جمعه، 3 مهر 1388
احمد زیدآبادی، دبیر کل ادوار تحکیم وحدت، از زندانیان خبرساز سه ماه گذشته بوده است. پس از ۶۴ روز زندان، او امکان ملاقات با همسرش را یافت و اطلاع داد که ۱۷ روز در اعتصاب غذا و ۳۵ روز در سکوت و تنهایی مطلق، در شرایطی قرار گرفته است که او آن را به قبر تشبیه میکرد.
او به همسرش گفته بود که برای اقرار علیه خودش و مصاحبه، به شدت تحت فشار قرار دارد.
اخیراً تماسها و ملاقاتهایی بین آقای زیدآبادی و خانوادهاش برقرار شده بود که آخرین آنها هفتهی گذشته انجام گرفت. او در این ملاقات، مجدداً مسائلی را در مورد شرایط خود، با همسرش طرح کرده که موجب تأثر خانواده و از سوی دیگر، قطع مجدد تماس او با خانوادهاش شده است.
مهدیه محمدی، همسر احمد زیدآبادی، در این باره میگوید:
هفتهی پیش که ما با خواهرهای آقای زیدآبادی به ملاقات رفته بودیم، من به ایشان گفتم: شنیدهام بعد از انتقال به بند ۲۴۰ شرایط شما بهتر است. بچهها میگویند شرایط این بند در مجموع از ۲-الف بهتر است.
ایشان گفت: «نه، چه کسی این حرف را زده است؟» گفتم: «چه طور؟ شما خودت گفتی که شرایط اینجا بهتر است.» گفت: «نه، من توان شما را هم نگاه میکنم برای این که خبرها را بهتان بدهم.»
بنابراین، با توجه به این حرف احمد، من هنوز مطمئن نیستم که او همهی قضایا را برای ما تعریف کرده باشد.
ولی خود او گفت: همان اول که بعد از ۳۵ روز از بند ۲-الف به اینجا منتقل شده، بازجوی بسیار خشن و بداخلاقی داشته که ایشان را حتی کتک میزده و عنوان کرده که: «اگر قبول نکنی آنچه ما میگوییم بنویسی، همین برگههای بازجویی را به خوردت میدهیم.»
آقای زیدآبادی به من گفت: «خشونت آنقدر اینجا وحشتناک است که برای تو قابل تصور نیست. روزهایی که بر من گذشته است، تو نمیتوانی تصور کنی» و معلوم بود که فشار روی او خیلی شدید است.
بعد از مدتی سر کردن با این بازجوی خشن، ظاهراً بازجویی آوردهاند که برخوردش در مجموع، انسانیتر بوده است. در همان مدت، هفتهای یک بار با منزل تماس میگرفت و هرچند وقت یک بار اجازهی ملاقات به ما میدادند.
اما زمانی که میخواستند او را به دادگاهی که آقای مؤمنی هم در آن حضور داشت بیاورند، چون متن دفاعیهاش را نپذیرفته بودند، دوباره بازجوی خشن اول را مسئول بازجویی از او میکنند. الان هم از طریق همین بازجو، به او فشار میآورند که متن دفاعیه را آنطور که آنها میخواهند بنویسد.
آقای زیدآبادی نگفت که از ایشان چه میخواهند؟ او باید به چه مطالبی اقرار کند و در دفاعیهی خود چه بنویسد؟
میگفت: «از من خواستهاند که به اتهامات وحشتناکی، از جمله اتهامات اخلاقی، اقرار کنم. ولی من زیر بار آن نرفتهام.» هرچند برای همه عیان است که این یکی به آقای زیدآبادی اصلاً نمیچسبد.
اتهامی هم که الان در مورد ایشان مطرح است، نامهای است که دو سال و نیم پیش (فروردین ۸۶) به مقام معظم رهبری نوشته است. همچنین دیدار با آقای ابراهیم یزدی و نوشتن مقاله برای سایتهای روز و بیبیسی اتهامات دیگر او هستند.
گویا علیرغم اختلافاتی که میان خودشان هست، میخواهند دادگاهی برای مطبوعاتیها برپا کنند و بر سر این دادگاه دارند خیلی به آقای زیدآبادی فشار میآورند که او را به این دادگاه بیاورند و در آنجا اعترافات اینچنینی را داشته باشد.
یعنی رسماً به آقای زیدآبادی گفته شده که دیدار با آقای ابراهیم یزدی، نوشتن مقاله برای سایت روز و نامهای که دو سال پیش برای رهبری نوشته، موارد اتهام ایشان است؟
بله، اینها جزو اتهامات ایشان است. اصلیترین اتهام همان نامه به مقام رهبری است، آن هم به این دلیل که چرا ایشان ننوشته: «مقام معظم رهبری.» خود او میگفت که به خاطر همین کلمهی «معظم» کلی به او فشار آوردهاند. نامهای که دو سال و نیم پیش نوشته شده ...
همان موقع هم انتشار پیدا کرده ...
بله و این نامه خیلی هم محترمانه است. حتی آقای خامنهای انتقاد به نظام و خود ایشان را منع نکرده، اما خود آقای زیدآبادی پیشبینی کرده و در آنجا هم نوشته بود که: «میدانم این خط قرمز نظام است؛ ولی درد دلهایی دارم که میخواهم با رهبری مطرح کنم.» با این وجود، بعد از گذشت دو سال و نیم، به خاطر کلمهی «معظم» و به خاطر این نامه، دارند او را اینقدر تحت فشار قرار میدهند.
بعد از ملاقات هفتهی پیش، دیگر ملاقاتی نداشتهاید؟
خیر، در یک ماههی اخیر، آقای زیدآبادی حداقل هفتهای یک بار تماس تلفنی میگرفت. الان نه دیگر تلفن میزند و نه اجازهی ملاقات داده میشود.
برای ملاقات هفتهی پیش نیز ما از قاضی نامه داشتیم. آن موقع هم به ما گفتند که ملاقات کابینی نمیدهند. ولی نامهی آقای سبحانی را که نشان دادیم، به من و خانواده ملاقات کابینی دادند. ولی این هفته، اجازهی همان ملاقات کابینی را هم ندادند.
چه دلیلی برای عدم اجازهی ملاقات برای شما آوردند؟
گفتند: «ایشان همکاری نمیکند. بنابراین ملاقات ندارد. دیگر هم نیایید.» به آنها گفتم مگر ایشان چه جرمی مرتکب شده که باید هرچه شما میگویید، بپذیرد و به معنای همکاری باشد.
به خانم مؤمنی هم اجازهی ملاقات داده نشده است. جالب این است که حتی بعد از به دادگاه آوردن آقای مؤمنی، باز هم به ایشان ملاقات ندادهاند.
فکر میکنید مصاحبههای شما یا خبررسانیهایی که در مورد ایشان میکنید، تأثیری در این وضعیت داشته است؟
واقعیت این است که آقای زیدآبادی از من خواست مصاحبه نکنم. چون بعد از این مصاحبهها، فشارها روی او بیشتر میشود. همچنین میگفت که نگران ماست و این که به خاطر این مصاحبهها، برخوردی با ما نشود.
ولی من نمیتوانم بنشینم و همینطور نگاه کنم که همسر مرا دو خیابان آنطرفتر، ۱۰۰ روز است در انفرادی نگاه داشتهاند. ۱۰۰ روز!
آقای خامنهای خودشان گفتند: «هر یک روز انفرادی، برابر ۱۰ روز زندان است.» اما من فکر میکنم این آقایانی که آنجا هستند، دیگر به حرف آقای خامنهای هم گوش نمیدهند.
الان طبق گفتهی آقای خامنهای، آقای زیدآبادی ۱۰۰۰ روز است که در زندان است. چرا؟ به چه جرمی؟ به چه اتهامی، باید ایشان این همه تحمل کند؟
آن وقت، ما هم هیچ چیزی نگوییم؟ ما بنشینیم؛ سکوت کنیم؛ حرف نزنیم؛ اعتراض هم نکنیم؟ فقط نگاه کنیم ببینیم دارند پدر ایشان را درمیآورند؛ به خاطر اتهاماتی که واقعاً خندهدار است!؟
اگر نظام جمهوری اسلامی این همه ادعای آزادی دارد، اگر آزادی بیانی که آقای احمدینژاد در مصاحبهی دو شب پیش خود مدعی آن بود، وجود دارد، نمیدانم محترمانهتر از انتقاد آقای زیدآبادی، امکانپذیر بود؟ چگونه باید انتقاد کنند که به این آقایان برنخورد و پدر طرف را درنیاورند!؟
منبع:زمانه
گفتگو از:مریم محمدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر