جنبش سبز و انتخابات؛ افراط و تفریط
مرتضی کاظمیان
پرهیز از افراط و تفریط، و یافتن واقعی ترین راه، و مطمئن ترین و کمهزینهترین راهبرد، کار آسانی نیست
آیا میتوان در مورد شرکت یا عدم شرکت در «انتخابات» بهگونهای قاطع اظهارنظرکرد؟ افراط و تفریط، و «صفر و صد»کردن در پاسخ به این سئوال، این روزها یک بار دیگر، ماهیت بخشی از نیروهای سیاسی ایران را عریان کرده است. از «واقعگرایی محض»، و نه «واقعبینی»، تا «ایدهآل گرایی» و «رویاپردازی» فاصله هرچند بس غریب است، اما گاه نتیجه و خروجی، چندان دور نیست.
وجه کمیک_تراژیک ماجرا آنجا رخ مینمایاند که دو چهرهی نزدیک به یکی از رهبران جنبش سبز، در قامت سخنگویان پرهیاهوی این هر دو سر طیف خودنمایی میکنند.
یکسوی ماجرا، آنکه باید همراه «دبیرکل در بازداشت»اش باشد و به فکر «ارگان توقیف شده»اش، اظهارنظر میکند که «شرايط عمومي جامعه براي حضور اصلاح طلبان بسيار مساعد است و حتي تصور ميكنيم كه اگر بهتر از دورههاي گذشته نباشد، برابر است.»
بازوی راست دبیرکل آزاده، توضیح نمیدهد که چگونه میتوان از «انتخابات» در ایران سخن گفت، وقتی نه تنها شرکت کنندگان و رأی دهندگان، مورد «استفاده ابزاری» قرار میگیرند که پرسش ایشان در مورد «رأی»شان و اینکه «رأی من کو؟» با گلوله و سرکوب خشونتبار، پاسخ میگیرد؟ این نگاه و رویکرد، توضیح نمیدهد که این «اصلاحطلبان» کدامها هستند وقتی سران سه جمعیت سیاسی محوریاش (یعنی مهدی کروبی، اعتمادملی؛ محسن میردامادی، جبهه مشارکت؛ و بهزاد نبوی، سازمان مجاهدین انقلاب) در حبساند.
البته میتوان مفهوم «اصلاحطلبی» را به «اپورتونیسم» و «قدرتخواهی» و سهم جویی از «ثروت و قدرت و منزلت ناشی از دولت رانتی_ایدئولوژیک»، فروکاست. میتوان بیاعتنا به کلیدواژههایی چون «جامعه مدنی» و «عرصه عمومی»، «پروژه»های شخصی و طیفی خود را تعقیب کرد. اما آیا آنچه عیسی سحرخیز، علیرضا رجایی، مصطفی تاجزاده، کیوان صمیمی، نسرین ستوده، محسن امینزاده، احمد زیدآبادی، بهمن احمدی امویی، و بسیاری دیگر از فعالان سیاسی و کنشگران مدنی و روزنامهنگاران دربند از «اصلاحات» در ذهن داشتند و دارند، قرابتی هرچند اندک، با این برداشت از «اصلاحطلبی» مییابد؟ این جمله، در اغلب انتخاباتها در دوران اصلاحات فعال بودند؛ اما آیا لوازم و شرایط حضور برای فعال شدن در انتخابات مجلس نهم، با همان استانداردهای ضعیف در انتخابات مجلس ششم، قابل مقایسه است؟
آیا ارزیابی عمومی «طبقه متوسط شهری» از «انتخابات در جمهوری اسلامی» دچار هیچ تغییری نشده است؟ فراتر، آیا شهروندان ایران، حتی روستاییان و حاشیهنشینان شهری و ساکنان شهرستانهای دور از پایتخت، نگاهی همدلانه به موضوع شرکت در انتخابات دارند؟
اما این نگاه و رویکرد _که به نظر میرسد میتوان «تفریط»یاش خواند، تنها یکسوی حکایت سیاستورزی برخی کنشگران در ایران امروز است. سوی دیگر را گروهی که شاید بتوان «افراطیون» توصیفشان کرد، تعریف میکنند.
وجه غریب ماجرا آنجاست که «مشاور» یکی از رهبران دربند جنبش سبز، از سوی دیگر بام سیاست در ایران فرومیافتد. وی در اظهارنظری که این روزها جنجالبرانگیز شده، ضمن اشاره به بخشی از «واقعیت»های امروز جامعه ایران، از «چشمانداز»ی نیک سخن میگوید که مسیر تحقق و نیل به آن چندان ملموس و مشخص نیست؛ ضمن آنکه در عین رعایت و لحاظ وجوهی از واقعیتهای امروز ایران، بخشی دیگر از واقعیتهای کشور را لحاظ نمیکند یا راهکاری اثباتی و راهبردی ایجابی و جایگزین به دست نمیدهد.
در این نگاه اخیر، برخی تاکیدات و پیش فرضهای پیشنهادی سیدمحمد خاتمی، مورد طعن قرار میگیرد و بیحاصل ارزیابی میشود. شروط و پیششرطهایی که خاتمی در دیماه 89 فهرست کرد و بعدتر در ماههای اخیر، اینجا و آنجا مورد تاکید قرار داد، اجمالا عبارت بودند (هستند) از: آزادی زندانیان سیاسی، فعالیت امن احزاب، آزادی مطبوعات، و نیز برگزاری انتخاباتی آزاد و سالم و منصفانه، با لوازم و استانداردهایش.
متاسفانه شواهد امر نشان میدهد که «عقلانیت» در ساخت قدرت جمهوری اسلامی هنوز مسلط نشده و عمومیت نیافته است. اگر هم اتفاقاتی رخ میدهد (نظیر آزادی برخی زندانیان) بیش از آنکه نشانههایی از یک روند خردورزانه را شاهد باشیم، «مکر» حاکمیت سرکوب و دروغ برای «تطمیع» و برپایی «نمایش»ی به ظاهر باشکوه را نظاره میکنیم. محسن میردامادی به زندان برمیگردد، چنانکه محمدجواد مظفر، و خبری از یک روز مرخصی برای ضیاء نبوی و مسعود باستانی و بسیاری دیگر نیست. بماند که همین دیروز بود که رهبر جمهوری اسلامی بار دیگر «جریان فتنه» و حوادث پس از انتخابات 88 را مورد انتقاد و طعن قرار داد.
اما، چنان که «آقای مشاور» میگوید، «فرض محال، محال نیست». اگر «میخ» گفتمان و تاکید و توصیههای خاتمی و برخی دیگر از دلسوزان ایران، بر «سنگ» تمامیتخواهی و خردگریزی و مصلحتسوزی «فرو رفت»، آیا «وضع جدید» همان «وضع قدیم» خواهد بود؟
پاسخ نگارنده با پاسخ «آقای مشاور» که دیگر خود را «اصلاح طلب» نمیداند، متفاوت است. در چنان وضعی، با چنان پیش فرضهایی، ماهیت ساخت قدرت دچار تغییر معنادار شده و دگردیسی در حاکمیت، به هر علت و دلیل صورتی عینی یافته است.
این وضع، البته چنان که تاکید شد، چندان دست یافتنی به نظر نمیرسد؛ اما آیا «تلاش» دلسوزانه و تدبیر خردمندانهی شخصیتهایی چون خاتمی (که به قدر لازم ماهیت و ترکیب ساختار سیاسی قدرت را در جمهوری اسلامی لمس کرده و شناختهاند) برای «گذار به دموکراسی» از راهی کمهزینهتر، با خشونت و تخاصم و نزاع کمتر، با آرامش و امنیت بیشتر برای شهروندان، و با تضمین ماندگاری بیشتر، سزاوار طعن و نفی و درخور هجمه و حملهی گاه غیرمنصفانه است؟
«آقای مشاور» که باب هرگونه «مذاکره» و «گفتوگو» و «مصالحه» و «مراوده» را پیشاپیش بسته ارزیابی میکند و یکسره نفی و رد و طرد میکند، محتمل نیک میداند که شیخ مهدی کروبی و میرحسین موسوی هر دو منشور جنبش سبز را تایید کرده و مورد حمایت قرار دادهاند. در بخشی از ویراست دوم منشور جنبش سبز، تاکید شده است که «این جنبش بر این باور است که حفظ منافع ملی و دستیابی به اهداف جنبش و کاهش بی اعتمادی بحرانزای کنونی بین ملت و حکومت، مستلزم گفتوگو میان نمایندگان گروههای مختلف فکری و سیاسی با یکدیگر و نیز با حاکمیت و با مردم است و در این راستا، از هرگونه دعوت به مذاکره و گفتگوی شفاف به منظور دفاع از حقوق مردم و حل منازعات اجتماعی استقبال میکند.»
در بخش دیگری از منشور نیز تصریح شده است: «جنبش بر این باور است که حفظ منافع ملی و دستیابی به اهداف انقلاب اسلامی و همچنین کاستن از تبعات ناخوشایند بحران موجود مستلزم مذاکره و گفتوگو میان نمایندگان گروههای مختلف فکری و سیاسی است و در این راستا از هرگونه دعوت به مذاکره و گفتگوی شفاف به منظور دفاع از حقوق مردم و حل منازعات اجتماعی استقبال میکند.»
اینچنین، به نظر میرسد بد نیست بجای نفی تمام و کمال پیشنهادهای اثباتی و رویکردهای ایجابی _هرچند که دست نایافتنی به نطر رسد_ بپذیریم که «گذار به دموکراسی» از طرق گوناگون قابل تحقق است؛ و آنچه خاتمی برآن تاکید میکند و پی گرفته است، یک راه و شیوه، و فقط یک راه. دستکم آنکه او یک گفتمان را پیوسته مورد «تذکر» قرار میدهد: تاکید بر گفتوگو و مدارا و همزیستی مسالمتآمیر، بجای نزاع و تمامیتخواهی و خشونتورزی و کینهتوزی. و راستی، چه اصرار و تاکیدی که «امکان»های متصور و «دریچه»های محتمل را پیشاپیش مسدود کنیم و مورد حمله قرار دهیم و بیحاصل بدانیم؟
«واقعبینی» حکم میکند که همهی وجوه «واقعیت» را مورد اعتنا قرار دهیم؛ «نقاط قوت و ضعف و تهدیدها و فرصتها» همزمان باید مورد توجه و ارزیابی منصفانه و بهدور از حب و بغض قرار گیرند؛ آن هم در هر دو سوی حاکمیت اقتداگرا و جنبش دموکراسیخواه و سبزرنگ ایران امروز.
پرهیز از افراط و تفریط، و یافتن واقعیترین و عینیترین راه، دستیافتنیترین شیوه، کمهزینهترین راهبرد، و مطمئنترین رویکرد البته کار آسانی نیست؛ اما به نظر میرسد همهی مدعیان دموکراسی و اصلاحات و جنبش سبز، باید ضمن رعایت احترام و ادب و انصاف متقابل، درهای خردجمعی و گفتوگو میان خویش را بیش از پیش بگشایند؛ از «صفر و صد» کردن و افراط و تفریط پرهیز کنند؛ و ضمن احترام به «حق حیات تمام موجوداتی که در اکوسیستم سیاستورزی ایران، زندگی میکنند و میکوشند» بجای کوبیدن بر طبل تفرقه و یأس و ناامیدی، با همدلی و مودت و مدارا، «درخت» ریشهدار و ایستاده و جان سخت جنبش سبز را به سهم خویش و به قدر توان خود، «آبیاری» کنند.
--
بیست و سوم تیر ماه؛ سالروز بر ملا شدن فجایع کهریزک توسط شیخ کروبی در سال هشتاد و هفت
سبز مي مانيم، تا هميشه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر