Sent to you by Protester via Google Reader:
زندانی سیاسی
وضعیتی که جامعه ایران با آن مواجه است بدون شک با هیچ کدام از برهههای تاریخی که در یک صد سال گذشته آن را پشت سر گذاشته قابل مقایسه نیست. یکی از عواملی که آن را تا این حد منحصر به فرد کرده وجود نیرویی جدید, ناشناخته و بسیار تاثیر گذار به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. این نهاد انقلابی پس از ۳۳ سال هم اینک در جایگاهی قرار دارد که جامعه ایران هرگز در دوران مدرن خود با وضعیت چنین نیروی نظامی با ابعاد گسترده عملیاتی, نظامی, اقتصادی, سیاسی, فرهنگی و امنیتی مواجه نبوده است. شاید بتوان موقعیت و جایگاه آن را مشابه احزاب در کشورهای سوسیالیستی – کمونیستی که پس از انقلاب کمونیستی ایجاد شدند و رفته رفته تمام ارکان جوامعشان را در اختیار گرفتند, مقایسه کرد. با این تفاوت که شکل گیری و قدرت یافتن آن کاملا متفاوت و در مواقعی غیر ارادی و ناخواسته به نظر می رسد.
در ۱۰ سال گذشته ادبیات سیاسی ایران با واژهای به نام " حزب پادگانی" روبه رو بوده است. حزبی که به دلیل ساختار نظامی – امنیتیاش برای فعالان اجتماعی های– سیاسی و مردم و کارشناسان همچنان ناشناخته است و با ساختار اقتصادی – سیاسی و تشکیلات گسترده و فراگیر در کنار بازوی نظامی اش, آن را در صحنه سیاسی ایران به یک قدرت یکه تاز تبدیل کرده است.
حزبی با پایگاه اجتماعی – ایدئولوژی خاص خود, سازماندهی و تشکیلات فراگیر و گسترده, توان مالی نامحدود و قدرت نظامی که آن را انکار نمی کند و از به کار بردن آن ابایی ندارد. این حزب در سالهای اخیر در حال کسب تجربه ورود به عرصه سیاسی و مدیریت اجرایی کشور در سطوح کلان داخلی و خارجی است و هم اکنون در جایگاهی قرار دارد که رهبر فعلی ایران در مصاف با آن گاه مجبور به تن دادن به خواستههای آن است.
این حزب در حال حاضر رویای بزرگ تری را در سر می پروراند و آن ساختن رهبر آینده ایران و در صورت لزوم ایجاد هر نوع تغییری است که خودش محور آن باشد. به نظر می رسد که آینده ایران را بدون این حزب پادگانی نمی توان تصور کرد. اما این حزب پادگانی چگونه به چنین جایگاه و موقعیتی رسید و چه شرایطی را پشت سر گذاشت تا به این مرحله برسد؟
۱- مرحله شکل گیری و تاسیس
از سال ۵۸ و پس از روی کار آمدن مردان جدیدی که سودای تغییرات بزرگ در ایران و خاورمیانه داشتند, انقلاب ایران نیاز به یک بازوی اجرایی برای حفاظت و نگهداری در مرحله اول و فراهم آوردن امکاناتی برای گسترش پیام خود به خاورمیانه در گام بعدی داشت.
به جرات می توان گفت تمام نیروهای خوش فکر, با تحلیل و علاقمند به سرنوشت انقلاب ایران و کشور که برای خود جایگاهی را در اپوزیسیون جمهوری اسلامی تازه تاسیس, قائل نبودند به سوی این نهاد جدید که حالا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نام گرفته بود, گرایش پیدا کردند.
شروع جنگ بین ایران و عراق و طی آن اهداف مذهبی و شعارهایی با خاستگاه اسلام شیعی که رهبران جمهوری اسلامی به شدت بر آن پای می فشردند, علاوه بر استراتژی نظامی کشور که شکست عراق را از طریق استفاده از امواج انسانی پی گرفت, سبب شد مردان جوان بیشتری با آرزوها و رویاهای بزرگ و انسانی را به درون ساختار و تشکیلات خود جذب کند. سپاه پاسداران در طول دوران جنگ و تا پایان آن در سال ۶۷ بهترین بهرهها را از این امواج انسانی برد و آنها را در ساختار سازمانی و تشکیلاتی متعدد خود سازماندهی کرد.
سپاه در کنار این سازماندهی گسترده نیروهای انسانی, با توجه به نفوذی که در سازمانها و ادارات و افکار عمومی داشت و همچنین اهمیت و موقعیتی که مقامات جمهوری اسلامی برای آن قائل بودند, توانست بخش عمدهای از امکانات مادی و مالی کشوری که در حال جنگ بود را جذب کند. استفاده از امکانات مالی کشور تا بدانجا پیش رفت که در سال ۶۶ که درآمد ارزی کشور به واسطه کاهش شدید قیمت نفت به اندکی بیش از هفت میلیارد دلار می رسید, سپاه توانست یک میلیارد دلار آن را به عنوان بودجه وزارت سپاه از آن خود کند. این در حالی بود که سیل کمکهای مالی بازاریان و دیگر گروههای اجتماعی به سوی سپاه سرازیر بود.
بسیاری از نیروهای سیاسی و تکنوکراتی که جمهوری اسلامی در دهه اول و دوم عمر خود به جامعه ایران معرفی کرد, همه از درون سپاه وارد عرصه سیاسی و مدیریت اجرایی کشور شدند. این نیروها همان کسانی بودند که سپاه در ابتدای تشکیل و تا سالهای اولیه آن را تنها جایگاه و محلی می دانستند که می توانستند به انقلاب و اهداف آن خدمت کنند.
در این دوره, سپاه وظیفه و فلسفه وجودی خود را دفاع از انقلاب و در کنار آن صدور پیام انقلاب اسلامی می دانست. یکی از مهمترین بحث هایی که در ردههای فرماندهی سپاه در آن سالها مطرح بود, ضرورت عمل به عنوان یک ارتش آزادیبخش و در اختیار گرفتن مدیریت سیاسی و اجرایی کشور در دست سپاه به عنوان تنها نیروی وفادار و محرم به آرمانهای انقلاب بود. در کنار گسترش واحدهای عملیاتی و نظامی سپاه, واحد نهضتهای آزادیبخش, واحد روابط بین الملل و واحد اطلاعات و امنیت آن نیز ایجاد و تقویت شد. محسن رضایی و برخی از فرماندهان نزدیک به او از جمله کسانی بودند که بیشترین اهتمام و تلاش را برای ورود سپاه به عرصه سیاسی و حضور در تمامی جنبههای زندگی اجتماعی – فرهنگی جامعه را داشتند. اما این تفکر مخالفان بزرگ و زیادی داشت. بخش عمدهای از نیروهایی که با مدیریت سپاه و تفکر حاکم بر آن و محسن رضایی مخالف بودند در سپاه منطقه ۱۰، که همان سپاه تهران است, گرد آمدند. این سپاه مرکز اپوزیسیون محسن رضایی بود. اما به دلیل جنگ و شرایط آن روز کشور بر تمام اختلافات سرپوش گذاشتند. حاج داود کریمی, فرمانده سپاه تهران از شاخصترین این افراد بود.
با راه اندازی وزارت اطلاعات در سال ۱۳۶۲، تمامی تشکیلات حفاظتی و اطلاعاتی سپاه به این وزارت خانه تازه تاسیس منتقل شد. این انتقال به رغم مخالفت تمام قد سپاه صورت گرفت که در نهایت با پا درمیانی آیت الله خمینی و رای او به منفک کردن بخش اطلاعات کشور از سپاه و در اختیار گذاشتن امکاناتش به وزارت اطلاعات خاتمه یافت.
به نظر می رسد که این اتفاق, نخستین اقدام و حرکت رهبران جمهوری اسلامی برای جلوگیری از افزایش روزافزون قدرت سپاه,کاهش حجم اختیارات و حیطه گسترده عمل آن بود. از این مرحله به بعد شاهد تصمیمات و اتفاقاتی هستیم که در نهایت سپاه را به یک نهاد با شاکله صرف نظامی محدود کرد.
دومین اقدام عملی در این جهت, جلوگیری از فعالیتهای خارج از کشور سپاه و محدود کردن آن تنها به یک نیروی نظامی بود. نیرویی که هم قادر به انجام عملیات کلاسیک همچون ارتشهای دیگر کشورها باشد و هم بتواند عملیات غیر کلاسیک و نامنظم را پیش ببرد.
از این روست که تنها اقدام مهم و موثر سپاه در خارج از کشور را می توان تشکیل حزب الله لبنان, در آن سالها دانست, راه اندازی حزب الله لبنان هم از نظر ادبیات نظامی یک اقدام صرف نظامی بود نه حضور در خارج از کشور.
پس از سال ۱۹۸۲ که اسرائیل تقریبا جنوب لبنان را به اشغال خود درآورد و نیروهای فلسطینی را مجبور به ترک جنوب لبنان کرد و حتی مراکز آنها را در بیروت به طور کامل نابود کرد, مقامات ارشد ایران به ویژه اکبر هاشمی رفسنجانی بر این اعتقاد بودند که باید سپاه را در لبنان فعال کرد. آنها برای این منظور معتقد بودند که باید چند لشکر سپاه را از طریق سوریه, وارد لبنان کرد. این اقدام درادامه ماموریت برون مرزی سپاه بود. سپاه پاسداران و فرماندهان آن نیز به شدت از این ایده دفاع می کردند.
اما آیت الله خمینی با مخالفت با این تفکر و اقدام, پیشنهاد آموزش خود لبنانیها را داد که منجر به تشکیل حزب الله لبنان شد و نه حضور در خارج از کشور. در این زمینه سپاه فقط نقش آموزش, کمک و تدارکات را بازی می کرد و عمده کار را خود لبنانیها بر عهده داشتند.
تمام این فعالیتها و تلاشها برای محدود کردن قدرت سپاه و پیام هایی که گاه و بیگاه از جانب سران کشور برای دور نگاه داشتن سپاهیان از دخالت در سیاست دیده می شد, نشانه هایی بود از نگرانی هایی که آنها در فردای پس از جنگ با این نیروی نظامی دارای ساختار عظیم و گسترده نیروی انسانی, می دیدند.
در میانههای دهه ۶۰ که صحبت از ادغام کمیتهها و پلیس شهری و ژاندارمری بود, رئیس وقت کمیته ها, آیت الله مهدوی کنی, در دیداری با آیت الله خمینی به مسائلی اشاره کرد که به وضوح اوج نگرانی آنها را از آینده سپاه و نقشی که می توانست بازی کند, نشان می داد. او در خاطراتش می نویسد که به آیت الله خمینی گفتم من مخالف ادغام کمیتهها هستم. ما به نیرویی نیاز داریم که در مقابل سپاهیان بازگشته از جنگ که می توانند سوداهای بزرگ تری در سر داشته باشند, بایستد. این نیرو هم باید یک نیروی انقلابی و همین کمیتهها باشند. این نیرو می تواند نقش متعادل کننده را در آن فضا بازی کند.
علاوه بر این دخالت هایی که سپاه در چگونگی تخصیص بودجههای نظامی و دفاعی کشور داشت, مدیریت اجرایی و میانی را به شدت نگران و عصبانی کرده بود. سپاهیان در کنار ارتشیها مرتب از دولت تقاضای بودجه و امکانات بیشتر می کردند. عمده تلاش دولت معطوف به پاسخگویی به خواستههای آنها و هماهنگ کردن تمام برنامهها و اهداف کلان اقتصادی کشور با برنامههای نظامیان بود. بودجه بیشتر برای عملیات جدیدتر که عمدتا به شکست می انجامید. اما این شکستها نظامیان را برای در اختیار گرفتن امکانات مالی و غیر مالی ترغیب می کرد تا شاید در عملیات بعدی نتیجهای بگیرند. امیدها و برنامههای واهی بدنه اجرایی و مدیریت کلان اجرایی کشور از این مداخلهها و زیاده خواهی بارها به شخص آیت الله خمینی شکایت بردند. که نهایتا در سالهای آخر جنگ منجر به حضور تمام عیار دولت در جنگ شد و دولت خود تبدیل به ستاد فرماندهی جنگ شد. با این همه هر چه به سالهای پایانی جنگ نزدیک می شویم, سپاه پاسداران محدود به ماموریت خود در حیطه نظامی می شد و از دخالت آن در عرصههای اقتصادی – سیاسی و فرهنگی به شدت مخالفت می شد. عمدهترین این مخالفتها از جانب آیت الله خمینی بیان می شد. اوج مخالفتهای آیت الله خمینی با ورود سپاه به عرصه سیاسی را می توان در حکمی که او برای عبدالله نوری به عنوان نماینده خود در سپاه صادر کرد, دید. نزدیکان آیت الله خمینی و عبدالله نوری بر این باورند که این حکم محکمترین حکمی است که آیت الله صادر کرده و هدفش نه تنها تثبیت نمایندهاش در سپاه بلکه تلاش برای کور کردن تمام مجراهایی بود که سپاهیان از طریق آنها می توانستند پا به عرصه سیاست بگذارند. این حکم را آیت الله خمینی در اواخر سال ۶۷ صادر کرد. با خاطره تلخی که او از فرماندهان سپاه به ویژه محسن رضایی در خصوص چگونگی ادامه جنگ و پایان آن داشت, آیت الله خمینی تا روز مرگش تمام تلاش خود را برای کنترل انگیزه سپاهیان برای حضور در عرصه سیاسی قرار داد.
عبدالله نوری در مراسم معارفه خود در نخستین روز ورودش به عنوان نماینده بنیان گزار انقلاب, رفتاری از خود بروز می داد که نزدیکانش آن را ناشی از توصیههای دوچندان آیت الله خمینی غیر از آنچه که در نامهاش برای از بین بردن هر نشانهای از علاقمندی به حضور در سیاست توسط سپاهیان بود, می دانستند. محسن رضایی فرمانده سپاه در آن روز ضمن خیر مقدم به عبدالله نوری در یک سخنرانی طولانی که داشت درباره تمامی حوزه سیاسی – اقتصادی و فرهنگی کشور اظهار نظر کرد. عبدالله نوری که پس از او پشت تریبون رفت در نخستین جملاتی که بیان کرد, گفت: آقای محسن رضایی این سخنان شما به معنای دخالت در سیاست است و من آمدهام که جلوی این کارها و رفتارها را بگیرم.
جنگ در مرداد ۶۷ پایان یافت و آیت الله خمینی درخرداد ۶۸ درگذشت. رهبران جدید جمهوری اسلامی با سپاهیان بسیاری که تجربه هشت سال جنگ تمام عیار را پشت سر گذاشته بودند, توان فنی و مهندسی بالایی داشتند و داعیههای بزرگی در سر داشتند, مواجه شدند. حالا دیگر بزرگترین مخالف حضور سپاه در سیاست – آیت الله خمینی و نفوذ معنویاش وجود نداشت. آنها سهم بیشتری از آنچه تاکنون برایشان نوشته شده بود طلب می کردند. به نظر می رسید که این غول عظیم و پر قدرت را بیش از این نمی توانستند در شیشه نگه دارند. لازم بود راهکارهایی برای مهار انرژیشان و سرگرم کردنشان به اموری که در آن تجربه داشتند, جسته شود.
- مرحله دوم : گسترش در حوزه اقتصادی
سپاه بازگشته از جنگ, تجربه گرانقیمتی در زمینههای فعالیتهای عمرانی چون راهسازی, پل سازی و ساختمان سازی کسب کرده بود و توانسته بود پروژههای بزرگی را مدیریت کند. بزرگترین و عظیمترین امکانات فنی – مهندسی و راهسازی کشور را در اختیار داشت. بخش هایی که دوران جنگ وظیفه تدارکات و پشتیبانی را بر عهده داشتند اینک با ظرفیت بالایی روبه رو بودند که دیگر نمی توانست خالی بماند. لازم بود که از آنها و ظرفیتهایشان در جاهایی استفاده شود.
با شروع ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و رهبری آیت الله خامنه ای, با توافق این دو و پیشنهاد هاشمی رفسنجانی ضروری بود برای مهار, کنترل و جلوگیری از هر نوع سرکشی احتمالی توسط سپاه پاسداران, آن را وارد عرصه اقتصادی کنند. شعار دولت جدید "سازندگی" بود. لزوم پاسخگویی به نیازهایی که در دوران جنگ قادر به تامین آنها نبودند, خرابیهای گستردهای که از جنگ به جا مانده بود, راه ها, راه آهن و فرودگاه هایی که تخریب شده بودند نیاز به بازسازی فوری داشتند و در حوزه سدسازی و کشاورزی کشور به شدت عقب افتاده بود.
برای تحرک بخشیدن به اقداماتی جهت رونق دوباره اقتصادی و بازسازی زیر ساختهای کشور, سپاه با توجه به امکانات و تجربهاش می توانست نقش تعیین کنندهای داشته باشد. به ویژه که نیروهای انسانی زیادی هم در زیر مجموعهاش وجود داشت که قابلیتهای فراوانی هم داشتند.
هر چند به نظر می رسد که در این مرحله توافق اصولی میان رهبران جمهوری اسلامی در خصوص چگونگی وارد شدن سپاه به عرصه اقتصادی و حیطه و میزان عمل ان وجود داشت اما کسی به پیامدهای آن توجهی نشان نمی داد و یا اگر وجود داشت, این هشدارها جدی گرفته نشد. پیامدهایی که در سالهای بعد خود را نشان داد.
از سوی دیگر اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی ایجاب می کرد که در دوران جدید کشور یک بخش خصوصی فعال اما معتقد به نظام در درون خودش داشته باشد و لازم بود که آن را بسازند. وظیفه این بخش خصوصی سکانداری ارتباط با دنیای مدرن و جدید, جهان خارج و فضای کسب و کاربین المللی و تجارت جهانی بود. فضایی که جمهوری اسلامی به تازگی دروازههای خود را به روی آن باز کرده بود. در این زمینه نیز نیروهای سپاه پاسداران که از معتقدترین افراد به جمهوری اسلامی بودند می توانستند کارساز باشند. طی سالهای پس از جنگ به تدریج سپاهیانی که از بدنه اصلی خارج شده بودند, وارد عرصه بخش خصوصی اقتصاد ایران شدند و با استفاده از رانت, روابط خاص و تجربه کاری کسب کرده, پیشرفت هایی هم به دست آوردند. بخشی از واگذاریهای انجام شده و امتیازات خاص که به افراد گروهها داده شد, نصیب گروهی از اعضای سابق سپاه شد و تعدادی از آنها نیز در بخشهای دیگر به کار گمارده شدند.
اما این, همه ی سهم سپاه نبود. این نمی توانست آنها را راضی کند و آرام نگه دارد. قرارگاه سازندگی سپاه که به نام خاتم الانبیا شهرت یافته بود دست اندرکار به واقعیت بدل کردن رویاهای مقامات سیاسیو تکنوکراتهای پایتخت نشین در گوشه و کنار کشور بود. به پایان بردن پروژههای سدسازی کشور از جمله سد کرخه را سپاهیان به نام خود ثبت کردند.
به موازات افزایش اختلاف در خصوص چگونگی اداره کشور بین هاشمی رفسنجانی و آیت الله خامنه ای, توان اقتصادی سپاه با سرعت زیادی در سطح و عمق پیش رفت. بخش عمدهای از حضور اقتصادی و کسب امکانات بیشتر را باید به این اختلاف بین این دو, تحلیل و بررسی کرد.
آیت الله خامنهای فاقد نقش کاریزمای آیت الله خمینی بود. جایگاه لازم را در میان مردم, نخبگان و روحانیون نداشت و لازم می دید که یک تکیه گاه بزرگ برای خود ایجاد کند. یکی از مهمترین این تکیه گاهها سپاه بود. به رغم آن که آیت الله خامنهای در میان سپاهیان نسل اول مقبول نبود و هرگز جایگاهی در ذهن و تفکر آنها نداشت, اما با طراحی یک برنامه حساب شده و دقیق در مدت چند سال, او پس از روی کار آمدنش به عنوان رهبر, سیطره خود بر سپاه را کامل کرد.
در ابتدا او با سپاهیانی روبه رو بود که پس از آیت الله خمینی بیشترین رابطه و علاقه را به هاشمی رفسنجانی داشتند. او برای این که سپاهیان را با خود همراه کند, دست روی مهمترین خواسته آنها گذاشت و به تحریک آن پرداخت. حضور در عرصه سیاسی, این چراغ سبزی بود که می توانست سپاهیان پر داعیه را رام و به سوی خود جلب کند و کمبود رهبر جدید را هم برطرف نماید.
وی در نخستین اقدام, شروع به شناسایی نیروهای مورد اعتماد خود در میان فرماندهان سپاه کرد. محسن رضایی فرد قابل اعتمادی نبود. رفتارهایش زیگزاگی بود و گرایشهای سیاسی – اجتماعی خاصی از خود بروز نمی داد. بیشتر تابع شرایط روز کشور بود و ابن الوقت. ضمن این که در آن زمان با هاشمی رفسنجانی روابط خوبی داشت و می شد گفت به او نزدیک تر محسوب می شد.
آیت الله خامنهای در سالهای اولیه رهبریاش با سه تن از فرماندهان سپاه که احساس می کرد می تواند روی اعتماد و توانایی آنها حساب کند, جلسه محرمانهای گذاشت که سرمنشا بسیاری از تحولات ۲۰ سال بعد ایران شد.
در آن جلسه ذوالقدر, رحیم صفوی و یکی دیگر از فرماندهان سپاه حضور داشتند. مهمترین حرفی که آیت الله خامنهای با آنها در میان گذاشت این بود که شما باید وارد حوزه سیاست شوید. هر چند خبر آن جلسه در محافل مختلف منتشر شد و از آن به عنوان نخستین اقدام رهبر ایران در اجازه به سپاهیان برای ورود به سیاست ذکر می شد, اما این خبر توسط دفتر آیت الله خامنهای یا خودش هرگز تکذیب نشد. به فاصله تنها دو سال پس از مرگ آیت الله خمینی, اینک سپاهیان درهای جدیدی را به روی خود باز می دیدند که می توانست خواستهای سرکوب شده آنها را محقق کند. بنابراین آنها این فرصت را مغتنم شمردند.
سپاه حالا در حوزه اقتصادی کشور, بزرگترین نهاد فعال شناخته می شد. موسسات مالی و اعتباری بزرگی با شعبات فراوان در سراسر کشور توان مالی آن را به شدت تقویت می کرد. این موسسات بعدها زمینه پیدایش چهار بانک را در نیمه دوم دهه ۸۰ برای سپاه فراهم آوردند؛ انصار, قوامین,پاسارگاد و ؟. برنده دست اول تمام مناقصههای کشور در حوزه نفت و گاز و انرژی, سد سازی, راه آهن, معادن و صنایع سبک و سنگین, از طریق موسسات مالی و شرکتهای سرمایه گذاری خود توانست بعدها بخش زیادی از سهام شرکتهای مخابرات و فولاد را در اختیار بگیرد و سرمایه گذاری و فعالیت در صنایع بالادستی و پایین دستی نفت, گاز و پتروشیمی را پیش ببرد.
هنوز عدم اعتماد آیت الله خامنهای به محسن رضایی به عنوان فرمانده سپاه, مانع از این بود که سپاه به صورت علنی و گسترده و تمام عیار و با استفاده از امکانات و توانش وارد حوزه سیاست شود. بنیاد مستضعفان, آستان قدس رضوی و ستاد اجرای فرمان امام, سه رکن اساسی ساختار اقتصادی رهبری جمهوری اسلامی را تشکیل می دهند. او در ابتدا با استفاده از توان و اختیارات این نهادها زمینه تقویت بنیانهای اقتصادی نیروهای سپاه را در کنار تقویت حضورش در حوزه اقتصادی که علنی بود و مورد حمایت و نیاز دولت, پی گرفت.
بسیار طبیعی بود که یک مرکز اقتصادی به همان میزان که توان تاثیرگذاری اقتصادیاش افزایش می یابد, خواهان مشارکت بیشتر در تصمیم گیری و تصمیم سازی سیاسی می شود. به ویژه که این مرکز و قدرت اقتصادی دارای توان نظامی بود و به تازگی چراغ سبز حضور در سیاست را توسط بالاترین فرد در سلسله مراتب قدرت جمهوری اسلامی دریافت کرده بود. انتخابات مجلس پنجم بهانهای شد برای تحرک بیشتر و سرعت گرفتن این حضور سیاسی که حالا از پشتوانه عظیم و گسترده اقتصادی هم برخوردار بود.
- مرحله سوم: سیاست ورزی
با اعلام موجودیت حزب کارگزاران سازندگی در آستانه انتخابات مجلس پنجم در سال ۷۵ و پیروزی قاطع نمایندگان آن در دور اول انتخابات, به ویژه در تهران, برای آیت الله خامنهای آشکار شد که در حال باختن زمین بازی به دوست دیرین و رقیب امروزی و دشمن فردا, هاشمی رفسنجانی است. از این رو تلاش خود را برای استفاده از توان و امکانات سپاه برای حضور گسترده تر در سیاست افزایش داد. این تلاشها سرانجام در مرحله دوم انتخابات نتیجهای را رقم می زند که میزان تاثیر گذاری سپاه و استفاده از تشکیلات و سازماندهی و امکاناش را به نمایش می گذارد.
محسن رضایی نیز که تا پیش از این از نزدیکان هاشمی رفسنجانی بود و مورد بیاعتمای آیت الله خامنه ای, تغییر موضع می دهد و به اردوی آیت الله می پیوندد. تا پیش از این تصور می شد آیت الله خامنه ای, محسن رضایی را از همان روز اول رهبریاش برکنار خواهد کرد. در واقع از همان نخستین روزهای رهبریاش همه و از جمله خود محسن رضایی انتظار این اقدام را از جانب آیت الله خامنهای داشتند. اما تا آن روز جشن اتفاقی نیافتاد و اینها می توانست نشانه هایی باشد که اگر محسن رضایی از خود لیاقت, شایستگی و توانایی نشان دهد و موضع گیری هایی به نفع رهبر به نمایش بگذارد, فرماندهیاش بر سپاه تداوم خواهد یافت. رضایی در فاصله مرحله اول و دوم انتخابات مجلس پنجم آشکارا در یک سخنرانی اعلام می کند که لیبرالها با حمایت آمریکاییها به دنبال گرفتن مجلس پنجم هستند و دوستداران انقلاب باید مانع آن بشوند.
حسین مرعشی که در آن زمان رئیس دفتر رئیس جمهور, هاشمی رفسنجانی بود به خوبی به یاد می آورد وقتی خبر این سخنرانی محسن رضایی که نشانه تغییر مواضع او بود را به هاشمی رفسنجانی دادند, هاشمی پس از مدتی سکوت و خیره شدن, گفت فکرش را می کردم که رضایی چنین کاری را بکند.
سخنرانی محسن رضایی دو مخاطب داشت؛ هاشمی رفسنجانی و اطرافیانش که در حزب کارگزاران سازندگی جمع شده بودند و نمایندگان پیروز در انتخابات مرحله اول از یک سو و سپاهیانی که او با نام دوستداران انقلاب از آنها یاد کرده بود. در واقع او به صورت غیر رسمی به نیروهای تحت امرش دستور داد که وارد سیاست شوند و نقش کارساز و تعیین کنندهای برعهده بگیرند.
در مرحله اول انتخابات, فائزه هاشمی دختر رئیس جمهور, نفر اول تهران بود. هر چند با تدابیری و باطل کردن آراء چند صندوق نفر دوم شد اما اینها نشانه هایی برای بازی با تمام مهرهها و امکاناتی بود که آیت الله خامنهای مقدار زیادی از آنها را در اختیار داشت.
میدان سیاست ایران از این لحظه به بعد با یک عامل جدید روبه رو شد و آن حضور بارز سپاه در سیاست بود. این حضور بارز ابتدا به صورت برگزاری جلسات در خصوص آشنایی با فضای سیاسی کشور و آماده کردن نیروها و اطرافیانشان برای هماهنگ کردن خواستههایشان در صندوقهای رای بود. آنها هنوز تا دستکاری آرا و تقلب در رایهای به صندوق ریخته شده راه زیادی در پیش داشتند که باید طی می کردند.
محسن رضایی اگر چه تغییر جهت داده بود و به اردوی آیت الله خامنهای پیوسته بود, اما نخستین قربانی درگیری جدید میان مردان سیاسی جمهوری اسلامی بود. او در فاصله انتخابات مجلس پنجم و ریاست جمهوری سال ۷۶ برکنار شد و جایش را به رحیم صفوی داد. یک نامحرم از سپاه کنار گذاشته شده بود.
سپاهیان برای این که راز و رمز بازی سیاست را یاد بگیرند هنوز لازم بود که تجربههای زیادی را پشت سر بگذارند و چیزهای زیادی یاد بگیرند.
با کنار گذاشتن محسن رضایی, ذوالقدر به ریاست سپاه که مرکز ثقل سیاسی سپاه است, انتخاب شد. او سابقه عضویت در جناح راست سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را دارد. در اطراف او در این مرکز مجموعهای شکل گرفت که پروژه سیاسی شدن سپاه را دنبال می کرد.
در انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد ۷۶، حضور سپاه پر رنگ تر از پیش شد. آنها به نفع ناطق نوری و به صورت تمام عیار وارد عمل شدند. اما هنوز یک حزب تمام عیار که بعدها به حزب پادگانی معروف شد, نشده بودند و هنوز قادر به برهم زدن قوانین و قواعد بازی نبودند و در ابتدای راه بودند و نخستین گامهای سیاست ورزی را برمی داشتند.
اگر چه آنها مدتها بود که وارد سیاست شده بودند و با وجود انتقادهایی که می شد به صورت علنی و گسترده کار خود را جلو می بردند اما در انتخابات دوم خرداد ۷۶ نتوانستند کارشان را انجام دهند و بازی را به آقای خاتمی و اطرافیانش واگذار کردند.
به نظر می رسد که هم آیت الله خامنهای و هم سپاهیان تا یک سال اول پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ به شدت سرخورده و گیج شده بودند. در این دوره آنها بیشتر انفعالی رفتار می کردند و با ناامیدی در کمین حوادث آینده بودند.
این سرخوردگی و یاس پس از انتخابات مجلس ششم و پیروزی قاطع اصلاح طلبان عمیق تر شد. ترس ناشی از فتح سنگرهای مختلف قدرت, آنها را با این واقعیت روبه رو کرد که باید با سرعت بیشتر و به صورت همه جانبه تری وارد عرصه سیاسی شوند. تجربههای گران سنگی اندوخته بودند و زمان حمله به اصلاح طلبان نزدیک بود.
ستاد فرماندهی سپاه و پروژه سیاسی کردن حزب پادگانی سپاه و آیت الله خامنهای نخستین درسی که از انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد ۷۶ و مجلس ششم گرفتند این بود که باید در ساختار سازمانی و تشکیلاتی خود بازنگری کنند.
تحلیل آرا و نتایج صندوقهای رای نشان می داد که بدنه سپاه به رغم تمام تلاش هایی که صورت گرفته بود, همراهی لازم را از خود نشان نداده بود و به رقبایی رای داده بودند که مورد نظر آیت الله خامنهای و ستاد فرماندهی سپاه نبود. به نظر می رسید که باید سپاه دوباره تصفیه سازی نیروهای خود را تجربه کند. تغییر بسیاری از فرماندهان, بازنشسته کردن اجباری و زود هنگام برخی دیگر, ارتقای رده و درجه سازمانی بعضی دیگر و فعال کردن و سازماندهی گسترده بسیج به عنوان بازوی عملیات گشت شهری و شعبههای حزبی سپاه در سراسر کشور در دورافتادهترین شهرها و روستاها از این جمله بود.
در جلسهای با حضور رهبران سپاه و بسیج که در ابتدای سال ۷۸ برگزار شد, آیت الله خامنهای طی سخنانی گله آمیز, خود را ناامید از نیروهای چپ و راست و برخی از روحانیون قلمداد می کند و می گوید: این تنها شما سپاهیان و بسیجیها هستید که مورد اعتماد من هستید, باید فعال تر عمل کنید و بسیج را تقویت کنیم.
سپاه با استفاده از بسیج می توانست در تمام مدارس, آموزشگاه ها, ادارات ، موسسات دولتی وشبه دولتی و حتی بخش خصوصی و دانشگاهها حضور فعال و گسترده داشته باشد. دفاتر بسیج می توانست پل ارتباطی سپاه با بدنه فعال و پایگاه اجتماعیاش باشد. ضمن این که بازوی اجرایی و سرکوب بسیاری از انجمن ها, حرکتهای اجتماعی, دانشجویی و کارگری بود و در کنار پلیس سرکوبگر و ضد شورش عمل می کرد.
ازاین مرحله است که یک حزب پادگانی وارد عرصه سیاست ایران می شود. حزبی با بازوهای متعدد اقتصادی, نظامی, حمایت رسانهای و قضایی که در سراسر کشور شعباتی داشت و بودجه نامحدودی هم در اختیار داشت.
اتفاق "قتلهای زنجیره ای" توسط برخی از نیروهای وزارت اطلاعات, شرایطی را پیش آورد که پس از مدتی این حزب پادگانی یک بازوی اطلاعاتی – امنیتی نیز برای خود ایجاد کند. آیت الله خامنهای و سپاه, وزارت اطلاعات و توان اطلاعاتی آن را از دست داده بودند و نمی توانستند بر روی وزارت اطلاعات دولت اصلاحات حساب کنند. لازم بود که همان بدنه اطلاعاتی که در ابتدای انقلاب در سپاه تشکیل شده بود و در زمان راه اندازی وزارت اطلاعات از او گرفته بودند, دوباره بازسازی و احیا شود, اما حالا با نیروهایی که از وزارت اطلاعات جدا شده بودند.
نخستین ثمره ایجاد بخش اطلاعاتی در سپاه را باید دستگیری فعالان ملی – مذهبی و اعضای نهضت آزادی در سال ۷۹ - ۸۰ دانست. وزارت اطلاعات دولت اصلاحات و وزیر اطلاعات, یونسی اعتقادی به برانداز بودن آنها نداشتند و این موضوع را پس از دستگیری آنها در مصاحبهای اعلام کرد و لزوم به برخورد هم نمی دیدند. از نظر آنها همین که تحت کنترل و نظارت هستند, کفایت می کرد. اما سپاه به پیروی از رهبری, بر این باور بود که آنها برانداز هستند و باید دستگیر شوند. دستگیری آنها پس از این اختلاف نظر با راه اندازی اطلاعات موازی آغاز شد و به دانشجویان و روزنامه نگاران نیز تسری پیدا کرد و تعداد زیادی از آنها توسط سپاه دستگیر, احضار و مورد فشار قرار گرفتند. به موازات آن, کار فشرده اطلاعاتی بر روی اصلاح طلبان درون دولت و مجلس آغاز شد. دستگیری عباس عبدی, قاضیان و بهروز گرانپایه و دادگاهی کردن تعدادی از نمایندگان مجلس, از نخستین اقدامات آنها برای تمرکز اطلاعاتی بر روی اصلاح طلبان ارزیابی می شود.
دولت اصلاحات و نمایندگان مجلس ششم از هر سو تحت فشار و کنترل بودند و سنگرهای فتح شده, یکی پس از دیگری پس گرفته می شدند. دوران پاتک حزب پادگانی سپاه شروع شده بود. حالا آنها دیگر لزومی بر صبر کردن نداشتند. همه عوامل و امکانات را در اختیار داشتند برای این که نیروهای خود را در دولت بنشانند.
- مرحله چهارم: دولت سازی
انتخابات مجلس هفتم و حوادث و حاشیههای آن نخستین پروژه تمام عیاری بود که به سپاه واگذار شد و باید در آن سربلند بیرون می آمد. این پروژه می توانست محک خوبی برای سپاهیان تازه وارد به میدان سیاست و آیت الله خامنهای بود که سرنخ آنها را در اختیار داشت و به بازی گرفته بودشان.
رد صلاحیت بیش از دو هزار نفر توسط سپاه که اطلاعات موازی آن را مدیریت می کرد, اولین گام در این راه بود. هدف گذاری صورت گرفته در این مرحله, مهندسی انتخابات و مدیریت کردن شورای نگهبان بود. نتیجه انتخابات مجلس هفتم برای مدیران آن پروژه بسیار راضی کننده بود. آنها توانسته بودند در طی چهار – پنج سال در عرصه سیاست با کسانی که بیش از ۲۰ سال تجربه سیاسی داشتند, دست و پنجه نرم کنند و موفق و راضی کننده از آن میدان بیرون بیایند. آینده درخشانی در انتظار آنها بود و گامهای بعدی را باید بلندتر و استوارتر برمی داشتند.
جامعه ایران با یک حزب مدرن مواجه شده بود که هر کاری از آن برمی آمد. این حزب در سراسر کشور پادگان و پایگاههای بسیج, نیروی سرکوب شهری و سازمانهای فرهنگی متعدد خود را در زیر مجموعه آنها به وجود آورده بود و روزنامه و خبرگزاری خاص خود را داشت. علاوه بر آن از یک مرکز اطلاعاتی – امنیتی قوی و با نفوذ برخوردار بود که می توانست رفتار و سخنان هر شهروند ایرانی را بشنود و برای آنها پرونده سازی کند. تعداد زیادی نماینده را در مجلس هفتم دست چین و برخی از آنها را وامدار خود کرده بود.
در کمتر از شانزده سال رویای سپاهیان برای ورود به سیاست جامه عمل به خود پوشید. به نظر می رسید گامهای برداشته شده فراتر از انتظارات و خواست آنها بود. با وجود این راه طولانی تری نیز در پیش رو داشتند.
تجربه انتخابات مجلس هفتم و مدیریت پروژهای به این سنگینی, ایجاد هماهنگی بین نهادهای رسمی و غیر رسمی برای حصول به نتیجه دلخواه, پیش زمینه هایی بود برای میدان بزرگ تر انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴. سازمان بسیج به عنوان بازوی حضور سپاه در شهرها و روستاها در بالاترین حد خود تقویت و سازماندهی شده بود. در بسیاری از روستاها و شهرهای کوچک کشور, بسیج تنها نهاد و مرجع کارهای مردم بود. امتیازات حکومتی و دولتی زندگی شهری و روستایی از طریق بسیج ارائه می شد و خدمات فرهنگی متعددی ارائه می داد.
عضویت دانش آموزان و دانشجویان در این نهاد برای گرفتن مجموعهای از امتیازات و حقوق ویژه و معافیت ها, موقعیت بسیج را در میان تودههای مردم تقویت کرده بود, و این همه یعنی گسترش حزب پادگانی سپاه.
آنها قادر بودند که در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ بیش از پنج میلیون رای برای فرد گمنام و ناشناختهای به نام محمود احمدی نژاد بسازند. بیش از ۹۰ درصد این آرا واقعی بود و بدون کوچکترین تقلبی به صندوقها ریخته شده بود. در واقع سازمان رای حزب پادگانی سپاه می توانست تا این میزان رای تولید کند. این سازمان بعدها توان و قدرت رای سازی خود را در انتخابات مجلس هشتم باز تجربه کرد.
در بحبوحه رقابتهای انتخاباتی ریاست جمهوری سال ۸۸، هاشمی رفسنجانی گروهی را برای چانه زنی با فرماندهان سپاه و شنیدن حرفهایشان تعیین کرد. هدف این بود که سپاهیان را به سوی خود جذب کنند. او هم از اهمیت ساختار سازمانی و تشکیلاتی حزب پادگانی سپاه خبر داشت و آخرین تلاشهای خود را برای نزدیکی به آنها به کار می بست.
از طرف فرماندهان سپاه, سردار شوشتری که بعدها در بمب گذاری گروه ریکی در سیستان و بلوچستان کشته شد با تیم هاشمی رفسنجانی وارد مذاکره شد. سردار شوشتری در پاسخ به تقاضای هاشمی برای حمایت سپاه از او, پرسید آقای هاشمی رفسنجانی در ازای این حمایت و همراهی چه چیزی به ما خواهد داد؟ ما دیگر حاضر نیستیم با پروژههای کوچکی چون سد کرخه سرگرم شویم.
محتوای این مذاکره نشان می داد که سپاهیان سهمی از دولت می خواهند و هر کس که حاضر باشد سهم بیشتری از دولت آینده ر ابه آنها بدهد, مورد حمایت آنها خواهد بود.
با روی کار آمدن احمدی نژاد, حالا سپاه اعضای خودش را در دولت داشت. وزرای کشور, بازرگانی, نفت, نیرو در کنار همراهی وزارت اطلاعات و پراکندن نیروهایش در ردههای معاونتها و مدیریتهای میانی وزارتخانههای دیگر. از این به بعد چرخه تولید قدرت, ثروت و سیاست, حزب پادگانی سپاه را به شدت تقویت می کند. در این دوره بیشترین حجم قراردادهای اقتصادی با سپاه و قرارگاه خاتم الانبیا منعقد می شود و عمده واگذاری هایی که دولت تحت عنوان اصل ۴۴ و خصوصی سازی از طریق بورس انجام می دهد, توسط صندوقهای مالی, موسسات اعتباری و بانکهای وابسته به سپاه خریداری می شود.
انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ آشکارترین پروژه ملی, سیاسی و گستردهای بود که سپاه آن را مدیریت کرد. سپاه در این مرحله از مهندسی انتخابات یک گام جلوتر رفت و علاوه بر مهندسی انتخابات به دنبال نتیجه سازی انتخابات هم بود.
به همین دلیل است که علاوه بر حداکثر استفاده از توان رای سازی مجموعههای زیر نظر خود, در عین حال اقدام به کودتای انتخاباتی می کند که نتیجه نهایی را به سود خود رقم بزند. در واقع حزب پادگانی سپاه از طریق نهادهای قانونی ساز و کار آرا, وارد دولت شد و ضربه آخر را با استفاده از بازوی نظامی ، اطلاعاتی – امنیتی خود وارد کرد و با کودتا, انتخابات سال ۸۸ را به نام خود رقم زد.
سرکوبهای پس از آن کودتا و حملات گسترده رسانهای علیه مردم, اصلاح طلبان و جنبش سبز, همه توسط حزب پادگانی سپاه که در دولت نهم احمدی نژاد سهم مهمی دارد, انجام می شد.
به نظر می رسد سپاه در حال تکمیل مرحله چهارم خود است و آماده می شود با در دست گرفتن کامل قدرت و انتخاب فردی از میان خود به عنوان رئیس جمهور, مرحله دولت سازی را تکمیل و خود را برای ورود به مرحله بعد آماده کند. اما پیش از وارد شدن به این مرحله باید اقداماتی را برای تکمیل پروژه دولت سازی خود پی بگیرد.
مبارزه با جریان انحرافی و نابودی افراد و جریانی که خود به وجود آوردند, در دستور کار سپاه قرار دارد. آنها در چند سال اخیر در پی پروژه حذف مخالفین بالفعل و بالقوه آیت الله خامنه ای, سهم خواهی هایی کرده بودند و به نظر می رسد که در حال ایجاد جای پایی برای خود در قدرت باشند. حالا حزب پادگانی سپاه برای رسیدن به قله ی روند پروژه دولت سازی که درپیش گرفته, است باید آنهایی را زیر پا بگذارد که در چند سال اخیر راه رسیدن به دولت را برای سپاهیان هموار کرده بودند.
آنها برای احمدی نژاد نقشی بیش از کاتالیزور قائل نبودند و نیستند. او وظیفهاش این بود که سریع تر قدرت سیاسی در ایران را یکدست سازد و بسیاری از مخالفان بالفعل و بالقوه آیت الله خامنهای و سپاهیان را حذف کند و جنبشهای جوانان, دانشجویان, زنان و کارگران ایران را لگدمال کند و همه آنهایی که می توانستند ادعایی داشته باشند را از گردونه رقابت حذف کند.
حالا نوبت کنار رفتن این کاتالیزور سودمند است. به نظر می رسد که حذف و کنار گذاشتن او در مقایسه با دیگر پروژه هایی که تاکنون توسط حزب پادگانی سپاه اجرا شد, چندان دشوار نباشد.
- مرحله پنجم: رهبر سازی
مهمترین و محتملترین فردی که احتمال جانشین شدنش در غیاب آیت الله خامنهای می رود, علی اکبر هاشمی رفسنجانی است. کنار گذاشتن تدریجی وی از تمام مراجع قدرت, پروژهای بود که آیت الله خامنهای از همان سال ۶۸ که به رهبری انتخاب شد, بسیار زیرکانه و با صبر و حوصله پی گرفت. او در مواقعی, نقش یک حامی بزرگ را برای آیت الله خامنهای بازی کرده بود و حتی رهبر شدنش را به او مدیون است. اما دنیای سیاست و قدرت چنین روابطی را برنمی تابد.
پروژه حذف هاشمی رفسنجانی را شاید بتوان بزرگ ترین, قدیمیترین و سختترین اقدام حزب پادگانی سپاه و آیت الله خامنهای ارزیابی کرد. به هر حال هاشمی رفسنجانی هم اینک در ضعیفترین موقعیت خود در هرم قدرت جمهوری اسلامی از زمان تشکیل تاکنون قرار دارد. او حتی قادر به تامین امنیت روحی و روانی افراد خانواده خود که زمانی تنها خطوط قرمزش شناخته می شدند, نیست.
از نظر حزب پادگانی سپاه و آیت الله خامنه ای, هاشمی رفسنجانی دیگر محلی از اعراب ندارد و باید او را در کتابهای تاریخ جست و جو کرد. اگر چه در این چند سال حتی ردپای او را در تاریخ جمهوری اسلامی نیز به شکلی ظریف پاک کردند.
چنین به نظر می رسد که هم اکنون در عرصه سیاست و قدرت ایران, تنها آیت الله خامنهای و حزب پادگانی سپاه قامت برافراشتهای دارند. دو پیکرهای که تاکنون همچون یک تن واحد عمل کرده اند. اما عوامل و شواهد و شرایط متعددی وجود دارد که تحلیل و بررسی آنها نشان می دهد, در آیندهای نزدیک این تن واحد, دو شقه خواهد شد و آیت الله خامنهای در یک بازی جدید قدرت که علاقه زیادی هم به آن دارد, سرانجام چارهای جز پذیرش عمل در زمین بازی حزب پادگانی سپاه و تن دادن به خواستههای آنها نخواهد داشت.
البته نتیجه نهایی فرایند رهبر سازی حزب پادگانی سپاه که از مدتی پیش آغاز شد, می تواند پس از مرگ آیت الله خامنهای و انتخاب و دست چین کردن یک رهبر که توسط سپاهیان ساخته شده, رقم بخورد و یا این که به واسطه یک کودتا که ناشی از شرایط خاص داخلی و بین المللی است, آن را پیش از مرگ آیت الله خامنهای انجام دهند.
تحلیل ویژگیهای شخصیتی آیت الله خامنهای در این نقش بسیار مهمی بازی می کند:
وی که در پیش از انقلاب و تا چند سال اول پس از انقلاب به عنوان یک روحانی روشنفکر متمایل به اسلام انقلابی و پیشرو و نزدیک به شریعتی و علاقمند به آثارش شناخته می شد, به تدریج به محافظه کارترین و متحجرترین گرایش و برداشتهای اسلامی متمایل شد. شاید نخستین جرقههای این گرایش را زمانی که وی نماینده شورای انقلاب در وزارت دفاع بود, باید جست.
رئیس دفتر وی سرهنگ سلیمی از نیروهای موثر و شاخص انجمن حجتیه بود. اگر چه آیت الله خامنهای هنوز با پوشیدن لباسهای خاص روحانیون روشنفکر و سنت شکنی چون بهشتی, صدر و خاتمی بر فاصله گذاریهای خود با روحانیون سنتی اصرار می رزید, پیپ می کشید, موسیقی گوش می داد, رمان می خواند و در محافل شاعران حضور پیدا می کرد, اما به تدریج خود را به طور کامل به حجتیه ایها نزدیک کرد. سرهنگ سلیمی بعدها وزیر دفاع جمهوری اسلامی شد. یکی دیگر از نیروهای حجتیه که او هم سرهنگ نیروی زمینی ارتش بود و رابطه بسیار حسنهای با آیت الله خامنهای داشت, سرهنگ صیاد شیرازی بود. شواهد نشان می دهد به دلیل نزدیکی آیت الله خامنهای به آنها, تعداد زیادی از افراد وابسته به جریان انجمن حجتیه در مشاغل مهمی در ارکان جمهوری اسلامی نفوذ کردند.
مهندس جواد مادرشاهی دیگر فرد برجسته حجتیه دراین زمان, مشاور امنیتی آقای خامنهای در پست ریاست جمهوری بود. یکی از مهمترین ویژگیهای آیت الله خامنهای در این است که به شدت متاثر از اطرافیانش است. فردی است کاملا تشکیلاتی که از نزدیکانش حرف شنوی بالایی دارد. برخلاف هاشمی رفسنجانی, فردی تک رو و بیتفاوت نسبت به اطرافیان و دوستان خود نیست.
در حال حاضر مهمترین و پر نفوذترین اطرافیان آیت الله خامنه ای, گروهی از فرماندهان ارشد و نیروهای اطلاعاتی – امنیتی سپاه هستند. افرادی که او غیر از آنها, کسی را خودی نمی داند و مهمترین تکیه گاه قدرت خود را بر آنها استوار کرده است.
در سالهای گذشته آنها به شدت غرق در افتخار, از مزایا و امکانات و تشکیلاتی برخوردار شده اند که امرا و فرماندهان ارتش شاهنشاهی هرگز در خواب هم نمی دیدند. آیت الله خامنهای به برکت توان اقتصادی فزیندهای که از طریق بنیاد مستضعفان و بانک و موسسات مالی وابسته به آن, آستان قدس رضوی و ستاد اجرای فرمان امام با بذل و بخشش فراوان و مدیریت سازمان یافته و تشکیلاتی خود, سپاهیان را از سپاهی نزدیک به هاشمی رفسنجانی, تبدیل به یک حزب تمام عیار سیاسی با قدرت منحصر به فرد اقتصادی کرده است. او از طریق بخش اطلاعاتی سپاه به فرماندهی حجت الاسلام تائب و پس از آن در حلقه دوم فرماندهی ستاد عملیات سپاه به رهبری عزیز جعفری به بدنه سپاه وصل است. از آنها مشاوره می گیرد و جلسات خصوصی و محرمانهاش را با آنها می گذارد.
او برای سیطره کامل خود بر سپاه, طی چند مرحله اقدام به تصفیه کامل فرماندهان و بخش هایی از بدنه آن کرده است. شایعاتی نیز درباره برخی از فرماندهان با نفوذ سپاه و حذف آنها از طریق یک سری بمب گذاریها و حوادثی چون سقوط هواپیما وجود دارد که به نظر می رسد آیت الله برخی از آنها را در واقع با حذف فیزیکی از سر راه خود کنار زده است.
از سوی دیگر بررسی شکل گیری احزابی چون حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی و فرایند عمل آن در طول چهل سال حاکمیت, یک الگوی مطالعاتی قابل توجه را برای بررسی عملکرد حزب پادگانی سپاه و گمانه زنی هایی در خصوص آینده آن و نقشی که می تواند در سیاست و قدرت ایران بازی کند, در اختیار می گذارد.
از هم اکنون نشانه هایی مبنی بر تن دادن آیت الله خامنهای به خواست سپاه به رغم میل اولیهاش را می توان دید.
با توجه به وضعیتی که جنبش سبز در آن قرار دارد, به نظر می رسد که باید شناخت دقیق, جامع و قابل قبولی از این حزب پادگانی و نقشی که درسیاست و قدرت ایران دارد, ارائه داده شود.
جنبش سبز ایران و هر نوع جنبش تحول خواهانه و اصلاح طلبانه باید به پرسشهای زیادی در این باره پاسخ دهد و نسبت خود را با این قدرت بلامنازع تعریف کند.
۱- چه راهکارهایی برای مقابله با این حزب پادگانی می توان تصور کرد؟
۲- چگونه می توان به آنها این تضمین را داد که در صورت هر نوع تحول دموکراتیک در ایران, نقش, جایگاه و قدرت اقتصادی آنها تا حدودی پذیرفته خواهد شد؟
۳- اصولا برای بیطرف کردن این قدرت چه ملزومات و راهکارهایی در پیش رو است؟
۴- تجربه هایی چون اتحاد جماهیر شوروی, ایتالیا و آلمان در دوران فاشیستها و نازی ها, عراق صدام حسین و کشورهایی چون سوریه, مصر و لیبی را در مقابل چشمان خود داریم. از کدامیک از این الگوها می توان پیروی کرد و تا چه حد؟
۵- فرایند دموکراتیزاسیونی که در پی آن هستیم چه جایگاهی برای این حزب قائل است و چگونه با آن وارد گفت و گو و تعامل می شود؟
۶- آیا آیندهای برایشان متصور هستیم؟
۷- این نیرو در فرایند رشد و گسترش, کارکردهای چندگانه پیدا کرده است و به صورت یک سیستم عمل می کند. بنابراین نباید تکیه بر افراد و جابه جایی آنها گذاشت, گرچه افراد هم نقش دارند.
۸- تحلیل چالشهای بین المللی و داخلی این نهاد از ضروریات است.
۹- امکان رشد عقلانیت و چانه زنی در برابر چالشهای بین المللی و تاثیر آنها بر تحولات داخلی با توجه به رانتهای اقتصادی را چگونه می بینیم؟
Things you can do from here:
- Subscribe to Iran Green Voice Feed - Persian using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر