۱۳۹۰ شهریور ۳, پنجشنبه

سعید شاهسوندی از اعدام‌های۶٧می گوید



سعید شاهسوندی از اعدام‌های۶٧می گوید: مستندترین گزارش از آن آیت الله منتظری است

مهدی تاجیک
  جرس : پس از گذشت نزدیک به ربع قرن از اعدام دسته جمعی زندانیان سیاسی، هنوز این دوره از تاریخ جمهوری اسلامی پر از معماها و رازهای ناگشوده است. اعدام ها از 5 مرداد 1367 آغاز و تا اواخر شهریور همان سال ادامه داشت. گره های کور این فاجعه حقوق بشری چندان پر شمار است که پس از این همه سال هنوز نه درباره آمران و عاملان آن اتفاق نظر وجود دارد، نه ارزیابی دقیقی از تعداد قربانیان در دست است، نه درباره انگیزه ها و دلایل اعدام ها تحلیل واحدی ابراز شده و نه نام و نشانی بر قبور خیل عظیم قربانیان است. همه چیز در پرده و هر ناظری بنابر ظن خود به تحلیل واقعه می پردازد. حکومت روایت خود را از ماجرا دارد و شاهدان عینی یعنی کسانی که آن زمان در زندان بوده اند چنین روایتی را رد می کنند.  

 جرس با هدف برداشتن گامی جهت ریشه یابی و تحلیل وقایع آن دوره معماگونه از تاریخ جمهوری اسلامی در پرونده ای ویژه به بحث در این خصوص پرداخته است.

در این قسمت با" سعید شاهسوندی" از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق ایران گفت و گو کردیم. او در این گفت‌وگو بر پیش زمینه های بروز اعدام ها، نفش عملیات فروغ جاویدان در کشتار زندانیان و تاثیر اعدام ها در مسیر تحولات بعدی جمهوری اسلامی تاکید می کند؛.شاهسوندی ضمن تجلیل از آیت الله منتظری و نگارش و انتشار خاطرات ایشان، آن را مستندترین منبع برای بررسی اعدام های 67 می داند 
متن کامل گفت‌وگوی مزبور را در زیر می خوانید.
آقای شاهسوندی! به عنوان یکی از زندانیان سیاسی دهه 60 گزارش شما و روایت جنابعالی از اعدام های سال 67 چیست؟
 قبل از هرچیز لازم است دو نکته را توضیح دهم. نخست درباره خودم: من در حمله نظامی مجاهدین خلق به ایران موسوم به "فروغ جاویدان" شرکت داشتم. من پیش از این و درپی انتقاداتی به رهبری مجاهدین (آقای رجوی) از سازمان جدا شده بودم. شرکت در آن عملیات نه به عنوان مجاهد خلق (با هر رده ای) بلکه به عنوان یک میلیتان (رزمنده) آزادی بود. دلایل شرکت من در آن عملیات و تناقض های ناشی از آن مواضع، موضوع صحبت کنونی ما نیست .صرفا جهت اطلاع خوانندگان شما از مواضع آن ایام ذکر کردم. من بعدها شرکت در چنان عملیاتی را "بزرگ ترین اشتباهِ" زندگی سیاسی خود ارزیابی کردم. من در آخرین روز از عملیات فروغ طی دو مرحله از ناحیه پا و لگن خاصره مورد اصابت گلوله قرار گرفته و دستگیر شدم.
 
شمار قابل توجهی از اسرا و زخمی های آن عملیات، بدون رعایت هیچ گونه موازینی در همان صحنه عملیات به دار آویخته یا تیرباران شدند . من را اما، از آن جا که فردی شناخته شده و زمانی عضو مرکزیت سازمان مجاهدین بودم، بجای خلاص کردن در صحنه جنگ، جهت مداوا و استفاده های احتمالی ، چشم بسته به تهران آوردند. شدت جراحات و شکستگی ها چنان بود که من تمام ماه های مرداد و شهریور 67(ماه های کشتار زندانیان ) را در بیمارستانی (به گمانم بیمارستان بقیه الله متعلق به سپاه پاسداران) زندانی - بستری بودم . سپس با بدنی تا نیمه گچ گرفته و بر روی برانکارد به سلول انفرادی کمیته مشترک سابق(زندان توحید) جهت بازجوئی و البته شکنجه برده شدم. دراین ایام موج اصلی اعدام ها سپری شده بود.
 
نکته ی دوم؛ ماجرای کشتار زندانیان سیاسی در سال 67، علیرغم اطلاعاتی که از بازماندگان آن فاجعه و به خصوص از خاطرات تاریخی آیت الله منتظری بدست می آید ، کماکان گوشه های بسیار تاریک و نهفته ای دارد. چرا که عاملان و آمران این ماجرا تلاش داشتند در خفای کامل و حداکثر مخفی کاری این کار را به انجام برسانند. تفکیک سلول های مجاهدین و مارکسیست ها از یک دیگر ، قطع ارتباطات زندانیان داخل بند ها، قطع روزنامه و تلویزیون و کلا هرگونه وسیله خبرگیری ، قطع ملاقات ها و بسیاری اقدامات دیگر همه و همه برای غافلگیر کردن زندانیان و انجام بی سروصدای این "جنایت" بود. از آن سال سیاه تاکنون نیز مقامهای گوناگون جمهوری اسلامی به دلایل گوناگون یا ماجرا را از اساس انکار و یا به نحوی از کنار آن گذشته اند. این مسئله بنوبه خود باعث شده است که غیر از خاطرات آیت الله منتظری که از منظر درون حکومتی ماجرا را مطرح کرد، بقیه اسناد و مدارک از سوی کسانی باشد که از فاجعه جان سالم بدر برده اند. اینان بسته به اطلاعات و نیز گرایشات سیاسی خود جنبه هایی را مطرح وچه بسا جنبه هایی را ندیده و یا نادیده گذاشته اند. بنابراین گرچه خوشبختانه براین "دوران سیاه" روز به روز نور بیشتری تابیده می شود ، اما تا روشن شدن همه ابعاد و ریشه ها راه درازی در پیش روست.
 
بعد از ذکر این دو نکته، فکر می کنم مستند ترین روایت، روایت آیت الله منتظری در خاطراتشان باشد . ایشان می نویسد:"...پس از این که مجاهدین خلق با پشتیبانی عراق به کشور جمهوری اسلامی ایران حمله کردند عملیات مرصاد انجام گرفت و تعدادی از آنها در درگیری کشته شدند، تعدادی هم اسیر شدند که لابد محاکمه شدند و صحبت ما در مورد آنها نیست. اما ... در همان زمان بعضی تصمیم گرفتند که یک باره کلک مجاهدین را بکنند و به اصطلاح از دست آنها راحت شوند؛ به همین خاطر نامه ای از امام گرفتند که افرادی از منافقین که از سابق در زندان ها هستند طبق تشخیص دادستان و قاضی و نماینده اطلاعات هرمنطقه ، با رای اکثریت آنان اگر تشخیص دادند که آنها سر موضع هستند اعدام شوند؛ یعنی این سه نفر اگر دو نفر از آنها نظرشان این بود که فلان فرد سر موضع است ولو این که به یک سال یا دوسال یا پنج سال یا بیشتر محکوم شده باید اعدام می شد... این نامه روز پنج شنبه نوشته شده بود، روز شنبه توسط یکی از قضات به دست من رسید و آن قاضی بسیار ناراحت بود، من نامه را مطالعه کردم خیلی نامه تندی بود که در عکس العمل عملیات مجاهدین خلق در مرصاد نوشته شده بود. شنیده شد که به خط حاج احمد آقاست...."
 
آیت الله منتظری در خاطرات خود می افزاید:" ...چون این نامه برای همه قضات فرستاده شده بود اشکال ندارد که برای شما هم بخوانم تا واقعیت قضایا آن گونه که اتفاق افتاده روشن شود، متن این نامه به این شکل است:
بسم الله الرحمن الرحیم
    از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هرچه می گویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده اند ، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگ های کلاسیک آنان در شمال و غرب وجنوب کشور با همکاری های حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما ، و باتوجه به ارتباط آنان با استکبارجهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندان های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می کنند محارب و محکوم به اعدام می باشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجت الاسلام نیری دامت افاضاته (قاضی شرع) و جناب اشراقی (دادستان تهران) و نماینده ای از وزارت اطلاعات می باشد. اگرچه احتیاط در اجماع است، و همین طور در زندان های مراکز استان کشور رای اکثریت آقایان قاضی شرع ، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم الاتباع می باشد.
رحم بر محاربین ساده اندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمائید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند "اشداء علی الکفار" باشند. تردید در مسائل قضائی اسلام نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا می باشد. والسلام.
روح الله الموسوی الخمینی
 
این نامه تاریخ هم ندارد اما در پشت آن آقای حاج احمد آقا نوشته است:
پدر بزرگوار حضرت امام مد ظله العالی
پس از عرض سلام، آیت الله موسوی اردبیلی در مورد حکم اخیر حضرتعالی در باره منافقین ابهاماتی داشته اند که تلفنی در سه سئوال مطرح کردند:
1.آیا این حکم مربوط به آنهاست که در زندان ها بوده اند و محاکمه شده اند و محکوم به اعدام گشته اند ولی تغییر موضع نداده اند و هنوز هم حکم در مورد آنها اجرا نشده است ، یا آنهائی که حتی محاکمه هم نشده اند محکوم به اعدامند؟
2. آیا منافقین که محکوم به زندان محدود شده اند و مقداری از زندانشان راهم کشیده اند ولی بر سرموضع نفاق می باشند محکوم به اعدام می باشند؟
3.درمورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پرونده منافقینی که در شهرستان هائی که خود استقلال قضائی دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود می توانند مستقلا عمل کنند؟
فرزند شما ، احمد
 
زیر این نامه نوشته شده:
بسمه تعالی
درتمام موارد فوق هرکس در هرمرحله اگر بر سرنفاق باشد حکمش اعدام است ، سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید، درمورد رسیدگی به وضع پرونده ها در هرصورت که حکم سریعتر انجام گردد همان مورد نظر است.
روح الله الموسوی الخمینی (1)
 
آیت الله منتظری در ادامه خاطرات خود می نویسد: «بعد من به آیت الله موسوی اردبیلی که آن زمان رئیس شورایعالی قضایی بودند پیغام دادم :" مگر قاضی های شما اینها را به پنج یا ده سال زندان محکوم نکرده اند! مگر شما مسئول نبودی! آن وقت تلفنی به احمد آقا می گویی که اینها را مثلا در کاشان اعدام کنند یا در اصفهان؟!شما خودت می رفتی با امام صحبت می کردی که کسی که مثلا مدتی در زندان است و به پنج سال زندان محکوم شده و روحش هم از عملیات منافقین خبردارنبوده چطور ما اورا اعدام کنیم ؟! مگر این که جرم تازه ای مرتکب شده باشد که براساس آن جرم اورا محاکمه کنیم؟»
 
تمام و اصل ماجرا همین است که در خاطرات آیت الله منتظری آمده و اسناد آن نیز برای اولین بار توسط ایشان منتشر شد.
 خواه جمع ، کس و یا کسانی آیت الله خمینی را به چنان نقطه ای رسانده که چنان فتوائی را صادر کند و خواه خود بر اساس باورهای فقهی خویش به صدورچنین حکمی رسیده باشد. در اصل "فاجعه" هیچ تفاوتی ایجاد نمی کند. "ارتداد ونفاق سران مجاهدین" ، "ارتباطشان با صدام حسین و استکبار جهانی"، "جاسوسی برای صدام حسین در حین جنگ"، "عملیات مسلحانه در شمال و غرب و جنوب کشور" و "ضرباتی که در سال های 60 بر جمهوری اسلامی وارد آوردند" به مثابه ابر و باد و مه خورشید و فلک در کار می شوند تا در فاصله ماه های مرداد و شهریور 67، سیاه ترین ماه های تاریخ حکومت جمهوری اسلامی رقم زده شود. حکومتی که قرار بود بر دل ها حکومت کند و درآن مارکسیست ها در ابراز عقیده آزاد باشند؛ زندانیانی را که دوران محکومیت خود را می گذراندند (محکومیتی که توسط نظام قضائی خود آنان صادر و ابرام شده بود) بدون این که جرم و خلاف دیگری مرتکب شوند دسته دسته به جوخه های اعدام سپرد .
 
 ابتدا زندانیان وابسته به مجاهدین و سپس سایرین (اعم از فدایی ، توده ای و سایر مارکسیست ها و ...) در خفای کامل از راهروهای مرگ عبور داده شده و در برابر کمیسیون مرگ قرار گرفته وبا یکی دو سئوال روانه سالن های حلق آویز شدند.
 
مستحضر هستید که اعداد و ارقام و آمار مختلفی در مورد این رویداد ناگوار و تلخ منتشرشده ، از نظر شما کدام گزارش و داده واقعی تر است؟
همان طور که گفتید و من نیز اشاره کردم ، گرایشات سیاسی افراد و گروه ها نه تنها در چگونگی روایت فاجعه بلکه در روایت آمار قربانیان و جان باخته گان این "فاجعه ملی" نیز متفاوت است. دو سر طیف، یکی کارگزاران وتبلیعات چی های جمهوری اسلامی است که یا ماجرا را انکار و یا با خلق افسانه هائی نظیر ارتباط زندانیان با نیروهای مجاهدین در عملیات فروغ و تدارک قیام در زندان ها تلاش در نفی قتل عام زندانیان سیاسی دارند. سر دیگر ماجرا کارگزاران و تبلیغات چی های سازمان مجاهدین تحت رهبری آقای رجوی در خارج کشور است که آمار کشته شدگان را تا 30 هزار نفر ذکر کرده است. حال آن که بنا به کلیه شواهد مستند و شاهدان عینی هیچگاه چنین تعداد زندانی در زندان های جمهوری اسلامی نبوده است.
 
می خواهم خدمت شما عرض کنم و از این طریق به رهبری مجاهدین یادآوری کنم که این گونه تبلیغات نادرست و خلاف واقع، از قضا اثر و کاربردی خلاف انتظار آنها دارد،چرا که حتی یک خون به "ناحق" ریخته شده برای سلب مشروعیت کافی است. ضمن آن که من شخصا بر این باورم هرخونی که از فرزند انسان بر زمین جاری می شود، توسط هر فرد، هر سازمان و حزب و هر نظام و حکومتی باشد "ناحق" است .
 
غیر از این دو سوی طیف، بقیه گزارشها، آماری مابین 2800 تا 4800داده اند. آیت الله منتظری در زمان وقوع فاجعه قائم مقام رهبری بوده و علی الاصول به آمار واقعی دسترسی داشته است. ایشان در این باره در خاطرات خود می گوید: "...بالاخره مدتی ملاقات های زندانیان را تعطیل کردند و برحسب گفته متصدیان با استناد به این نامه حدود دو هزار و هشتصد یا سه هزار و هشتصد نفر زندانی- تردید از من است- از زن و مرد را در کشور اعدام کردند، حتی افرادی که نماز می خواندند ، روزه می گرفتند ، طرف را می آوردند به او می گفتند بگو غلط کردم . او هم به شخصیتش بر می خورد نمی گفت . می گفتند پس تو سر موضع هستی و او را هم اعدام می کردند. در همین قم یکی از مسئولین قضائی آمد پیش من و از مسئول اطلاعات قم گله می کرد که می گوید تند تند اینها را بکشیم از شرشان راحت شویم، من می گویم آخر پرونده های اینها را بررسی کنیم یک تجدید نظری درحکم اینها بکنیم ، می گوید حکم اینها را امام صادر کرده ما فقط باید تشخیص موضوع بدهیم . به بعضی افراد می گویند تو سر موضعی؟! او هم نمی داند که قضیه از چه قرار است می گوید بله، فوری اورا می برند اعدام می کنند."(2)
 
در نامه ای که آیت الله منتظری به تاریخ 9 مرداد ماه 1367 به آیت الله خمینی می نویسد، ضمن آوردن دلایل گوناگون برای جلوگیری از این قتل عام در انتها می افزاید: "اگر فرضا بر دستور خودتان اصرار دارید، اقلا دستوردهید ملاک اتفاق نظر قاضی و دادستان و مسئول اطلاعات باشد نه اکثریت، و زنان هم استثنا شوند مخصوصا زنان بچه دار و بالاخره اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز ، هم عکس العمل خوب ندارد و هم خالی از خطا نخواهد بود و بعضی از قضات متدین بسیار ناراحت بودند..." (3)
 
ایشان در تاریخ 13 مرداد نامه دومی می نویسد که در باره آن چنین شرح می دهند: "من دیدم آنها دارند کارشان را ادامه می دهند . اول محرم شد. من آقای نیری که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و آقای رئیسی معاون دادستان و آقای پور محمدی که نماینده اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است، حداقل در محرم از اعدام ها دست نگهدارید. آقای نیری گفت :"ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام کرده ایم ، دویست نفر را هم به عنوان سرموضع از بقیه جدا کرده ایم کلک اینها را هم بکنیم بعد هرچه بفرمائید و..." من بسیار ناراحت شدم ورئوس مطالبی را که یادداشت کرده بودم در این جلسه با آنها صحبت کردم..."
 
من درگفت وگوهائی که با تنی چند از دوستانی که در آن ایام در زندان بوده و خوشبختانه از آن ماجرا جان سالم بدر برده اند، داشته ام . نظر آنان را در باره آمار تقریبی و نزدیک به واقعیت ماجرا پرسیده ام. اینان متفقا بر نظر آیت الله منتظری صحه گذاشته اند. بنابراین می توان رقمی میان 3500 تا 4500 نفر را به واقعیت نزدیک دانست.
 
 آیا به نظر شما آنچه رخ داد با واکنش هایی که در افکار عمومی داخل و خارج ایران در پی داشت نسبت متعادلی دارد؟
 اگر سئوال شما را درست فهمیده باشم، تا مدتها پس از وقوع "فاجعه" به دلیل شرایط اختناق ابعاد مسئله روشن نبود. پس از آن افکار عمومی دنیا تحت تاثیر ماجرای فتوای قتل سلمان رشدی (29بهمن 67) بود و بار دیگر این موضوع آن طور که باید و شاید در رسانه های بین المللی و نهایتا افکار عمومی جهان تاثیر نگذاشت. در داخل کشور هم به دلیل خفقان و استبداد و ترس ناشی از آن و نیز این واقعیت که شماری از دست اندرکاران به نحوی از انحا درگیر ماجرا بودند، در ابتدا چندان منعکس نشد.

حکومت جمهوری اسلامی بعد از دو ماه اعدام بی وقفه به صرافت ترمیم! زخم ها افتاد. بعد از دو ماه اعدام بی وقفه ، رسیدگی به پرونده سایر زندانیان باقیمانده این بار به "مجمع تشیخص مصلحت" واگذار شد . ماجرای عفو عمومی و عفو زندانیان باقیمانده در دستور کار قرار گرفت که آن هم بعد از برکناری آیت الله منتظری به صورت نیم بند و نصفه و نیمه کاره رها شد.
گفتم که استبداد داخلی مانع از انتشار به موقع و دقیق قضایا شد ولی همان گونه که آب از دیوار های بتونی و ضخیم عبور می کند ،خبر "فاجعه" نیز به آرامی اما با قاطعیت از پس جسرهای عظیم زندان ها و شکنجه گاه ها عبور کرد و خبر در شهر ها پخش شد. "استبداد" که زمانی مانع گسترش خبر شده بود این بار باعث شد تا ماجرا در اذهان مردم چندین و چند برابر شود. ماجرائی که البته باندازه کافی خونبار بود که آنرا "کشتار و فاجعه ی ملی" بنامیم. آزادی شماری از زندانیان و آمدن تعدادی به خارج کشور و به خصوص آغاز عصر اینترنت باعث اطلاع رسانی بیشتر شد . به نظر من ستایش اصلی از آنِ آیت الله فقید منتظری است که در زمان وقوع فاجعه "شجاعانه" و "یک تنه" ایستاد و بهای آنرا نیز پرداخت و در سال های بعد با انتشار مجموعه خاطرات خود دراینترنت به ماجرا ابعادی وسیع و جهانی داد. 
 
 مبتنی بر مجموعه مستندات وشواهد منتشر شده تاکنون (از آنچه آیت الله منتظری در خاطرات خود گفته تا گزارش اپوزیسیون و روایت های حکومتی) ارزیابی شما از دلایل اصلی وقوع این فاجعه انسانی چیست ؟ و به عقیده شما وقوع عملیات "فروغ جاویدان " چه میزان در تصمیم حاکمیت سیاسی وقت برای اعدام دسته جمعی زندانیان نقش داشت؟
من بارها گفته ام که در جمهوری اسلامی از همان فردای پیروزی انقلاب، بودند کسان و جریان هائی که سایه مجاهدین را با تیر می زدند. دشمنی اینان البته ریشه در حوادث سال های زندان در زمان شاه داشت. اینان براین نظر بودند اگر امروز سر مجاهدین را زیر آب کنیم بهتر است تا فردا. اینان براساس تجربیات زندان دشمنی آشتی ناپذیری میان خود و مجاهدین قائل بودند و معتقد بودند که گذشت زمان باعث خواهد شد تا مجاهدین از فرصت ها استفاده کرده و عده و عده زیادتری پیدا کنند و در آن موقع سرکوب آنان مشکل تر و پرهزینه تر خواهدشد. چهره شاخص این جریان "اسدالله لاجوردی" بود. همین طور "محمد کچوئی" رئیس زندان اوین. به یاد می آورم که درروزهای بعد از سی خرداد 60 کچوئی که آن موقع رئیس زندان اوین بود به یکی از زندانیان سرشناس گفته بود که ما دوبار برای مجاهدین دام گذاشتم تا با نظام مسلحانه درگیر شوند و ما بتوانیم آنها را سرکوب کنیم اما در هر دو مورد آنها از دام جستند . او سپس با خوشحالی اعلام کرد که اما اکنون (یکی دو روز بعد از سی خرداد 60) خوشبختانه به دام افتاده اند. کچوئی البته زنده نماند تا سرکوب مجاهدین را به چشم ببیند. او چند روز بعد( هشتم تیرماه67) طی عملیاتی انتحاری توسط یکی از نفوذی های مجاهدین در میان پاسداران زندان اوین (محمدکاظم افجه ای) کشته شد. اما جریانی که او از چهره های شاخص آن بود به حیات و نفوذ خود ادامه داد تا سال های بعد.
 
درسال 67آیت الله خمینی86 ساله است و طبیعی است که مقامهای جمهوری اسلامی به دوران بعد از او بیاندیشند. بنظر می رسد سه مسئله عمده دل مشغولی سران جمهوری اسلامی در آن موقع بوده است.
                     ·مسئله جنگ ایران و عراق و نحوه به انجام رساندن آن . می دانیم که در سال های آخر جنگ خزانه دولت در اثر هزینه های جنگ و کاهش درآمد نفت که تا بشکه ای 9 دلار هم رسیده بود همراه با کاهش روز افزون قدرت استخراج و صادرات، بسیار تهی شده بود. جنگ به صورت فرسایشی درآمده و چشم انداز پیروزی وجود نداشت. کاهش توان اقتصادی همراه با انزوای بین المللی و فقدان چشم انداز روشن ، مسئله "پایان جنگ" را در لایه های رهبری کننده جمهوری اسلامی مطرح کرده بود. با این همه یک سئوال بزرگ بی پاسخ بود: چه کسی جرات و توان اعلام پایان جنگ را دارد؟ جنگی که نعمت بود و قرار بود از طریق فتح کربلا به فتح قدس بیانجامد. جنگی که حاکمیت تمامی مخالفان و رقبای سیاسی را تحت پوشش آن حذف و یا برکنار کرده است. ناگفته پیدا بود که هیچ کس جز شخص آیت الله خمینی قادر به اعلام ختم جنگ نیست.
 
                     ·دومین مسئله بزرگ در مقابل حاکمیت ، سرنوشت رهبری نظام بعد از آیت الله خمینی بود. آیت الله منتظری قائم مقام رهبری و ظاهرا "ولی فقیه " بعدی بود. اما جنس آیت الله منتظری با جنس کلیه عناصر تشکیل دهنده نظام اگر نگوئیم متضاد حداقل بسیار متفاوت بود. سعه صدر، باورمندی او به اندیشه هایش در مقابل باورمندی دیگران به قدرت، تفاهم و تعاملی که او با لایه های گوناگون و اندیشه های متفاوت داشت و به خصوص هیات هائی که برای عفو به زندان ها می فرستاد، زبانزد و ویژه ی خود او بود. این را همه می دیدند غیر از رهبری مجاهدین در خارج کشور(4). چنین گشاده نظری آن هم در بالاترین نقطه رهبری بعد از آیت الله خمینی هرگز قابل قبول نبود . اقدامهایی نظیر دستگیری سید مهدی هاشمی بعد از ماجرای مک فارلین و اعدام او؛ دستگیری و اعدام حجت الاسلام "امید نجف آبادی" از روحانیون وابسته و نزدیک به آیت الله منتظری با اتهامهای سخیف؛ دستگیری و تبعید سیدهادی هاشمی (برادر سید مهدی هاشمی) و داماد آیت الله منتظری؛ اتهامهایی نظیر این که در بیت آیت الله عوامل مجاهدین و لیبرال های نهضت آزادی نفوذ کرده و به ایشان خط می دهند، هرکدام پرده هائی از یک سناریوی کلی بود برای تضعیف موقعیت آیت الله منتظری، و نیز حذف و برکناری و یا مطیع و منقاد کردن ایشان.

آیت الله منتظری در این باره در خاطرات خود درپاسخ به سئوالی چنین می گوید:" سئوال: همان گونه که در جریان هستید علیه بیت حضرتعالی شدیدا جوسازی شده است . هم در رنجنامه(5) و هم در کتاب خاطرات سیاسی(6) وهم در جاهای دیگر، آیا به نظر حضرتعالی افراد ناصالحی در بیت و دفتر حضرتعالی بودند یا این که اهداف دیگری در پشت سر این جوسازی ها بوده است؟ 
جواب: به قول معروف همه دعواها سرلحاف کهنه ملا نصرالدین بود..... قضیه سیدمهدی هاشمی هم بهانه بود. از همان اول هدف اصلی من بودم و همه این ها زمینه برای برکناری من بود.... این ها با این سروصداها و جوسازی ها می خواستند افرادی را در بیت من بگذارند و به وسیله آنها مرا کنترل کنند. اینها برای بعد از امام به دنبال "ولایت بر فقیه" بودند نه به دنبال "ولایت فقیه".(7)
در این مورد هم هیچ کس جز شخص آیت الله خمینی قادر به اقدام و عمل نبود.
 
3- سومین مسئله بزرگ که وقتی در کنار سایر مسائل و به خصوص مسئله دوم یعنی رهبری قریب الوقوع آیت الله منتظری قرار می گرفت بسیار مهم و جدی می شد؛ چندین هزار زندانی سیاسی در زندان های سراسر کشور بود.
همه کسانی که پایشان به زندان رسیده می دانند که "زندان براستی دانشگاه است" البته نه به تعبیری که در جمهوری اسلامی و توسط امثال لاجوردی بکار می رفت. در سال های قبل از انقلاب نیز زندان دانشگاه و آموزشگاه سیاسی بود. کسانی به جرم پخش اعلامیه و شکستن شیشه های دانشگاه به زندان می آمدند و با پتانسیل چریک شدن از زندان بیرون می رفتند. به قول استوار ساقی از نگهبانان قدیمی زندان های شاه ، بی سواد می آمدند و ژان پل سارتر بیرون می رفتند.

 بسیاری از سران جمهوری اسلامی خود محصول چنین روندی بودند وبه خوبی می دانستند که زندان برای زندانی بعد از طی مراحل اولیه بازجوئی و شکنجه ، بسیار قابل تحمل و دانشگاهی بزرگ با اساتیدی خبره است که در شرایط عادی دسترسی به هرکدام بسادگی امکان پذیر نیست. از این روست که زندان و زندانی همیشه دماسنج و پتانسیلت حولات بعدی بوده است. بسیاری از رهبران تحولات اجتماعی جامعه از درون زندان ها بیرون آمده اند.
چنین پتانسیل نگران کننده ای وقتی با عطوفت و ملایمت رهبری چون آیت الله منتظری همراه شود، زنگ خطر بسیار بزرگی برای آینده نظام و حکومت اسلامی مورد نظر آیت الله خمینی است.
 
اگر ملاطفت با زندانیان و نهایتا آزادی آنان را به عنوان اولین و مهمترین شاخص تفاهم ملی برای دوران بعد از جنگ (چه جنگ خارجی و چه جنگ داخلی) بدانیم ، سپس درگام بعدی آمار صدها هزار و شاید میلیونها پناهنده خارج کشور را به آن بیافزایم، آن وقت درک نگرانی کسانی که به نظام تک صدائی عادت کرده اند آسان خواهد بود.
چشم انداز تقسیم قدرت بعد از آیت الله خمینی و منتقل شدن قدرت از جماران به آیت الله منتظری و طبعا بیت ایشان هم مزید علت شد.
ترکیب چنین دل نگرانی ها، منفعت اندیشی ها، قدرت طلبی ها و کینه های قدیمی، با عملیات محکوم به شکست فروغ جاویدان است که سرنوشت زندانیان بی خبر از همه جا را رقم زد.
 
با توجه به تحلیلی که از زمینه های بروز اعدام ها ارائه دادید، آیا اساسا آن را یک "پروژه" می دانید که به "بهانه " عملیات "فروغ جاویدان" به وقوع پیوست ؟
در سئوال قبلی به نقش و اهمیت زندانیان در شرایط تحول اشاره کردم. در دوران شاه و در ماه ها و هفته ها ی آخر رژیم شاه و به خصوص در دوران حکومت نظامی و زمانی که احتمال کودتای نظامیان بر کشور سایه می انداخت، نیز مسئله سرنوشت زندانیان سیاسی مشغولیت ذهنی بسیاری از زندانیان بود. ما این احتمال را می دادیم که اولین قربانیان کودتای نظامی باشیم. خوشبختانه شتاب تحولات چنین فرصتی را به حکومتگران نداد . اما اثر خود را در ذهنیت رهبران بعدی گذاشت.

این را اضافه کنم که هرگونه کشتار و قتل عام زندانیان نه نشان قدرت که نشان ضعف و ترس از سرنگونی نظام هاست. نظام های دیکتاتوری در شرایط اقتدار و اطمینان به خود، هیچ گاه نیازی به چنین اقداماتی ندارند. وقتی پایه های نظام به هردلیلی به لرزه می افتد. بجای ریشه یابی مسئله به ضعیف ترین حلقه یعنی زندانیان در بند، گیر می دهند. این در مورد شرایط ایران در سال 67 نیز صادق است. بن بست در مقابل جنگی که وعده های آنچنانی برایش داده شده بود، مشکلات عظیم پیش روی، غافلگیری اولیه در مقابل حمله مجاهدین ، جاذبه رهبری برای گرایشات مختلف و تضادهای شدید درون حکومتی در سطح جانشینان احتمالی ، مسائل بسیار مهمی بودند. حل مسئله جنگ و صلح با صدام حسین کافر!، حل مسئله جانشینی و برکناری آیت الله منتظری و حل معضل زندانیان سه مشکل بزرگ و دست و پاگیر نظام اسلامی بود .

 "حل"! تمامی این مسائل تنها به اعتبار اقتدار و کاریسمای آیت الله خمینی و در زمان حیات ایشان قابل حل بود و لاغیر. 
آیت الله خمینی برای مشکل اول مجبور شد به گفته خود "جام زهر" بنوشد و "آبروی خود را با خدا معامله کند" تا بتواند نظام خود را با کمترین تنش داخلی از این بحران برهاند.عملیات نابخردانه مجاهدین بهترین "دستاویز" برای حل مشکل سوم و زمینه ساز حل مشکل دوم یعنی رهبری قریب الوقوع آیت الله منتظری بود.
 
اقای شاهسوندی! "فاجعه" سوگمندانه به وقوع پیوسته است ، اینک وحدود ربع قرن پس از آن رویدادها به نظر شما بهترین راهبرد برای پیگیری چیست؟
 فاجعه ملی سال 67 یک نکته بسیار مهم را به روشنی اثبات کرد و آن ناکارآمدی و ناتوانی نظام ولایت فقیه است. نظامی که احکام صادره توسط خود را نیز پاس نمی دارد. نظامی که درآن سرنوشت میلیونها انسان در دستان یک نفر قرار گیرد. این که میلیون ها انسان "صغیر" و تنها یک نفر " کبیر" و بالغ تصور شود. فردی که مانند همه انسان ها می تواند در حالت های خوشی ، ناخوشی، خشم ومهربانی، پیری و جوانی روحیات متفاوت وگوناگون و گاه متضاد داشته باشد. آنوقت او را ولی مطلق و حکم او را حکم خدا و قادر متعال دانستن.
 
در این زمینه خاطرات آیت الله منتظری حاوی مطلب جالبی بشرح زیر است:".... من سالها با ایشان محشور بوده ام و ایشان فردی با تقوا و عارف بودند و دراین گونه مسائل احتیاط می کردند و حاضر نبودند به کسی ظلم شود... حتی پس از حادثه هفتم تیر که طبعا اوضاع خیلی داغ بود ایشان در سخنرانی خود نسبت به حقوق زندانیان تاکید می کردند که مبادا مسئولان به فکر انتقام از آنها باشند. اما چه شد این اواخر این نامه از ایشان منتشر شد... این مسئله برای من هم تعجب و مبهم است.
 
البته باید توجه کنیم که مرحوم امام هم یک انسان جایز الخطا بودند و این اواخر با آن کهولت سن و بیماری های مختلف به طور کلی از مردم منزوی شده بودند و بعضی ها هم هرطور که می خواستند به ایشان گزارش می دادند. اساسا این سیستم اداره کشور که همه قدرت در یک نفر خلاصه شود – هرچند آن فرد باتقواترین افراد باشد- روش صحیحی نیست و منجر به اشتباهات بزرگ می شود..."
آنچه گفتم نه برای دمیدن بر آتش کینه و انتقام ، بلکه به منظور ادای دین ونیز تلاش برای اندکی نور تاباندن بر فاجعه ای بزرگ و ملی است. به نظر من صِرف گذشت زمان به هیچ وجه چاره ساز و مرهم درد ها نخواهد بود. این پرونده کماکان مفتوح است. جنبه های گوناگون و جزئیات بسیاری از آن هنوز ناروشن است.اما از نظر من حداقل یک چیز روشن است. شستن خون با خون پاسخ ماجرا نیست. در این صورت ما و تمامی بازماندگان آن فاجعه همان راه عاملان و آمران کشتار را خواهیم رفت منتها با نام و عنوانی دیگر. برای یافتن بهترین راهبردها البته کار جمعی و اندیشه جمعی لازم است.
 
شاید اولین گام روشن نمودن زوایای پنهان ماجرا، سپس اعلام مواضع هریک از دست اندرکاران و تعیین نقش و میزان دخالت و تاثیرگذاری و حتی عدم دخالت و بی تفاوتی شان است. می دانید و می دانیم که در زیارت عاشورا نه تنها عاملین و آمرین بلکه علاوه برآنان شنوندگان و سکوت کنندگان و رضادهندگان به آن ظلم نیز نفرین و لعنت می شوند. اولین مرهم بر این زخم باز ، عذر تقصیر خواستن کلیه عوامل دست اندرکار این فاجعه است. تشکیل "کمیته ی حقیقت یاب وآشتی ملی" از گام های ضرور در این مورد است. البته تا آن روز که راه درازی است، به نظر من تاکید دوباره و همیشگی براین که خون با خون شسته نمی شود، ضروری و لازم و حتی تسهیل کننده است.
 
پی نوشت ها:
1.خاطرات آیت الله منتظری جلد اول ، فصل دهم .ذیل عنوان" اعتراض به اعدام های بی رویه"
2.منبع پیشین
3.منبع پیشین
4.دراین ایام رسانه های تبلیغاتی مجاهدین به دروغ ادعا می کنند که آیت الله منتظری فتوای تجاوز به زنان اعدامی ، قبل از اجرای حکم را داده است. حال آن که ایشان در درون حکومت در تلاش بود تا حداقل زنان زندانی را از مرگ برهاند.
5.نوشته احمد خمینی
6.نوشته ری شهری
7.خاطرات آیت الله منتظری جلد اول ، فصل دهم . ذیل عنوان "ولایت بر فقیه هدف جو سازی ها"

--
آیا برای آزادی موسوی و کروبی درخواست خودتان را ثبت کرده اید؟ اینجا
دیکتاتورها یکی یکی به پایان راه می رسند: قذافی، اسد و ...
سبز مي مانيم، تا هميشه



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر