Sent to you by Protester via Google Reader:
در صحبت کتابخانه کنزیگتون در لندن، بخشی از سخنم این بود که نمی توان ایران را با مصر سنجید و به اصطلاح جنبش سبز را مصری کرد. انقلاب مصر در فاصله ۱۸ روز به سرنگونی مبارک انجامید. در ۲۸ اسفند ماه هم مردم با شور فراوان به پای صندوق های رای رفتند و به اصلاح قانون اساسی رای دادند. به وجوه فارق بین ایران و مصر اشاره کردم. هر دو وجه بحث مورد توجه و بحث و البته شماتت و ناسزاگویی قرار گرفت. ناسزاها و تندی ها، پیداست بی اعتبارند و گفتگوهای جهان را باد برد! اما نقد ها شایسته توجه و پاسخند. جناب آقای حسین زاهدی نقدی بر همان سخن در جرس منتشر کرده اند.
ایشان داوری مرا در باره استقلال حکومت ایران در سال های پس از انقلاب به محاجه کشانده اند.
نخست هر بخش از سخن ایشان را نقل می کنم. سپس به توضیح و نقد ایشان می پردازم.
یکم:
« فکر می کنم " مفهوم استقلال" آنقدر مهم است که از ابعاد دیگری نیز مورد بر رسی قرار گیرد تا روشن شود که استقلال یک ملت فقط و فقط در حاکمیت آن ملت بر سرنوشتش معنا و مفهوم پیدا می کند و این حاکمیت بدون آزادی به هیچ وجه تامین شدنی نیست»
به نظر می رسد، ایشان برای استقلال تعریف مشخصی را در ذهن داشته اند، بر اساس تعریف خودشان و یا زاویه دیدشان به نقد سخن اینجانب پرداخته اند. به اصطلاح نظرگاه ایشان با اینجانب در بحث مورد نظر متفاوت است. ریشه اختلاف نظر نیز از چند وجهی بودن و کاربرد متنوع واژه استقلال پدید می آید.
استقلال در واژه شناسي به معناي اندك شمردن وحمل كردن آمده است.
حال ببینید، این واژه چه راه های دراز آهنگی را طی کرده است. تا معانی متنوع و رنگارنگی یافته است.
در تعریف مشهوری، استقلال را به جدا بودن حاكميت يك كشور از ديگر كشورها از نوع سلطه و سيادت خارجي تعريف كرده اند. مراد من هم همین بوده است. عدم امکان دخالت اداره خارجی در امور سیاسی یک کشور. پیداست عدم دخالت غیر از رابطه معقول و موجه داشتن است. منظور اعمال اراده است. اقای زاهدی استقلال را با مقوله آزادی تلفیق کرده اند. این تلفیق در یک بحث کلی امر موجهی است.
اتفاقا قانون اساسی هم همین رویکرد را دارد که نمی توان آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت ارضی کشور را از یکدیگر تفکیک کرد/ اصل نهم قانون اساسی
منتها با چنین نگاه و منظر کلی نگرانه ای عدالت هم جز لاینفک آزادی و استقلال خواهد بود علاوه بر آن به تعبیر یاسپرس، آزادی و عدالت و قانون نیز سه گانه ای را می سازند که هر کدام بدون دیگری نارسا و ناکارآمد خواهد بود.
هنگامی که این مباحث در کلیت خویش اینگونه لغزنده اند و مرزهای آن ها با یکدیگر متداخل است، ناگزیریم به یک تعریف معین در قلمرو سخن خویش بسنده . بدیهی است که ناگزیریم نوعی نسبیت را بپذیریم و یا قائل به مفاهیم تشکیکی باشیم سخن بر سر ربط آزادی و استقلال و مفهوم جامع آن نیست. به عبارت دیگر هرچند مفاهیمی مثل استقلال و آزادی و عدالت و توسعه در ابعاد مختلفش، ربط وثیقی با یکدیگر دارند، اما نمی توان به یک تفکیک نسبی دست نیازید. تقریبا تمام مدعای آقای زاهدی را درباره استقلال در وجه ملی و فردی آن را می توان در ذیل عنوان آزادی مطرح کرد و توضیح داد. در بحث استقلال، توجه اینجانب و روی سخنم بر سر درجه اعمال اراده خارجی در تصمیم گیری های سیاسی و استراتژیک یک کشور است. برای این مدعا از دو نمونه مشخص سخن می گوییم: مصر و ایران.
به این نکته بدیهی هم بایستی توجه داشت که پایگاه های نظامی آمریکا در کشورهای مختلف، حتما برای دفاع از منافع امریکا و اعمال نفوذ در سیاست و اقتصاد کشور میزبان برپا شده است. پایگاه هایی که گاه به عنوان لنگر ثبات سیاسی و امنیتی یک کشور محسوب می شود. نظریه پردازانی که از مفهوم جدید استقلال سخن می گویند، نقش پایگاه های نظامی را چگونه توجیه و تفسیر می کنند؟
اعمال اراده خارجی هم صورت سخت افزاری دارد، که نماد روشنش پایگاه های نظامی آمریکا در کشورهای مختلف است.
شکل نرم افزاری اعمال اراده، دیکته کردن سیاست هاست. البته نه در سفرهای آشکار مقامات سیاسی، بلکه در سفر های پنهان مقامات امنیتی و نظامی.
به گمانم دوستان دانشمندی که درباره استقلال از بعد نظری سخن گفته اند. بیشتر نگاه و رویکردشان کتابخانه ای و نظری صرف بوده است. به همین دلیل هم هست که تئوری ها همواره از واقعیت ها عقب می مانند و مانده اند. مثل موج انقلاب مصر و تونس و یمن و لیبی و...که همه را غافلگیر کرد. مثل انقلاب روسیه، که بعدا بر اساس تئوری مارکس گفتند از ضعیفترین حلقه ی زنجیره نظام سرمایه داری آغاز شد!
در بیش از سه دهه گذشته مصر در حقیقت خود را با استراتژی آمریکا تطبیق داده است. آغاز این تطبیق پیمان صلح کمپ دیوید بود کیسینجر این ماجرا را به صراحت تمام در خاطرات خود مطرح کرده است:
پیش نویس صلح را به سادات دادم. نگاهی کرد و گفت با این پیشنویس موافق است. در حالی که کمترین تبسمی بر لبم نبود، در درونم می خندیدم. چون آن نوشته به خط اسحاق رابین بود که به سادات نشان دادم.
این کلید شناخت سیاست خارجی و استراتژی امنیت ملی مصر در بیش از سه دهه گذشته است. تنها موردی که مصر در برابر آمریکا مقاومت کرد، هنگامی بود که آمریکا به ویژه پس از اشغال عراق ، وانمود می کرد که از روند دموکراسی در منطقه حمایت می کند و به مصر و دیگر کشور های منطقه توصیه می کرد، توجه به دموکراسی را جدی بگیرند مصر و دیگر کشورها هم می گفتند آنان به شیوه خود به دموکراسی باور دارند. اگر انتخابات کاملا آزاد برگزار کنند، اسلام گراها پیروز می شوند همانگونه که اسلام گراها در الجزایر پیروز شدند و حماس در عرصه فلسطین.
از سوی دیگر دولت مصر ، منافع ملی و امنیت ملی مصر را در رابطه با اسراییل پیوند زد.
تعبیر مبارک به عنوان گنج استراتژیک اسراییل که توسط بنیامین العاذر مطرح شد، تعبیر دقیق و تامل انگیزی بود به عبارت دیگر هنگامی که حکومتی برای تصمیم گیری در امور ملی خویش به اعمال اراده خارجی- به هر دلیلی- توجه می کند، از استقلال فاصله می گیرد.
برایان کاتولیس ، مقاله ای نوشته است با عنوان: زمان بازاندیشی رابطه امریکا- مصر، در این مقاله از لس گلب رئیس شورای روابط خارجی نقل کرده است: قاهره در مدتی طولانی به عنوان یک طرفدار غرب و به عنوان پشتیبان و لنگری برای سایر کشور های دوست به شمار می رفت. کاتولیس اضافه کرده است: اکنون ان لنگر مثل دکل یک کشتی شکسته و بر اب افتاده است.(۱)
مناسب است به نمونه دیگری اشاره کنم: ملک حسن ولیعهد اردن.
ملک حسن را می توان با سواد ترین شاهزاده در میان تمام شاهزادگان عرب تلقی کرد به شش هفت زبان کاملا مسلط است. در باره بسیاری از مسایل مطالعات دامنه داری را انجام داده است. تجربه ۳۴ سال ولایتعهدی را هم همراه داشت. دولت آمریکا در همان روزهایی که ملک حسین زندگی نباتی خود را در آمریکا می گذرانید و شیمی درمانی های سنگین او را کاملا از توان فیزیکی و ذهنی انداخته بود. درست جند روز پیش از مرگش ولیعهد عوض شد! کدام عاقلی باور می کند که این تصمیم ملک حسین بود؟
وقتی از استقلال سخن می گویم یعنی همین نشانه ها.
مورد سوم: پس از انفجار برج های تجارت آمریکا، جرج بوش دوم تلفنی با زنرال مشرف صحبت می کند و از او می خواهد که در یورش به افغانستان با آمریکا هم پیمان شود. وقتی مشرف از بوش فرصت می خواهد که این موضوع را با دولت و سران احزاب مطرح کن، بوش می گوید فقط یک دقیقه فرصت داری!
گزارش این تلفن را مشرف در جمع رهبران سیاسی و دینی مطرح کرده بود.
نمونه چهارم: محمدرضا شاه حاکم مستبدی وابسته به آمریکا بود. او با کودتایی که توسط آمریکا و انگلستان سازمان داده شد از سال ۱۳۳۲ در حقیقت گوش به فرمان آمریکا و مهمترین هم پیمان اسراییل در منطقه بود. تقریبا تمامی نخست وزیران اسراییل از بن گوریون تا گلدا مایر و اسحاق رابین به ایران سفر کردند. حتی شیمون پرز به عنوان وزیر دفاع اسراییل در سال ۱۹۷۵ سفر دوهفته ای به ایران داشت. در این سفر او به تقویت هوانیروز توصیه کرده بود. گفته بود ممکن است با شورش های شهری رویارو شوید!
شاه به صراحت در مقدمه کتاب پاسخ به تاریخ نوشته است: او به تمام توصیه های آمریکا عمل کرده بود، در شگفت بود که چرا آمریکایی با او چنان رفتاری داشت؟ او را به جای بیمارستان امراض سرطانی به تیمارستان بردند و در اتاق بی پنجره محبوسش کردند!
ژیسکاردستن در خاطرات خود، به شرح جلسه معروف گوادلوپ پرداخته است.
کنفرانس گوادولوپ در روز ششم ژانویه سال ۱۹۷۹ در جزیره گوادولوپ به میزبانی ژیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه و حضور کارتر رئیس جمهور آمریکا و هلموت اشمیت صدراعظم المان و جیمز کالاهان نخست وزیر انگلستان بر گزار شد. مساله برکناری و یا سفر شاه به خارج مطرح می شود. همه موافقت می کنند که شاه برود! کارتر با اطمینان می گوید، جای نگرانی نیست ژنرال های ارتش ایران، ژنرال های آمریکایی را با اسم کوچک صدا می کنند! هلموت اشمیت با همان حزم و دوراندیشی معروفش یک کلمه به کارتر می گوید: مطمئنی؟
ژنرال هایزر معاون فرمانده کل ناتو به ایران آمد و شاه بعد از چند روز فهمید که هایزر ایران است. شاه رفت.
اگر حکومت ایران مستقل بود و شاه شاهی مستقل و متکی به ملت خویش که با دستور یک ژنرال امریکایی کشور را ترک نمی کرد.
مرادم از ذکر این موارد چهارگانه این بود که وابستگی و استقلال را بایست به درستی شناخت و متناسب با موضوع بحث از اصطلاح سود جست.
به عنوان مثال، کشورهای بسیاری سال ها در تحت سیطره و قیمومت کشوری دیگر زندگی کرده اند و روزی مستقل شده اند. یعنی برای اعمال اراده ملی وابسته به اراده دیگری بوده اند. بسیاری از کشور ها روزی را به نام روز استقلال در تقویم خود دارند و آن روز را جشن می گیرند مانند مصر که روز ۲۸ فوریه را به عنوان روز استقلال جشن می گیرد. روزی که مصر از تحت قیمومت انگلستان خارج شد و یا ابخازیا که روز استقلالش روز ۳۰ سپتامبر است که از گرجستان جدا شد.
بدیهی است وقتی از استقلال مصر و یا ایران سخن گفته می شود نه به عهد استعمار نظر داشته ام و نه به عصر استعمار نو صرفا از زاویه اعمال اراده یک قدرت خارجی در تصمیم گیری های ملی به این مقوله نگاه کرده ام. حال از همین زاویه دید، در باره ایران و مصر چه داوری داریم.
انقلاب مصر موجب شد که تفسیر های بسیاری در باره رژیم مبارک نوشته شود. خواندنی ترین تفاسیر از نویسندگان اسراییلی بود. به عنوان نمونه ایتان هابر مشاور مطبوعاتی اسحاق رابین و نویسنده کنونی روزنامه یدیعوت اهارانوت نوشت:«توسعه شهرک های یهودی نشین در دوره او میسر شد. او یک پناهگاه مطمئن برای اسراییل بود. او یک صخره محکم در برابر سونامی اسلامی بود. گاز را به قیمت ویژه به اسراییل می فروخت؛ قیمت ویژه یعنی ده در صد قیمت واقعی(۲).»
هیام سلیمان در ها آرتص در مقاله ای با عنوان: واقعیت متفاوت از مبارک دفاع کرد.
به روسیه هم از همین زاویه اشاره کردم. پس از ماجرای انتخابات ۲۲ خرداد ماه سال ۱۳۸۸، برخی کوشیدند مدل وابستگی ایران به روسیه را مطرح کنند. البته از آن جا که این سخن معمولا از صدای آمریکا به گوش می رسید، اعتبار و تاثیری نداشت. علاوه بر آن پیدا بود آن شعار های مرگ بر روسیه، ریشه و اعتباری ندارد. از آنجا که حکومت ایران مخالفان یا منتقدان خویش را آمریکایی لقب می داد، به عنوان عکس العمل برخی مرگ بر روسیه را مطرح کردند.
کوتاه کنم. تردیدی نیست که استقلال می تواند مفهومی بسیار موسع باشد که با آزادی و عدالت و نیز توسعه و رفاه ربط پیدا می کند. اما به ناگزیر در یک بحث محدود و مشخص نمی توان از ربط تمامی این مقولات و موضوعات با یکدیگر سخن گفت. از یاد نبریم که این یک رویکرد شرقی است که مدام موضوعات را با هم در هم می آمیزد. روضه خوان های ما هم معمولا منبر خود را از داستان افرینش آدم و عالم اغاز می کردند...از وقتی که بشر به این کره خاکی پای گذاشت! تا برسد به موضوع بحث.
جوناتان ساکس رهبر متاله یهودیان انگلیس در سخنرانی خود در گیفورد، هوشمندانه به این نکته اشاره کرده است: زبان هایی که از سمت راست نوشته می شوند مثل عبری و عربی، زبان هایی هستند که معمولا مفاهیم در این زبان ها در هم آمیخته می شود. در زبان هایی که از سمت چپ نوشته می شوند به گونه ای مفاهیم از یکدیگر تمییز داده می شوند صرف نظر ازین نکته تاریخی- زبانشناسی ساکس، وجه بسیار مهم تمییز پژوهش های مدل غربی و شرقی در همین آمیختگی ها و تمییز هاست. شاید هم به همین دلیل کنفوسیوس باور داشت تا رساله جامعی در باره تعریفات نوشته نشود، اختلافات بر جای می ماند.
این آمیختگی در تمام مقاله جناب آقای زاهدی به چشم می خورد. مثل مبحث آزادی و گرایش به آزادی در کودکی که از دو سه سالگی با مفهوم استقلال آشنا می شود . مثل این که در انتخابات واژه مستقل معمولا برای افرادی به کار می رود که نامزد یک حزب معروف و مشخص نیستند. تمامی این موارد نشان می دهد که بدون توجه به موضوع و زمینه بحث نمی توان یک تعریف دلپسندانه را بر بحث تحمیل کرد.
دوم:
بخش فابل توجهی از نوشته آقای زاهدی درباره رژیم شاهنشاهی و مقایسه آن با نظام جمهوری اسلامی است.
برایم روشن نیست که آقای زاهدی چنین تعبیری را از کجای سخن اینجانب جسته اند. مطلقا در بحثم اشاره ای به نظام سابق نداشته ام. تنها نکته ای که به نظرم می رسد، این است که ایشان سخن اینجانب را نشنیده اند و به تمام سخن توجه نداشته اند حتی در متن منتشر شده در جرس هم که مستند نوشته آقای زاهدی است، چنین تعبیری وجود ندارد پیداست وقتی ناقد محترم به هر دلیلی متن را دقیق و کامل نخوانده اند. از این رو نقل قول هایشان نیز دقیق و درست نیست.
ناقد محترم دیگری هم که مقاله شان با نام مستعار عبید سن خوزانی در جرس منتشر شد. در این زمینه مشابه آقای زاهدی بودند. ایشان هم گمان کرده بودند اینجانب در مصاحبه ای چنان نکاتی را گفته ام. پیش از این معاون وزیر ارشاد بوده ام و پدرم هم از زمینداران اراک است!
شاید شرط نخست نقد هر مطلبی این باشد که ناقد محترم تمامی سخن را نخست به درستی بخواند و یا گوش کند و سپس به نقد و رد بپردازد.
در باره این بخش از نوشته ی آقای زاهدی لازم است توضیح دهم - هرچند در سخنم به این موضوع نپرداخته ام- نظام پهلوی مشروعیت خود را از دو کودتای ۱۲۹۹ و ۱۳۳۲ اخذ کرد. چنین رژیمی بسیار متفاوت است از حکومتی که مشروعیت خویش را از انقلاب ۱۳۵۷ اخذ کرده است. چنان که می دانید رضا شاه به دستور انگلستان و شوروی و آمریکا از ایران گریخت و محمد رضاشاه به دستور هایزر ایران را ترک کرد؛ این ها نشانه های وابستگی است. هم بر سر کار امدن و هم ماندن و هم برکناری، همگی با اشاره سرانگشت دولت های خارجی انجام شد. برایم باور کردنی نیست که این امور روشن تر از آفتاب بر آقای زاهدی پوشیده مانده باشد.
از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز موضوع تغییر نظام در ایران در دستور دولت های مختلف امریکا بوده است. اسراییل هم در این باره اشتراک نظر داشته است. گاه گاه هم از نظریه حمله نظامی به ایران سخن گفته اند. خانم کلینتون در نطق های دوران انتخابات ریاست جمهوری از بمباران اتمی ایران هم سخن به میان آورد. تازگی هم نتانیاهو و ایهود باراک گفتند: انقلاب مصر موجب شد که طرح حمله به ایران متوقف بماند.
از سوی دیگر در این سی سالی که گذشت، همواره برای رژیم مبارک به به و چهچه می کردند. پیداست رزیم ایران با مبارک متفاوت است!
اگر روزی اسناد مذاکرات مبارک و رهبران امریکا و اسراییل منتشر شود ان وقت مردم مصر و جهان خواهند دریافت که ژرفای وابستگی تا چه حدی بوده است. یادم نمی رود دهسال پیش در دفتر حسنین هیکل در قاهره در باره مبارک صحبت می کردیم. به صراحت تعبیر مزدور امریکا و بازیچه اسراییل را برای مبارک به کار برد.
بدیهی است برای برکناری چنین فردی امواج میلیونی مردم به حرکت در می اید. و جمعه های سرنوشت ساز در مصر سامان می یابد.
فشرده سخن: مرادم از استقلال عدم دخالت اراده خارجی در تصمیم گیری های سیاسی و ملی بوده است. مصادیق مورد نظر هم: حکومت ایران و مصر.
*********
۱- http://www.americanprogress.
۲-http://bibireport.blogspot.
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
Things you can do from here:
- Subscribe to جنبش راه سبز - همه گزارشها : متن خلاصه using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
بسیار پاسخ دقیق و جالبی بود. مثل همه نوشته های دکتر مهاجرانی پر از اطلاعات مناسب و نشانه اشراف ایشان
پاسخحذف