۱۳۹۱ آذر ۲۲, چهارشنبه

نگاهی متفاوت به شکل گیری جمهوری اسلامی

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 

via سایت خبری تحلیلی کلمه by کلمه on 12/11/12

سیدعلیرضا حسینی بهشتی

*بسیاری در روایت اقتصادی از پیش نویس قانون اساسی صحبت از اندیشه‌های چپگرایانه و سوسیالیستی آقای بهشتی و تاثیر آن در شاکله اقتصادی قانون اساسی می زنند. همیشه در لوای این روایت ، اتهاماتی هم مطرح می‌شود و این‌گونه نیست که راویان آن دوران، تنها شامل برداشتی مثبت از این اندیشه های اقتصادی باشد. از طرفی برخی، ریشه‌ی بسیاری از اندیشه‌های چپگرایانه اقتصادی دوران بعدی، حتی دولت موسوی، را هم به اندیشه‌های آقای بهشتی ربط می‌دهند. می بینیم از همان ابتدا راست بازار به شدت بر روی این نگاه موضع دارند و می‌گویند همین‌ها بودند که از همان ابتدا آجرهای اقتصادی کشور را کج گذاشتند و شدند دشمن اقتصاد آزاد. روایتی متفاوت از این دارید؟

اتفاقاً من در تنظیم آثار آقای بهشتی به نکات خیلی صریحی از صحبت‌های ایشان برخورد کردم نشان می داد رسماً و قطعاً با دولتی شدن تمامیت اقتصاد مخالف بودند. اخیرا هم متن گقتگوی ایشان با دو تن از اعضای شورای مرکزی سازمان چریک های فدایی خلق (اکثریت) که در سال ۱۳۵۹ انجام گرفته برای اولین بار در سایت بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی منتشر شده که در این باره تصریح دارد و تجربه اقتصاد سوسیالیستی در نظام های کمونیستی را از این لحاظ نقد کرده و شکست خورده توصیف می کنند. بهترین راه سنجش نظرات اقتصادی آقای بهشتی این است که به آثار ایشان مراجعه شود. یک اثر از ایشان که «بانکداری، ربا و قوانین مالی در اسلام» بود که چاپ شده و دو اثر دیگر ایشان هم که یکی بحث «مالکیت در اسلام» است انشاء الله امسال منتشر می‌شود و دیگری هم تحت عنوان «نظام اقتصادی در اسلام» چاپ می‌شود. از سوی دیگر واقعیت این است که گاه حتی در سطح کارشناسانمان راجع به بحث نظریات و دیدگاه‌های اقتصادی دچار نوعی ساده‌سازی صورت مساله هستیم. یعنی فکر می‌کنیم که یا باید طرفدار دولتی کردن و اقتصاد سوسیالیستی باشیم یا باید اقتصاد بازار آزاد را به آن شکلی که در دوران ریگان و تاچر توسط راست جدید مطرح شده قبول داشته باشیم. اما مکاتب اقتصادی دنیا و نظام‌های اقتصادی دنیا بسیار متنوع هستند. برای مثال، آیا ما می‌توانیم افتصاد کشورهای اسکاندیناوی را یک اقتصاد بسته سوسیالیستی به آن معنا که در شوروی مطرح بود بدانیم؟ قطعاً این طور نیست. حتی در مورد چین، با تمام ایرادات و انتقاداتی که نسبت به نظام سیاسی آن داریم، آیا می‌توانیم بگوییم که نظام اقتصادی این کشور شبیه نظام اقتصاد سوسیالیستی اتحادیه جماهیر شوروی است ؟ قطعاً این طور نیست.

* شمامی گویید در آثار ایشان به ادله ای در مورد مخالفت ایشان با اقتصاد دولتی برخورد می کنید اما در عمل موضع ایشان در مورد عدالت، مالکیت و بانک داری و …کاملا عکس این را نشان می دهد.

باید دید مستندات کسانی که چنین چیزی را مطرح می کنند چیست. درباره دولتی شدن اقتصاد ایشان کاملاً مخالف بودند و به صراحت در این باره سخن می‌گویند. اما نسبت به سرمایه‌داری بدون حد و مرز بدون در نظر گرفتن مسائل جامعه هم منتقد بودند. ببینید این که می‌گویم لازم نیست شما حتماً این سمت باشید یا آن سمت برای همین است. درست تر این است که بگوییم دیدگاه اقتصادی آقای بهشتی به نظریه های دولت رفاه نزدیک است و اقتصاد مینیمالیستی و بازار آزاد راست جدید را با استنباط دینی خود سازگار نمی دانست.

* این تحت تاثیر افکار انقلابی است یا ریشه در یک بنیان اقتصادی مورد پذیرششان دارد؟

نه، ببینید! دیدگاه‌های اقتصادی آقای بهشتی از اواسط دهه ۳۰شکل می‌گیرد و از همان موقع ایشان بحث‌هایشان را مطرح کردند. ممکن است بعداً این بحث‌ها تکامل پیدا کرده باشند اما شالوده و چارچوب بحث همان است. بنابراین شکل گیری دیدگاه اقتصادی ایشان به چند دهه قبل از انقلاب بر می گردد. مدت اقامت ایشان در آلمان کمک می‌کند که این تفکرات اقتصادی دقیق‌تر شود و با مطالعات و مشاهدات عینی هم همراه شود. مثلا ایشان وقتی می‌‌خواهد راجع به بیمه حرف بزند مدت‌ها رفته است در شرکت‌های بیمه کسب تجربه کرده و طرز کار آنها را دیده، نظرات آنها را خواسته و مستندات آنها را گرفته است. لذا با طرز کار بیمه آشنا است و بعد می‌آید و اظهار نظر می‌کند. همین‌ طور در رابطه با مساله بانک و بانکداری. یعنی اصلاً این طوری نیست که یک بحث انتزاعی بر اساس مطالعه چند کتاب مطرح کند.

* یعنی می‌شود گفت ایشان تحت تاثیر مکاتب اقتصادی آلمان است ؟

نه نمی‌شود گفت. می‌خواهم بگویم که ایشان با نظام سرمایه‌داری غرب کاملاً آشنا است و کمتر افرادی را در میان روحانیون داریم که تا این حد به اقتصاد ورود داشته باشد آن هم به صورت متمرکز. بنابراین روایت هایی که گاهی از ایشان می شود از دایره اعتدال خارج است . ایشان نه ادبیات صرفا سوسیالیستی داشته و نه به طور مطلق طرفدار بازار آزاد بوده است. این درست است که نسبت به مساله عدالت اجتماعی ایشان از ابتدا تاکید داشته و حساس است و تا آخر هم حساسیتش سر جایش بود. برخی مدام این را نشانه نگاه چپ افراطی برای ایشان مطرح می کنند، در حالی که این طورنیست. مگر همه نظریه پردازانی که بر عدالت اجتماعی تأکید دارند سوسیالیست محسوب می شوند؟ در این صورت جان رالز و آمارتیا سن را هم باید سوسیالیست دانست که قطعا صحیح نیست.

*اما ایشان از بانیان برخی طرح ها بودند که مالکیت سرمایه داران را زیر سئوال می برد.

در همین کتاب «نظام اقتصادی در اسلام» می بینیم که در بحث تفسیر آیات مربوط به انفاق ایشان بحث انفاق را در چهار یا پنج جلسه باز می‌کند. در این جلسات صاحبنظران دیگری هم هستند و وارد بحث گفت‌وگو می‌شوند. آقای بهشتی می‌گوید که به مساله انفاق صرفا نباید به عنوان یک عمل مستحبی و خیرخواهانه نگاه کنید. وقتی که فاصله طبقاتی زیاد می‌شود، انفاق به صورت یک امر واجب در می‌آید. بعد می‌گوید این گونه نیست که آن فردی که ثروتمند است تصور کند من وضعیت مالی خوبی دارم و دیگران باید فکری به حال خود بکنند. بلکه باید متوجه شود که وقتی اختلاف طبقاتی زیاد می‌شود، امنیت اجتماعی خود او هم به خطر می‌افتد. پس اختلاف در آمد میان طبقات، مسئله ای اجتماعی است و نه مربوط به حوزه فردی. بنابراین حکومت اسلامی باید کاری ‌کند که اختلاف طبقاتی زیاد نباشد تا بزه‌کاری‌ها و ناهنجاری‌ها زیاد نشود.

*و دقیقا همین جا بنیان های رویارویی با سرمایه داری در انقلاب تازه پا گذاشته می شود؟

آقای بهشتی همان طور که در قانون اساسی مطرح است به سه بخش دولتی، بخش تعاونی و بخش خصوصی اعتقاد دارد. از طرفی در تنظیم مباحث اقتصادی قانون اساسی دو نکته را باید توجه داشت. یکی این که اساساً آقای بهشتی عضو کمیسیون تنظیم مباحث اقتصادی نیست. وی تنها به عنوان یکی از اعضای مجلس خبرگان نظر می‌دهد. اسامی اعضای کمیسیون مشخص است. نکته دوم این است که در آن موقع خیلی از افراد دیگر هم بودند که با ایشان همفکر بودند. بنابراین این که همه چیز را بخواهیم به عهده آقای بهشتی بگذاریم، منطقی نیست. مثلا مرحوم آقای مهندس سحابی در این رمینه بسیار به آقای بهشتی نزدیک بود. تازه جالب این است در فضای تبلیغاتی آن موقع که روزنامه‌ها و شب‌نامه‌ها و بیانیه های احزاب و گروه‌ها به آن شکل می داد، آقای بهشتی متهم به طرفداری از سرمایه‌داری هم می شد.

*یعنی می خواهید بگویید در همان دوران هم دو روایت بسیار متناقض در مورد نگاه های اقتصادی ایشان و تاثیرش در تدوین قانون اساسی وجود داشت ؟

این اتفاقاً نکته‌ای بود که می‌خواستم مطرح بکنم. ما به شدت نیازمند این هستیم که قضاوت‌های تاریخی‌مان را در مورد افراد با در نظر گرفتن بافتار تاریخی که افراد در آن بودند تجزیه و تحلیل کنیم و به داوری بنشینیم و گرنه، چون در فهم قضیه چون دچار خطا هستیم، داوری‌مان نیز دارای خطا است و داوری خطا درباره گذشته هیچ فایده‌ای ندارد و چراغ راه آینده نیست.

* آقای بهشتی عینی تر صحبت کنیم. وقتی خاطرات بنی صدر را مرور می‌کنیم می‌بینیم که بنی صدر بارها از بهشتی به عنوان کسی نام می‌برد که نمی‌گذارد سود بانکی وارد بازار بانک‌ها بشود و می‌گوید ربا است. بنی صدر روایت ها دارد از تقابل بهشتی با نظام بانکداری نوین.

اتفاقاً یکی از نکات جالب همین است . بسیاری از نظام‌های اقتصادی پیشرفته دنیا الان اصلاً سود بانکی ندارند. بنابراین این که بگوییم نشدنی است به نظر من الان تجربه ثابت کرده است که شدنی هست. زمانی این مباجث را آرمان‌خواهی‌های خیال‌پردازانه تصور می‌کردند اما الان خود نظام‌های سرمایه‌داری به این تجربه رسیده است که نباید سود بانکی داشته باشد و بهره‌ها صفر و یا کمی بالاتر از صفر است. آقای بهشتی در بحث ربا که قبل از انقلاب و متعلق به اوایل دهه ۵۰ است بطور مفصل درباره نظام بانکی مطلوب بحث کرده که مراجعه به آن را توصیه می کنم.

*سیستمی بدون سود بانکی سبب می شود که عملا مردم توجیهی برای سپردن پولیشان به بانک ها نداشته باشند.

آقای بهشتی می گفت سود باید در نهایت فقط برای کارمزد باشد. یعنی بانک و موسسه اعتباری هزینه‌هایی را دارد و این را باید از مشتری بگیرد. نه رقمی بیش از این. رقمی بیشتر از کارمزد را ربا می‌دانست .البته من دارم این بحث را ساده می‌کنم و مفصل‌ترش در کتاب هست. بنابراین آقای بهشتی دارد یک بحث مبنایی را دارد مطرح می‌کند. حالا اینکه آیا نظام اقتصادی کنونی ما با آن آرمان‌های آقای بهشتی تطابق دارد، آشکار است که تطابق ندارد. باید دید در کشوری مانند ژاپن که سود بانکی صفر است مردم چرا رغبت می کنند سپرده هایشان را به بانک ها بدهند.

*در همین آثارشان آیا اشاراتی به روند تدوین مباحث اقتصادی قانون اساسی شده است؟

اجازه بدهید مقدمتا بگوین که به اعتفاد من، کسی که می‌خواهد وارد تحلیل تاریخی آن زمان شود لازم است هفت موضوع را مدنظر داشته باشد. ما یک جامعه انقلاب کرده‌ای مواجه هستیم که خاطرات تاریخی دارد. یکی مشروطه هست. در سخنان آن روز این نگرانی را می‌بینید که نگذاریم اتفاقی که در مشروطه افتاد، دوباره اتفاق بیفتد. یکی دیگر از آنها بخصوص درمورد مجلس قانون اساسی، مساله مجلس مؤسسانی است که توسط رضاخان تشکیل شد و کاری که آن مجلس انجام داد.

*یعنی به نوعی به شدت دست به قیاس با تجربه های قبلی می زنند؟ و به همین دلیل زیر بار مجلس موسسان برای تدوین قانون اساسی نمی روند؟

به هر حال این نگرانی ها وجود داشت. یکی دیگر از مباحث که به شدت سایه‌اش تا اواخر دهه ۶۰ یا حداکثر تا زمانی که ما تثبیت نظام را داریم پر رنگ است، تجربه کودتای ۲۸ مرداد است. یعنی هراس از بازگشت نیروهای ضدانقلاب و اینکه ممکن است کودتا یا حمله‌ خارجی بشود. از طرفی مناقشات مربوط به مرحوم مصدق و مرحوم کاشانی را هم می بینید که تا مدت‌ها بر ادبیات سیاسی ما سایه افکنده بود. نکته چهارم و بسیار مهم، انحراف ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ است. کسانی که آن دوره بوده‌اند می‌دانند که این انحراف چه ضربه بزرگی زد. تا دو سه سال بعد از آن و تا نزدیکی انقلاب، نوعی بهت‌زدگی و آشفتگی در مورد هرگونه کار حزبی و تشکیلاتی با صبغه اسلامی است. پنجمین مساله، مسائل داخل زندان است. داخل زندان اتفاقاتی افتاده است که محقق بدون توجه آنها اصلاً نمی‌‌تواند وارد این مباحث شود. در داخل زندان دسته‌بندی‌هایی بوده است،‌ این دسته‌بندی‌ها را بایستی فهمید و مطالبی که بین این گروه ها مطرح بوده را باید شناخت.‌ مباحثی که آنجا مطرح شده، بسیار اهمیت دارد. چون همین‌ افراد بعداً می‌آیند و بازیگران صحنه سیاسی می‌شوند، چه در داخل حکومت و چه خارج از آن. نکته ششم مسائل مبارزان خارج از کشور مثل کنفدراسیون، اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان، و اتفاقات مربوط به مخالفان شاه در آمریکا و اروپااست. چون باز همین افراد هستند که پس از انقلاب بر‌می‌گردند و در فضای سیاسی کشور نقش ایفا می‌کنند. نکته هفتم که از همه مهمتر است، وضعیت کشور در آن موقع است. یعنی بستری که تصمیم های مربوط به تدوین قانون اساسی در آن گرفته می‌شود.

*یک کشور انقلابی…

کشوری که در آن انقلاب شده، حکومت مرکزی به آن شکل هنوز به وجود نیامده، در هر گوشه‌ای از کشور هر کسی صاحب ادعا و قدرت است. هنوز بسیاری از خوانین در روستاها دارای نفوذ هستند، مسائل قومیت‌ها، سطح مطالبات بسیار بالایی که در میان مردم که برخی از این مطالبات را خود شعارهای انقلاب به وجود آورده است. یکی از دغدغه های مطرح، همین اختلاف بسیار زیاد طبقاتی است که ارتباط زیادی با مسائل معیشتی مردم داشت و خیلی مهمی بود. در خود حکومت مساله بودجه، بسیار جدی شده بود. برای اینکه به علت اعتصاب شرکت نفت و دیگر بنگاه های اقتصادی، پولی برای اداره کشور در کار نبود. یکی از اصلی ترین مباحثی که در شورای انقلاب مطرح می‌شد این بود که این پول باید از کجا فراهم شود؟ از طرفی هر گروهی می‌رفت یک جایی را مصادره می‌کرد. به همین دلیل یکی از دلایل تاسیس سریع بنیاد مستضعفان ساماندهی همین مصادره ها بود تا مردم و کمیته های محلی خودشان دست به کار نشوند. بسیاری می‌رفتند جایی را مصادره می‌کردند و بعد آنجا را می‌گرفتند و از منافع‌اش استفاده می‌کردند. در حالی که اکر قرار بود مال فردی مصادره ‌شود این مال، متعلق به همه مردم بود. اما افراد و گروه‌ها رفته بودند خودشان آنجا را تصاحب کرده بودند.

*خب همین‌جا یک مکثی کنیم، چقدر آقای بهشتی در واقع در توسعه این دیدگاه مصادره‌ای نقش داشته‌اند؟ یکجوری اتهاماتی را حتی شفاهی می‌شنویم که مثلاً بهشتی در این تفکر مصادره ای اموال ثروتمندان نقش اصلی داشته است.

نه. چنین چیزی آن موقع مطرح نبود. باید نمونه های مستند ارائه شود تا واقعیت روشن شود. مصادره ها، بخصوص آن چه مربوط به اموال و دارایی های خاندان سلطنتی نیست حاصل تحرکات انقلابیون است نه شورای انقلاب.

*نگاه‌شان در مورد بنیاد، مصادره‌‌ها و ….چه بود؟

در مورد بنیاد، ببینید شروع کار بنیاد مصادره کاخ هاست. بعد شرکت‌ها و اموال کسانی مثل هژبر یزادنی و سرمایه‌دارانی که فرار کردند. ابدا مساله این نبود که برویم سراغ هر کسی که ثروتمند هست.‌

*اما تفکر جامعه این بود.

بله، جو عمومی جامعه این بود. مثل آنچه متاسفانه در دهه ۸۰ دوباره تکرار شد. ولی جو داخل شورای انقلاب اصلاً این نیست. مساله این است که مراجعه‌های بسیار زیاد و شکایت‌های مختلف از صاحبان اموال مطرح شد. مرحوم آیت الله طالقانی که دبیر شورا بودند، نگران این مساله هستند. مساله را مطرح می‌کنند و دنبال این هستند که سامانی بدهند به مصادره ها. دنبال افرادی هستند که بتوانند این داستان را اداره کنند.

*نمی شد به جای همراهی با جامعه جلوی ان را گرفت؟ نه اینکه با تفکرات چپ گرایانه تقویتش کرد؟

شورای انقلاب رهبری فکری جامعه را که به عهده نداشت. کار شورا همراهی با دولت موقت برای سامان دادن به امور بود. مثلا بنیاد پهلوی برای خودش موسسه بوده است، موسسات اینجوری زیاد بوده اند. نمی شد بگوییم رهایشان کنیم. اینها به لحاظ دارایی چه می‌شوند؟ کارمندانشان چه می‌شوند؟ بودجه‌شان چه می‌شود؟ اینها همه مساله بود. من می‌گویم شما با یک کشور کاملاً رها شده مواجه هستید که بایستی جمع‌و‌جور شود. این چیزی است که به دست دولت موقت و شورای انقلاب داده اند. شورا باید رسیدگی کند. درست است که شورا از طرف امام منصوب شده و مسوولیت اجرایی هم ندارد، ولی مسوولیت به عنوان جایگاه مجلس را دارد و بایستی تصمیم‌گیری‌های از این قبیل در آنجا انجام شود. حالا این بی انصافی است که بگوییم چون بهشتی و طالقانی در نظم دادن به مصادره ها سریع عمل کردند پس مدافع مصادره ها بودند.

*اما نهادهای دیگری موازی شورای انقلاب بودند که قرار بود کار اجرایی کنند.

در کنار شورای انقلاب صدها نفر و صدها حزب و گروه و تشکیلات دیگری هستند که خودشان را هم‌تراز با شورای انقلاب می‌دانند و برای خودشان کار می‌کنند و با ایده‌ها و عقاید خودشان. اجازه بدهید یک مثال بزنم. در همین تهران در ۲۲ بهمن مقدار زیادی اسلحه به دست مردم افتاده بود. گروه‌های چپ، مقدار زیادی تسلیحات با خودشان برده بودند. کارخانه‌ها را تصاحب کرده بودند. در همین تهران، کمیته مرکزی بر بعضی از مناطق تهران احاطه ندارد که هیچ، بعضی وقت‌ها که نمایندگانی از کمیته مرکزی می‌خواهد به آنجا بروند و کار آنجا را سامان دهند، کار به درگیری نظامی می‌کشد. یکی دوتا از این مناطق تهران خودمختار عمل می‌کردند. اصلاً‌ کاری نداشتند که مثلاً آقای مهدوی کنی مسوول کمیته هاست. آنها کار خودشان را می‌کردند. دستگیر می‌کردند، شکنجه می‌کردند، اموال را می‌بردند. البته کمیته ها کارهای خوب زیادی هم می‌کردند. شهربانی آن موقع‌ها وضعیت‌‌اش به قدری متزلزل هست که که در برخی از مناطق و شهرستان‌ها از کمیته‌ها خواهش می‌کردند که بیایید وحفاظت و حراست از شهربانی یا مثلاً کلانتری ما را شما به عهده بگیرید چون جان‌مان در خطر است.

*این ها مباحث کلی است . اما مثلا لیست ۵۳ نفری داریم در بسیاری از موارد اموالشان عیر قانونی مصادره شد و ۲۰ سال بعد توانستند مالشان را پس بگیرند. مانند هرندی و خلیلی و ….

چنین چیزی در آن سال‌های اول اصلاً بعید نیست. بعضی‌ وقت‌ها خطاهایی بوده. اما مردم باید بدانند که نه فقط آقای بهشتی بلکه تمام شورای انقلاب با این گونه برخوردها مخالف بوده است. شما دادگاه‌های انقلاب آن دوره را ببینید. چهرهایی هستند که اینها کاملاً خودسر عمل می‌کنند. به حدی که شورای انقلاب شکایت می‌کند و مساله را با امام مطرح می‌کند. آن افراد به کار خودشان را ادامه دادند و توجهی به شورای انقلاب نداشتند. ببینید مهم این است که باید توجه داشته باشیم در آن یکی دوسال اول انقلاب تا اواخر ۱۳۶۱، ما هنوز با یک نظام مستقر روبه‌رو نیستیم. بنابراین ابتدا تصور نظام مستقر را بگذارید کنار و بعد بروید سراغ بازخواست‌های تاریخی مربوط به آن زمان. ما با یک کشوری روبه‌رو هستیم که واقعاً در هر دقیقه آن یک اتفاقی در یک گوشه‌ای می‌افتد، هیچ مرجعی برای ساماندهی آن هنوز مستقر پیدا نکرده و شاید حالا این‌طور که من می‌فهمم یکی از دلایل تعجیل امام برای اینکه ارکان نظام زودتر شکل بگیرد و رفراندوم شود، مجلس تشکیل شود، و… بخاطر این است که زودتر این نظام استقرار پیدا کند. یکی از دلایلش این است. دلیل دیگر این است که مساله نگرانی بازگشت به وضعیت قبلی در میان است.

*درمورد پیش‌نویس قانون اساسی این نکته مطرح می شود که آقای بهشتی در کنار آیت در تغییر نظر امام در مورد آن پیش‌نویس نقش‌ داشته‌اند.برخی مانند کاتوزیان ، می گویند امام ابتدا با شالوده اصلی موافق بودند اما برخی مانند بهشتی ادعا کردند که این پیش نویس اسلامی نیست و قانون اساسی عربی است و با همین نگاه نظر امام در مورد پیش نویس قانون اساسی دولت موقت تعییر دادند. یک روایت هم هست که پیش‌نویس اولیه قانون اساسی با نظر موافق امام رو به رو بوده و حتی یکسری اصلاحات در حاشیه‌اش می نویسد و بهشتی حتی آن دست نویس ها را از امام تحویل می گیرد و می آورد اما بعد تردید هایی در مورد اسلامی نبود پیش نویس مطرح می کند.

نه این طور نیست. آقای بهشتی بر خلاف این دست حرف ها اصلا رابطه خاصی با آیت نداشت. اما اینکه بهشتی و آیت با هم دنبال سناریویی مانند تغییر پیش نویس قانونی بر طبق یک طرح از پیش تعیین شده بوده باشند و با هم کار کرده باشند، ابدا این طور نبوده است. از این گذشته، خود امام طراح نظریه ولایت فقیه است و افرادی مانند مرحوم آیت الله منتظری تبیین کننده آن. کافی است روزنامه های آن زمان را ورق بزنید تا انتقاداتی که نسبت به اسلامی نبودن پیش نویس مطرح شده را در آن پیدا کنید.

*پس چرا آقای بهشتی این طور سر بست تا نظر مثبت امام را در مورد پیش نویس قانون اساسی تغییر دهد

آیا هیچ سندی که این ادعا را ثابت کند ارایه شده است؟ ببینید! واقعیت تاریخی این است که اولاً برای قانون اساسی، یک پیش‌نویس برایش تهیه نشد. حداقل آنقدر که بنده اطلاع دارم قبل از پیروزی انقلاب دست کم دو پیش‌نویس در آن واحد در حال تدوین بوده است، یکی در ایران و یکی در خارج از کشور. خارج از کشور آقای حبیبی و دوستانشان هستند و داخل کشور آقای کاتوزیان و دوستانشان. بنابراین ما اصلاً با یک پیش‌نویس مواجه نیستیم. بعد از پیروزی تصمیم به تجمیع‌ این پیش نویس ها گرفته شد. شورای انقلاب اساساً در تدوین این قضیه کاملاً برکنار بوده است. این کاری است که زیر نظر خود امام انجام می شد. افراد و گروه‌ها می‌رفتند نزد امام و نظر می دادند. در شورای انقلاب این بحث پیش می‌آید که با این پیش‌نویس چکار باید کرد؟ این بحث در اسفند ۵۷ مطرح می‌شود. امام تاکید داشتند بایستی برای تعیین نظام، رفراندوم برگزار شود و یک بحث هم قانون اساسی است. مدت‌ها در شورای انقلاب این بحث بوده است که آیا این دو را باید یکجا رای‌گیری کرد؟ برخی می گفتند قانون اساسی که مردم هنوز نمی‌دانند محتوایش چیست، چطور می‌تواند مورد رفراندوم قرار گیرد؟ در جامعه هم برخی می گویند این پیش‌نویس اشکال هایی دارد وحتی بعضی‌ها خودشان قانون اساسی می‌نویسند و پیشنهاد می‌دهند.

*اما آقای بهشتی از جمله کسانی بود که با رفراندوم قانون اساسی مخالفت کرد

در آنجا چند نظر وجود دارد. آقای بهشتی مخالف رفراندوم قانون اساسی بود .اما برخی می گفتند بایستی قانون اساسی را به رفراندوم بگذاریم و همزمان کنیم با رای‌گیری و همه‌پرسی نظام جمهوری اسلامی. اما جمع‌بندی‌ها به این نتیجه می‌رسد که این درست نیست. ایشان و آقای مهندس سحابی‌،‌ آقای مهندس بازرگان، و خیلی‌های دیگر می گفتند نمی‌شود قانون اساسی که مردم نخوانده‌اند را به رفراندوم گذاشت. بالاخره تصمیم گرفته می‌شود برای تعین نظام جمهوری اسلامی رفراندوم جداگانه ای برگزار شود. بعد دوباره بحث قانون اساسی پیش می‌آید که تا اول خرداد سال ۵۸، این بحث‌ها در شورای انقلاب و جامعه وجود دارد. بحث بر سر اینکه آیا بایستی مجلس موسسان طبق فرمان امام به مهندس بازرگان، شکل بگیرد؟ مجلس موسسان معنی‌اش خیلی روشن بود. یعنی نمایندگانی از مردم شکل بگیرد. مشکلی که داشت این بود که این مساله باید سریع انجام شود و مجلس موسسان حداقل شش ماه تا یک سال طول می‌کشد. بحث درباره این مسئله اصلا هم ربطی به روحانی بودن و غیرروحانی بودن نداشت. مشکلات زیاد بود. اینکه اصلاً چطور می‌شود که افراد مطلع برای تدوین قانون اساسی در هر شهر پیدا کرد و به مردم معرفی کرد تا به آنها رای بدهند؟ این که آنهایی که می‌خواهند به مجلس بیایند آیا صاحب‌نظر هستند که در مورد مسائل قانون اساسی اظهارنظر کنند؟ اینها همه‌اش مساله است. تجربه کشورهای دیگر هم اینجا به میان می‌آید. از قرن نوزدهم به بعد هیچ‌وقت مجلس موسسانی تشکیل نشده است. دشواری‌ها و مشکلاتی که برای تشکیل مجلس موسسان وجود داشته، از آن طرف هم برای رفراندوم مطرح بوده است. طرح‌های مختلفی مطرح می‌شود. یک عده می‌گویند ۲۰ روز بگذاریم در محافل عمومی بحث شود و بعد از مثلاً طی ۱۰ روز یک عده بنشینند نظرات را جمع‌آوری و تنظیم کنند. همه صحبت‌ها این هست که ظرف یک ماه یا یک ماه و نیم تمام شود. خود مرحوم آیت‌الله طالقانی یک فرصت یک ماهه را تعیین می‌کنند و می‌گویند زود و سریع مساله را تمام کنیم. هر کسی برای این یک ماه یک طرح داده بود.

*نظر آقای بهشتی چه بود ؟

یکی دو هفته قبل از اینکه شورا و دولت موفت پیش امام بروند، آقای بهشتی این مساله را مطرح می‌کند که می‌شود با یک ترکیب بینابینی عمل کرد. یعنی جمع کوچکتری از افرادی که خبره هستند قانون اساسی را بررسی کند و سپس به رفراندم گذاشته شود. این کار هم سرعت و هم دقت دارد.در بحث درباره خبرگان هم اصلاً مساله صرف فقها مطرح نیست. حتی این مطرح می‌شود که از حوزه‌های مختلف (مثلاً حوز‌ه‌های اقتصادی ، مباحث سیاست خارجی و مباحث قضایی) حتما صاحبنظران حضور پیدا کنند. اصلاً مساله روحانی بودن مطرح نیست. مهم این است که خبره باشند.

*پس آقای بهشتی یکی از بانیان اصلی طرح مجلس خبرگان و لغو موسسان است و ایشان امام را راضی به چنین تصمیمی می کنند.

این ها اول خرداد سال ۵۸ به قم می‌روند. دولت و شورای انقلاب می‌روند قم. آنجا بحث مفصل انجام می‌شود. ابتدا امام،‌ به شدت گلایه می کنند که این پیش‌نویس هنوز به دست من نرسیده. چرا یک پیش‌نویس معین نهایی شده هنوز وجود ندارد؟ امام از دولت گله می‌کنند که چه می کنید؟ سرانجام به اینجا می‌رسد که مجلس خبرگان تشکیل شود. بعد در مورد عدد و ارقام که مثلاً از هر میلیون نفر یک نفر یک نماینده یا دو نماینده داشته باشند، اقلیت‌ها نماینده داشته باشند، استانی باشد یا غیراستانی و مانند آن بحث و گفتگو می شود. اینها را همه بحث‌های است که بعد از جلسه با امام، خود شورای انقلاب با همکاری دولت موقت آنقدر در موردش بحث کردند تا سرانجام به ثمر می‌رسد و مجلس خبرگان شکل می‌‌گیرد. یکی از حامیان اصلی تشکیل مجلس خبرگان مرحوم آیت الله طالقانی بودند.

*و عملا خبرگان با مدیریت آقای بهشتی جلو می رود. خب برای همین هست که می گویند آقای بهشتی قدم به قدم اهدافش را پیش برد. ابتدا خبرگانی تشکیل شود و همه چیز را بر عهده بگیرد؟

مدیریت خبرگان که با رأی گیری در مجلس تعیین شد. آقای بهشتی یک ویژگی دارد که متاسفانه بسیاری از افرادی که در کشور ما کار جمعی بلد نیستند، این ویژگی را هنوز هم ندارند. آقای بهشتی وقتی قرار می‌شود که مصوبات جمع را بگوید دیگر نظرات شخصی خود را نمی‌گوید مگر آنجایی که تاکید می‌کند، می‌گوید این نظر شخصی من است. وگرنه در بیشتر جاها دیگر نظر شخصی خودش را می‌گذارد کنار. آنچه را که در جمع تصمیم گرفته شده است را در حقیقت ارائه می‌کند. بنابراین آنچه که در مصاحبه تلویزیونی آقای بهشتی راجع به مساله مجلس خبرگان مطرح شد بر خلاف تمام حرف ها و حدیث ها و شایعات ،صرفا نظرات شخص ایشان نیست بلکه جمع‌بندی نظرات اکثریت شورای انقلاب است. در نهایت، پیش‌نویس بالاخره به دست شورای انقلاب می‌رسد.

*این پیش‌نویسی هست که حداقل دولت‌ موقت روی آن حرف دارد و بیشتر مورد تایید آقای بهشتی است؟

دولت موقت خودش در تدوین‌اش نقش ندارد. تنها به این شکل حضور دارد که مطالب جمع‌بندی کرده و به صورت یک لایحه آماده کرده است. در کمیسیون خاص شورای انقلاب بررسی ‌خیلی سریعی می‌شود. مثلاً شما فرض کنید هر جلسه شورای انقلاب که معمولاً مثلاً یک یا دو ساعت بیشتر نیست، دو سه اصل بررسی می‌شود و به جلو می‌رود. لذا با یک بررسی دقیق و کارشناسی خیلی فاصله دارد. اتفاقاً در همان موقع آقای بهشتی می گوید واقعیت این است که آن کار کارشناسی دقیق مورد بحث و گفت‌‌وگوی افراد مختلف، روی این پیش نویس انجام نگرفته است. بنابراین شکل‌گیری مجلس خبرگان می‌تواند کمک کند.

*این طور پازل کامل می شود. در حالی که دولت موقت به شدت مخالف ست. خب همین جاست که می گویند بهشتی به دلیل نزدیکی به امام توانست نظراتش را اجرایی کند.

مرحوم آقای طالقانی هم مخالف مجلس موسسان و موافق مجلس خبرگان بود. مرحوم آقای مهندس بازرگان موافق مجلس موسسان بود. برخی هم که اصلا ضرورتی برای این کار نمی دیدند و از رفراندوم پیش نویس حمایت می کردند. به هر حال نظرات مختلف بود. این طور نیست یک نفر مسبب ایجاد خبرگان شود. من تمام دلایلی را که منجر شد تا موسسان اجرایی شدنش موجه نباشد را در بالا توضیح دادم و گفتم که جمع‌بندی بحث این بود که باید تعداد افرادش کم باشد و منتخب مردم باشند و در عین حال باید خبره هم باشند. می گفتند نمی‌خواهیم همین‌طوری یک نفر بیاید و حرفی بزند. شما تصور کنید که یک نفر دارد یک لبنیاتی را اداره می‌کند، حالا خوش‌نام است ودر شهرشان هم رای می‌آورد ولی می‌خواهد بیاید در مجلس خبرگان راجع به کدام این مباحث صحبت کند و نظر بدهد. چه نظری درباره این قانون اساسی می‌خواهد بدهد؟ بنابراین جمع‌بندی بر این شد که مجلس خبرگان شکل بگیرد. اتفاقاً یکی از بحث‌هایی که آقای بهشتی داشتند و برایم در آن موقع خیلی جالب بود، این هست که می‌گویند اساساً این رفراندوم (قانون اساسی) اگر بخواهد برگزار شود، مخالف آن چیزی است که ما راجع به انسان اسلام می گوییم. انسان اسلام، انسانی است که آگاهانه و آزادانه بایستی با اختیار تصمیم بگیرد و اوست که باید انتخاب کند و برگزاری رفراندوم به این شکل، حق انتخاب را از مردم می‌گیرد. برای اینکه این انتخاب آگاهانه نیست. اما در مجلس خبرگان، قوانین اساسی کشورهای مختلف ترجمه شد و در اختیار اعضای مجلس خبرگان قرار ‌گرفت. نکته دوم این که یک جزوه چندهزار صفحه‌ای در چند جلد از تمام نظراتی که در سراسر کشور مطرح شده، جمع شد.

*واقعاً مفید هم بوده؟

بله. نکته جالب اتفاقاً این است که بحث ولایت فقیه از دل همین پیشنهادها استخراج شد. این مبحث مطرح شد که شما یادتان رفته که ولایت فقیه یک اصل بوده که امام در نجف مطرح کردند و این در هیچ جای این قانون نیست. یعنی ولایت فقیه حتی در ابتدا نبود و بعد با این تذکرات وارد بحث شد.

*پس این نتیجه مراوده‌‌های آقای بهشتی و آیت نبوده؟

من خواهش می‌کنم شما چند کار انجام دهید. یکی اینکه به مشروح مذاکرات مجلس خبرگان رجوع کنید. خیلی خواندنی و جالب است. خیلی نکات دارد و هر کسی بخواهد، می‌تواند روی آن کار کند. دیگر این که بعضی از اعضای مجلس خبرگان زنده هستند. می توان با آنها مصاحبه کرد. نکته سومی که راجع به این قضیه مطرح است این هست که راجع به ولایت فقیه یک عقیده واحد وجود نداشت. مثلاًَ راجع به ولایت فقیه، آقای بهشتی بحث ولایت فقیه را اصلاً مساله «ولایت انتصابی» نمی‌دانست. به ولایت جمعی اعتقاد داشت. آقای بهشتی «تز»شان امامت جمعی بود. مثلاً احزاب را یکی از تبلورهای امامت جمعی می‌دانست. در مورد مبدا مشروعیت‌ حکومت اسلامی، آقای بهشتی صریحاً می‌گوید که در زمان غیبت امام معصوم منشا مشروعیت کسی که به رهبری جامعه اسلامی انتخاب می‌شود مردم هستند. این مردم هستند که او را انتخاب می‌کنند و این مردم هستند که او را برکنار می‌کنند. در حالی که در همان موقع نظریات دیگری هم بود. نظریه‌هایی که آن زمان خیلی حضور پررنگ نداشت مثل نظریه‌ انتصابی بودن ولایت فقیه که آن موقع هنوز تدوین نشده بود و باب نشده بود. ولی نکته جالب توجه این است که آقای بهشتی می‌‌گوید مبادا فکر کنید که مساله ولایت فقیه ربطی به لباس دارد. این در آثار آقای بهشتی منتشر شده است. ما امسال کتابی را منتشر کردیم با عنوان «پیامبری از نگاه دیگر». یک بحثی دارد در آنجا عبارت صریح آقای بهشتی است که می‌گویند من به شما بگویم منظور من از فقیه کسی نیست که این لباس را پوشیده باشد.

*روحانی بودن را می‌گویند…

بله. روحانی برای من مساله نیست،‌ مساله اسلام‌شناس است و آن وقت یکسری ویژگی‌های اسلام‌شناس را بیان می‌کرد. مسائلی مثل آگاهی به مسائل و پرسش‌های روز، مساله شجاعت واظهارنظر علمی بیشتر مطرح است. البته شجاعت اجتماعی هم مهم است ولی شجاعت علمی هم مدنظر بود. یعنی فرد بخاطر مصحلت دیگران یک حقیقت علمی را کتمان نکند. همچنین آقای بهشتی اعتقاد داشت که به هر حال قاعده بر شورایی بودن است و مسئله امام استثناء بود. ایشان را کسی انتخاب نکرده بود اما خودبه‌خود مردم امام را به رهبری قبول داشتند.. بحث راجع به این داستان قانون اساسی واقعاً مفصل است ولی این افسانه که آقای بهشتی با مجلس موسسان مخالف بوده درست نیست. این که طرح مسئله ولایت فقیه حاصل توطئه حزب جمهوری اسلامی بود بلحاظ تاریخی ایراد دارد. اینکه بگوییم بهشتی و آیت فلان تفسیرها را اوردند باز هم غلط است.

*خب شما هیچ روایت دیگری راجع به این ندارید که چرا آقای بهشتی رسماً می‌آیند و در مورد پیش‌نویسی که آقای حبیبی تدوین کردند ، به امام بگویند که این پیش‌نویس اسلامی نیست و با این موافقت نکنید.

نه. اصلاً چنین چیزی نیست. اگر سندی هست بفرمایید تا من هم استفاده کنم.

*یعنی تاکید زیاد روی اسلامی شدن قانون اساسی یا اینکه این چیزی که اینها آوردند غربی است و نباید….

نه. توجه داشته باشید اگر ما بخواهیم گفتمان های رایج آن رمان را با مسامحه تقسیم‌بندی کنیم، چند گفتمان داریم. یک گفتمان اسلام سنتی داریم. اسلام سنتی که وقتی انقلاب می‌شود‌ آنجا فقط بحث‌شان این است که تا آنجا که می‌شود این قانون اساسی که تصویب می‌شودباید اسلامی باشد. اسلام سنتی هم هست .مرحوم آیت الله مرتضی حائری یزدی، که عضو مجلس بود یک نمونه از این موارد هست. خب ایشان سر این مساله که الا و بلا باید گفته شود که شیعه اثنی و عشری، قهر می‌کند و از مجلس می‌رود بیرون. جلسه را ترک می‌کند. البته بعدا برمی‌گردد و می‌گویند من بخاطر کسالت‌هایی که دارم نمی‌توانم در مجلس حضور پیدا کنم و چون من آقای بهشتی را می‌شناسم ، هر چه نظر ایشان بود ، من در کلیتش قبول دارم؛ بعد هم دیگر نمی‌‌آید. اینها مخالفت‌های این‌طوری داشتند. آن موقع اسلام سنتی مطرح بود. یک گفتمان اسلامی هم داریم که برگرفته از گفتمانی است که از دهه ۱۳۴۰ بوده و اگر شما حسینیه ارشاد را درنظر بگیرید و حواشی مسجد هدایت،‌ مرحوم آقای طالقانی، نهضت آزادی، دیگران و دیگران، همه در شکل‌گیری آن نقش داشتند. من به طور کلی دارم این را مطرح می‌کنم وگرنه جزئیاتش زیاد است. ولی نقطه مشترک این گفتمان اخیر این است که اسلام یک دینی است که برای تنظیم نظام‌های اجتماعی حرف دارد. یک گفتمان هم کسانی هستند که به نوعی سکولاریزم مطلق اعتقاد دارند و خیلی گسترده است. بنابراین همه اینها هستند و اتفاقاً فشاری که برای هرچه اسلامی‌تر کردن می‌آید از جانب همین اسلام سنتی‌ها است نه امثال آقای بهشتی و طالقانی. کافیست یک نفر مذاکرات را بخواند، ببیند تصحیح ها چگونه شکل می‌گیرد. منتها محققان ما یا مخصوصاً کسانی که در کارهای مطبوعاتی هستند و دارند مباحث تاریخی را مطرح می‌کنند، خیلی حوصله نمی‌کنند بروند و با دقت آن را بخوانند. وگرنه مشاهده می شود که اصلاً به این شکل نیست که آقای بهشتی به تنهایی قانون اساسی را به این سمت کشیده باشد.

*در مورد همان مباحث اقتصادی که شما گفتید اصلا آقای بهشتی جزو کمیته اقتصادی نبود اما خب روایت های زیادی داریم که بهشتی با«رانت امام»، رئیس خبرگان شد و توانست نظراتش را اعمال کند. در حالی که طالقانی مورد حمایت ملی مذهبی ها و نهضت آزادی ها بود.

واقعیت تاریخی اصلاً یک چنین چیزی نیست. ببینید من یک نمونه برای شما بگویم تا مسذله روشن شود. مثلاً مساله دبیری شورا که مطرح می‌شود آیت‌الله طالقانی می‌گویند که من نمی‌توانم. هر کسی توانمندی‌های خودش را می‌داند. وقتی که خود آقای طالقانی و دیگران پیشنهاد می‌کنند پس نایب رئیس و مسئول دبیرخانه شورا آقای بهشتی باشد، خب ایشان مجبور است که بپذیرد. دلیلش خیلی روشن است، آقای بهشتی فردی بوده که توان مدیریتی بالایی داشته و این را همه، حتی مخالفان ایشان، اذعان می کنند. از طرفی آرای خبرگان را ببینید. آقای منتظری ۴۰ رای می‌آورد و آقای بهشتی هم ۴۰ رأی. این رای‌ها در گلدان ریخته شده، این رانت چطور اعمال شده؟ یک فهرست بلندبالا از افراد هست و بعد رای‌گیری می‌شود آنجا و آقای منتظری همان‌جا که رئیس می شود می گوید من الان آمادگی برای این کار ندارم و از آقای بهشتی خواهش می‌کنند که جلسات را اداره کنند. من نمی‌دانم که چه ضرورتی دارد ما از این قضایا افسانه درست کنیم. ما نبایستی تاریخ را مطابق تحلیل‌هایمان تدوین کنیم. ما باید تحلیل‌هایمان با تاریخ مطابق کنیم.

*این بحثی که وجود دارد، بحث مالی خبرگان و اینکه بحث تامین مالی جلسات، انگار یک بحثی شکل می‌گیرد با آقای بهشتی…

جزییات آن خیلی خاطرم نیست. بحث سر این است که یکی از آقایان پیشنهاد می‌کند از وجوهات استفاده شود. عرض کردم که مساله کمبود بودجه مطرح است…

*بله مطرح کردید.

بودجه‌ای برای این کارها نیست، توجه داشته باشید، اعتصاب شرکت نفت بوده و‌ مدت‌ها پولی وارد کشور نشده است. مملکت به هم ریخته است. مجلس خبرگان پیشنهاد می‌دهد که بودجه‌ای را در نظر بگیریم و در مورد مقدارش بحث می‌شود که آقای بهشتی در این موارد خیلی سختگیر است، که به اندازه خرج شود. اما در مورد منبع‌اش یکی از آقایان پیشنهاد می‌دهد که از وجوحات استفاده شود که آقای بهشتی به شدت مخالفت می‌کنند.

*یعنی خط قرمزشان این بوده که وجوحات وارده….

ببینید بیشتر روحانیت تصوری از مملکت‌داری نداشتند. بنابراین آن تصوراتی که داشتند در همان حیطه تجربیات اجتماعی بوده که قبلاً خودشان داشتند. مثلاً اداره مسجد یا مدرسه‌ علمیه. تعداد خیلی کمی حتی در شورای انقلاب هستند که ابعاد کشورداری را می‌فهمیدند. مرحوم مهندس بازرگان خوب می‌‌فهمید، مرحوم دکتر سحابی این را خوب می‌فهمید، آقای بهشتی این را خوب می‌فهمیدند، آقای مهندس معین فر و مرحوم مهندس سحابی خوب می فهمیدند.برخی از این افراد تصوری از مملکت داری نداشتند، کار اداری هم نکرده بودند…

*و شاید به همین دلیل هم بود که مثلاً می‌گویند اگر جمعی هم بوده نظر، نظر آقای بهشتی بوده و این طرز تفکر بیرون از این درها شکل می‌گیرد که همه چیز دارد با رای آقای بهشتی جلو می‌رود.که به قول شما مربوط است به توانایی مدیریتی و هم چنین تجربه هایشان؟

ببینید آقای بهشتی قدرت جمع‌بندی نظرات و هدایت نظرات و برگرداندن بحث به جای اصلی‌‌اش را دارد. این توانمندی صرفا استعداد نمی‌خواهد. تمرین هم می‌خواهد. مثلاً در شورای انقلاب در مورد قانون اساسی بحث قانون اساسی مطرح بوده، بعد یک بحث انحرافی می آمده و در مورد زندان‌ها بحث می‌شده، بعد کمبود بودجه یا فلان اتفاق که فلان ‌جای کشور اتفاق افتاده است. آقای بهشتی چون کار جمعی کرده بود ، بحث را به مسیر اصلی بر می گرداند و جمع‌بندی می‌کرد به تصویب می‌رساند. شما نگاه کنید، ذهن، ذهن منظم است. شما در صحبت‌های آقای بهشتی می‌بینید که یک دو سه می‌کند، جمع‌بندی می‌کند و می‌گوید پس بنابراین این شد، به این شکل، به این نام و… . آقای بهشتی معروف شده بود به اساسنامه‌نویس. ایشان علاوه بر استعداد ذاتی، تجربه مدیریتی داشته. دبیرستان دین و دانش را اداره کرده. مرکز اسلامی هامبورگ را اداره کرده. وقتی به ایران برگشت اینجا موسسه رفاه و جاهای مختلف را مدیریت کرد. ایشان هم استعدادش را داشت و هم تجربه‌اش را. طبیعی است که به طور طبیعی وقتی یک نفر می‌تواند این کارها را کند،تمایل هست که به او واگذار ‌کنند. فقط یک خاطره را بگویم، این را یکی از دوستان برایم گفت که به هر حال شنیدنی است. در درون تشکیلات حزب آقای بهشتی کاملاً دموکراتیک عمل می‌کرد. اجازه هم نمی‌داد کسی بیاید پشت‌سر یک نفر دیگر مطلبی را مطرح کند. می‌گفت صبر کنید جلسه تشکیل شود او هم باشد ببینیم مساله چه بوده. خب درستش هم این است. پشت سر یکی از این افراد که همراه آقای بهشتی هم شهید شد، خیلی‌ حرف‌ها زده می‌شد. می‌گفتند که این آقا انحصارطلب است.جلسه حزب تشکیل می شود و آقای بهشتی به این فرد می گوید موضوع چیست. طرف می گوید من یک مشکلی دارم موقعی که می‌خواهند کاری انجام شود به هر کسی می‌گویی تو مسوولیت را قبول کن می‌گویند نه. بعد می‌افتد گردن خودم و وقتی انجام می‌دهم می‌گویند تو انحصارطلبی. آقای بهشتی می‌خندند. دوستان می‌گویند چرا می‌خندید؟ آقای بهشتی می‌گوید اتفاقاً من فکر می‌کنم که چقدر وضعیت تو شبیه وضعیت من است. من هرچی به دوستان دیگر می‌گویم آقا بالاخره من هم یک انسانم، وقتم و توانم محدود است. موقعی که یک کاری می خواهد انجام شود آخر به گردن من می‌اندازند، من هر چی هم می‌گویم نمی‌رسم و وقت ندارم برای این کار، به گردن من می‌اندازند و وقتی به گردنم می‌اندازند می‌روند و می‌گویند این بهشتی چقدر انحصارطلب است. این خیلی دردناک است. اصلاً نمی‌خواهم از آقای بهشتی یک قدیس درست کنم. این اصلاً با مرام و تفکر آقای بهشتی سازگار نیست. اما می‌خواهم بگویم که چهره واقعی آقای بهشتی هنوز زیر خروارها غبار و حرف و نقل و شایعه و… خوابیده و روشن نیست. این کار هم شدنی نیست مگر اینکه تحلیلگران تاریخی ما مستقل باشند. نخواهند برای دفاع از وضع کنونی قلم بزنند و نخواهند برای تخریب وضع کنونی هم قلم بزنند. بلکه برای نشان دادن واقعیت تا آنجایی که می‌شود منصفانه، کار کنند. چون بی‌طرفانه که نمی‌شود، ولی می شود منصفانه عمل کنند. تا موقعی که در قلم‌ها این شیوه معمول نشود، فهم تاریخ ممکن نیست و تا فهم تاریخ را امکان‌پذیر نکنیم قضاوت در مورد آنها اشتباه خواهد بود. همیشه در قضاوت‌هایمان دچار افراط و تفریط خواهیم شد. این‌گونه نگاه به تاریخ هیچ حاصلی هم ندارد.

منبع: تجارت فردا



 
 

Things you can do from here:

 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر