«انقلاب مخملی» یا «کودتای نظامیان»؟
در پی انتشار " پدر، مادر، ما بازهم متهمیم!" بعضی مخاطبان اصلی من یعنی نسل جدید و نیز قربانیان خشونتها و خطاهای دوران کودکی نسل انقلاب، مطالبی در تحلیل و تجلیل، نقد و انتقاد نوشتند که برایم آموزنده بود. تجربه عصر اصلاحات و عصر نوظهور جنبش سبز به من آموخته است که صحنههای وفاق و آشتی را در پس زمینه همین فضاهای انتقادی و به ظاهر پرتنش بجویم. هنگامی که یک ستمدیده لب به سخن می گشاید و دلش میخواهد انگیزه من از نوشتن آن نامه ناشی از مشاهده دیوار نوشته های سراسر درد زندانیان باشد، در واقع از ورود به یک فضای جدید خبر میدهد که در تلاقی نگاه ها و گفتمان ها در چنین شرایطی می توان وارد آن شد.
من به یاری خداوند کوشش خواهم کرد در حد توان درباره موضوعاتی که در "پدر، مادر، ما بازهم متهمیم!" آوردم، سخن بگویم . بحث درباره انقلاب مخملی که علت اصلی بازداشت من و دوستانم اعلام شد، یکی از آن موضوعات است.تشریح این موضوع به ویژه با پخش نوار سخنرانی آقای مشفق یکی از مقامات اطلاعاتی قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران ضروری تر از گذشته به نظر میرسد. زیرا سخنان مذکور بیش و پیش از آن که "انقلاب مخملی" را ثابت کند، افشاگر "کودتای انتخاباتی" و درواقع "نظامی" بخشی از حاکمیت به سود آقای احمدی نژاد و علیه نامزدهای اصلاح طلب وحتی علیه نامزدهای اصولگرا است.نوار مزبور سخنان مرا پیش از انتخابات تایید می کند که هشدار می دادم عده ای به نام "انقلاب مخملی" درصدد انجام "کودتای انتخاباتی" هستند ؛کودتایی که به علت هوشیاری مردم و حضور آگاهانه آنان در ۲۵ خرداد ۸۸ افشا و با سخنان آقای مشفق مستند شد. من ودوستانم درباره شکل گیری مافیای قدرت و ثروت جدید و نیز"اهانت ها،تهمت ها ودروغ های سردار مشفق" سخنان زیادی داریم که به استحضار ملت شریف ایران خواهیم رساند. شکایتی هم علیه "کودتاچیان"تسلیم مقامات قضایی کرده ایم تا استحاله " نظام جمهوری اسلامی ایران"به"نظامی"روشن شود که درآن نامزدهای تایید صلاحیت شده "دشمن"، ستادهای انتخاباتی آنان"ستاد جنگ" و تشکیل جلسات احزاب قانونی حامی نامزد ها برای پیروزی در انتخابات و برکناری قانونی مقامات کنونی"توطئه" و"براندازی"خوانده می شود. در عین حال دخالت نظامیان درانتخابات به سود یک نامزد خاص عین قانون گرایی و دفاع ازآرمان های انقلاب و جمهوری اسلامی نامیده میشود.(۱)
اول. تشابه اسمی و پیامد های مخرب آن
من در زندان از نزدیک شاهد مراحل نهایی عملیات نظامی و روانی به منظور «انقلاب مخملی» نمایاندن جنبش سبز اکثریت ملت ایران بودم. همان اتهامی که آقای احمدینژاد ده روز پیش از بازداشت فعالان انتخاباتی، در مناظره با مهندس موسوی در ۱۳ خرداد ۸۸ متوجه اصلاحطلبان کرد و بازجوها تلاش فراوانی کردند به نوعی آن را «مستند» و به زعم خود واقعی جلوه دهند. این در حالی بود که جنبش سبز مردمی در جامعه و خارج از اراده حزب پادگانی شکل گرفته بود و آنان نمیتوانستند این پدیده شگرف ملی را به نام واقعی خود بخوانند. بازجوها در مراحل نخست تا زمانی که نوبت دادگاهی کردن فعالان انتخاباتی منتقد فرا برسد، از تعبیر «انقلاب مخملی» استفاده میکردند، اما وقتی دیدند واژه «انقلاب» نمیتواند بار منفی داشته باشد، نام افسانه حزب پادگانی ساخته را به «پروژه کودتای مخملی» تغییر دادند. تردید و تزلزل درباره نامگذاری ناصواب «جنبش سبز» چنان ناشیانه بود که کیفرخواست نویسان خود را تا مرحله مدعیالعموم رژیم های کمونیست سرنگون شده توسط انقلابهای مخملی تنزل دادند و صریحاً نوشتند: «تاکنون پروژه کودتای مخملی در چند کشور به مورد اجرا گذارده شده که اکثراً با موفقیت انجام شده، اما در مواردی هم ناکام مانده است»(۲). به این ترتیب کیهاننویسان و از پی آنها کیفرخواستنویسان به منظور القای اینکه جنبش سبز ایرانیان را بنیادهای امریکایی راه انداخته اند، تا آنجا پیش رفتند که ردای قضایی در جمهوی اسلامی ایران را با پرچم سرخ کمونیستهای سرنگون شده توسط انقلابهای مخملی درآمیختند و به زبان ورشکستگان سیاسی آن کشورها، قیام مردم علیه "میلوسویچ" قصاب مسلمانان بوسنی را «پروژه کودتای مخملی» نامیدند! افسانه «انقلاب مخملی» یا «پروژه کودتای مخملی» نامیدن جنبش سبز در همین جا متوقف نشد و کار به جایی رسید که کیفرخواستنویسان سوگواری برای سرنگونی «میلوسویچ» را با رجزخوانی علیه جنبش سبز درآمیختند و در برابر دیدگان حیرتزده میلیونها ایرانی از قول "یک جاسوس بازداشت شده" (که او را معرفی نمیکنند و هنوز هویتش بر مردم معلوم نیست) اعلام کردند: «کودتای مخملی ایران خیلی شبیه به انقلاب مخملی صربستان است. در آن کشور گروهی به نام «اُت پور» که گروهی دانشجو بودند ابتدا شروع به عضوگیری کردند که شباهت زیادی به موج سبز در ایران داشت»(۳).
پاسخ این سوال که چرا کیفرخواستنویسان از میان همه کشورهایی که به قول خودشان در آن ها «کودتای مخملی» صورت گرفته است، تمرکز ویژهای بر سرنگونی" میلوسویچ" توسط انقلاب مخملی «اُت پور» کردند و آن را «خیلی شبیه» جنبش سبز خواندند، زمانی برای من روشن شد که از زندان خارج شدم. تشابه فوق بر پایه تشابه اسمی دونفر که تاکنون از چشمان سازمانهای اطلاعاتی کشور و در نتیجه از دید بازجوها و کیفرخواست نویسان پنهان مانده، خلق شده و بنیادش بر آب است.(۴) در هر حال تا آنجا که از بازجوییهای دوران انفرادی به خاطر میآورم، میتوانم اشارهای به بحث خودم علیه آن افسانه ابداعی داشته باشم. من در پاسخ به شبیهسازی جنبش سبز با انقلابهای مخملی استدلال کردم که:
اولاً جایگاه انتخابات ریاست جمهوری در کشورهایی که به سرنگونی امثال "میلوسویچ" انجامید با جایگاه و حدود اختیارات رییسجمهور در کشور ما تفاوت اساسی دارد؛ یعنی رقابت بر سر مقام ریاست جمهوری در ایران به مفهوم رقابت در مورد عالیترین مقام کشور نیست که آن اندازه اختیار داشته باشد تا بتواند جهتگیری کلان کشور را تغییر دهد. در کشورهایی که بقایای کمونیسم روسی توسط انقلابهای مخملی مورد حمایت امریکا سرنگون شدهاند، رقابت در انتخابات ریاست جمهوری، رقابت برای کسب عالیترین مقام کشور است که می تواند سیاستهای داخلی و خارجی آن را ۱۸۰ درجه تغییر دهد و مثلاً کشور را از اردوگاه روسیه به حوزه غرب و آمریکا ببرد یا بر عکس.
ثانیاً در این کشورها هر دو جناح در انتخابات از اینکه طرفدار روسیه یا آمریکا خوانده شوند، نه تنها پرهیز ندارند، بلکه همه رأیدهندگان و نیز جهانیان، از جمله ایرانیان، میدانند که پیروزی هر نامزد کفه سیاستهای کشور را به سوی کدام قدرت (آمریکا یا روسیه) سنگین خواهد کرد. به عنوان مثال دانشجویان دانشگاه بلگراد و سازمان «اُت پور» که کمپین انتخاباتی علیه "میلوسویچ" را رهبری میکردند ، هیچ ابایی نداشتند که متهم به حمایت از جانب آمریکا شوند. زیرا جنگی که "میلوسویچ" و سایر قصابان بالکان طی سالهای ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۵ علیه مسلمانان بوسنی و دیگر اقلیتهای بالکان به راه انداخته بودند، چنان نفرتی در مردم آن سرزمین و حتی در میان صربها پدید آورده بود که دیگر از پس کشتار هزاران نفر، نه تنها مخالفان قباحتی برای دریافت کمک مالی از بنیادهای آمریکایی نمی دیدند، بلکه در نظر اکثر رأیدهندگان آن دیار، آمریکا به شکل ناجی مردم از دست جنایتکاران جنگی جلوه کرد(۵).
اگر کیفرخواستنویسان به جای آنکه ریشههای نفوذ آمریکا و اسرائیل در ایران را به استناد اعترافات «یک جاسوس بازداشت شده» تا زمان امام و نخستوزیر امام و به تعبیر متن کیفرخواست تا «اواسط جنگ» عقب ببرند، زحمت مطالعه پیام رهبر فقید انقلاب به آقای گورباچف را به خود میدادند، جمهوری اسلامی ایران را به همسویی با "میلوسویچ" و دیگر بازماندگان سرنگون شده توسط انقلابهای مخملی مفتخر نمیکردند. امام خمینی در آن پیام تاریخی ابراز امیدواری کرده بود که آقای گورباچف خود به عنوان رهبر شوروی «آخرین لایههای پوسیده هفتاد سال کژی جهان کمونیست را از چهره تاریخی کشور خود بزداید.» چنانچه کیفرخواستنویسان به اندیشه امام وفادار بودند، دلیلی نداشت به نام دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران، سرنگونی مخملی بقایای همان «لایههای پوسیده» را «پروژه کودتای مخملی» بخوانند و آن را محکوم کنند. در هر حال مردمی که به" میلوسویچ"
یا رقبای مخملی او رأی میدادند میدانستند که به حزب و کاندیدای طرفدار روسیه رأی میدهند یا به کاندیدای حامی آمریکا و اروپا. اما اگر به کشور خودمان بازگردیم به وضوح خواهیم دید هرگز چنین صفبندی آمریکایی- روسی در جریان انتخابات ریاست جمهوری وجود نداشت. مهندس موسوی چنان مواضع شفاف و روشنی بر ضرورت امتیاز ندادن به دولت آمریکا داشت که بعضی اصلاحطلبان که از روحیه و مشی استقلالخواهی وی و بویژه ضرورت حمایت از حق انرژی هستهای از نظر او آگاه بودند، با این استدلال که آمریکاییها راحتتر میتوانند با آقای احمدینژاد کنار بیایند و حاکمیت هم بر سر مذاکرهجویی او، ولو از موضع پایین با مقامات آمریکایی سنگاندازی نخواهد کرد (همچنان که در جریان توافق سه جانبه اخیر ایران، ترکیه و برزیل مشاهده شد)، از نامزدی وی حمایت نمیکردند.
در همان ایام، برخی مراکز صهیونیستی درباره عواقب روی کار آمدن موسوی هشدار کارشناسی میدادند و محافل جنگطلب آمریکا نیز استدلال میکردند که چگونه و به چه دلیل پیروزی مهندس موسوی، منزوی ساختن ایران را برای اسرائیل و آمریکا دشوار خواهد کرد(۶). مقامات امنیتی اسرائیل و چهرههای شناخته شده جنگطلب در آمریکا استدلال میکردند که آقای احمدینژاد به دلیل ناشی گری در سیاست خارجی و بویژه انکار هولوکاست «دشمن بهتری» در مقایسه با آقای موسوی برای آنان به شمار میرود. از دید آن ها مهندس موسوی به دلیل اینکه «پوشش کاذبی» از «میانهروی» و «دموکراسی» به وجهه جمهوری اسلامی ایران میبخشید و آن را نزد افکار عمومی جهان موجه جلوه می داد، «دشمن بدتری» به حساب میآمد. به این ترتیب تفاوت روشنی بین تحلیل مقامات امنیتی موساد و محافل جنگطلب و افراطی آمریکا درباره مزایای حکومت آقای احمدینژاد در پیشبرد اهداف صهیونیستی و تحلیل آن دسته از مقامات آمریکایی که به مبارزه با جنگطلبی بوش شهره هستند، دیده می شود(۷). واضح است که چنین صفبندیهایی در جریان مبارزات انتخاباتی مخملیهای بلوک شرق با رقبای روسی آنها نمیتوانست وجود داشته باشد(۸).
ثالثاً توضیح دادم انقلاب مخملی در کشورهایی رخ میدهد که حکومت در برابر بسیج تظاهرات مردمی که احساس میکنند تقلب صورت گرفته و نامزد مورد حمایتشان به ناحق از ورود به عرصه حکومت محروم شده است، نتواند دست به مانور قدرت بزند و جمعیت زیادی را گرد آورد. پس اگر در کشوری هر دو طرف رقابتهای انتخاباتی بتوانند مردم را بسیج کنند، وقوع انقلاب مخملی منتفی است و برای نمونه لبنان را مثال زدم که هرگز در این کشور انقلاب مخملی رخ نخواهد داد. این کشور یا شاهد جنگ داخلی خواهد بود یا استقرار دموکراسی و همکاری مسالمتآمیز همه جناحها از حزبالله تا احزاب راستی طرفدار فرانسه و آمریکا. از آنجا که در ایران، حزب پادگانی نیز مانند جنبش سبز در حال حاضر قدرت بسیج گروههایی از مردم را دارد، انقلاب مخملی رخ نخواهد داد، اگرچه وقوع تحولات دیگر محتمل است.
دوم.سوء ظن به مردم یا حاکمان؟
رهبر فقید انقلاب نگرانی خود را از شاهنشاهی شدن انتخابات نه پنهان میکرد و نه آنرا به دوردستها یا صربستان و گرجستان فرافکنی میکرد: «این تلخی مطالب و بیبند و باری انتخابات و مجلس و امثال ذلک شاید یک وقت اسباب این شود که بعضی ها گمان کنند که خوب حالا هم مثل آن وقت. به اصطلاح آدم مارگزیده از ریسمان خط وخال دار هم میترسد و ملت ما مارگزیده است. استعمار گزیده است. خان گزیده است و محمدرضا و رضاخان گزیده است. از این جهت یک وقت میبینی که در ذهنشان میآید که خوب این مجلس هم مثل آن مجلسها»(۹). جملات فوق به معنای به رسمیت شناختن حساسیت مردم و ترس آنها از "ارتجاع پهلویستی" است که بیش از هر چیز دیگر در قضیه انتخابات متجلی می شود. یعنی اگر میخواهید منشاء نگرانی ملت را در یابید، به حافظه تاریخی آنان مراجعه کنید و ببینید چه چیزی محتوای حافظه نزدیک آنان را تشکیل می دهد. انتخابات صربستان و گرجستان و قرقیزستان و اسامی ناشناس و عجیب و غریبی از قبیل «اُت پور»، «جین شارپ» و… که در متن کیفرخواست فعالان ستادهای انتخاباتی رقبای نامزد استبدادطلبان آمد، در حافظه ملی ما جایی ندارند. به جای همه این ها ملت ما در حافظه روشن خود تجربه تلخی از انتخابات نمایشی و مجالس فرمایشی عهد پهلوی ها دارند که در وصیتنامه رهبر فقید انقلابشان نیز نفی و محکوم شد.
بنابراین طبیعی است به محض مشاهده کمترین مورد و نشانه از تخلف انتخاباتی، ذهنشان به همان سابقه منفور تاریخی معطوف می شود، نه به صربستان و گرجستان و قرقیزستان. آیا واقعاً اقتدارگراها نمیدانند چه چیزی ذهن مردم را مشوش میکند و خاطره تعیین نمایندگان مجلس در دربار قبل از برگزاری انتخابات را زنده کرده و شبح رژه چکمه پوشان رضاخانی و قداره بندان محمدرضا شاهی را بر فراز انتخابات پدیدار میکند؟ درهرحال پاسخ قانعکننده به نگرانی ازتخلف و تقلب در انتخابات را امام خمینی میدهد، نه نظامیان مداخله گر در امر انتخابات؛ کسانی که می کوشند" نظارت مقامات بر ملت" را جایگزین "نظارت ملی بر حکومت و ارکان آن" کنند؛(۱۰) «در حکومت اسلامی وضع این است که شما ها الآن در انتخابات بیش از حق نظارت و فراهم کردن وسائل به آن قدری که باید حکومتها فراهم کنند، بیش از این حق ندارید که خدای ناخواسته یک وقتی نسبت بدهند به اینکه برای خاطر طرفداری از یک نفر آدم- فرض کنید یک کاری کردند- صندوق عوض شده. این را باید خیلی توجه به آن داشته باشید. هم آزادی ملت را- راه دادن ملت را در آنجایی که میخواهند رأی بدهند- و هم امانت در حفظ [آرای صندوقها] که تحت مراقبت یک عده اشخاص امین از دولت و از ملت، اشخاصی امین تحت نظرشان باشد که بعد صحبت نشود که خوب، این هم این رژیم و این هم این انتخابات و انتخابات اینجا هم مثل آنجا [رژیم شاه]» (۱۱).
در حقیقت تغییر جهت و هدف نظارت، دخالت وسیع نظامیان در فرآیند انتخابات، جانبداری آشکار صدا و سیما و نیز برگزار کنندگان و ناظران انتخابات از یک نامزد معین و صرف میلیاردها تومان به سود کاندیدایی خاص به طور طبیعی و خود انگیخته اذهان را متوجه انتخابات محمدرضا شاهی میکند. رهبر فقید انقلاب با در نظر گرفتن حافظه تاریخی ملت، به جای اینکه سوءظن خود را متوجه ملت کند، بدگمانی مردم را نسبت به احتمال بازگشت رفتار رضاخانی و محمدرضا شاهی در اشکال نوین تخلف و تقلب انتخاباتی به رسمیت میشناخت و علیه «ناظران» و نه ملت هشدار میداد(۱۲). به این ترتیب آنجا که هشت نفر از دوازده عضو شورای نگهبان از جمله آقایان جنتی، یزدی، کعبی، الهام، عزیزی صریحاً در جانبداری از آقای احمدی نژاد سخن می گویند، به شبیه سازی جنبش سبز با انقلاب مخملی صربستان و گرجستان و قرقیزستان چه نیاز است؟
مردم ما با اسامی آقایان جنتی و مصباح و مرتضوی و با مواضع حذفی- نظامی آنان آشنایی دارند و نه با اسامی و اصطلاحات ناآشنایی چون «هابرماس» و «جین شارپ» و «سورُس» که در متن کیفرخواست آمد(۱۳). نگرانی مردم از رفتار آقای جنتی است که تخلف های آشکار وی را در جریان برپایی انتخابات گذشته دیدهاند یا شنیدهاند(۱۴) ونیز از عملکرد شاگردان آقای مصباح است که صریحاً می گویند برای مصالح اسلام یا مردم میتوان سخنانی برزبان آورد که دردل به آنها اعتقاد نداشت و از وسائلی بهره برد که در شرایط عادی مجاز وشرعی نیست. بنابراین نمی توانند صندوق بانانی امین برای ملت باشند(۱۵). در هر حال ترس ملت ما یک ترس کاملاً آشنا با جان مجروح تاریخی آنها است که استبداد و انتخابات نمایشی نام دارد. تصادفی نیست که مرزبندی با همه اشکال دیکتاتوری «چه شاه باشه چه دکتر» یکی از شعارهای رایج شب انتخابات و بعد از انتخابات بود. تمسک به سیره خمینی ایجاب میکرد به محض مطرح شدن نگرانی تقلب، تکیه و تأکید اصلی بر صیانت آرای ملت باشد، نه اینکه از همان ابتدا و حتی قبل ازگرم شدن تنور انتخابات با «پیشبینیهای» آن چنانی (از قبیل «پیش بینیهای» مشهور کیهان که همواره حکم پیش گویی و خط راهنمای برخوردهای امنیتی- قضایی را دارد) چماق سوءظن علیه بدگمانی ملت، که امام خمینی این بدگمانی را مشروع میدانست، در آسمان سیاست کشور به گردش درآید و در عین حال کلامی درباره عدم دخالت نیروهای مسلح در انتخابات بر زبان جاری نشود.
سوم. "کناره گیری" یا" مشروطه بیشتر"؟
تجربه ۳۰ ساله نشان میدهد حساسیت ملت به انتخابات و سوءظن موجه آنان علیه رفتار شاهانه ،یک امر مفید برای انتخابات است و باعث مشارکت بیشتر شهروندان میشود. در انتخابات ۸۸ نیز ترس ملت از رفتار شاهانه و نگرانی از تبدیل «نظارت مردمی بر حکومت و انتخابات» به «نظارت استصوابی- نظامی حاکمان بر عرصه سیاست و انتخابات»، «اسم رمز» مشارکت هر چه گستردهتر ملت در انتخابات بود(۱۶). به علاوه نسل ما از رهبر فقید انقلاب آموخت که پادزهر «پهلوی گزیدگی» چیزی جز مشارکت بیشتر مردم در انتخابات نیست. همچنان که امام خمینی بر خلاف فرقه مصباحیه که اصل مشروطه را ارمغان غرب و فراماسونری و انگلیسی میدانند، «کنار رفتن از مشروطه» را باعث و بانی بدبختیهای ملی میدانست و به جای اینکه از «تکرار مشروطه» بترسد، همواره نگران تکرار تجربه تلخ «کناره گیری ملت از مشروطه» بود و عدم مشارکت همهجانبه و گسترده در ادوار نخستین مجلس مشروطیت را باعث نابودی عزت ملی میخواند و می گفت: «اگر در صدر مشروطه علما آمده بودند در میدان، مؤمنین آمده بودند، روشنفکرهای معتمد آمده بودند و قبضه کرده بودند مجلس را، و نگذاشته بودند که دیگران بیایند مجلس را بگیرند، ما به این روزگار نمی رسیدیم. مملکتمان خراب نمی شد. ما عزتمان از بین نمی رفت» (۱۷). رهبر فقید انقلاب به جای "ملت ترسی" و سوءظن به جامعه، همواره لبه تیز بدگمانی خود را متوجه رفتار شاهانه حاکمان میکرد که نقطه کانونی آن مداخله مقامات و مخدوش کردن مرزهای «نظارت بر انتخابات» و «دخالت در انتخابات» بود(۱۸). این همان سوءظن به حق و تاریخی است که افزون بر ۲۲ خرداد ۸۸ موجب حضور گسترده شهروندان و به ویژه جوانان در روز ۲۵ خرداد در سراسر میهن شد و بار دیگر ایران را در جهان سربلند کرد؛ سوءظنی که سخنان آقای مشفق به حق بودن آن را تایید کرد. چنانچه این مرز مخدوش شود، مناسبات ارتجاعی- شاهنشاهی که با رای مردم جارو شده بود، دوباره سر بر خواهد آورد.
چهارم."آرامش بخشی" یا" التهاب آفرینی" ؟
فرض کنیم حق با آقای احمدینژاد بود و اصلاحطلبان در صدد بر پایی انقلاب مخملی بودند و یک هسته مافیایی که سردار مشفق آنان را لو داد، درصدد "کودتای انتخاباتی" نبود. در این صورت رفتار رئیس دولت و دیگر برگزارکنندگان انتخابات و مقامات حکومتی چه بود و چه میبایست باشد؟ آیا جز این است که لازم بود جناح حاکم به سرعت به سمت آرام سازی فضای کشور و شفافسازی روند برگزاری انتخابات پیش رود و هر گونه شبهه و شائبه تخلف و تقلب در انتخابات را پیش، حین و پس از آن برطرف کند؟ بر این مبنا قبل از انتخابات، نمایندگان نامزدهای رقیب رییس دولت را که خود هم زمان نامزد و برگزار کننده انتخابات بود، دعوت کنند و موارد اعتراضی یا ابهامی آنان را بشنوند و اقدام لازم یا توجیه کافی برای رفع نگرانی آنان و نیز افکار عمومی ارائه کنند. به علاوه نمایندگانی از آنان را به عضویت در هیأتهای اجرایی و نظارت در آورند و حداکثر تسهیلات را برای نظارت نمایندگان نامزدها در حوزههای اخذ رأی ستاد انتخابات فراهم کنند تا معلوم شود که قرار نیست اتفاق ویژهای بیفتد. به رغم نکات بدیهی فوق، اقتدارگراها نه تنها قبل از انتخابات هیچ اقدام اعتماد سازی نکردند، بر عکس آقای احمدینژاد با مناظره زنده و از قبل طراحی شده خود و با دروغ ها وتهمتهای متعددی که در مناظره با مهندس موسوی متوجه اشخاص زیادی کرد، فضای سیاسی و انتخاباتی کشور را برای جلب آرا چنان ملتهب و دو قطبی کرد که به راحتی قابل مهار نبود (۱۹). وی این روند را در مناظره با آقای کروبی نیز پی گرفت. از سوی دیگر اقتدارگراها به جای تلاش برای برطرف کردن شبهات مردم و نامزدهای رقیب، احکام دستگیری فعالان انتخاباتی منتقد یکه سالاری را سه روز قبل از برگزاری انتخابات صادر کردند. یعنی حتی ظاهر قضیه را نیز رعایت نکردند که وانمود کنند نتیجه انتخابات در روز ۱۹ خرداد ۱۳۸۸ معلوم نیست و ممکن است مهندس موسوی رأی بیاورد. بنابراین صدور حکم بازداشت فعالان ستاد انتخاباتی حامی وی قبل از انتخابات، دهنکجی به رأی ملت محسوب میشود. بازداشت این اشخاص روز بعد از انتخابات نیز فاقد وجاهت قانونی و سیاسی بود و بر التهاب ها افزود(۲۰).
اقدامهای حزب حاکم در روز انتخابات نیز رفتار یک جناح شکست خورده و کودتاگر را به نمایش گذاشت؛ قطع تمام خطوط ثابت تلفن کمیته صیانت آرای مهندس موسوی، قطع کامل سیستم پیامک تلفن های همراه تا سیستم نظارتی کمیته صیانت آرای مهندس موسوی فلج شود، فیلترینگ تمام سایتهای اینترنتی حامی آقای موسوی از عصر روز جمعه، حمله تعدادی مأمور اطلاعاتی سپاه با لباس شخصی و با حکم آقای مرتضوی به ستاد انتخاباتی قیطریه (ستاد مرکزی حامیان اصلاحطلب مهندس موسوی) در ساعت ۶ عصر جمعه که منجر به تشکیل اولین اجتماع خیابانی اعتراضی در روز انتخابات در میدان قیطریه تهران شد و خوشبختانه با وساطت و تدبیر مسئولان ستاد موسوی با آرامش به پایان رسید، اعلام خبر کذب بازداشت آقای امینزاده مسئول ستاد قیطریه و من در ساعت ۱۸ روز جمعه توسط خبرگزاری رسمی دولت (ایرنا)، حمله شبانه به ستاد مرکزی مهندس موسوی در میدان فاطمی، اعلام پیروزی ۲۵ میلیون بر ۱۳ میلیون نفری احمدینژاد بر موسوی در ساعت ۲۳:۳۰ بین خواص و در شرایطی که شمارش آرای بسیاری از صندوقها ادامه داشت و نیز درج خبر کذب بازداشت آقای رمضانزاده و من در روزنامه ایران، ارگان رسمی دولت در صبح شنبه ۲۳ خردادماه ۱۳۸۸ (۲۱). موارد فوق به غیر از اتفاقاتی است که در حوزههای اخذ رأی و ستاد انتخابات کشور رخ داد. سؤال این است چنانچه مقامات مسئول اطلاع داشتند که اصلاحطلبان قصد برپایی انقلاب مخملی دارند، آیا اقدامهای فوق در جهت خنثیسازی حرکت مزبور و توجیه و آرام کردن شهروندانی انجام شد که بسیاری از آنان، بویژه در شهرهای بزرگی مانند تهران، شاهد خیل عظیم رأی دادن خود و هموطنانشان به مهندس موسوی بودند و ناگهان با اعلام آرای ۳ به ۱ به سود آقای احمدینژاد در ساعت ۱ بامداد ۲۳ خرداد شوکه شدند؟ یا بر عکس، اقدام های پیشگفته بر ابهام ها افزود و فضا را ملتهبتر کرد؟
شاهکار حزب پادگانی در مواجهه با موضوع تخلف و تقلب پس از انتخابات بودکه به جای تلاش برای جلب اعتماد افکار عمومی و تشکیل هیأتی مورد توافق همه نامزدها و قول رسیدگی دقیق به همه شکایات، تعدادی از فعالان انتخاباتی مهندس موسوی را دستگیر کردند و انتخابات را نیز عملا تمام شده خواندند(۲۲). آقای احمدینژاد نیز در روز یکشنبه ۲۴/۳/۸۸ جشن پیروزی گرفت و با «خس و خاشاک» خواندن معترضان بر زخم مناظرهها و تخلفهای وسیع مجریان و ناظران نمک پاشید و فضا را ملتهب تر کرد. سرکوب خونین هر صدای اعتراضی به راستی شاهکار جناح حاکم در روزها، هفتهها و ماههای بعد بود. به این ترتیب میتوان گفت ارادهای برای شفافسازی و اقناع افکار عمومی وجود نداشت. بر عکس، آنچه رخ داد عبارت بودبی اعتنایی حزب پادگانی به شکایات مردم معترض از یک سو و تلاش برای تسویه حساب با منتقدان یکه سالاری و تمرکز مطلق قدرت و سرکوب هر صدای منتقد و مخالف ،با این هدف که پس از انتخاب دور اول آقای احمدینژاد که حکومت تکصدا شده بود، این بار جامعه نیز تکصدا شود و نفس کسی در نیاید.به این ترتیب بتوانند"احزاب را از دخالت در امور حکومت منع"کنند، "نظام ولایی" را "تک حزبی" بخوانند، "جناح بندی" یعنی رقابت های انتخاباتی را حتی میان اصول گراها"نابود کننده آرمان ها" بنامند، از ضرورت تحقق مدل "اداره انقلابی جامعه" به جای "دموکراسی" سخن بگویند و تیر خلاص را به مغز دموکراسی و ایران شلیک کنند که البته با محکومیت قاطع افکار عمومی مواجه شد.
پنجم.علت شبیه سازی
درست است که شبیهسازی جنبش سبز با انقلابهای مخملی کشورهای بلوک شرق سابق به لحاظ سیاسی و اخلاقی نادرست و تداعیگر شباهتهای ناروا بین جمهوری اسلامی ایران و بقایای پوسیده کمونیسم ضد دموکراتیک روسی است و واقعیتی در دنیای خارج به صدق آن گواهی نمی دهد(۲۳)، با وجود این یک اتهام ناگزیر برای شبیهسازان به شمار میآید و نشان می دهد که از سر ناچاری به این حربه ناکارآمد روانی پناه آوردهاند. علت واقعی این شبیه سازی آن است که کودتاگران شهامت پذیرش واقعیات جامعه کنونی را ندارند و نمیخواهند بپذیرند اکثریت ایرانیان مخالف وضع موجودند. به همین دلیل چارهای جز آمریکایی نمایاندن انبوه میلیونی معترضان نمیبینند(۲۴). از آن وحشتناکتر اینکه در آینده هم نمیخواهند انتخابات آزاد و پرشوری برگزار کنند تا مبادا از دل صندوقها، حماسه دوم خرداد یا جنبش سبز دیگری شکل بگیرد. به همین دلیل میکوشند نه فقط نامزدهای منتقد را حذف کنند، بلکه در صددند نفس انتخابات آزاد و حتی سیاست ورزی قانونی را منتفی کنند. اگر در تبلیغات و تهاجمهای روانی حزب پادگانی دقت کنیم، به وضوح درخواهیم یافت که ظرف ماههای پس از انتخابات، آنان هرگز کوچکترین نشانه ای از خیز برداشتن به سوی رعایت حقوق منتقدان و انتخابات آزاد از خود نشان ندادهاند. برگزاری انتخابات شوراها در سال جاری نیز منتفی شد و به بهانه تجمیع انتخابات امسال انتخاباتی برگزار نخواهد شد. در این مدت حتی یک نفر از مدعیان صحت انتخابات ۲۲ خرداد اعلام نکرده است که در آینده انتخابات را چنان آزاد و شفاف برگزار خواهیم کرد که همه مدعیان دروغین رأی اکثریت و همه سبزها شرمنده شوند. یعنی همچنان که حاضر نیستند حتی در کویر لوت نیز اصل ۲۷ قانون اساسی و آزادی اجتماع مردمی را اجرا کنند تا سبزها حمایت گسترده مردمی خود را به نمایش بگذارند، در عرصه انتخابات نیز خواهند کوشید افسانه شباهت جنبش سبز و انقلاب (اخیراً کودتای) مخملی را همچنان به صورت یک ورد سحرآمیز تکرار کنند تا برگزاری انتخابات آزاد و قانونی به طور کامل منتفی شود و رابطه اقتدارگراها با انتخابات آزاد، همچنان مانند رابطه جن و بسمالله باقی بماند.
ششم. نظامی گری یا انتخابات آزاد؟
اگر حزب پادگانی واقعاً به مدعای پیروزی ۲۴ میلیونی خود باور داشت و رفتار خود را متناسب با همین مدعا تنظیم میکرد، اکنون جمهوری اسلامی ایران یکی از دموکراتیکترین کشورهای جهان محسوب می شد و هیچ ترسی از هیچ روزنامهای و هیچ تظاهراتی و هیچ حزب قانونگرا و هیچ مناظره آزادی از یک طرف و هیچ تحریم و تهدید بین المللی ازطرف دیگر نداشت. چنانچه نامزدی در یک انتخابات آزاد و رقابت برابر و منصفانه واقعاً ۲۴ میلیون و رقیب وی ۱۳ میلیون رأی آورده باشد، این همه بگیر و ببند و این همه محدودسازی آزادی ها و این همه صندوق ترسی و جامعه ترسی نیاز نبود(۲۵). دولت آمریکا نیز قادر نبود تمام قدرت های بزرگ را علیه جمهوری اسلامی ایران بسیج و قطعنامه تحریم جدیدی به ما تحمیل کند.به علاوه اگر اقتدارگراها ادعای پیروزی ۲۴ میلیونی خود را باور داشته باشند و مطابق همین باور حرکت کنند، نباید از انقلاب مخملی کوچکترین ترسی داشته باشند. کما اینکه جناح روسی اوکراین با اینکه فاصله چندانی با رقیب مخملی- نارنجی خود نداشت و حتی از آن عقب مانده بود، به جای نشان دادن «اقتدار انتظامی- امنیتی» یعنی سرکوب خونین منتقدان، با اعتماد به نفس وارد نوبت بعدی انتخابات شد و شکست دوره قبل راجبران کرد. به این دلیل روشن که به جای مدعای گزاف داشتن پشتوانه۶۳ درصدی حد واقعی خود را دانست و پردهپوشی نکرد و با تکیه بر سرمایه واقعی مقبولیت خود نزد افکار عمومی وارد انتخابات آزاد بعدی شد و پیروز از میدان خارج گردید(۲۶). آیا استبدادطلبان میتوانند کشوری را در دنیا نشان دهند که در آن حزب و جناحی نسبت به پایگاه مردمی خود مطمئن است، در عین حال از انتخابات آزاد، ولو با شرکت مخملیها هراس به خود راه میدهد؟(۲۷) عقل سلیم حکم می کند فرد، حزب یا جناحی که واقعاً حلاوت پیروزی در یک انتخابات آزاد را چشیده باشد، باید بیش از هر نیروی دیگر برطبل انتخابات آزاد آتی بکوبد، نه اینکه به طور مستمر دایره انتخاب ملّت را به بهانه کودتای مخملی محدود و محدود تر کند. بنابراین حتی اگر چیزی به نام انقلاب یا کودتای مخملی وجود داشته باشد، باز هم" باطل السّحر" آن انتخابات آزاد است و نه افسانه سازی پیرامون قدرت آشوبگر انقلاب مخملی(۲۸).
جمعبندی
عملکرد سرکوبگر- اقلیتی حزب پادگانی موجب شده است بسیاری از مردم "کودتای مخملی" را اسم مستعار کودتای واقعی انتخاباتی، نه فقط در خرداد ۸۸ بلکه در انتخابات آتی بدانند که میهن را چه به لحاظ مدیریت ناکارآمد و فساد گسترده و چه از نظر ماجراجویی بین المللی و ایجاد مخاطرات خارجی در لبه پرتگاه قرار داده است.بنابراین تا زمانی که فشار افکار عمومی ملی و جهانی از یک سو و آشکار شدن نتایج عملکرد فاجعهبار مدیریت کنونی کشور از سوی دیگر، جناح حاکم را به برگزاری انتخابات آزاد مجبور کند، اکثریت ایرانیان هر انتخاباتی را "مهندسی شده" ارزیابی و آن را "کودتای انتخاباتی"خواهند خواند و در آن مشارکت نخواهند کرد. جبران ضررها و آسیب های کودتای انتخاباتی ۸۸ صرفا با برگزاری انتخابات کاملاً آزاد و شفاف ممکن است نه با استصواب و سرکوب بیشتر.
پانوشت ها:
(۱)آقای مشفق در سخنرانی خودبااذعان به اینکه تنها کارکردسیستم نظارتی و sms ستادانتخاباتی مهندس موسوی رصد کردن فرایند انتخاباتی بود و ضمنتصریح به اینکه «اینها می توانستند با اس ام اس سنتر رصد بکنند ساعت به ساعتانتخابات کشور را» مختل سازی سیستم نظارتی ستاد نامزد رقیب آقای احمدی نژاد را جزودستاوردهای گروه نظامی-امنیتی مداخلهگر در انتخابات به حساب می آورد. این خوداعترافی است بر اینکه مجریان واقعی انتخابات، انتخابات را در پس دیوار آهنین گروهخودی و دور از دسترس ورصد نامزد رقیب برگزار کردند. به علاوه در سخنرانی آقای مشفقنفس رای آوردن جریان اصلاحات به عنوان یک "توطئه" تلقی می شود نه به عنوان یک واقعهطبیعی که در هر انتخاباتی جزو لاینفک رقابت های انتخاباتی است. این اعترافات نشانمی دهد که هسته ی کودتایی-مافیایی قدرت از مدت ها قبل از آغاز رقابت های انتخاباتی،رأی آوردن هر کس غیر از آقای احمدی نژاد را به عنوان "توطئه" و بخشی از "پروژهبراندازی دشمن" تلقی می کرد و همه کوشش های خود را به منظور مختل سازی ستادانتخاباتی رقبا با سوء استفاده از امکانات نظامی و امنیتی به کار گرفته بود. ریشههای حادثه آفرینی،بازداشت، سرکوب و ترور معترضان انتخاباتی را نیز باید در هماننگاه و عملکرد نظامی-امنیتی دید که جایگاه مستقلی جز"دشمن"برای سیاستورزان مستقل ومنتقد و رقبای انتخاباتی نمی دید و نمیبیند. این سخنرانی گواه روشن ادعای اصلاحطلبان است که از سالها قبل میگفتند یک هسته ی ضد اصلاحاتی تشکیل شده است کهمتأسفانه به نام کل نظام سخن می گوید وعملیات نظامی،اطلاعاتی ،امنیتی علیه پاک ترینو خدوم ترین فرزندان ایران و اسلام را به نام «دفاع ازجمهوری اسلامی»توجیه میکند.همین گروه کودتاگر با استفاده از روش "فرار به جلو" ادعا می کرد که "کمیتهایکس"موهومی در درون اصلاح طلبان وجود دارد که منشأ "فتنه" در کشوراست. بازجو هانیز برای اثبات چنین گروهی تلاش زیادی کردند اما به طورکامل ناکام ماندند. بااعترافات آقای مشفق معلوم شد "کمیته x " را جناح حاکم تشکیل داده است.
(۲)نقل از متن کیفرخواست متهمان فعالان انتخاباتی منتقد یکهسالاری.
(۳)نقل از متن کیفرخواست.
(۴)متن کیفرخواستی که زیر نظر آقای مرتضوی تهیه شد، پس ازاین که اعلام میکند «پروژه شکست خورده کودتای مخملی ایران» با «هوشیاری مردم بیدارو همیشه در صحنه و برخورد قاطع و به موقع دستگاههای انتظامی و امنیتی کشورمانسرکوب گردید»، از قول "یک جاسوس بازداشت شده" میآورد: «نکته قابل توجه اینکه همانمتون آموزشی که در صربستان مورد استفاده قرار گرفته، به فارسی ترجمه شده و باتغییرات کمی در ایران مورد استفاده قرار گرفته است». سپس از قول دادستان تهرانمیافزاید: «لازم است در این جا به نکته مهمی در محضر دادگاه اشاره نمایم و آن ایناست که فیلم آموزشی کودتای مخملی صربستان که به فارسی ترجمه گردید، توسط فردی بهنام نادر صدیقی ویراستاری و با صدای وی روایت شده است. این فرد کسی است که اولینبار آقای کیان تاجبخش را به آقایان حجاریان و تاجزاده معرفی مینماید.» تارنمای «رجانیوز» نیز در یادداشتی تحت عنوان «نادر صدیقی کیست»، اعلام کرد: «نکته مهم درارتباط نزدیک وی با بنیاد سوروس (osi) آنجاست که در فیلمی با عنوان آموزش کودتایمخملی صربستان که به فارسی برای آموزش ترجمه گردیده، نادر صدیقی علاوه بر نوشتن متنو ویراستاری، تهیه کنندگی و گویندگی آن را به عهده داشته است… به نظر میرسد ویعامل اصلی بنیاد سوروس در ایران باشد.» بنیان کشف بزرگ تاریخی حزب پادگانی که نظامجمهوری اسلامی ایران را تا حد رژیم "میلوسویچ" جلاد مسلمانان بالکان تنزل داد،هنگامی فرو میریزد که توجه کنیم آقای نادر صدیقی دوست آقای حجاریان و من با آقاینادر صدیقی ویراستار و گوینده و تهیه کننده آن فیلم دو نفر هستند و هیچ ارتباطی بایکدیگر ندارند. آقای نادر صدیقی اول از نویسندگان و روزنامه نگاران فاضلی است که مندر سالیان گذشته چند مقاله مشترک با وی نوشته و منتشر کردهام. آقای نادر صدیقی دوممستندسازی است که از سالیان پیش در آمریکا به سر می برد و با صدای آمریکا (VOA) همکاری می کند و هیچ ارتباطی با آقای حجاریان و من ندارد. به این ترتیب تشابه اسمیدو نفر موجب شد کیفرخواست نویسان تشابه بسیار زیاد انقلاب مخملی صربستان را با جنبشسبز ایران نتیجه بگیرند! البته آنچه تعجب مرا بیشتر برمیانگیزد، دفاع غیر مستقیمآقای احمدی نژاد و حزب پادگانی از "هیتلر" و "میلوسویچ" است که اولی "هولوکاست" رادر نیمه اول قرن بیستم آفرید و دومی بزرگترین نسل کشی در اروپا را در نیمه دوم آنقرن مرتکب شد.نمی دانم آیا در پس دفاع از این "نسل کشیها" فکر شومی برای آیندهایران وجود دارد به ویژه آنکه آقای پناهیان در نیمه شعبان امسال درسیمای جمهوریاسلامی ایران به صراحت اعلام کرد که می توان برای حفظ نظام ،نیمی از مردم را کشت؟درهر حال حزب پادگانی و سخنگویش باید به صورت شفاف پاسخ دهد که چرا از همه رهبراناروپا فقط از دو نسلکش دفاع می کند؟
(۵)نفرت مردم از "میلوسویچ" به حدی بود که وقتی او به دادگاهجنایات جنگی لاهه سپرده شد و در مارس ۲۰۰۶ در زندان جان سپرد، هیچ یک از مسلمانانبوسنی و شبه جزیره بالکان برای او اشکی نریختند و بر گور او فاتحهاینخواندند.
(۶)هنگامی که آقای کروبی در مناظره خود به نمونه کوچکی ازاظهارات کارشناس امنیتی اسرائیلی درباره علل رجحان رییس دولت نهم برای پیشبرد منافعجنگطلبان صهیونیست اشاره کرد، آقای احمدی نژاد نتوانست پاسخی بدهد و تنها به گفتناینکه امام خمینی اسرائیل را نجس میدانست، اکتفا کرد.
(۷)اکثر بیانیههایی که با لحن هوادارانه از جنبش سبز ازجانب بعضی مقامات غربی صادر شد، مربوط به وقایع بعد از انتخابات بود و تنها پس ازآنکه جنبش سبز توانست افکار عمومی داخلی و بینالمللی را به تسخیر خود درآورد،همان مقامات کشورهای غربی که روزگاری همتایانشان در مقطع انقلاب اسلامی، امام خمینیرا «گاندی قرن بیستم» و «مدافع حقوق بشر» خوانده بودند، تحت فشار یا برای همسویی باافکار عمومی ملتهای خود چندکلامی در تأیید جنبش سبز به زبان آورند. یعنی اگر «آندریویانگ»، رییس وقت هیئت نمایندگی آمریکا در سازمان ملل متحد میگفت: «نهضتخمینی، آرمانهای انقلاب ایران همان آرمانهای نهضتهای جهانی حقوق بشر است» و اگر «ویلیام سالیوان» سفیر آمریکا در ایران میگفت: «آیتالله خمینی ایفای نقشی راهمانند گاندی بر عهده خواهد گرفت» و اگر «جیمی کارتر» در نامه محرمانه به وزیرخارجه خود از رهبر فقید انقلاب تجلیل کرد (مجلدات هشتم تا دهم اسناد لانه جاسوسی،چاپ جدید) جای تعجب ندارد که جنبش سبز مردمی نیز در ادامه آرمانهای آزادی خواهانهانقلاب اسلامی، همان محبوبیتی را در افکار عمومی غرب کسب کند که روزگاری نه چنداندور، یعنی در آن ایامی که واژگان دموکراسی، حقوق بشر، حقوق اقلیتها، آزادیمطبوعات، انتخابات آزاد، حق تعیین سرنوشت نسل جدید به دست همان نسل و آزادی احزابگفتمان اصلی بنیانگذار جمهوری اسلامی بود، افتخار آن نصیب انقلاب اسلامی شدهبود.
(۸)تفاوت زیادی بین سخنان «ریچارد فالک» استاد دانشگاهوکارشناس مسائل خاورمیانه که روزگاری در «نیویورک تایمز» به دفاع از انقلاب اسلامیو امام خمینی مینوشت: «بسیارند کسانی که از این انقلاب به عنوان زیباترین لحظهتاریخ اسلام نام میبرند، زیرا این انقلابی است که توانسته است سرمشق تازهای از یکانقلاب صلحجویانه و بی خونریزی ارائه کند و درآینده نیز مسلماً خواهد توانست نمونهای از یک حکومت کاملا انسانی که خود ما هم بدان احتیاج مبرم داریم، به کشورهایجهان سوم عرضه کند»و اظهار نظرکارشناس امروزی خاورمیانه «دانیل پایپ» از ستوننگاران روزنامه افراطی «جروزالم پست» اسرائیل و رییس اتاق فکر خاورمیانه در آمریکاوجود داردکه میگوید: «اگر در انتخابات ریاست جمهوری حق رأی داشتم به احمدی نژادرأی میدادم». وی در سخنرانی خود در بنیاد «هریتیج» استدلال میکند که از نظر اوآقای احمدی نژاد دشمنی است که به کمک بیانات عجیب و غریب او به راحتی میتوان افکارعمومی غرب را علیه ایران بسیج کرد و جمهوری اسلامی ایران را شیطان جلوهداد.
(۹)صحیفه نور، جلد ۱۲، ص ۱۸۱٫
(۱۰)نوار سخنرانی توجیهی آقای مشفق درباره اقدامهای بخشاطلاعات سپاه در انتخابات ریاست جمهوری دهم نامه های شکایت آمیز مهندس موسوی و آقایکروبی و دیگر اصلاحطلبان را ثابت میکند که بیش از برگزاری انتخابات هشدارمیدادند "نظامیان" به صورت گسترده و موثری در انتخابات دخالت میکنند. جالب آنکهسردار مشفق گناه نابخشودنی احزاب اصلاحطلب را این میداند که از دو سال پیش برایانتخابات برنامه ریختند تا آقای احمدینژاد را شکست دهند. در عین حال با افتخار ازاقدامهای "ما" یعنی هسته ی "مافیایی-کودتایی" قدرت در انتخابات سخن میگوید کهچگونه کوشیدندآقای احمدینژاد را باردیگربه ریاست جمهوری برسانند و رقبای او رایکی پس از دیگری حذف کنند. نظامیان مداخلهکننده در امر انتخابات تلاش احزاب قانونیبرای پیروزی در انتخابات و کنار زدن رقیب "توطئه"، "براندازی" و "انقلاب مخملی" ودر نهایت "کودتای مخملی" می خوانند ولی اقدامهای غیر قانونی حزب پادگانی را که فقطریاست جمهوری را نشانه نگرفته است بلکه از هم اکنون به فکر تعیین رهبر آینده کشورنیز هست عین قانونگرایی و مصلحتاندیشی می نامند و "کودتا "نمی خوانند!به نظرمن هیچسند دیگری نمی تواند روشنتر از سخنان آقای مشفق دخالت یک هسته کودتایی-مافیایی رادر انتخابات نشان دهد. وقتی تلاش احزاب قانونی برای پیروزی در انتخابات "براندازی" و "توطئه" تلقی میشود، طبیعی است که از سه روز قبل از انتخابات احکام دستگیریفعالان انتخاباتی منتقد یکه سالاری صادر شود. جالب آن که پس از سرکوب خونیناجتماعات مردمی، توجیه روحانیون و دیگر نخبگان جامعه درباره سلامت و قانونی بودنانتخابات و عملکرد سرکوبگران و نیز نقد و نفی عملکرد اصلاح طلبان و تحلیل حوادث قبلو بعد ازآن به عهده صاحب منصبان نظامی و اطلاعاتی گذاشته شده است!؟
(۱۱)صحیفه نور، جلد ۹، ص ۱۲۱٫
(۱۲)حسن ظن رهبر فقید انقلاب به مردم و سوء ظن وی را بهدخالت نظامیان مشاهده فرمایید:« برنامه ما این است که رجوع کنیم به آراى عمومى، بهآراى مردم. قواى انتظامى را کنار بگذاریم؛ خود مردم را، محول کنیم تنظیم انتخاباترا به دست خود جوانهاى مردم. در هر شهرى جوانها خودشان؛ که قواى انتظامى، شهربانى،شهردارى همه کنار بروند. آن کسى که دخالت مىخواهد بکند براى حفظ صندوق آرا و امثالذلک، خود ملت باشد. در هر شهرى به حَسَب اقتضاى آن شهر عدهاى را معتمدین آن شهر،مطلعین و دلسوزهاى براى مملکت، عدهاى را تعیین کنند که نظارت کنند در این. حفاظتکنند این صندوقها را و نظارت کنند آرا را. » (صحیفه نور ،جلد۵ ،ص ۳۲۲).
(۱۳)بعضی بازجوها در مراحل اولیه بازداشت فعالان انتخاباتی،تصور چندان روشنی از آنچه ابتدا «انقلاب مخملی» و سپس «کودتای مخملی» نامیدندنداشتند و از متهمان میخواستند مشخصات آن را تعریف کنند.
(۱۴)مدتی پس از آن که در جواب سؤال بازجوی سوم خود، هفتصفحه درباره تخلف ها و تقلب های آقای جنتی و حامیانش در انتخابات گوناگون، از ریاستجمهوری هفتم در دوم خرداد ۷۶ تا ریاست جمهوری دهم نوشتم، بازجوی ششم در نقد سخنانمو از قول مقام رهبری گفت: " آقای جنتی دین خود را به دنیای دیگران نمی فروشد". بهاو توضیح دادم که اتفاقاً من از چنین آدمی بیشتر میترسم تا کسی که مثلاً به خاطرپول تخلف یا تقلب کند. علت نگرانی من آن است که "دین آقای جنتی به او حکم میکند کهبه هر قیمت از ورود مخالفان خود که آنان را مخالف اسلام و انقلاب ونظام میداندجلوگیری کند. کما اینکه در جریان انتخابات مجلس ششم،" من خود به چشم خویشتن دیدمتخلف میکند!" بنابراین من هم قبول دارم که آقای جنتی آن هم در این سن و سال دینخود را به دنیای دیگران نمی فروشد اما چه کنم که طبق دین او منتقدان و مخالفان یکهسالاری نه تنها صلاحیت ورود به حکومت را ندارند ، بلکه باید مجازات شوند." چندی بعدشنیدم که آقای جنتی در خطبه های نماز جمعه آذرماه۸۸، البته بدون اینکه اسم ببرد،خواهان محاکمه و اعدام من شد! سپس توضیح دادم عقل سلیم و تجربه بشری حکم میکندبرای پرهیز از مقام تهمت، ناظران و مجریان انتخابات یا کاملاً بیطرف انتخاب شوند،چون نقش داوری در انتخابات را ایفا می کنند یا هیات های اجرایی و نظارتی با حضورنمایندگان همه نامزدها و گرایش ها تشکیل شوند تا هیچ کس نتواند – چه از روی اعتقادو چه غیر آن- در انتخابات تخلف و تقلب کند. اصرار استبدادطلبان برای یکدست کردنناظران و مجریان انتخابات که همگی خواهان جلوگیری از پیروزی منتقدان وضع موجود و تکصدا شدن حکومت و جامعه هستند ودلایل آن را سردار مشفق بیان کرده، موضع تهمت آلودیاست که طبق آموزههای اسلامی باید از آن دوری جست مگر آنکه قصد دیگری جز بر پاییانتخابات سالم درکار باشدکه اعترافات آقای مشفق نشان داد که قصد دیگری در کار بودهاست!
(۱۵)ریشه وقایع پس از انتخابات را باید در بی اعتقادییکهسالارانه به حقوق و آزادی شهروندان و رأی و انتخابات آزاد مردم جستجو کرد و دراین حقیقت آشکار دید که اقتدارگرایان به جای توسل به شیوه سخنگویی امام با مردم، ازسبک آقایان جنتی و مصباح بهره بردند. یعنی به جای تشکر زبانی و عملی از اکثریت واقلیت رأی دهنده و تلاش برای رسیدگی بی طرفانه به شکایات طرفین، کوشیدند رأی یک طرفرا رأی به اسلام و انقلاب و نظام و امام بخوانند و رأی طرف دیگر را به بلندگوهایامریکایی و صهیونیستی نسبت دهند تا همان رفتار دولت های امریکا و اسرائیل با مردممنطقه را اینان با ملت خود انجام دهند و عدم رسیدگی به شکایات نامزدها و سرکوبخونین هر اعتراض مردمی توجیه اسلامی و انقلابی پیدا کند.رفتار حزب حاکم در یک سالگذشته نشان می دهد که نام"مخملی" و"رنگی"(چه انقلاب و چه کودتای آن) و دیگر عناوینیمانند"براندازی نرم"یا"براندازی قانونی" اسم رمز تلاش برای تحقق تک صدایی و نقضحقوق شهروندی است. به باور من هرگاه در تبلیغات رسمی از این عناوین استفاده شودباید منتظر بود آزادی مطبوعات ،احزاب ،تجمعات ،انتخابات و … محدود تر شود. بارهاگفته ام که هدف اصلی حزب پادگانی از شعارهای رادیکال علیه امریکا و اسرائیل آن استکه منتقدان و مخالفان تک صدایی را در ایران به همسویی امریکا و حتی اسرائیل متهمکند تا سرکوب و نقض حقوقشان توجیه "انقلابی" و "اسلامی" بیابد. به بیان روشن هدفاسرائیل ستیزی احمدی نژاد، درحقیقت اسرائیلی نمایی منتقدان است تا علیه آنانهمانگونه رفتار کند که دولت اسرائیل با اعراب عمل میکند.
(۱۶)معنای دقیق دو اتهام "اجتماع و تبانی جهت اقدام علیهامنیت داخلی کشور از طریق شرکت در جلسات حزبی و صدور بیانیههای تحریکآمیز" و "فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی" را که به علت مرتکب شدن آنها به شش سالزندان و ده سال محرومیت از فعالیت های حزبی و مطبوعاتی محکوم شده ام، زمانی به طورکامل درک کردم که اولین بازجویم مرا مورد سؤال و شماتت قرار داد که "تو چرا دفترتحکیم وحدت را به انتخابات وارد کردی؟" وقتی جواب دادم فکر میکردم به علت اینکهآن تشکل مؤثر دانشجویی را به تغییر مشی سالیان اخیر خود در زمینه تحریم انتخاباتتشویق کردهام، شایسته تقدیرم. نمیدانستم اقدام فوق جرم است، به ویژه آنکهسیاستهای اعلامی نظام همواره افزایش مشارکت مردمی در انتخابات بوده است و تلاشهایمن باید در آن جهت ارزیابی شود، اگرچه ما هم مانند سایر فعالان انتخاباتی در پیپیروزی نامزد خود بودیم. وی با لحن خشنی گفت خیر! همان سیاست تحریم به سود نظاماست. زیرا در آن صورت یک بار اطلاعیه میدهند که ما در انتخابات شرکت نمیکنیم ومسأله تمام میشود. اما آنان را وارد انتخابات کردید تا پس از برگزاری انتخابات،عقبه خوبی برای برپایی اجتماعات اعتراضی و در واقع تحقق انقلاب مخملی داشته باشید. وی سپس صریحاً گفت عدم شرکت خود شما نیز در انتخابات برای "نظام" بهتر است تااینکه مشارکت کنید و سپس بلوا راه بیندازید. منظور او را وقتی فهمیدم که ازانفرادی خارج شدم. "بلوا" نام اجتماع آرام و تاریخ ساز مردم در ۲۵ خرداد ۸۸ بود. جالب آن که سنگینترین احکام قضایی علیه اعضای دفتر تحکیم وحدت و سازمان ادوارتحکیم زمانی صادر شد که آنان تصمیم گرفتند در انتخابات شرکت کنند. در دوره های قبلکه دفتر تحکیم وحدت انتخابات را تحریم می کرد، حکم سنگینی علیه هیچ یک از اعضایآنان صادر نشد!
(۱۷)صحیفه نور، جلد۱۲، ص ۱۸۳٫
(۱۸)تجربه نشان داده بدترین حالت در برگزاری یک انتخابات آناست که مجریان یا ناظران نه فقط تخلف و تقلب را "حق" خود بدانند، بلکه بر اساساعتقاداتشان آن را "تکلیف" خود بدانند که به هر شکل ممکن از راهیابی مخالفان کهآنان را مخالفان اسلام می خوانند به نهادهای انتخابی، مانند مجلس یا ریاست جمهوریجلوگیری کنند. به همین دلیل میپرسم آیا برگزاری انتخابات با مجریان و ناظرانی باچنین اعتقادی برانگیزنده نگرانی به حق رأی دهندگان درباره سلامت انتخاباتنیست؟
(۱۹)رفتار و سخنان آقای احمدی نژاد در مناظره با مهندسموسوی آنقدر دور از انتظار،سخیف و التهاب آور بود که با اعتراض بسیاری از اصولگراهامواجه شد. دو نمونه آشکار آن انتقادهای صریح آقایان اکبر پرورش و علی مطهری ازسخنان رییس دولت نهم در مناظره مذکور است (وِیژه نامه همشهری، گذر از فتنه، خرداد۸۹) . شعار"دزدگیر ۸۸″ و سخنان تحریک کننده امثال آقای حسین شریعتمدار به اینالتهاب دامن زد. اگر واقعاً اصلاح طلبان قصد داشتند انقلاب مخملی راه بیندازند،ایننحو سخن گفتن چه توجیهی داشت جز تلاش برنامه ریزی شده برای برپایی چند تظاهراتپراکنده و درگیری محدود پس از انتخابات تا حزب پادگانی بهانه سرکوب همه منتقدان ومخالفان یکصدا شدن حکومت و جامعه را به دست آورد. خوشبختانه راهپیمایی تاریخی مردمدر ۲۵ خرداد ۸۸ طرح های حزب پادگانی را به هم زد.
(۲۰)برای این که سستی "اسناد و اطلاعات"مورد ادعای مداخلهگران غیرقانونی در امر انتخابات روشن شود و این که آنان براساس چه مستندات و تحلیلهای موهوم و بعضا مضحک به مقامات عالی نظام گزارش دادند که "از این به بعد کشوردرگیر یک موضوعات امنیتی خواهد شد"و حکم بازداشت فعالان ستاد های انتخاباتی آقایانموسوی و کروبی را سه روز قبل از انتخابات دریافت کردند و پس از ۲۲ خرداد نیز برپایههمان اسناد و اطلاعات بی پایه اجتماعات آرام و مسالمت آمیز مردم معترض را سرکوبکردند و کهریزکی کردن دانشجویان را به جمهوری اسلامی تحمیل کردند و آن همه فاجعهآفریدند،عبارات آقای مشفق را عیناً می آورم"]وقتی قرار شد[ گروه ها و احزابسیاسی]اصلاح طلب[ زیر لوای آقای موسوی خوئینی ها اداره کار را دردستشان بگیرند تادر انتخابات موفق شوند… خدمت بعضی مسئولین اعلام کردیم که از این به بعد کشوردرگیر یک سری موضوعات امنیتی خواهد شد به دلیل عقبه ای که ما از آقای موسوی خوئینیها خبر داریم. چون آقای موسوی خوئینی ها اساساً از ابتدای انقلاب تا به امروز تماماقدامات و عملکردش مشکوک است…براساس اسناد و اطلاعاتی که در اختیار ماست،ایشان بیشک مرتبط با سرویس های جاسوسی بیگانه است."برای استحضار خوانندگان عرض می کنم کهآیت الله موسوی خوئینی نایب رئیس مجلس،دادستان کل کشور و نماینده رهبری در امور حجو زیارت در دهه اول انقلاب بود و از اعضای بیت امام به شمار می رفت. اکنون دبیرمجمع روحانیون مبارز تهران است.
(۲۱)خبر کذب بازداشت آقای رمضانزاده و من در شرایطی درروزنامه ایران ۲۳ خردادماه درج شد که شب قبل آن، مطبوعات مستقل یا حامی نامزدهایرقیب رییس دولت با تدابیر شدید امنیتی و حساسیتهای فوقالعاده روبرو و از چاپتیترها و اخباری که حکایت از پیروزی نامزدشان داشت، منع شدند.به نظر من خبر کذب فوقبرای ملتهب کردن فضا وزمینه سازی برای بازداشت فعالان انتخاباتی در روزنامه ایراندرج شد.
(۲۲)بازداشت فعالان انتخاباتی منتقد در روز ۲۳ خرداد چنانناموجه بود که مجبور شدند اکثر بازداشتشدگان را روز یکشنبه ۲۴ خرداد آزاد کنند.البته پس از چند روز آنان را دوباره دستگیر کردند تا سناریوی سرکوب کاملشود.
(۲۳)با اینکه یکسال از بازداشت فلهای و غیرقانونی بسیاریاز فعالان انتخاباتی اصلاح طلب میگذرد، هنوز حتی یک سند محکمه پسند (به استثنایدریافت مبلغ ۵۱ میلیارد دلاری ادعای آقای جنتی) برای اثبات اینکه ستاد مرکزی مهندسموسوی یا ستادهای حامی او چنین پروژهای را در دستور کار خود داشتند، به دست نیامدهاست و هرگز نیز به دست نخواهد آمد، زیرا پروژه" کودتای مخملی" افسانه ای است کهانسدادطلبان برای پوشاندن کودتای واقعی انتخاباتی ساخته و پرداختهاند. سخنان آقایمشفق نشان میدهد که دست حزب پادگانی هنوز هم کاملاً خالی است.
(۲۴)با وجود تلاش تبلیغاتی گسترده اقتدارگراها، افسانهانقلاب یا کودتای مخملی، افشاگر عجز آنان در ارائه اطلاعات صحیح و توجیهات معقولدرباره سلامت و قانونی بودن انتخابات است. زیرا «حقّ دانستن مردم» که خواهان شفافیتو علنی شدن روند انتخابات به دور از نظارت استصوابی- نظامی هستند، به کمک یک افسانهموهوم نقض میشود و هر چه مردم بر حق مسلم خود بیشتر پافشاری کنند، پناهجوییاستبدادطلبان به نیروی موهوم آن افسانه بیشتر میشود. روش غلط فوق زمینهساز تحققاهداف کسانی شده است که چشم به یک انقلاب مخملی طرفدار آمریکا دوختهاند و در اینجهت بر جهل و ناشیگری اقتدارگراها حساب ویژهای بازکردهاند. متأسفانه آرزوی آنانتاکنون بینتیجه نمانده و اقبال قشرهایی از معترضان را به رسانههای فارسی زبانخارج از کشور در پی داشته است. اقبالی که محصول نیندیشیده (شاید هم اندیشیده!) سرکوبها، فشارها و بگیر و ببندهای یکهسالاری و محدودیتهای روزافزون آنان علیهاحزاب و مطبوعات و انتخابات آزاد است.
(۲۵) رفتار سخنگوی حزب پادگانی را با اصلاحطلبان پس ازدوم خرداد ۷۶ مقایسه کنید. آقای خاتمی پرچمدار جنبش اصلاحی شعار مرسوم "مخالفت بارییسجمهور، دشمنی با پیغمبر است" را به شعار "زنده باد مخالف من" تبدیل کرد و یکیاز آزادترین دوره های مطبوعاتی، حزبی و انتخاباتی را در هشت سال ریاست جمهوری خودبه نمایش گذاشت. او به پایگاه مردمی خود واقف بود، به دموکراسی و حقوق رقبا باورداشت و میدانست پیشرفت کشور منوط به تأمین حقوق شهروندان و آزادی منتقدان ومخالفان است. در مقابل آقای احمدینژاد پس از انتخابات نه تنها رقبا را تحقیر کرد،بلکه دولت او به محدود سازی آزادیها و توقیف مطبوعات منتقد و انحلال احزاب مستقل ودستگیری وسیع معترضان پرداخت و سرکوب خونین شهروندان را عملاً تأیید کرد.اخیراً نیزخود او از "نفی جناح بندی"وضرورت "نظام تک حزبی"سخن می گوید تا شباهت کامل"نظامولایی"مورد نظر او با رژیم های کمونیستی غیر دموکراتیک و ضد حقوق بشر کاملاً روشنشود.
(۲۶)در شفافترین انتخابات تاریخ فلسطین که زیر فشار ونظارت بینالمللی برگزار شد، گروهی مانند حماس از دل صندوقها برآمد و به ایننگرانی محافل افراطی آمریکا دامن زد که اگر در خاورمیانه انتخابات آزاد برگزار شودو دیکتاتورها تن به انتخابات شفاف و رقابت منصفانه دهند، از دل صندوقها معمولااسامی نامزدهای جنبشهای اسلامگرا (دموکرات یا تمامیتخواه) بیرون خواهند آمد. بهبیان دیگر حتی در صورت ورود مخملیها به عرصه رقابت و در صورت نظارت بینالمللی وشفافیت و آزادی کامل انتخابات نیز، باز هم جنبشهای اسلامی به دلیل نفوذی که برقشرهای مختلف جامعه دارند، از شانس بالای انتخاب شدن برخوردارند. به رغم روند فوقحزب پادگانی باید توضیح دهد که چرا در این توهم به سر می برد که نتیجه انتخاباتآزاد در ایران شکست جریان اسلامی است؛ اگر حق با اقتدارگراها باشد و انتخاباتکاملاً آزاد به شکست نامزدهای مسلمان می انجامد، آیا خود همین مسأله بیانگرآن نیستکه عملکرد سی ساله جمهوری اسلامی آن قدر اشتباه بوده است که بر خلاف اکثر قریب بهاتفاق کشورهای جهان مسلمانان در صورت برپایی انتخابات آزاد،جریان اسلامی از رقبایخود شکست خواهدخورد. ترس فوق اثبات میکند که سوءاستفاده از دین درسه دهه گذشته چهآثار ناگواری بر جا گذاشته است. چنانچه ادعا و نگرانی فوق دروغ باشد، باید گفت درانتخابات آزاد نامزدهای "طالبانی- پادگانی" شکست خواهند خورد، اما طرف پیروز یکجریان اسلامی اصلاح گرا و دموکرات خواهد بود. ولی به علت آنکه اقتداگراها خود رامعادل اسلام و همه منتقدان خود را "برانداز" و"محارب" می خوانند ، نتیجه انتخاباتآزاد را شکست نظام و رهبری می نامند. به همین دلیل از انتخابات آزاد گریزانند. درعین حال آن را برای فلسطین، لبنان، عراق و افغانستان توصیه می کنند!
(۲۷)هنوز از انتخابات ریاست جمهوری دهم فاصله چندانینگرفتهایم که حزب پادگانی خط و نشانهای غلیظتری نسبت به گذشته درباره انتخاباتآتی ترسیم میکند و ترس واقعی خود را ازاین که در انتخابات قانونی و آزاد شکستخواهند خورد، به نمایش می گذارد. به همین دلیل به قابل قبول نبودن ادعای انقلابمخملی نزد افکار عمومی کار ندارد. به بدنام شدن جمهوری اسلامی نیز نمیاندیشد وبرای حفظ قدرت حاضر است تمام خطوط قرمز اعلامی خود را در مقابل دولت آمریکا نقضکند، اما حاضر نیست در برابر مردم و خواسته های به حق آنان دری بگشاید! نظرسنجیایسپا در خرداد ماه ۱۳۸۹ می دهد که ۲/۶۵ درصد مردم معتقد به ادامه اعتراضات بهنتایج انتخابات به صورت پنهانی هستند(سایت کلمه ، ۲/۵/۱۳۸۹)
(۲۸)طبق اعتراف آقای مرتضی نبوی در مصاحبه با روزنامه جوان،اکثریت اصولگراها رفتار خشونتآمیز و سرکوبگر یکسال اخیر را تأیید نمی کنند.
* وبسایت امروز: مصطفی تاج زاده یکی از امضا کنندگان نامه هفت امضایی به رییس قوه قضاییه برای رسیدگی به پرونده کودتای انتخاباتی است که اخیرا به دلیل پافشاری بر مواضع خود در این نامه دوباره به زندان بی عدالتی گرفتار آمده است. تاج زاده پیش از بازداشت مجددش در مجموعه ای از یاداشتها به سوالات اساسی مخاطبینش درباره یادداشت "پدر، مادر، ما بازهم متهمیم!" پاسخ داده است که این مجموعه یادداشتها به مرور زمان منتشر خواهد شد.
--
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر