شلاق و حقارت
مسیح علی نژاد
تو تحقیر نشدی فقط امضای دردناکی بر تنت نشست تا قصه ی حقارت حاکمیت را در تاریخ ثبت کند.
خبر به همین تلخی سینه به سینه می چرخد: زنی را امروز در زندان ایران شلاق زده اند تا قصه ی تحقیر کردن بیشمار آزادی خواهان ایرانی بار دیگر بر پیشانیِ یک انسان داغ شود.
ژیلا بنی یعقوب روزنامه نگار دیگری است که دستش همیشه به نوشتن آشناست اما اینبار درد این شلاق را به شرحی مختصر بسنده می کند: اصلا باورم نمی شود که سمیه توحید لو، از فعالان ستاد پویش خاتمی، زندانی سیاسی حوادث پس از انتخابات(که دو ماه در زندان بود) را امروز شلاق زدند...اما متاسفانه واقعیت دارد.
سمیه توحید لو خودش در وبلاگش نوشته است: اعتراف می کنم احساس تحقیر شدگی تمام وجودم را سوزاند....امروز تحقیر شدم. حتی غرورم شکست....آنقدر که گمان نبرم که تکرار شدنی باشد. بلاخره تتمه آن انشای بلند بالا تعزیرش برایت ماند.
این قصه، نو نیست، زخمی کهنه است و باز باید همان مرثیه ی گذشته را تکرار کرد برای زنی دیگر اینبار برای سمیه توحید لو تکرارش می کنم:
آرام برو جلو، جلوتر، نترس، هراست مباد. خواهي ديد كه به گاه عرياني ات نيز خواهران بسياري به صف ايستاده اند تا تنت را به ناز شلاق داغ شان مهمان كنند. پس بگذار آنها با دست هايي به همان اقتدار كه به سرعت بالا مي رود و آنگاه به سرعت پايين ميآيد، رد سرخش را بر پشت عريان تو خوب به جا گذارند. نوشته ای تحقیر شده ام....اشتباه همین جاست. تحقیر شده اند. بگو چند ضربه حقارت کرده اند؟ همان ضربات امضاي تاريخيِ آنان است بر تنِ زنی که فقط پرسشگر و پویشگر بود و دنبال رای و حق گمشده می گشت. بگذار امضا بزنند... با اين تفاوت كه به جاي كاغذ، بر تنت مي زنند. درد دارد اما ايراد از خودت نگیر حتی اگر رد خوني هم به راه افتاد سرخ نشو، آنان که باید سرخ شوند، این روزها سیاه دل تر از همیشه ی تاریخ ایستاده اند چرا تو تحقیر شوی؟
نمي گويم داد نزن، تا دلت مي خواهد زير دست و پاي آنان که شلاق می زنند زار بزن و بگذار به تو بگويند كوليِ ترس خورده ی تحقیر شده ... درد اگر زيادتر از حد تصورت بود، شرمت از كش و قوس دادن تن مباد تا آنها هم شرم شان از پرتاپِ كلماتِ آلوده و تحقیر آمیز نباشد ... داد بزن و كمكشان كن كه داد بزنند تا از اين امتحانِ ثبتِ حقارتِ خویش سربلند بيرون آيند. اما يادت باشد هر دادِ تو هزاران دادِ برنکشیده ی جوانانی است که برای همان رای گمشده زیرِ خروار خروار خاک دفن شدند مگر آنها تحقیر شدند که تو تحقیر شوی؟
در دنیایی که دیوانگان سیاست ورزان کشورمان شده اند، شهروندان چه زیبا قهرمانانِ آن کشور می شوند....تو تحقیر نشدی فقط امضای دردناکی بر تنت نشست تا قصه ی حقارت یک حاکمیت را بار دگر در تاریخ ثبت کند. سرت را بالا بگیر تا با تو جهانی سربلند باشد...
شلاق بزن شلاق زن که شاعر به درستی می گوید:
نانِ سفره ات
دستمزدِ شکنجه ی ماست
کتف پدرت را بمال کودک
دست های او
ما را شلاق زده است.--
خشک شدن دریاچه اورمیه
روز ۱۲ شهریور روز اتحاد و همبستگی میان اقوام ایرانی
روز سه شنبه ۲۲ شهریور روز دفاع از محیط زیست و پیگیری حقوق قومیتها
آیا برای آزادی موسوی و کروبی درخواست خودتان را ثبت کرده اید؟ اینجا
دیکتاتورها یکی یکی به پایان راه می رسند: قذافی، اسد و ...
سبز مي مانيم، تا هميشه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر