میرحسین! کاش بودی و می دیدی! -ابراهیم نبوی
گفته بودی که دروغ را تاب نمی آوری و امروز فریب و مکر دولت دروغ و رهبر ریا بر مردمان آشکار شده میرحسین! کاش بودی و می دیدی! نمی دانم کجایی، اما می دانم که شب سختی بر تو و بانوی نازنین و سبز ما می گذرد. نمی دانم به کدام سو بایستم و با تو سخن بگویم که اگر چه می دانم یاد و فکر تو در چنین شبی در همه قلب هاست، اما نمی دانم در پس کدام دیوار و در پشت کدام محبس، چشمان پر امید تو را حبس کرده اند. گفته بود یار همراه دشت سبز مردمان پر امید، در آن غروب زیبای سراسر سبز پر از مردم که " نزدیک غروب آفتاب است و من صبح را دوست دارم."
قسم می خورم به صبح چنانکه خدای قسم خورد، قسم می خورم به سپیده چنانکه خدای قسم خورد، قسم می خورم به نور چنان که خدای قسم خورد، قسم می خورم به آزادی که نام رمز زیبایی در جنبش سبز مردم ماست، قسم می خورم که سرآمد این سختی و دشواری چنان سربیاید که دشمنان امید و زیبایی نیز باورشان نشود که باید بروند. رفیق همه ما، میر و یار ما! گفته بودی که صبر و استقامت رمز پیروزی است و گفته بودی که آگاهی راز آزادی است. در این روزها که دیوار میان تو و این بلبشوی هشت الهفت نکبت و ذلت فاصله انداخته است، هر روز چنان در چشم مردم بزرگتر و بزرگتر می شوی که هر آنکه تردیدی به بزرگی و همت تو داشت نیز تردیدش رنگ می بازد و انگار حقیقت آنچه گفته بودی روز به روز برای مردمان آشکار و آشکارتر می گردد. در این روزها که نبودی هر آنچه گفته بودی برای مردمان آشکار و آشکار شد. می گویند " یوم تبلی اسرائر" وقتی بیاید، رازها و اسرار همه آشکار می شود و پرده ها چنان کنار می رود که پرده داران به وحشت می افتند. گفته بودی این دولت دولت رمالی و کف بینی است، حالا همه آن حرفها را تمام آنها که تو را طعن و لعن کردند فریاد می کنند، همان ها که سکوت مان را هم تاب نیاوردند. گفته بودی این دولت راه عدالت نمی رود و امروز دولتی را که دشمنان ملت با زور مشت و گلوله روی کار آوردند، هر روز یک پرونده رسوایی اش به میان می آید و آقایان پاک دست، چنان در لجن خود غرق اند که روزی پرونده رسوایی یکی شان علم می شود. و خوشا تو و خوشا شیخ ما که بعد از اینهمه کنکاش اخلاقی و مالی و مفسده یابی که هر کسی لکه ای بر دامن دارد، هرگز کسی نامی از ناپاکی تان نبرده است. خوشا تو و افتخار بر ما که تو را بر شانه های خود نشاندیم. گفته بودی به ملت که مراقب خودشان باشند که این دیوانگان موقع رفتن شان خانه را به آتش می کشند و امروز مردم به عیان می بینند که هر کدام شان جرقه به انبار باروتی می اندازند که خود در آن پناه گرفته اند و قایقی را سوراخ می کنند که خود برای گریز از توفان در آن مانده اند. گفته بودی که دروغ را تاب نمی آوری و امروز دولت دروغ و رهبر ریا چنان فریب و مکرشان بر مردمان آشکار شده که هیچ بند و بستی نمی تواند مانع ویرانی شان شود. امشب سالگرد سر به دار کردن امید ما در مذبح بلاهت و قدرت طلبی است، لحظه به لحظه به خاطر می آوریم که چگونه پس از یک روز پر از قدرت سبز مردم، خبرهای تلخ را به کام مان ریختند، بهترین مردم را دست و پای بستند و به کنج محبس انداختند و هر لحظه سیاهی خبری تلخ جلوی چشم مان آمد. گفتند چهل میلیون به کوتوله زشت خوی زشت رفتاری رای داده اند که ملتی هر روز او را با اشعار شیرین شان نواخته بودند. گفته بودی که رای مردم را دزدیده اند و نبودی که ببینی که احمدی نژاد به اعتراف آمد که " آیت الله خامنه ای در انتخابات دست برد و از من حمایت کرد چون از انتخاب میرحسین موسوی می ترسید." نبودی ببینی که وزیر اطلاعات کابینه کودتا در مقابل احمدی نژاد که گفته بود من نماینده 25 میلیون نفر از مردم هستم، گفت " خبر رای شما را وزیر کشورتان دارد." نبودی ببینی که حامیان رهبر گفتند که او در انتخابات دخالت کرد و احمدی نژاد را روی کار آورد وگرنه او کسی نبود که مردم به او رای بدهند و همه اینها را در زمانی گفتند که مثل گرگ به جان هم افتادند و هنوز دو سال نمی شود که امید و رای و انتخاب مردم را دزدیدند. میرحسین عزیز! نبودی که ببینی آنها که در مجلس مرگ تو را خواستند، هنوز به شش ماه نرسید که خواستار برکناری و مرگ احمدی نژاد شدند. نبودی ببینی او که تصویر بانوی سبز ما را به دست گرفته بود و با وقاحت و دریده گی می گفت " بگم بگم بگم" چگونه در نماز جمعه تهران حکم به حرمت زنش دادند، تا بداند که با اعتبار و حیثیت مردمان شوخی نمی توان کرد. نبودی که ببینی همان اراذل و اوباشی که به جان مردم افتادند تا مردم نتوانند حرف شان را علیه احمدی نژاد بزنند، به جان احمدی نژاد افتادند و او را خانه نشین کردند. و همه اینها شد تا بداند و بدانند که چراغ دروغ بی فروغ است و زمان چون چرخی گردنده چنان تغییر را تحمیل می کند که هیچ کس نمی تواند آن را متوقف کند. دو سال قبل در همین روزها رهبری بی بصیرت و رئیس جمهوری بی کفایت دست به دست هم دادند و نظر و رای مردم را دزدیدند. امروز همان رهبر کاسه چه کنم به دست گرفته و هر روزش سیاه تر از دیروز می گذرد. امروز همان رهبر علیه همان دولت چنان سخن می گوید انگار نه انگار که پشت ملتی بخاطر پشت کردن به این دولت از شلاق مکافاتی بی دلیل سیاه است. میرحسین عزیز! اگر مردمان هنوز طومار این حکومت را در هم نپیچیده اند، تنهار به این دلیل است که وحشت و سرکوب را با سخت ترین شکل به خیابان آورده اند. و مردم می خواهند زندگی کنند و آزادی را برای بودن می خواهند نه برای مرگ. حکومت ما را از خیابان به خانه راند، اما نتوانست هرگز مردمان را به سوی خود بکشد، نه با صدقه یارانه هدفمند، نه با تبلیغات و آدم فروشی تبلیغات چی های سبک مغز و نه با کشتن و زدن و بستن. مردم همچنان بر سر عهد و پیمان خود هستند. و این را از همه بهتر حکومتی می داند که حتی اجازه تشییع جنازه هاله سحابی و ناصر حجازی را هم به مردم نمی دهد. حالا دیگر ماموران وحشت نه برای تظاهرات سیاسی، که برای مسابقه فوتبال هم هر هفته گاز اشک آور می زنند و حالا دیگر هیچ جایی نیست که ده نفر از مردم با هم جمع شوند و میرحسین شان را یاد نکنند. آنها می دانند و ما می دانیم که این روزهای تلخ تر از زهر می آید و ما شکر خنده تو را با چشمان مان مثل دیدن روز می بینیم.
قسم می خورم به صبح چنانکه خدای قسم خورد، قسم می خورم به سپیده چنانکه خدای قسم خورد، قسم می خورم به نور چنان که خدای قسم خورد، قسم می خورم به آزادی که نام رمز زیبایی در جنبش سبز مردم ماست، قسم می خورم که سرآمد این سختی و دشواری چنان سربیاید که دشمنان امید و زیبایی نیز باورشان نشود که باید بروند. رفیق همه ما، میر و یار ما! گفته بودی که صبر و استقامت رمز پیروزی است و گفته بودی که آگاهی راز آزادی است. در این روزها که دیوار میان تو و این بلبشوی هشت الهفت نکبت و ذلت فاصله انداخته است، هر روز چنان در چشم مردم بزرگتر و بزرگتر می شوی که هر آنکه تردیدی به بزرگی و همت تو داشت نیز تردیدش رنگ می بازد و انگار حقیقت آنچه گفته بودی روز به روز برای مردمان آشکار و آشکارتر می گردد. در این روزها که نبودی هر آنچه گفته بودی برای مردمان آشکار و آشکار شد. می گویند " یوم تبلی اسرائر" وقتی بیاید، رازها و اسرار همه آشکار می شود و پرده ها چنان کنار می رود که پرده داران به وحشت می افتند. گفته بودی این دولت دولت رمالی و کف بینی است، حالا همه آن حرفها را تمام آنها که تو را طعن و لعن کردند فریاد می کنند، همان ها که سکوت مان را هم تاب نیاوردند. گفته بودی این دولت راه عدالت نمی رود و امروز دولتی را که دشمنان ملت با زور مشت و گلوله روی کار آوردند، هر روز یک پرونده رسوایی اش به میان می آید و آقایان پاک دست، چنان در لجن خود غرق اند که روزی پرونده رسوایی یکی شان علم می شود. و خوشا تو و خوشا شیخ ما که بعد از اینهمه کنکاش اخلاقی و مالی و مفسده یابی که هر کسی لکه ای بر دامن دارد، هرگز کسی نامی از ناپاکی تان نبرده است. خوشا تو و افتخار بر ما که تو را بر شانه های خود نشاندیم. گفته بودی به ملت که مراقب خودشان باشند که این دیوانگان موقع رفتن شان خانه را به آتش می کشند و امروز مردم به عیان می بینند که هر کدام شان جرقه به انبار باروتی می اندازند که خود در آن پناه گرفته اند و قایقی را سوراخ می کنند که خود برای گریز از توفان در آن مانده اند. گفته بودی که دروغ را تاب نمی آوری و امروز دولت دروغ و رهبر ریا چنان فریب و مکرشان بر مردمان آشکار شده که هیچ بند و بستی نمی تواند مانع ویرانی شان شود. امشب سالگرد سر به دار کردن امید ما در مذبح بلاهت و قدرت طلبی است، لحظه به لحظه به خاطر می آوریم که چگونه پس از یک روز پر از قدرت سبز مردم، خبرهای تلخ را به کام مان ریختند، بهترین مردم را دست و پای بستند و به کنج محبس انداختند و هر لحظه سیاهی خبری تلخ جلوی چشم مان آمد. گفتند چهل میلیون به کوتوله زشت خوی زشت رفتاری رای داده اند که ملتی هر روز او را با اشعار شیرین شان نواخته بودند. گفته بودی که رای مردم را دزدیده اند و نبودی که ببینی که احمدی نژاد به اعتراف آمد که " آیت الله خامنه ای در انتخابات دست برد و از من حمایت کرد چون از انتخاب میرحسین موسوی می ترسید." نبودی ببینی که وزیر اطلاعات کابینه کودتا در مقابل احمدی نژاد که گفته بود من نماینده 25 میلیون نفر از مردم هستم، گفت " خبر رای شما را وزیر کشورتان دارد." نبودی ببینی که حامیان رهبر گفتند که او در انتخابات دخالت کرد و احمدی نژاد را روی کار آورد وگرنه او کسی نبود که مردم به او رای بدهند و همه اینها را در زمانی گفتند که مثل گرگ به جان هم افتادند و هنوز دو سال نمی شود که امید و رای و انتخاب مردم را دزدیدند. میرحسین عزیز! نبودی که ببینی آنها که در مجلس مرگ تو را خواستند، هنوز به شش ماه نرسید که خواستار برکناری و مرگ احمدی نژاد شدند. نبودی ببینی او که تصویر بانوی سبز ما را به دست گرفته بود و با وقاحت و دریده گی می گفت " بگم بگم بگم" چگونه در نماز جمعه تهران حکم به حرمت زنش دادند، تا بداند که با اعتبار و حیثیت مردمان شوخی نمی توان کرد. نبودی که ببینی همان اراذل و اوباشی که به جان مردم افتادند تا مردم نتوانند حرف شان را علیه احمدی نژاد بزنند، به جان احمدی نژاد افتادند و او را خانه نشین کردند. و همه اینها شد تا بداند و بدانند که چراغ دروغ بی فروغ است و زمان چون چرخی گردنده چنان تغییر را تحمیل می کند که هیچ کس نمی تواند آن را متوقف کند. دو سال قبل در همین روزها رهبری بی بصیرت و رئیس جمهوری بی کفایت دست به دست هم دادند و نظر و رای مردم را دزدیدند. امروز همان رهبر کاسه چه کنم به دست گرفته و هر روزش سیاه تر از دیروز می گذرد. امروز همان رهبر علیه همان دولت چنان سخن می گوید انگار نه انگار که پشت ملتی بخاطر پشت کردن به این دولت از شلاق مکافاتی بی دلیل سیاه است. میرحسین عزیز! اگر مردمان هنوز طومار این حکومت را در هم نپیچیده اند، تنهار به این دلیل است که وحشت و سرکوب را با سخت ترین شکل به خیابان آورده اند. و مردم می خواهند زندگی کنند و آزادی را برای بودن می خواهند نه برای مرگ. حکومت ما را از خیابان به خانه راند، اما نتوانست هرگز مردمان را به سوی خود بکشد، نه با صدقه یارانه هدفمند، نه با تبلیغات و آدم فروشی تبلیغات چی های سبک مغز و نه با کشتن و زدن و بستن. مردم همچنان بر سر عهد و پیمان خود هستند. و این را از همه بهتر حکومتی می داند که حتی اجازه تشییع جنازه هاله سحابی و ناصر حجازی را هم به مردم نمی دهد. حالا دیگر ماموران وحشت نه برای تظاهرات سیاسی، که برای مسابقه فوتبال هم هر هفته گاز اشک آور می زنند و حالا دیگر هیچ جایی نیست که ده نفر از مردم با هم جمع شوند و میرحسین شان را یاد نکنند. آنها می دانند و ما می دانیم که این روزهای تلخ تر از زهر می آید و ما شکر خنده تو را با چشمان مان مثل دیدن روز می بینیم.
--
**********
اعتصاب غذای زندانیان سیاسی برای هدی صابر را فراموش نکنیم!
اعتصاب غذای زندانیان سیاسی برای هدی صابر را فراموش نکنیم!
سال نود سال آگاهی تا رهایی
سبز مي مانيم، تا هميشه
همراه شو عزیز
سبز مي مانيم، تا هميشه
همراه شو عزیز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر