۱۳۹۰ بهمن ۱۸, سه‌شنبه

باز عزم شهادت کرده اید

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 

via سایت خبری تحلیلی کلمه by kaleme.com on 2/6/12

باز عزم شهادت کرده اید

ما تنها مانده‌ایم و شهدا رفته‌اند

 

کلمه_ گروه سیاسی

جنگ که تمام شد و با چفیه خونینش به خانه آمد دیگر گمانمان بود که دوران فراق و سختی گذشته است. هشت سال زمان کوتاهی نیست. دلهره بودن یا نبودن. با صدای زیبای او که خبر از حمله دیگری می داد در جبهه جنوب و غرب تمام دل ها می ریخت. آنقدر نگاه شان را از هم می دزدیدند که اشک های حلقه زده در چشمان، قلب ها را لو ندهد.

هشت سال گذشت. اماممان جام زهر را که سر کشید با دلی شکسته اما سرفراز بازگشتید. آمدید و دیدید در نبودتان خیلی چیزها را به حراج گذاشته اند. یاران تان را جا گذاشته بودید. اما خم به ابرو نیاوردید. بیگانه بودید با جمعی که آشنا می خواندن خود را .

برخی به غار تنهایی دلهایتان خزیدید و گروهی دیگر بازم عزم ساختن کردید با دلی غمبار و استخوانی در گلو.

باز هم غائب خانه بودید و حاضر جبهه ای که دیگر خصمش را نمی شناختید. هر چه در توان داشتید باز در طبق اخلاص بود.

ساختید و سوختید. با تهمت و درشتی. وقتی داعیه دار آنچه بودند که برایش رفته بودید. عزیز داده بودید. خون دل خورده بودید.

همه آشنایتان در این سال ها باز همان چفیه ای بود که خاک جبهه  با خود داشت و پلاکی که " هویت " هایتان را در خود تا ابد هک کرده بود.

اما نه شما جا تنگ کرده بودید برایشان. داعیه نداشتید. اما آنها ادعا داشتند. گمنام بودید اما آنان جویای نام. دل هایتان شکسته بود، اما عزمتان پایدار. مدارا کردید. اما صبوری تان را هم تاب نیاوردند.

وقتی با دشنام از خانه ترا می ربودند. آن گاه که در خیابان به کمینت نشسته بودند حتما یادت می آمد شب های عملیات را که حتی بعثی ها هم جرات نمی کردند مشت بر دهانت بکوبند. اما برادرانتان کوبیدند. دندانت شکستند. پهلویت دریدند.

باز هم خشنود نبودند. آنگاه که با تندی می جستند ترا که بازگویی تمام روایت " خیانت " ها و " سرسپردگی " هایت را. ترا می بردند به خرمشهر. در کنار مسجد جامع آن زمان که در فتحش سرود شادی سر می دادید. وقتی متهم بودی به ارتباط با " بیگانه" یاد " فاو" می افتادی که تنها سفر خارجی زندگی ات بوده  و هم سرسپردگی ات عشق به حسین.

آن گاه که " یازهرا" می گفتی و بر دهانت مشت کوبیدند یاد در شکسته خانه علی بودی و آنگاه که سرت را بارها فرو می کردند در نجاستی که پاکی کلامت را گم کنند، به یاد نخلستانهای کوفه بودی که در دل شب نیوشای همه غم های مولایت بود.

در زمانه ای که فتح " خیبر" ش می خوانند و برایش شادی مستانه دارند، پاسداران خیبر را به زنجیر کشیده اند و بر سر میراث " بدر" ش ، سفره ها انداخته اند و پذیرای بوسفیانی ها و معاویه ها شده اند.

چه خوب که نیستند جهان آراها، باکری ها و همت ها… ببینند یارانشان را. آنان را که جهانی دربرابر شجاعتشان سرخم کرده بودند و کسی توان ایستادگی در برابرشان را نداشت، اینک سر به گریبان برده اند در خلوت سرمای اوین " سوته دلان" گرد آمده اند و باز آرزوی شهادت می کنند. می دانند که در این بازی قدرت اگر به خیل شهیدان نپیوندند بی شک از غصه دق خواهند کرد.

چه خوب که نیستید که ببینید قلب سیاه دلانی را که این" آزادی" را حس نکرده اند و بر سر اموال این دنیا ملتی را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی می کشانند. نیستید ببینید که میراث امامتان را چگونه به یغما می برند و چفیه خونینت بر گردن نهاده اند و نفس از مردم بریده اند.

در این شعبده بازی که همه یاران امام را نشانه رفته اند، پایانی نیست وقتی " امامش" را هم خود می سازند و به دورش حلقه می زنند. همان ها که گریبان دریده بودند در اهانت به عکسی پاره شده در خیابانی، اینک سر در لاک خاموشی قبرستانی خود فرو برده اند. همان ها که خون به دل امام کرده بودند، امروز پرچمش را ربوده و فرزندانش را به زنجیر کشیده اند.

باورمان نبود که اینگونه غریبانه در ام القرایی که از هفتاد و ملت مهمان فجر دعوت کرده اند، شما را در حبس و غربت هم آنقدر تاب نیاورند که باز عزم سفر داشته باشید برای همراهی با یارانتان.

اما زمان خوبی است. بهمن. دهه ای که غایبان انقلاب جشن فجر می گیرند و حاضران انقلاب در آرزوی شهادت بغض های بیست ساله را فرو می خورند.

بگذار بشکفند بغض پنهان من که اینان تا آخرین بازماندگان این انقلاب را به مسلخ نبردند از پای ننشینند چه می دانند حتی اگر یکی از این "فرزندان امام" جان در بدن داشته باشد نخواهد گذشت میراث امام و یاران شهیدش را اینگونه به یغما برند و او دم برنیاورد.

امروز شهیدان نیستند که ببینند باد زمان در این شهر زمینی می‌وزد. نه دیگر خبری نیست از آن شهر آسمانی در کرانه‌ ابدیت.

آری ما تنها مانده‌ایم و شهدا رفته‌اند….


 
 

Things you can do from here:

 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر