بهاره آزادی
وضعیت ایشان بلحاظ جسمی بدلیل شرایط زندان بدیهی است که از قبل بدتر شده است. مدت طولانی نشستن و خوابیدن و نداشتن امکان تحرک باعث شده که بدن ایشان بسیار ضعیف شود. تا پیش از بازداشت پدر به طور مرتب پیاده روی و حتی کوهنوردی سبک می کرد و در دوران درمان هم خانه نشین نمی ماند و سعی می کرد تحرک داشته باشد. از سوی دیگر در اثر هوای نامساعد و فضای متراکم زندان ایشان به یک سرماخوردگی مزمن دچار شده اند که سینه ایشان را مشکل دار کرده و به همین دلیل سرفه های شدیدی دارند که البته تحت درمان هستند. از زمان آزادی درمان معطل مانده سرطان پروستات دوباره از سر گرفته شده و آزمایشات مختلفی داده اند تا متناسب با نتایج، روال درمانی را تنظیم کنند. بلحاظ روحی البته در دوران زندان هم از روحیه بالایی برخوردار بودند و در زندان حتی به جوانان زندانی نیز روحیه می دادند.
ایشان چه مدت در زندان بودند و شرایطشان در زندان چگونه بود؟ بر شما و دیگر اعضای خانواده در غیاب ایشان چه گذشت؟
ایشان به مدت 191 روز یعنی بیش از 6 ماه در زندان بودند. حدود سه ماه را در انفرادی و بقیه آنرا در بندهای عمومی در قسمتهای مختلف زندان اوین بودند. بزرگترین مشکل خانواده در این مدت نگرانی از وضعیت سلامتی و در اصل خطر جانی بود که ایشان را تهدید می کرد. در عین حال هر کس از اعضای خانواده به طریقی از این نگرانی رنج می برد. اینجانب که در خارج از کشور مشغول به تحصیل هستم، در این مدت دوران سختی را سپری کردم چرا که امکان تمرکز بر روی دروس براحتی وجود نداشت و کار زیادی هم از دستم برنمی آمد. به هر حال این تجربه را هم مثل تجارب دیگر اسارت پدر سعی کردیم که با توکل به پروردگار تا حد امکان صبوری کنیم و امید به این داشته باشیم «که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند.» از سوی دیگر رنج و فشار مضاعفی بر روی مادر بود زیرا که ایشان خود از بیماریهای زیادی رنج می برند و با توجه به سن و وضعیت جسمی ایشان، رفت و آمد زیاد به زندان و دادستانی و جاهای دیگر واقعا کار نفس گیر و طاقت فرسایی برایشان بود. مخصوصا که متاسفانه ماموران خرد و کلان هم بعضا با بی اخلاقی و بی ادبی برخورد می کردند.
بازداشت اخیر ایشان ، چندمین مرتبه بازداشت دکتر ملکی حساب می شود؟ اتهامات سابق چه بود؟
این سومین باری است که آقای دکتر ملکی در جمهوری اسلامی تحت بازداشت طولانی قرار گرفتند. ایشان یک بار بین سالهای 60 تا 65 بدلیل مخالفت با انقلاب فرهنگی و البته با اتهام واهی همکاری با گروههای ضد انقلاب در زندان بودند و بار دوم هم در اواخر سال 79 به همراه جمعی از فعالان ملی-مذهبی با اتهام براندازی به مدت 6 ماه در زندان بودند که البته این اتهام هم از طرف وزارت اطلاعات وقت مردود اعلام شد و اینبار هم بار سوم بود که ایشان روانه زندان شدند.
موارد اتهامی این بار ایشان چیست؟
این بار همانگونه که چند روز پیش وکیل شان اعلام کردند ظاهرا اتهامات مختلفی را به ایشان وارد کرده اند. توهین به آیت الله خمینی و مقام رهبری و تبلیغ عیله نظام و البته از همه عجیب تر اتهام مضحک محاربه است.
درباره اتهام محاربه آیا قبل از اعلام وکیل، شما و ایشان در جریان بودید؟
ظاهرا از ابتدای بازداشت بازجویان درباره اتهام ارتباط با گروههای غیر قانونی به دفعات ایشان را مورد بازجویی قرار دادند و انگار از ابتدا نیز چیزی شبیه همین اتهام را در پرونده ایشان قرار داده بودند. البته این اتهام از آنجا که ایشان در زندان و تحت بازجویی بودند قطعی نبود. اما به هر حال بنظر میرسد که طبق آخرین شواهد یکی از وکلا، این اتهام را در پرونده دکتر ملکی قرار داده اند. البته ایشان همواره اتهام ارتباط با هر گروه و سازمانی را قویا رد کرده اند. همانطور که گفتم اولین بار هم اتهام ارتباط با مجاهدین در سال 60 نیز به ایشان زده شده بود و ایشان تحت فشار و شکنجه های شدید برای اعتراف کردن به این مساله قرار گرفت. اتفاقا مدارک و شواهد مکتوبی که وجود داشت ثابت می کرد که هیچ وقت ایشان وابستگی به هیچ گروه و سازمانی نداشتند و حتی زمانیکه در انتخابات دور اول مجلس این گروه از آقای ملکی حمایت کردند، در روزنامه وقت ایشان اعلام کرد که مستقل است و کاندیدای هیچ جریانی نیست. حال گویی دوباره همان اتهامات واهی مطرح شده است و البته این مساله فقط مختص به کسی مثل ایشان هم نیست که این روزها درباره بسیاری از فعالان دانشجویی و حقوق بشر هم این اتهام مطرح می شود.
واکنش ایشان و خانواده در مقابل محارب دانستن ایشان چه بود؟
واقعا اتهام محاربه به ایشان بسیار بی ربط است و تنها باعث خجالت چنین سیستم قضایی خواهد بود. پس از شنیدن این اتهام در صحبتی که با پدر داشتم او بر این مطلب تاکید داشت که اصلا در اینباره بحث شخصی مطرح نیست و از نظر ایشان تکلیف آنچه باید یکبار برای همیشه روشن شود مساله متهم کردن افراد به محاربه است. این بساط که هر روز به بهانه ای کسی از جوان 20 ساله تا پیرمرد 80 ساله به دلایل واهی به محاربه متهم شوند باید برچیده شود. خوشبختانه بعضی از حقوقدانان و مراجع هم درباره اتهام محاربه سخنانی گفته اند و کاش که تمامی فعالان سیاسی و مدنی در اینباره موضعگیری کرده و در برابر آن سکوت و بی تفاوتی نشان ندهند.
اصولا دلیل این نحوه برخورد و این اتهام را چه می دانید؟
ببینید ظاهرا بر طبق سخنان وکیل پرونده، اتهام محاربه به دکتر ملکی بر طبق ماده 186 قانون مجازات اسلامی عنوان شده که در این قانون عضویت و هواداری از سازمانهایی که به طور مسلحانه با حکومت مبارزه می کنند را مصداق محاربه می داند. نخست آنکه مساله عضویت و طرفداری ایشان از گروههای مسلح بسیار مسخره است اما برای دانستن اینکه چرا اینگونه اتهامی را میزنند باید دو نوع حمایت را از هم جدا کرد. یکی همکاری، حمایت و طرفداری یک نفر از سازمانها و گروههای مخالف است و دیگری حمایت کسی از حقوق انسانی افراد فارغ از وابستگی شان به گروه و سازمان و حزب آنها. جمهوری اسلامی اساسا این تقسیم بندی را سهوا یا عمدا در نظر نمی گیرد تا بتواند کسانیکه در دسته دوم قرار دارند را به اتهامی که برای افراد دسته اول در نظر گرفته متهم و محکوم کند. این مساله در اتهامها و حکمهای سالهای اخیر بسیار رایج شده است.
دکتر ملکی همواره در تمامی سالهای پس از انقلاب و حتی در رژیم سابق هم مرامش دفاع از حقوق انسانی افراد فارغ از وابستگی شان به دسته، گروه و يا سازمان سياسي و يا اجتماعي خاص بوده است. از این جهت ایشان پایمال شدن حقوق انسانی یک فرد با تفکر چپ یا راست، مذهبی یا سکولار، مجاهد، فدایی، سلطنت طلب ،ملی، ملی-مذهبی، هویت طلب و هر دگراندیش دیگری خواه طرفدار ويا مخالف نظام را برنمی تابد. ایشان در تمامی این سالها با حفظ استقلال شخصی خود و دوری از هر گونه دسته بندی سیاسی از بسیاری افرادی که حقوقشان پایمال شده دفاع کرده اند. همین مساله باعث شده که دکتر ملکی به عنوان یک شخصیت ملی مورد احترام گروههای سیاسی با مرامهای مختلف و حتی متضاد باشد.
برای اثبات این ادعا شواهد بسیاری هست و می توان در مصاحبه ها و نوشته های دکتر ملکی آنها را یافت.
اتفاقا جالب است بقول خود پدر زمانیکه آقایان سران فعلی نظام افتخارشان این بود که با سران مجاهدین نشست و برخواست دارند، ایشان در آن زمان هم مستقل بود. اتفاقا این مستقل بودن ایشان و در عین حال دفاع از حقوق انسانی افراد است که ظاهرا خیلی برای مقامات امنیتی نظام آزار دهنده است زیرا که آنها علاقه دارند که دفاع از حقوق انسانی افراد، فارغ از تعلقات فکری و عقیدتی شان، در میان فعالان رایج نشده تا بدین وسیله با استفاده از سکوت دیگران، بتوان هر کس را مورد ظلم و حذف قرار داد و از ترس انگ طرفداری از این گروه یا آن حزب، صدای اعتراض و حق خواهی بلند نشود.
به نظر شما چرا مقامات امنیتی جمهوری اسلامی تفاوت بین این دو نوع حمایت را تشخیص نمیدهند و یا نمی خواهند بدهند؟در پاسخ این سوال مساله نگاه خودی و غیر خودی نهفته است. بسیاری از این آقایان امنیتی فکر می کنند که تنها از حقوق انسانی کسانی باید دفاع کرد که با ما هست و ما را قبول دارد و اگر افرادی مخالف آقایان هستند دیگر هر نوع دفاع از حقوق انسانی آن افراد گویی به معنای طرفداری از وابستگی آنهاست. یعنی در تفکر این حضرات امنیتی این تفکیک قابل تصور نیست که شما می توانید طرفدار یک سازمان یا عقیده و روش نباشید، اما از حقوق انسانی افرادی که به آن مسلک و گروه وابسته اند حمایت کنید و در برابر نقض حقوقشان اعتراض کنید. این مساله ایست که بنوعی اکثر فعالان حقوق بشر در ایران با آن مواجه هستند و بدلیل همین عدم تفکیک آنها را متهم به رابطه و طرفداری با گروههای مخالف نظام می کنند. نمونه ای از این موارد بعضی از جوانان فعالی هستند که بعضا عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر بوده و با این اتهام مواجه شده اند.
با این توضیحات چه مورد خاصی بوده که اتهام ارتباط با مجاهدین را به دکتر ملکی نسبت می دهند؟با دانستن نکته قبل می توان حدس زد چرا ایشان را به طرفداری از سازمان خاصی متهم می کنند زیرا که دکتر ملکی از اولین کسانی بود که مساله کشتار وحشتناک سال 67 را در حوزه عمومی و از طریق نوشته ها و مصاحبه هایشان مورد نقد قرار دادند. ایشان همواره گفته اند که این یک وظیفه ای انسانی است که در برابر کشتار وسیعی که انسانهای زیادی را قربانی گرفت اعتراض کرد. البته بدیهی است که این مساله هرگز ربطی به طرفداری از مجاهدین و یا هر گروه دیگری ندارد بلکه حاوی یک نگاه حقوق بشری است که مقامات امنیتی جمهوری اسلامی آنرا برنمی تابند. همانگونه که مرحوم آیت الله منتظری نیز اولین کسی بودند که به این مساله اعتراض کرده و اسنادی را در اینباره منتشر کردند و البته بدیهی است که تلاش بشردوستانه ایشان به معنای طرفداری از مجاهدین نبوده است.
از طرف دیگر اتهام مضحک و واهی ارتباط شخصیتی چون پدر و البته بسیاری دیگر از فعالان دانشجویی و حقوق بشری با مجاهدین، تنها به اعتبار این گروه می افزاید و چیزی از اعتبار این افراد شناخته شده نمی کاهد. یقینا رهبران گروههایی مثل مجاهدین آرزویشان است که در جایگاه و محبوبیت مردمی و اعتبار ملی کسانی مثل دکتر ملکی می بودند.
بد نیست به این مساله اشاره کنم که مقامات امنیتی جمهوری اسلامی در بازجوییها دکتر ملکی را متهم کرده اند که چرا افرادی از سوی مجاهدین برای شما پیغام و پسغام می فرستند و از شما گاهی حمایت می کنند و یا اینکه بازداشت شما توسط این جریان محکوم شده است. پاسخ ایشان هم این بوده که روش این گروهها همیشه این است که برای کسب اعتبار به سراغ افراد مستقل شناخته شده بروند و با حمایت از آنها سعی کرده افراد خوشنام را به خودشان بچسبانند. همانگونه که مجاهدین سعی میکردند آقای طالقانی را مصادره به مطلوب کنند و حتی زمانی برای مرحوم مهندس بازرگان درخواست پیوستن به انها و قبول رهبری را فرستادند. حتی این اواخر از آقای منتظری و حتی موسوی و کروبی هم بنوعی حمایت کردند. اما این مساله را برای کسی مبنای اتهام قرار دادن، واقعا مضحک و شرم آور است. طنز ماجرا اینجاست که اگر مهندس بازرگان هم هنوز زنده بود،لابد بخاطر آن دعوت، امروز می بایست متهم به همکاری با مجاهدین میشد.
چرا ایشان با توجه به این حساسیتهایی که روی ایشان وجود دارد ملاحظاتی را در سخنان و موضعگیری هایشان نمیکنند؟ببینید این مساله به یکی از خصوصیات شخصی پدر برمی گردد. ایشان بسیار صادقانه و بدون در نظر گرفتن پیچیدگیهای سیاسی به مساله فعالیت سیاسی و مدنی می پردازد. در اصل می توان گفت که او سیاست ورزی به این مفهوم که در چه زماني مصلحت سنجی کرده، در دفاع از حقوق چه کسی سخن گفته و يا در باره آن ديگري مصلحت اندیشانه سکوت کند را بلد نیستد و از اینرو هرگز اهل سیاست بازی نبوده است. ایشان چون فعالیت سیاسی اش هرگز معطوف به کسب قدرت نبوده و تنها برای دفاع از حقوق مردم و طلب آزادی ملتش مبارزه کرده، از همین رو مصلحت اندیشی سیاسی نمیکند و هرگز از گفتن حقیقت حتی اگر باعث اتهامهایی بیمورد و هزینه سنگین هم شود، دست برنداشته است.
در ارتباط با اتهام محاربه یک مساله دیگر که باید از آن بلحاظ محتوای حقوقی سخن گفت، مساله ایجاد رعب و ترس در مردم از طریق بدست گرفتن سلاح است. این اتهام چگونه به ایشان وارد می شود؟طرح این اتهام برای شخصیتی با سوابق دکتر ملکی بیشتر لبخند به لب می نشاند تا ترس بر دل. دقیقا همانگونه که می گویید و بر طبق نظر بسیاری از مراجع تقلید که اتفاقا اینروزها هم در اینباره صحبت کردند، اقدام مسلحانه و داشتن اسلحه در طرح اتهام محاربه ضروری است. ایشان در تمامی 60 سال سابقه مبارزاتی که دارند، هرگز از روشهای خشونت آمیز مبارزه دفاع نکرده اند و همواره در نفی خشونت سخن گفته اند. تنها سلاحی هم که ایشان بدست گرفته اند قلمشان بوده است که البته در مردم نه تنها ایجاد ترس نکرده که درعوض ایجاد امید و شور و آگاهی کرده است. اتفاقا از قلم ایشان تنها کسانی ممکن است احساس رعب و وحشت کنند که در برابر مردم قرار گرفته اند.
دکتر ملکی از ده سال پیش در نوشته هایشان همواره حکومت را دعوت کرده است تا با تن دادن به روشهای مسالمت آمیز به حاکمیت مردم تن دهد. از همین رو ایشان پیشنهاد رفراندوم را بارها مطرح کردند تا از آن طریق، گذاری مسالمت آمیز و بدون خونریزی به ساختاری دموکراتیک در ایران صورت پذیرد.
و نهایتا اینکه فکر می کنید هدف از اتهام محاربه چه بوده است؟به هر حال انگار که با این اتهام قصد ترساندن ایشان و شاید دیگر فعالان مدنی را داشته باشند که البته به نظر میرسد کمی خامی کرده اند. وقتی از پدر درباره احساسش نسبت به این اتهام سوال کردم برایم این شعر را خواند:
صدها گل سرخ و یک گل نصرانی
ما را ز سر بریده میترسانی
گر ما ز سر بریده می ترسیدیم
در مجلس عاشقان نمی رقصیدیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر