شود. از جمله حقوق آن مرحوم، حق چاپ و نشر آثار علمی ایشان است، که با کمال تأسف در کشوری که باید اسوه و الگوی آزادی فکری و علمی در دنیای اسلام می‌شد، پس از رحلت ایشان، حتی اجازۀ چاپ یک جلد کتاب را هم نداده‌اند.

4- اینجانب که توفیق زیارت خانواده‌های زندانیان سیاسی را تا حدودی داشته‌ام، از شما خواهش می‌کنم که نمایندگانی را برای شنیدن درد دل آنان و آگاهی از ستم‌هایی که بر آنان می‌رود بفرستید و مسئولین نظام را از آه مظلومین با خبر سازید و آثار وضعی ظلم و فشار بر زندانیان و خانواده‌های آنان را گوشزد فرمایید.

با کمال تأسف مسألۀ دین‌گریزی که بسیاری از آن بیم می‌دادند، مورد توجه قرار نگرفت و امروزه خود دست‌اندرکاران به انحاء مختلف به آن اشاره و اقرار دارند، لااقل از این پس، سقوط اخلاق و جایگزینی خشونت و بی‌رحمی به جای مهر و محبّت را جدّی بگیرید.

وقتی مردم و به خصوص جوانان حساس و پاک‌ نهاد می‌بینند بزرگان آنان به زندانیان مریض مخصوصاً بانوان و نیز شخصیت های برجسته انقلاب اسلامی آقایان مهدی کروبی و میرحسین موسوی و سرکار خانم زهرا رهنورد، که در سن کهولت و مبتلا به بیماری‌هایی هستند، رحم نمی‌کنند، ناگزیر در روحیۀ آنان اثر سوء گذاشته و در دراز مدّت رحم و شفقت و گذشت از بین آنان رخت برمی‌بندد و گناه آن به گردن کسانی است که این سنت سیئۀ بی‌رحمی را بنیان گذاشتند. آیا محبوس و محصور نگه داشتن بیماران، به معنای امضای مرگ تدریجی آنان نمی‌باشد؟

" مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةٍ، فَعَلَيْهِ وِزْرُهَا وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ "

آیا نهادینه کردن بی رحمی نسبت به محبوسین و محصورین و خانواده‌های آنان سنت سیئه نیست؟ شما بزرگواران می توانید با امر به معروف نهی از منکر، سنت حسنۀ رحم و مروّت و گذشت را مروّج و باعث شوید و این بزرگترین هدیۀ شما به نسل جوان و نسل های آینده و حتی مسئولین مملکتی باشد.

" مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً، فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ... " امیدوارم همگی مصداق کامل فرمودۀ امام صادق علیه السلام باشیم که فرمود: " أَحَبُّ إِخْوَانِي إِلَيَّ مَنْ أَهْدى إِلَيَّ عُيُوبِي" تا بتوانیم با انتقادات سازنده، بهترین دوست نظام جمهوری اسلامی باشیم.

امیدوارم با طول عمر با عزّت و صحّت، در راه انجام وظایف الهی موفق و پیروز باشید.

والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

احمد منتظری - 25/9/1391
 

 


 
 

Things you can do from here:

 
 

تکذیب مطالب بولتن جامعه مدرسین در نامه احمد منتظری به مراجع تقلید

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 


جرس: احمد منتظری، فرزند آیت الله منتظری، در نامه ای خطاب به مراجع تقلید خبرسازی اخیر بولتن جامعه مدرسین را تکذیب کرد و نوشت:انتقاد و نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر که امام علی از حقوق و وظایف مردم نسبت به زمامداران می‌دانند اگر امروزه نسبت به بزرگان دین و یا دولت نیز مطرح شود چه اشکالی دارد؟ و چه مانعی دارد که مطالب، شفاف و منطقی بیان شود و در صورت قبول، به اصلاح گفتار و رفتار بینجامد؟

احمد منتظری در ادامه نامه اش آورده است: وقتی مردم و به خصوص جوانان حساس و پاک‌ نهاد می‌بینند بزرگان آنان به زندانیان مریض مخصوصاً بانوان و نیز شخصیت های برجسته انقلاب اسلامی آقایان مهدی کروبی و میرحسین موسوی و سرکار خانم زهرا رهنورد، که در سن کهولت و مبتلا به بیماری‌هایی هستند، رحم نمی‌کنند، ناگزیر در روحیۀ آنان اثر سوء گذاشته و در دراز مدّت رحم و شفقت و گذشت از بین آنان رخت برمی‌بندد و گناه آن به گردن کسانی است که این سنت سیئۀ بی‌رحمی را بنیان گذاشتند. آیا محبوس و محصور نگه داشتن بیماران، به معنای امضای مرگ تدریجی آنان نمی‌باشد؟

متن کامل این نامه که در وب سایت دفتر آیت الله منتظری منتشر شده، در ادامه می آید:

 

باسمه تعالی

حضور محترم مراجع معظم تقلید " دامت برکاتهم "

پس از عرض سلام و آرزوی موفقیّت برای شما بزرگواران، در خدمت به اسلام عزیز و مردم شریف.

پیرو درج خبر سر تا پا کذب بولتن جامعۀ مدرسین (شمارۀ 1154 مورخ 16/9/91)، که شبیه مثل معروف "خسن و خسین هر سه دختران مغاویه بودند" می‌باشد، لازم دانستم مراتبی را به عرض برسانم. گرچه انتظار این است که تکذیب نامه را برای آن جامعه و آن بولتن می‌فرستادم، ولی چون در موارد مشابه ترتیب اثر نداده‌اند و خود را ملزم به رعایت قانون مطبوعات نمی‌دانند، از این کار بی‌حاصل صرف نظر کردم.

1- اینجانب نمی‌گویم از شما حضرات بزرگوار انتقاد نکرده‌ام؛ به حکم "النصیحة فی المشهد و المغیب"(خطبه34 نهج‌البلاغه) که امام معصوم علیه السلام درباره خود تجویز و توصیه فرموده‌اند این نقدها رواست اما التزام به دستورات اخلاقی هم لازمه آن است؛ لذا آنچه من مطرح کردم انتقاد از سکوت شما بزرگواران در مقابل بدعت‌های عملی بود و با آنچه در بولتن نوشته شده، تفاوت فراوان دارد. متن ضبط شده صحبت‌های اینجانب در دفتر جناب آقای دکتر مهدی خزعلی وجود داشته و قاعدتاً هنگام دستگیری ایشان در بازرسی از آن دفتر، در اختیار نهادهای اطلاعاتی و امنیّتی افتاده و از طریق آنان، در اختیار بولتن جامعۀ مدرسین قرار گرفته است، لذا اگر نوار اظهارات اینجانب را از متصدیان امر مطالبه فرمایید و آنان در اختیار قرار دهند، میزان کذب ادعاهای آن بولتن نویسان روشن می‌شود.

2- با کمال تأسف انتقاد و امر به معروف و نهی از منکر، که از واجبات دینی ماست در این کشور عزیز اسلامی، مظلوم واقع و این فرایض سالم ساز جامعه یا ترک شده و یا با انجام دهندگان آن برخورد گردیده است. انتقاد و نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر که امام علی از حقوق و وظایف مردم نسبت به زمامداران می‌دانند اگر امروزه نسبت به بزرگان دین و یا دولت نیز مطرح شود چه اشکالی دارد؟ و چه مانعی دارد که مطالب، شفاف و منطقی بیان شود و در صورت قبول، به اصلاح گفتار و رفتار بینجامد؟ امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: "فلاتکفّوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل". (خطبه216 نهج‌البلاغه)

اگر موارد انتقاد به بنیان‌گذار جمهوری اسلامی امام خمینی به نحو کامل و شفاف مطرح می‌شد و به منتقدین برچسب ضد نظام نمی‌زدند، چه بسا بسیاری از اشکالات برطرف می‌گردید. معظم‌له نیز مدعی عصمت نبودند، حتی در جلسه‌ای که گوینده‌ای ایشان را با معصومین مقایسه کرد، فی‌المجلس قاطعانه او را مورد خطاب و عتاب قرار دادند که بسیار سازنده و در موارد مشابه پیش‌گیرانه بود؛ ولی در موارد بسیاری که دوستان معظم‌له انتقاداتی داشتند و به هر دلیلی مطرح نمی‌کردند که متأسفانه نتیجۀ آن، تکرار سیاست‌ها و ادامۀ نارضایتی و انباشته شدن اشکالاتی بود که اکنون فی المثل در یک پرونده مربوط به مرجع فقید آیة‌الله العظمی شریعتمداری مواردی که مشخص شده باعث شرمندگی گردیده است.

اگر در آن روزگار دست اندرکاران امور به نصیحت ناصحان گوش فرا‌می‌دادند و از حذف‌های بی‌جا جلوگیری می‌شد، نه تنها باعث تضعیف رهبری نظام نمی‌شد، بلکه موجب تقویت رهبری و نظام می‌گردید و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی به دریای رحمت بدل می‌شد که موافق و مخالف را در خود بپذیرد و از مواهب زلال خود بهره‌مند سازد.

3- در ایام سومین سالگرد رحلت والد ارجمندم آیة الله العظمی منتظری قرار داریم. معظم له در هر شرایطی به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر پرداخته و عوارض آن را با جان و دل می‌پذیرفتند.

بعد از فتح خرمشهر و بیرون راندن دشمن از خاک وطن، وقتی به اتمام جنگ بی‌حاصل ایران و عراق سفارش می‌کردند گفتند فلانی بوی دلار به مشامش رسیده است.

وقتی در مورد استقلال حوزه و مرجعیّت اظهار نگرانی کردند، او را ضدّ ولایت فقیه خواندند و بیش از پنج سال در حصر غیر قانونی قرار دادند.

وقتی در مورد آزادی فکر و اندیشه و انتخابات تذکرات و مطالبی گفتند، او را مخالف نظام و هم‌سو با دشمن خواندند.

وقتی از همدلی مسئولین با مردم و مدارا با مخالفین سیاسی گفتند و مسئولین را به صراحت و راست‌گویی و محرم دانستن مردم توصیه می‌کردند، ساده اندیشش خواندند.

و اکنون نیز در ادامۀ همان سیاست های نادرست، حقوق مسلمّۀ ایشان هم مانند بسیاری از مؤلفین ضایع می شود. از جمله حقوق آن مرحوم، حق چاپ و نشر آثار علمی ایشان است، که با کمال تأسف در کشوری که باید اسوه و الگوی آزادی فکری و علمی در دنیای اسلام می‌شد، پس از رحلت ایشان، حتی اجازۀ چاپ یک جلد کتاب را هم نداده‌اند.

4- اینجانب که توفیق زیارت خانواده‌های زندانیان سیاسی را تا حدودی داشته‌ام، از شما خواهش می‌کنم که نمایندگانی را برای شنیدن درد دل آنان و آگاهی از ستم‌هایی که بر آنان می‌رود بفرستید و مسئولین نظام را از آه مظلومین با خبر سازید و آثار وضعی ظلم و فشار بر زندانیان و خانواده‌های آنان را گوشزد فرمایید.

با کمال تأسف مسألۀ دین‌گریزی که بسیاری از آن بیم می‌دادند، مورد توجه قرار نگرفت و امروزه خود دست‌اندرکاران به انحاء مختلف به آن اشاره و اقرار دارند، لااقل از این پس، سقوط اخلاق و جایگزینی خشونت و بی‌رحمی به جای مهر و محبّت را جدّی بگیرید.

وقتی مردم و به خصوص جوانان حساس و پاک‌ نهاد می‌بینند بزرگان آنان به زندانیان مریض مخصوصاً بانوان و نیز شخصیت های برجسته انقلاب اسلامی آقایان مهدی کروبی و میرحسین موسوی و سرکار خانم زهرا رهنورد، که در سن کهولت و مبتلا به بیماری‌هایی هستند، رحم نمی‌کنند، ناگزیر در روحیۀ آنان اثر سوء گذاشته و در دراز مدّت رحم و شفقت و گذشت از بین آنان رخت برمی‌بندد و گناه آن به گردن کسانی است که این سنت سیئۀ بی‌رحمی را بنیان گذاشتند. آیا محبوس و محصور نگه داشتن بیماران، به معنای امضای مرگ تدریجی آنان نمی‌باشد؟

" مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةٍ، فَعَلَيْهِ وِزْرُهَا وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ "

آیا نهادینه کردن بی رحمی نسبت به محبوسین و محصورین و خانواده‌های آنان سنت سیئه نیست؟ شما بزرگواران می توانید با امر به معروف نهی از منکر، سنت حسنۀ رحم و مروّت و گذشت را مروّج و باعث شوید و این بزرگترین هدیۀ شما به نسل جوان و نسل های آینده و حتی مسئولین مملکتی باشد.

" مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً، فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ... " امیدوارم همگی مصداق کامل فرمودۀ امام صادق علیه السلام باشیم که فرمود: " أَحَبُّ إِخْوَانِي إِلَيَّ مَنْ أَهْدى إِلَيَّ عُيُوبِي" تا بتوانیم با انتقادات سازنده، بهترین دوست نظام جمهوری اسلامی باشیم.

امیدوارم با طول عمر با عزّت و صحّت، در راه انجام وظایف الهی موفق و پیروز باشید.

والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

احمد منتظری - 25/9/1391
 

 


 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۹۱ آذر ۲۵, شنبه

گزارش فائزه هاشمی از زندگی در زندان اوین؛ اینجا اوین است، مدرسه دمکراسی

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 


جــــرس: فائزه هاشمی زندانی سیاسی محبوس در بند زنان زندان اوین در یادداشتی به تشریح فضای زندان پرداخته و در توصیف آنجا به دانشگاه، مدرسه ی عشق و گنجینه ای از انسان های ارزشمند نوشته است: شاید بد نباشد همه کسانی که آرمانی دارند و هدفی و برای آن مبارزه می‌کنند برای مدت کوتاهی هم که شده به زندان بیایند، البته شاید آمدنتان را بتوانید برنامه ریزی کنید ولی خروجتان از اینجا را خدا می‌داند.

 

به گزارش کلمه، فرزند دربند اکبر هاشمی رفسنجانی در بخشی از نامه ی خود آورده است: تا زمانی که به زندان نیامدی نگران هستی که به کجا می‌روی؟ آیا عمرت تلف خواهد شد و ممکن است رعایت چیزهایی را بکنی تا پایت به زندان باز نشود. ولی وقتی آمدی و علی رغم بودن در قفس این همه تاثیر گرفتی نه تنها رنج زندان را به راحتی تحمل می‌کنی بلکه بعد از آزادی مصمم‌تر و محکم تر به راهت ادامه خواهی داد. چرا که زندان دیگر ترسی ندارد و حتی گاهی برای تجدید خاطرات و دیدن یاران روزهای سخت دلتنگ هستی.

 
 

فائزه هاشمی اول مهر ماه سال جاری ساعت ۱۲ شب به طور ناگهانی در منزل مسکونی اش بازداشت و نیمه شب به بند زنان زندان اوین منتقل شده بود.

 

حکم شش ماه حبس و پنج سال محرومیت از عضویت در احزاب و گروه ها و فعالیت های رسانه ای وی که به اتهام اهانت به جمهوری اسلامی صادر شده بود، در فروردین ماه سال جاری از سوی دادگاه تجدید نظر مورد تایید قرار گرفته است.

 

نماینده دوم تهران در مجلس پنجم، در مصاحبه ای که منجر به محکومیت او شد، گفته بود: از «ملتی سرکوب شده، پر از خشم و احساس مظلومیت» می گوید؛ «مردمی که خود را هر چه بیشتر با دروغ‌ها، سوء مدیریت‌ها، عوامفریبی‌ها، زورگویی‌ها، اوباشگری، ظلم‌ها، نابودی منابع و ثروت ملی، از دست رفتن فرصت‌های بین‌المللی، تخریب بیشتر کشور از طرف جریان حاکم روبرو می‌بیند

 

دختر دربند رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام پیش از این در نامه ایضمن تاکید بر عدم استفاده از مرخصی گفته بود که اگر دادستان مرحمت دارد، با مرخصی زندانیانی موافقت کنند که ماه‌ها و بلکه سال هاست با دلایل واهی در زندان به سر می‌برند. نه من که با محکومیت شش ماهه فقط دو ماه است در زندان هستم و خود را اساسا مستحق استفاده از مرخصی در مقابل این زنان ستم دیده نمی‌بینم.

 

متن کامل این نامه شرح زیر است:

 

اینجا زندان است، با فشار‌ها، محدودیت‌ها، سختی‌ها و دشواری‌هایش. جدایی مادران از کودکان، جدایی همسران از یکدیگر، جدایی خواهران و برادران، خانواده‌های متلاشی. نوعروسانی که طعم زندگی مشترک را نچشیده روانه زندان شده‌اند. نوزادانی که از بدو تولد و یا کمی بعد از آن از نعمت مادر و پدر و یا هر دوی آن‌ها محرومند. دختران جوانی که از پشت میز و صندلی دانشگاه به زندان آورده شده‌اند. مادران سالمندی که به دلیل داشتن فرزندانی با گرایش سیاسی خاص و یا دیدار با آن‌ها اکنون اینجا هستند. زنانی که مرگ عزیزانشان را با بغض فروخورده در اینجا تحمل می‌کنند و اجازه ندارند که در آخرین دقایق زندگی چشمان منتظر آن‌ها را روشن کنند.

به این‌ها اضافه کنید مجازات خانواده‌ها به خاطر زندانیان و مجازات زندانیان به خاطر خانواده‌ها، قطع ملاقات‌ها، قطع تلفن‌های ضروری و تحمیل شرایط سخت‌تر و فشار بیشتر با هدف سخت‌تر کردن و غیر قابل تحمل‌تر کردن زندان به بهانه‌های مختلف و تصمیم‌های عجیب و غریب و دور از عقل مدیران با هدف ایجاد تنش و کنترل بیشتر.

ولی با وجود این محرومیت‌ها زندانیان سیاسی زن اوین سختی‌ها را به جان خریده و در راه آرمان‌هایشان آن‌ها را تبدیل به فرصت می‌کنند و با تمرین دمکراسی در محیط کوچک خود آزادی را نوید می‌دهند.

اینجا آزادی حاکم است:کارهایی که بیرون از زندان در شرایط فعلی تقریبا شدنی نیست در اینجا جزء امور معمولی و عادی است. برگزاری جلسات درباره موضوعات روز و در حیطه‌های متفاوت، جلسات برای برنامه ریزی آینده، برگزاری جلسات برای اداره بند و تصمیم گیری در مقابله با فشار‌ها و محدودیت های حاکم در زندان، دادن بیانیه‌های اعتراضی، حرکت های اعتراضی و جمعی، سرودخوانی و شعار برای بیان اعتراض.

اینجا دموکراسی حاکم است:تصمیم‌ها در اینجا جمعی است، هر کسی یک رای دارد، همه به طور مساوی و با انگیزه‌های قوی در تصمیم گیری‌ها مشارکت می‌کنند و رهبر و قیم وجود ندارد و هر کسی آزادانه نظر خود را بیان می‌کند.

اینجا گفت و گو حاکم است: گفتگوی ادیان در بحث های سیاسی همه گونه مذهب و جریان های فکری و سیاسی حضور دارند. مسلمان، مسیحی، بهایی، لائیک، جنبش سبز، مجاهدین، چپ و… اینجا همه به عقاید هم احترام می‌گذارند در ضمن اینکه به اعتقادات خود نیز پای بند هستند فرصت صحبت به یکدیگر می‌دهند و بحث می‌کنند.

اینجا دانشگاه است:دانشگاهی که در هیچ زمان و مکانی در بیرون از زندان شکل نمی‌گیرد چیزهایی می‌بینی و می‌شنوی و یاد می‌گیری که در هیچ کلاس و جمع و جلسه و همایشی قابل مشاهده و لمس و درک نیست. تجاربی می‌اندوزی که مشابه آن را در صحبت های زندانی‌های آزاد شده و یا در کتاب های تاریخ و خاطرات دیگران نمی‌بینی و در ذره ذره وجودت جای نمی‌گیرد.

اینجا محل خود سازی است:از بوق سحر تا پاسی از شب چنان زمانت پر است که برای بسیاری از کار‌ها وقت کم می‌آوری. کتابخوانی‌های فردی و گروهی، کلاس های آموزش زبان، ترجمه، نویسندگی، سرودن شعر و شعر خوانی، کلاس های فرهنگی و ورزشی، کارهای دستی که هر کدام یاد آور شرایط سخت زندان است و پر از خاطره‌های زیبا، همه از هم می‌آموزند، هر کس دانسته‌هایش را نثار دیگران می‌کند، اینجا احساس پوچی و بیهودگی رخت بر می‌بندد.

اینجا مدرسه عشق است:دوستی‌های عمیق اینجا شکل می‌گیرد، حس مشارکت و کمک به دیگران، ایثار و فداکاری، همدردی و همکاری، مهربانی و عطوفت، شفافیت و زلال بودن، احساسات رقیق و نازک دل، از بین رفتن منیت‌ها، عشق و محبت. هر چه داری جانا و مالا بی‌دریغ در اختیار دیگران می‌گذاری. همه یکی می‌شوند، مرخصی رفتن و آزاد شدن با اشک و غصه جدایی و فراق از یاران همراه است. از شادی هم شادیم و از غصه هم دردمند. هر چه فشار‌ها و محدودیت‌ها و سختی‌ها بیشتر می‌شود همبستگی و اتحاد و عشق و محبت نیز بیشتر.

اینجا گنجینه انسان های ارزشمند است:حضور زنان متفکر و اندیشمند و تحصیلکرده، دارای مطالعه و آگاه، با هدف و با مرام، با اراده و مصمم، ثابت قدم و استوار، شجاع و رشید، مدیر و مدبر، مبنکر و خلاق در اینجا غنیمتی است برای زندانیان و فرصت از دست رفته‌ای است برای اداره و سازندگی کشورمان ایران که از این ظرفیت‌ها و استعداد‌ها محروم است.

تا زمانی که به زندان نیامدی نگران هستی که به کجا می‌روی؟ آیا عمرت تلف خواهد شد و ممکن است رعایت چیزهایی را بکنی تا پایت به زندان باز نشود. ولی وقتی آمدی و علی رغم بودن در قفس این همه تاثیر گرفتی نه تنها رنج زندان را به راحتی تحمل می‌کنی بلکه بعد از آزادی مصمم‌تر و محکم تر به راهت ادامه خواهی داد. چرا که زندان دیگر ترسی ندارد و حتی گاهی برای تجدید خاطرات و دیدن یاران روزهای سخت دلتنگ هستی.

شاید بد نباشد همه کسانی که آرمانی دارند و هدفی و برای آن مبارزه می‌کنند برای مدت کوتاهی هم که شده به زندان بیایند، البته شاید آمدنتان را بتوانید برنامه ریزی کنید ولی خروجتان از اینجا را خدا می‌داند.

 
فائزه هاشمی
زندان اوین – بند زنان
۱۵ / ۹ / ۹۱

  


 
 

Things you can do from here:

 
 

نامه‌ای برای یگانه‌ترین سیران، دختری که در آتش بی‌کفایتی مسئولان سوخت

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 


فرزانه جلالی
در جایی خواندم همکلاسی‌هایت با دست و صورت سوخته برای نمایندگان  

 

سیران گیان!
چند روز از آن روز سرد پاییزی می‌گذرد؟‌‌ همان روزی را می‌گویم که تو از خواب بیدار شدی؛ کتاب فارسی و دفتر نقاشی‌ات را در کیف گذاشتی. لباس مدرسه‌ات را پوشیدی. راستی لباست آن روز چه رنگی بود؟ اصلا اجازه می‌دهند لباس‌های رنگی بپوشی؟ دفتر نقاشی را چرا برده بودی؟ شما که آن روز زنگ نقاشی نداشتید؟ می‌خواستی بهار را نقاشی کنی؟ که دیگر از سرما خبری نباشد؟ راستی آن روز صبحانه خورده بودی؟ و بعد به مدرسه رفتی. سر کلاس بودی و حواست بود؟ یا اصلا فکرش را هم نمی‌کردی؟ بخاری آتش گرفت و تو سوختی... و بعد هیچ‌وقت نه به آن کلاس و نه به هیچ کلاس دیگری برنگشتی. می‌ترسم از درس‌هایت عقب بمانی...
این روز‌ها با «درد» می‌گذرند اما می‌دانم این درد، کمتر از دردی است که تو و همکلاسی‌هایت کشیدید. نمی‌دانم در آن لحظه که بخاری آتش گرفت روی کدام نیمکت، و در کدام ردیف نشسته بودی که آنقدر زیاد سوختی. نمی‌دانم چندمین نفری بودی که تلاش کردی دری را که دستگیره نداشت با زور باز کنی تا کمتر بسوزی. نمی‌دانم چند بار با چه توانی جیغ زدی، داد زدی، کمک خواستی. چه کسی را صدا زدی؟ مادرت را، پدرت را، معلم یا مدیر مدرسه را؟ حتی شاید خدا را. باورت نمی‌شد تو می‌سوزی و کسی صدایت را نمی‌شنود...

کیژۆله ی کوردستانه‌کم!
می‌خواهم خاطره‌ای برایت بگویم. کلاس دوم ابتدایی بودم. در روستای سروآباد. یادم نیست پاییز بود یا زمستان ولی سرد بود. زنگ تفریح که با همکلاسی‌هایم در حیاط مدرسه بازی کرده بودیم سردم شده بود. به کلاس رفتم و دست‌هایم را روی بخاری گرفته بودم تا گرم شوند که چیزی داخل بخاری ترکید، آتش از بالای بخاری بیرون زد. چند ثانیه بیشتر طول نکشید که دست‌هایم سوختند. آن روز مدیر مدرسه گفت: گریه نکن، بزرگ می‌شوی فراموش می‌کنی. بیست سال از آن روز می‌گذرد. مدیر درست می‌گفت. خیلی زود فراموش کردم. فراموش کردم که با آن دست‌های سوخته هیچ کاری نمی‌توانستم بکنم که لباس پوشیدن و بستن بند کفش‌هایم وظیفهی پدرم شده بود. خواهرم مشق‌هایم را می‌نوشت. وقتی برادرم با نگاه کردن به دست‌هایم حالش بد می‌شد مادرم بغض می‌کرد. فراموش کردم که همه این‌ها فقط به خاطر بخاری نفتی کلاس بود. حالا بیست سال از آن زمان می‌گذرد، اما انگار بخاری‌های نفتی هنوز سهم ما در روستا‌ها است.

خویشکه چکوله که‌م!
تو رفتی و هم کلاسی‌هایت را تنها گذاشتی. این روز‌ها تصویر بیشترشان را دیده‌ام. بعضی درصد سوختگیشان بیشتر و بعضی کمتر است. می‌توانم بگویم دست‌های همه آن‌ها سوخته است. دست‌هایی که باید مداد در دست بگیرند و مشق بنویسند، دست‌هایی که باید برای بهترین انشای کلاس کف بزنند، دست‌هایی که باید زنگ تفریح دور گردن همدیگر بیندازند و لی‌لی بازی کنند. داغِ رفتن تو تمامی ندارد سیران. ما مانده‌ایم و همکلاسی‌های دست و صورت سوخته‌ات. همکلاسی‌هایت چگونه می‌توانند دل خوش کنند به کمک‌های درمانی مسئولانی که به خود زحمت حتی عذرخواهی نداده‌اند. چگونه امید ببندند به فرهنگی که هویت زنانه‌مان را با صورتهای زیبا و بدون نقص پیوند زده است. چگونه با دست‌های سوخته رنج زن بودنشان را بنویسند. چگونه فریاد دادخواهی سردهند اگر کسی به فریاد حنجرهٔ سوخته‌شان نرسد.

رۆلەی شیرین!
این نامه را با زبان فارسی نوشتم تا آن‌هایی که زبان مادریمان را عاملی برای تفکیک و جدایی و نشنیدن درد‌هایمان می‌دانند؛ بتوانند بخوانند. فارسی نوشتم تا آن‌هایی بخوانند که بیست سال پیش نیز عامل سوختن دست‌های دیگری بودند. برای آن‌هایی می‌نویسم که آنقدر سرشان به انرژی هسته‌ای و لبنان و فلسطین و سوریه گرم است که یادشان رفت ۳۸ کودکی که در آتش سوختند به کمک مالی برای زنده ماندن و زندگی کردن نیاز دارند. برای مدیر مدرسه‌ای که از تعمیر دستگیر‌ه در کلاس غافل شد.
برای نمایندگان شوراهای شهر و مجلسی که سرگرم محدود کردن بیشتر زنان و دختران این کشور هستند. برای آن‌هایی که در همین روز‌ها که دست‌های سوخته همکلاسی‌هایت هنوز از ظلم بر آن‌ها حکایت می‌کند، برای محدود کردن سفرهای روزهای آینده‌ات تو را نیازمند رضایت قیم و ولی می‌کنند.
برای وزیر آموزش و پرورشی که شاید مدرسه‌ای در روستایی را به هیچ انگارد و زمانی که خبرنگاری از او می‌پرسد اگر دختر خودتان به جای یکی از آن دختران بود، چه می‌کردید، ناراحت می‌شود و با کنایه می‌گوید: «دست شما درد نکند»؛ این نامه را نوشتم تا او نیز بخواند تا به او بگویم، دست شما درد نکند جناب وزیر، آن‌ها دختر وزیر نبودند، آن‌ها فقط دختر بودند؛ دختران روستا، دخترانی که هنوز گرمای بخاری‌های بیست سال پیش را مشق می‌کنند.
این نامه را به فارسی نوشتم تا شاید آن‌هایی که بر جایگاه قدرت تکیه زده‌اند اندکی به خودشان بیایند. سیران حالا که دیگر نیستی بگذار بگویم: می‌دانستی از‌‌ همان نزدیکی‌های شما، لوله‌هایی بزرگ، گاز به ترکیه صادر می‌کنند؟ می‌دانم که عمرت آنقدر نبود که درس تان به جایی برسد که در کتاب بخوانی سرزمینی که در آن زندگی می‌کردی، دومین مخازن گاز جهان را دارد. می‌دانم هنوز درس تان به اینجا نرسیده بود؛ اما می‌دانی همکلاسی‌هایت با آن صورت‌های چروکیده وقتی سال‌ها بعد در کتاب‌هایشان این را بخوانند، چه حالی پیدا می‌کنند.
این نامه را برای جراحان پوست و زیبایی که روزی صد‌ها عمل جراحی را انجام می‌دهند، می‌نویسم شاید داوطلبانه مسئولیت جراحی حتی فقط یکی از دوستانت را به عهده بگیرند. برای فعالین حقوق بشر که..... و برای خودم می‌نویسم تا فراموش نکنم بر تو و همکلاسی‌هایت چه گذشت.

در جایی خواندم همکلاسی‌هایت با دست و صورت سوخته برای نمایندگان مجلس سرود خوانده‌اند. با خود عهدی بستم که روزی به شین‌آباد خواهم رفت. تمام همکلاسی‌هایت را پیدا می‌کنم. با شاخه گلی سرخ به نشانه ‌زیبایی‌ات بر سر خاکت خواهیم آمد و سرودی خواهیم خواند.
 

  نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.  



 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۹۱ آذر ۲۴, جمعه

خواهر ستار بهشتی: مادرم را کتک زدند/ محمد نوری زاد: اگر ضرب و شتم و بی ادبی ...

 
 

Отправлено вам пользователем Protester через Google Reader:

 
 

источник: سایت خبری تحلیلی کلمه, Автор: مانی, дата: 13.12.12

کلمه- زهرا صدر: سحر بهشتی خواهر ستار پس از بازگشت از مراسم چهلم برادر خود با اعلام اینکه خانواده اش در این مراسم توسط ماموران ناجا کتک خورده اند می گوید که مادرش را طوری کتک زده اند که پایش بشدت آسیب دیده است. محمد نوریزاد نیز با اشاره به جمعیت کمی که در مراسم چهلم ستار بهشتی شرکت کرده بودند به کلمه می گوید که مردم را ترسانده اند، آنقدر که تنها چهل نفر توانسته بودند در این قبرستان و در کنار خانواده حاضر شوند.

به گزارش کلمه، خانواده ستار بهشتی که امیدوار بودند حداقل بتوانند با برگزاری مراسم چهلم تسلی خاطری برای دل های داغدارشان پیدا کنند، عصر امروز در قبرستان رباط کریم با حضور سنگین نیروهای امنیتی رو به رو شدند که نه تنها برای اندک افراد شرکت کننده ایجاد مزاحمت کرد، بلکه مادر بیمار ستار بهشتی را نیز مجروح کردند.

سکوت نسبی خانواده ستار بهشتی طی چهل روز گذشته با این امید بود که ماموران قول برگزاری یک مراسم معمولی چهلم را به آنان داده بودند. اما مراسمی که قرار بود در آرامش کامل برگزار شود با دخالت پلیس به خشونت کشیده شد و نیمه کاره به پایان نرسید.

بر اساس این گزارش قرار بود این مراسم از ساعت ۳ تا ساعت ۵ بعدازظهر‬ برگزار شود اما اجازه ندادند حتی قبل از ساعت ۵ مردم با آرامش از امامزاده خارج شوند.

این در حالی است که شب پیش از مراسم نیز ماموران ناجا اعلامیه ها ی ستار بهشتی را پاره کرده و مغازه داران و شهروندان را تهدید کرده بودند که در مراسم شرکت نکنند.

گفتگوی کلمه با محمد نوریزاد و سحر بهشتی را با هم می خوانیم:

سحر بهشتی: خانواده ام را کتک زدند؛ پای مادرم به شدت آسیب دید‬

سحر بهشتی خواهر ستار با اعلام اینکه خانواده اش در این مراسم توسط ماموران ناجا کتک خورده اند می گوید که مادرش را طوری کتک زده اند که پایش بشدت آسیب دیده است.

خواهر ستار بهشتی همچنین با بیان اینکه ماموران تلاش کردند برادرش را بازداشت کنند به کلمه می گوید که با وساطت مردم و حضار برادرش را رها کردند اما در حال حاضر اعضای خانواده از نظر روحی در شرایط بسیار نامناسبی هستند.

به گفته ی وی درگیری ها و تنش ها در پایان مراسم در امامزاده رخ داده و ماموران همزمان با ضرب و شتم و بازداشت اقدام به پراکنده کردن حاضران کردند.

محمد نوری زاد: اگر فحاشی و ضرب و شتم نمی کردند باید تعجب می کردیم

محمد نوریزاد، جهادگر و مستند ساز منتقد نیز در گفتگو با کلمه با اشاره به جمعیت کمی که در مراسم چهلم ستار بهشتی شرکت کرده بودند به کلمه می گوید که مردم را ترسانده اند، آنقدر که تنها چهل نفر توانسته بودند در این قبرستان و در کنار خانواده حاضر شوند.

نوریزاد که خود از زندانیان سیاسی پس از انتخابات است با اشاره به تنش های به وجود آمده در این مراسم می گوید: ماجرای ضرب و شتم و تندی و تنش و برخوردهای بی ادبانه و گستاخانه چیز تازه ای نیست همیشه بوده و از این به بعد هم خواهد بود یعنی غیر از این را ما باید تعجب کنیم. یعنی اگر یک روز دیدیم که مردمی یک مراسم برگزار کردند به آرامی سپری شده است، باید تعجب کنیم. وگرنه یک مامور امنیتی جوری تربیت شده یا او را طوری تنظیم کرده اند که فحاشی و ضرب و شتم کند و ناسزا بگوید و ماموریت خودش را انجام دهد.

این نویسنده ی منتقد در ادامه می افزاید: منتهی در نقطه مقابل ناراحتی، نگرانی، افسردگی و دلگیری من برای این بود که مراسم چهلم این مرد شریف با ۴۰ نفر برگزار شد آن هم با یک مرثیه خوانی که ماموران امنیتی گذاشته بودند بی وقفه توی باند بلندگو فریاد می کشید و چیزهایی را می گفت و حتی فرصت نمی داد که صدای مادر ستار بهشتی که اعتراض می کرد و فریاد می کشید، به گوش کسی برسد. به هر حال این، همه ی آن چیزهایی بود که می خواستم به شما بگویم.

محمد نوریزاد با تاکید دوباره بر اینکه "من بیش از آنکه گله مند یا نگران باشم از ضرب و شتم خانواده ستار بهشتی بسیار مکدر شدم از جمعیتی که آنجا بودند، چیزی حدود ۲۰ آقا و ۲۰ خانم مجموعا ۴۰ نفر"، می گوید: این همه ی جمعیتی بود که در چهلم این مرد بزرگ جمع شده بودند. این بود خروجی هزاران ابراز علاقه مردمانی باشد که نسبت به مرگ این جوان معترض بودند و ابراز نگرانی می کردند؟ همه هیاهو سر دادیم و اعتراض کردیم و خواستار برخورد شدیم و بعد چهلم او ۴۰ نفر بتوانند بر سر مزار او بیایند؟ من اصلا تصور نمی کردم یک چنین اتفاقی رخ دهد.

مردم را ترسانده اند/ کسی نمی داند اگر بگیرندش، چطور از بازداشت خارج خواهد شد‬

این فعال سیاسی در پاسخ به چرایی حضور نیافتن مردم در این مراسم تصریح می کند: من شخصا احساسم این است که ترس. یعنی مردم را ترسانده اند. و این ترس ناشی از ماجراهایی است که تا به حال شاهدش بودیم. که یک جوانی را می گیرند و می برند از تحصیل محرومش می کنند و در زندان شاهد ماجراهایی بودیم. که خود ستار بهشتی هم یکی از همان هاست. که وقتی شما را گرفتند معلوم نیست چه جوری از اینجا خارج خواهید شد. چنین چیزی یک ترس گسترده را در ذهن همه ایجاد کرده است که وقتی وارد مراسمی می شویم معلوم نیست انتهای این مراسم به کجا منجر می شود. و از این جهت باید بگویم که نیروهای امنیتی ما انصافا موفق بودند و باید بهشان تبریک گفت که مردم را ترسانده اند و امنیت خاطر آنها را برآشفتند. بله می ترسند. مردم می ترسند.

با مشت به سینه یک خانم کوبیدند/ برای غربت این جوان گریستم

وی در ادامه می افزاید: برخی را گرفتند، بعضی ها را بردند، بعضی ها را هم برخی از دوستان وساطت کردند که آزاد کنند. واقعا برخوردها پرتنش بود. با مشت به سینه یکی از خانم ها کوفتند.

نوریزاد همچنین می گوید: به هر حال من باز هم می خواهم بگویم که این چیز عجیبی نیست ما از چنین برخوردی نباید تعجب کنیم عمده نگاهمان باید متوجه برگزاری یک مراسم غریبانه برای این عزیز باشد.

وی در پایان تصریح می کند: من آنچنان می گریستم برای غربت این جوان که در هیچ مراسمی این چنین نگریسته بودم. غربت جوانی که هستیش را از او گرفتیم و بعد اجازه نمی دهیم که خانواده اش ضجه بزنند و ناله کنند و خودشان را تخلیه کنند بر سر مزار عزیزشان. و آنچه که بسیار بسیار آزار دهنده بود حضور لباس شخصی ها و ماموران امنیتی در همه جا یعنی حضور فراگیرشان بود ۴۰ نفر شرکت کننده در محاصره ۴۰ مامور امنیتی بودند. جدای از پلیس هایی که با لباس فرم و یونیفرم رسمی مراقبت می کردند. ولی واقعا ۴۰ زن و مردی که آمده بودند از جاهای مختلف با بستگان خود ستار بهشتی در محاصره ۴۰ ماموران امنیتی و لباس شخصی بودند که مراقب بودند و عکس و فیلم گرفتند از همه.


برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید.


 
 

Здесь вы можете:

 
 

روایت تصویری مراسم چهلم ستار بهشتی؛ روزی که پلیس در آزمون عقلانیت رفوزه شد

 
 

Отправлено вам пользователем Protester через Google Reader:

 
 

источник: سایت خبری تحلیلی کلمه, Автор: ویرایشگر کلمه, дата: 13.12.12

کلمه: عصر پنجشنبه مراسم چهلمین روز درگذشت ستار بهشتی که در بازداشتگاه پلیس کشته شد، بر سر مزار او واقع در امامزاده محمدتقی رباط کریم برگزار شد. اما ماموران نیروی انتظامی که این وبلاگ نویس/ کارگر/ جوان/ زندانی سیاسی را در بازداشتگاهی غیرقانونی شکنجه داده و کشته اند، حتی به مراسم یادبود او هم رحم نکردند.

به گزارش کلمه، خانواده او در چهل روز گذشته سکوت کرده بودند، با این وعده ی دادستانی که لااقل این خانواده خواهند توانست مراسم چهلم را با آرامش برگزار کنند. اما نیروی انتظامی که مامورانش متهمان اصلی شکنجه و قتل ستار بهشتی هستند، نگذاشتند این مراسم هم با آرامش برگزار شود. حضور پرتعداد نیروهای لباس شخصی از همان ابتدا نشان می داد که آنها نمی خواهند حتی به مراسم چهلم قربانی خود هم رحم کنند.

خواهر و مادر ستار بهشتی غریبانه عکس او را در دست گرفته بودند و گروه نه چندان زیادی از مردم نیز که اکثرا از اهالی محل بودند، در قبرستان حاضر شده بودند تا با این خانواده داغدیده ابراز همدردی کنند. مادر عکس جگرگوشه را در دست گرفته بود، راه می رفت و می گفت: پسرمه، برایش گریه نمی کنم، افتخار می کنم… او غیر از نام ستار، نام برخی دیگر از شهدای سرکوب های پس از انتخابات را هم بر زبان می آورد. برخی از خانواده های شهدای سبز هم در این مراسم حضور یافته بودند تا با این خانواده عزادار همراهی و همدردی کنند.

تازه چند روزی بود که سنگ قبر بر مزار او نصب شده بود. او را که هم به نام بهشتی بود و هم به صفت بهشتی شد، میراث داران شمع‌آجین‌کنندگان تاریخ، شکنجه کرده و کشته بودند، و حالا بر گرداگرد قبر او شمع‌هایی حلقه زده بود که غربت او را در چهلمین روز نمایندگی کند.

غربت او تا آنجا بود که ماموران لباس شخصی حتی از حضور چند نفر خانواده و آشنا و دوستدار بر مزار او هم می ترسیدند؛ طوری که به تعداد زیاد در قبرستان و اطراف آن حاضر شده بودند، از تک تک حاضران عکس و فیلم می گرفتند و در نهایت هم نگذاشتند خانواده ستار بهشتی با آرامش میهمانان و تسلیت گویان را بدرقه کنند.

مادر رنج کشیده ی ستار، هم او که با مرگ ستار نه فقط فرزندش را، که رفیق و پرستارش را هم از دست داده بود، تصویری از او را در دست داشت؛ به یادگار روزهایی که پسرش از او که در بستر بیماری بود پرستاری می کرد. او مدام می گفت: نمی گذارم خون پسرم پایمال شود.

مادر ستار چندی قبل در مصاحبه ای از این گفته بود که دخترش را، سحر بهشتی را، تهدید کرده اند که مصاحبه نکند. به او گفته اند که اگر به خودش رحم نمی کند لااقل به کودک خردسال شش ماهه اش رحم کند!

خواهر ستار بهشتی هم دیروز در گفت و گو با کلمه تایید کرده بود که از او خواسته شده مصاحبه نکند. او ابراز امیدواری کرده بود که پس از اینهمه فشار و آزار خانواده، لااقل اجازه دهند مراسم چهلم برادرش در آرامش برگزار شود. اما نگذاشتند. خواهر ستار با صدای بلند می گفت: برادرمه، تاج سرمه، افتخارمه … که ناگهان!

ناگهان همه چیز عوض شد. مراسم در حال پایان بود؛ در واقع تمام شده بود. خانواده که متوجه تحرکات مشکوک ماموران شده بودند، گفتند که نمی خواهند اتفاق ناگواری بیفتد. حدود ساعت چهار بود که اعلام کردند مراسم تمام شده، و از حضور همه تشکر کردند. مردم هم به تدریج در حال خروج از امامزاده بودند. اما ماموران ناگهان هجوم آوردند. برادر ستار را می خواستند بازداشت کنند. مادر جلو رفت. یک بار آن پسر دیگرش را برده بودند و نیاورده بودند. او را زدند، هل دادن، کتک زدند اما کوتاه نیامد. تمام پیراهن مشکی اش خاکی شده بود…

مادر ستار بهشتی گناهکار بود، چون می خواست برای بزرگداشت پسرش مراسم برگزار کند. گناهکار بود، چون پسرش را طوری تربیت کرده بود که هرچه بازجویان می خواستند نپذیرد. او گناهکار بود، مانند مادران همه شهیدان جنبش سبز که گناهشان تربیت جوانانی آزاده و شجاع است. گناه او همین بود که بارها فریاد زد: نمی گذارم خون پسرم پایمال شود!

ماموران پسرش را کشتند، و مسئولان در چشمان مادر ستار نگاه کردند و به او دروغ گفتند. نه حرمت خون پسرش را نگه داشتند و نه حرمت مراسم او را. با کمال وقاحت ادعا می کنند که پرونده با روال خوبی در حال پیگیری است، اما همزمان مراسم آرام و محدود این قربانی وحشی گری های خود را هم نمی گذارند با آرامش تمام شود.

از کدام غصه باید قصه گفت؟ از پای کبود و زخمی گوهر عشقی، مادر ستار، یا از اینکه او در حالی از پلیس کتک خورده که بیمار بوده؟ و یا از اینکه هنوز موهای او که ماموران حکومت اسلامی کشیده و کنده بودند، بر روی پیراهن او باقی بود، و یا از لباس نویی که می گفت امروز برای عروسی ستار بر تن کردم و آن را پاره کردند….

ماموران علاوه بر ضرب و شتم این مادر هفتاد و چند ساله، خواهر و برادر ستار را هم کتک زدند و روسری از سر سحر بهشتی کشیدند. آنها سپس مردم را هم متفرق کردند و امامزاده تا چند ساعت بعد در قرق آنها بود. هرچند هنوز مردمی بودند که تازه از راه رسیده و آدرس را پیدا کرده بودند و غافل از آنکه مراسم قبل از موعد مقرر (ساعت ۵) به پایان رسیده و بدون توجه به مامورانی که هنوز در حال فیلمبرداری از افراد حاضر در محل بودند، درباره مکان قبر ستار بهشتی پرس و جو می کردند.

عقلانیت حکم می کرد که حالا که پسر یک خانواده را کشته اند، حالا که برای مراسم او نه مسجد گرفته شده و نه جایی در مرکز شهر، حالا که هرچه مسئولان گفته اند این خانواده پذیرفته اند تا بتوانند در چهلمین روز درگذشت عزیزشان در آرامش میزبان همدردی مردمان باشند، حالا که هنوز قاتل او شناسایی نشده با صحنه سازی و فریبکاری از مادر او رضایت غیرقانونی گرفته اند و حالا که برای این خانواده ی مظلوم پناهگاهی جز خدا باقی نگذاشته اند، لااقل بگذارند یک مراسم آرام و بی حاشیه برای او برگزار شود. اما نشد و نگذاشتند.

امروز پلیس و ماموران امنیتی، پس از مردودی در آزمون عدالت و شجاعت و صداقت، در آزمون عقلانیت هم رفوزه شدند.

‌* * *

مجموعه گزارش های کلمه درباره شکنجه منجر به قتل ستار بهشتی در بازداشتگاه پلیس، جزئیات روند افشای این موضوع، واکنش های رسمی به آن، حمله نیروهای امنیتی به مراسم چهلم او و همه آنچه را باید درباره این قربانی مظلوم بدانید، در صفحات زیر بخوانید. این خبرها به ترتیب زمانی، از آخر به اول، مرتب شده است:

خواهر ستار بهشتی: مادرم را کتک زدند/ محمد نوری زاد: اگر ضرب و شتم و بی ادبی نمی کردند تعجب می کردیم
پلیس اعلامیه های ستار بهشتی را پاره کرد و به ایجاد رعب و وحشت در میان مردم پرداخت
۴۰ روز گذشت؛ خانه دیگر نخندید و مادر بر سینه کوبید
چهلمین روز درگذشت ستار بهشتی؛ آزمونی دیگر پیش روی پلیس و دستگاه های امنیتی
نامه محمد‌امین هادوی به صادق لاریجانی: شما مسئولیت دارید؛ برای پیگیری خون ستار بهشتی چه کرده‌اید؟
عکس/ مزار ستار بهشتی در قبرستان رباط کریم
احمدی مقدم: رییس پلیس فتا بخاطر فشار رسانه ها برکنار نشد!
نمایندگان از قول پزشکی قانونی: مرگ ستار بهشتی عامل خارجی نداشت!
پاسخی به سخنگوی قوه قضاییه/ آقای اژه ای! این ۲+۱۰ پرسش تا پل صراط همراه شماست
آقای محسنی اژه ای! آیا خانواده ستار بهشتی می توانند مراسم چهلم برگزار کنند؟
پیشنهاد علی مطهری به وزیر کشور و ناجا: در نامه ای از خانواده ستار بهشتی عذرخواهی کنید
برکناری رییس پلیس فتا و تایید ضرب و شتم ستار بهشتی در بازداشتگاه
مادر ستار بهشتی: حکم بازداشت دخترم را نشان دادند تا از من رضایت بگیرند
کوثری، نماینده مجلس: هر‌کسی می‌گوید بازداشتگاه غیرقانونی داریم غلط کرده است/ فرمانده فتا استعفا ندهد
احمدی مقدم: پلیس تقصیری ندارد؛ نیتی برای مرگ نبود؛ فرمانده پلیس فتا استعفا نمی دهد
مادر ستار بهشتی: پسرم را ماموران دفن کردند/ حتی نگذاشتند برای آخرین بار صورتش را ببینم
نشریه موتلفه «اسلامی» می گوید این زندانی از ترس سکته کرده است!
نماینده ویژه مجلس: ستار بهشتی در زمان مرگ، در یک محل غیر قانونی بازداشت بوده است

دادستانی تهران: احتمال مرگ بر اثر شوک ناشی از ضربه به نقاط حساس بدن
واکنش یک وکیل دادگستری به اطلاعیه دادستانی: «ارعاب منجر به مرگ» هم مصداق قتل است
یک نماینده مجلس: محل نگهداری ستار بهشتی غیرقانونی بود
مرگ بر اثر استرس بازجویی؟! مردم را هالو فرض نکنید
پاسخی به دو نماینده مدعی اصولگرایی: بی تقوایی حدی دارد؛ اگر خجالت نمی‌کشید لااقل ساکت باشید
مجمع مدرسین حوزه: پیروان حسین چگونه مرگ جوانی را که به اتهام اعتراض دستگیر شده، می پذیرند؟
یک نماینده مجلس پس از شنیدن خبر ستار بهشتی از حال رفت!
بیانیه جمعی از اصلاح طلبان مازندران: قتل ستار بهشتی، ادامه راه و روش معاویه و یزید بود
بیانیه دوم ۴۱ زندانی سیاسی؛ جای عامل جنایت و شاهد جنایت عوض شد
سر نخ های مهم در پرونده قتل ستار بهشتی/ علت دقیق مرگ چه بود
دوربین های زندان، دروغ پلیس فتا را برملا کرد/ چرا زندانی سیاسی عمودی می رود، افقی بر می گردد؟
ستار بهشتی، نمونه پیوند طبقات فرودست با جنبش سبز
اگر با خاطیان کهریزک برخورد می شد، شاهد ماجرای ستار بهشتی نبودیم
گفته ها و ناگفته های اژه ای درباره ستار بهشتی/ پذیرش تلویحی شکنجه و قتل در زمان بازداشت
فیلمی از مزار ستار بهشتی + فایل صوتی آخرین سخنان او قبل از آخرین بازداشت
شهادتنامه ۴۱ زندانی سیاسی بند ۳۵۰: ستار بهشتی شکنجه شده بود
ادامه رفتار غیر مسئولانه حاکمیت درباره سرنوشت یک زندانی/ تصویر شکایتنامه ستار بهشتی از شکنجه در زندان
تهدید خانواده ستار بهشتی از سوی ماموران: حق ندارید در زمان تغسیل جنازه حضور داشته باشید
تماس ماموران با عموی ستار بهشتی: فردا جنازه را در کهریزک تحویل بگیرید
جنایت در زندان/ تماس ماموران با خانواده ستار بهشتی: قبر بخرید و فردا جنازه را تحویل بگیرید
بازداشت و ضرب و شتم ستار بهشتی، فعال مدنی


 
 

Здесь вы можете: