Sent to you by Protester via Google Reader:
ندای سبز آزادی: سید محمد خاتمی در سخنان ارسالی خود به اجلاس بینفرهنگی سارایوو، بوسنی و هرزگوین که از ۲۷ تا ۳۰ مهرماه ۱۳۸۹ (۱۹ تا ۲۲ اکتبر ۲۰۱۰) برگزار میشود، با بیان اینکه توسل غرورآمیز به زور برای حل مسائل بینالمللی که با دامن زدن به سوءتفاهمهای تاریخی میان تمدنها، ملتها و دینها همراه است، نتیجهای جز گسترش افراطگرایی و افزایش ناامنی نداشته است، گفت: اگر خیرخواهان صلاحاندیش و صلحجو تلاش و همت خود را بر نهادینه کردن گفتو گو و جایگزینی خصومت و ستیزهجویی با تفاهم استوار سازند دستآورد ارزشمندی برای نسل آتی به ارمغان آوردهاند.
به گزارش وبسایت فیلتر شده سید محمد خاتمی، متن کامل سخنرانی ارسالی وی به اجلاس بینفرهنگی سارایوو به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
فرهنگهای متعدد و متنوع که ناشی از هویت و آگاهی و خودآگاهی جمعی اقوام است با تمدنهای متفاوت مناسبت دارد. هویت وقتی از نظر شیوه زندگی اجتماعی و تنظیم مناسبتهای اقتصادی و سیاسی و ساختار معماری و هنر و صنعت و علم مورد ملاحظه قرار گیرد، تمدن نامیده میشود و هنگامی که آگاهی و خودآگاهیهای جمعی و باورها و سنتهای زندگی در نظر گرفته شود فرهنگ نام دارد.
و پرسش این است که نسبت میان فرهنگهای متعدد (بهخصوص در جهان به هم پیوسته امروز) چیست؟
تعارض و تضاد و جنگ یا تلایم و همزیستی و گفتو گو؟
آنچه در واقعیت تاریخ میبینیم بیشتر جنگو ستیز است، اعم از جنگهایی که به نام دین و آیین رخ داده و جنگهایی که جنبه سیاسی داشته است. گرچه اگر به دقت بنگریم ریشه جنگ را باید در انحصارطلبی، قدرتجویی و افزون خواهی انسان بدانیم به عبارت دیگر جنگها عمدتا سیاسی است و بر سر قدرت و اقتصادی و بر سر منافع و حتی حین جنگها، شاهد تبادل و بده بستانهای بسیار سودمند میان تمدنها و فرهنگها بودهایم.
در چند قرن گذشته پیشرفتهای شگفتانگیزی در همه عرصههای علمی، فنی، اجتماعی و اقتصادی بهخصوص در بعضی از کشورها نصیب انسانها شده است، اما مصیبتهای انسان نیز به اندازه پیشرفتهای او بزرگ و البته دهشتانگیز بوده است.
انسان در این مدت بیش از همیشه طعم تلخ نابرابری را چشیده است. هنوز آثار وحشتناک دو جنگ ویرانگر جهانی از میان نرفته است و جنگهای منطقهای زیانی کمتر از جنگهای جهانی بهبار نیاورده است و کام شرق و غرب عالم از جنگ سرد در چند دهه هنوز تلخ است.
اگر غرب را در نظر بگیریم علاوه بر زیانهای ناشی از غلبه وضعیتستیز، دچار گرفتاریهای بزرگی است، نظیر غیبت معنویت از عرصه ذهن و زندگی و جایگزین شدن آن با سود و منفعت مادی (Utility) و فرو کاسته شدن وجود انسان – که میبایست جانشین خدا در زمین باشد و مسجود فرشتگان – به موجودی که بیشتر اسیر سوائق نفسانی و هوی و هوس های مادی است. همچنین نمیپدیده ویرانگر سستی بنیادهای خانواده و تخریب محیط زیست را از نظر دور داشت.
وضعیت در جهانی که قربانی توسعهطلبی و استعمار قدرتهای بزرگ شده است اسفبارتر است. بسیاری از مردم این بخش از جهان دچار فقر فزاینده، بیسوادی، بیماری و بدتر از همه تحقیرشدگی هستند و بخش مهمی از آنها گرفتار حکومتهایی هستند که حتی زحمت تظاهر به مردمی بودن و پیروی از موازین مردمسالاری را به خود نمیدهند و چون از پشتیبانی ملتهای خود محروماند برای بقاء به قدرتهای موجود خارجی وابسته میشوند و مشکل را مضاعف میکنند.
بروز جلوههای وحشتناک «تروریسم» در روزگار ما نیز فاجعهای سهمگین است. تروریسم پدیدهای است زشت که از سویی امنیت را در شرق و غرب عالم به خطر میاندازد و از سوی دیگر عدم توجه به عدالت و آزادی و حاکمیت سامان (سیستم)های بینالمللی که بیشتر بر مدار منافع قدرتهای بزرگ میچرخد و توسل غرورآمیز به زور برای حل مسائل بینالمللی که با دامن زدن به سوءتفاهمهای تاریخی میان تمدنها، ملتها و دینها همراه است، نتیجهای جز گسترش افراطگرایی و افزایش ناامنی نداشته است.
این تصویر دهشتزا از وضعیت گذشته و حال بشر، اما به هیچوجه نمیتواند و نباید خیرخواهان را نسبت به آینده بهتر نومید کند. جا دارد که در آغاز هزاره سوم میلادی با تأمل در گذشته بشر و نگاه به آینده او زمان حال را به فرصتی تبدیل کنیم که با بهرهگیری از آن بتوان شالوده زندگی مطمئن را بنا نهاد و بهگونهای از زندگی رسید که در آن انسان – همه انسانها- در همه جا برخوردار از حرمت و امنیت و آزادی باشد و ناامنی موجود در شرق و غرب عالم به سوی امنیت و اطمینان خاطر بیشتر میل کند. امری که نظریه و پیشنهاد «گفتو گوی تمدنها و فرهنگها» در صدد آن بوده است. بهویژه در این جهت، پیروان ادیان بزرگی که پیامآور محبت و عدالت و عرفان و اخلاق برای بشریت بودهاند رسالتی سنگینتر دارند.
بهرغم وضعیت ناگواری که در طول تاریخ بر بشر حاکم بوده است با تأمل میتوان دریافت که سیر تاریخ به سوی آزادی و رهایی انسان و عدالت برای او در حرکت بوده است و همین امر، پشتوانه محکم برای گفتو گو است.
داوری درباره تاریخ در گرو داوری ما درباره وجود آدمی است که مدار و محور تاریخ است. در روایتی از پیامبر عظیمالشأن اسلام آمده است که بنی آدم اعضای یک پیکرند و سعدی شاعر بلندپایه ایرانی این معنا را به زیبایی هر چه تمامتر بیان کرده است که؛
بنیآدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
این انسان در دسترس زیستشناس و روانشناس نیست. برای شناخت این انسان باید نگاهی متفکرانه، فیلسوفانه و عارفانه داشت.
آدمی از آنجا که به دست خداوند و صورت او آفریده شده است و پروردگار از روح خویش در او دمیده است، یک حقیقت بیش نیست و تاریخ او بیش از یک تاریخ نمی تواند باشد. دست خداوند به او تاریخ و اختیار و قدرت انتخاب بخشیده است و صورت خداوند به او فرهنگ معنویت و روح پروردگار به او زندگی و جنبش. وحدت بشر و یگانگی تاریخ انسانی علاوهبر مبداء میتواند وحدت غایت و نهایت نیز داشته باشد و غایت تاریخ چیزی جز فرهنگ معنوی و شرط لازم آن یعنی آزادی واقعی بشر نیست.
انسان چه در چنبر ادوار همیشه تکرار شونده هستی گرفتار باشد و چه در آنات و ایام زمان تاریخی، تاریخ را چه تاریخ پیش ببرد چه سوائق نفسانی و چه شیوه تولید و چه ابر مرد قهرمان، یک نکته مسلم است که فقط با اکسیر ایمان می توان از سلطه ضرورت تاریخی به فراخنای آزادی و رهایی فراز آمد. همچنانکه با نَفَس حیات بخش آزادی است که امکان انتخاب ایمان و معنویت فراهم میشود و چنانکه در قرآن کریم میخوانیم، پیامبر آمده است تا زنجیرهای اسارت و قید و بندهای زمین گیرکننده از از دوش جان آدمی بر گیرد و آنان را به وادی ایمان و آزادی و عدالت فراخواند.
با چنین فهم و تفسیری از آزادی است که میتوان از کرامت و فضیلت انسان هم در برابر استیلای سیاسی دولتها و هم در برابر هجوم بادهای مسموم نومیدی و سرگشتگی دفاع کرد و سیر تاریخ را به سوی آزادی دانست. باری تاریخ انسان تاریخ آزادی است و چون چنین است انسان آزاد از قیدهای تحمیلی استعمار و استعباد اجتماعی و نیز آزاد از زنجیره غرائز تلطیف نشده حیوانی (چون خشونت و درندهخویی) طبق سرشت انسانی خود جانب عدالت را خواهد گرفت و تاریخ انسان، تاریخ شکوهمندی حق و فضیلت یافتن عدالت خواهد بود.
این سخن را میتوان بیان دیگری از نظریه مسیانیسم (Messianism) در مسیحیت و مهدویت در اسلام دانست و همین نکته مهم، پیوند استوار و وحدت مضمون دو دین بزرگ الهی را نشان میدهد.
با چنین دید و تصویری از جهان و انسان است که میتوان به اهمیت و جایگاه ممتاز گفتوگو در روزگار ما پیبرد؛ امری که میتواند ظرفیتی جدید برای زندگی امن و مطمئن انسان در جهان دلهرهآفرین کنونی بهوجود آورد و علیرغم اختلافهای فراوان فرهنگها و تمدنها، اشتراکها را در تاریخ و فلسفه بیابد و افقهای معنایی مشترک خلق کند. یعنی در عین تفاوتها، با هم بودن، با هم ماندن و با هم شدن معنایی عملی پیدا کند و نظریه گفتوگوی تمدنها و فرهنگها نیز روشن کننده چنین افقی به روی انسان تشنه رهایی و آزادی و همزیستی است.
اگر خیرخواهان صلاحاندیش و صلحجو تلاش و همت خود را بر نهادینه کردن گفتو گو و جایگزینی خصومت و ستیزهجویی با تفاهم استوار سازند دستآورد ارزشمندی برای نسل آتی به ارمغان آوردهاند.
در موقعیت کنونی جهان، سیاستهای یکجانبهگرا و اعمال معیارهای دوگانه و غیرعادلانه در برخورد با مسائل جهانی و اعمال زور در حل آنها حاصلی جز سوءتفاهم و خشونت و ناامنی نخواهد داشت و باید در برابر آن که منجر به افراطگرایی و خشونت شده و میشود ایستاد.
همه دینهای بزرگ بخصوص اسلام و مسیحیت و رهبران روشن بین آنها میتوانند با تفکیک وجه تاریخی ادیان خود از محتوای آنها و تکیه بر حقایق مشترک، پیشتاز حرکت به سوی تفاهم و چارهاندیشی برای حل مشکلات مشترک بشری باشند و برای رسیدن به هدفهای والای مشترکی که حقیقت یگانه دینهای الهی داشتهاند، حرکت به سوی جهانی را آغاز کنند که در عین تنوع و احترام به تفاوت در فرهنگ ها و آداب و مناسک، برخوردار از روح معنویت عرفان، آزادی و پیشرفت و عدالت باشد و گام آغازین و بسیار مهم در این راه عبارت است از گفتو گوی به دور از تعصب و پیش داوری بر سر حقایقی که در پی آزادی و رستگاری بشراند.
سید محمد خاتمی
مهرماه ۱۳۸۹
ارائه دید
Things you can do from here:
- Subscribe to Iran Green Voice Feed - Persian using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر