خبر تکان دهنده است. ۱۲ نفر از زندانیان سیاسی در زندان اوین به عنوان اعتراض به کشته شدن دو تن از زندانیان سیاسی، هاله سحابی و هدی صابر، دست به اعتصاب غذا زده اند! هنوز نمی دانم کم و کیف این اعتصاب چگونه است و اعتصاب کنندگان، جز یک اعتراض عمومی، در اندیشه رسیدن به کدام هدف و یا اهداف مشخص هستند؛ اما اکنون آنچه مهم است این است که خود این اعتصاب با توجه به شرایط موجود بسیار نگران کننده است و در بطن خود میتواند به فاجعه های دیگر منجر شود. حاکمیت نشان داده است که نه گوش شنوایی دارد و نه برای جان و آبرو و حیثیت انسانها و حرمت مال و جان شهروندانش ارزش و احترامی قایل است. شاید هم، چنان که گفته میشود، برنامهای برای نابودی فیزیکی مخالفان سر سخت و استوارش تدارک دیده و حداقل از حذف نهایی فیزیکی شماری از مخالفان سرشناس استقبال کند.
در این شرایط چه باید کرد و چه میشود کرد؟ شرایط سخت و دشواری است. آنچه مسلم است این است که فرمانروایان مستکبر و بی اخلاق و سرکوبگر بنا ندارند ذرهای به حق و عدل و قانون (حتی قانون خود نوشته شان) عمل کنند و به کمترین خواستههای منتقدان و از جمله زندانیان بیگناه، که مطلقا مبرا از هرنوع عمل مجرمانهاند، اندک توجهی بکنند. در مقابل فضای فرهنگی و سیاسی کشور نیز مطلقا مسدود و هر نوع تحرک و اعتراضی تحت فشار و سرکوب شدید و بیسابقه است. در این میان فقط زندانیانند که با دلیری تمام و استواری بی نظیر در تاریخ معاصر ایران، همچنان قلب تپنده ی جنبش اعتراضی مردم ایرانند و در طول این دو سال از هر امکانی برای برآوردن فریاد اعتراض و تظلم خود استفاده کرده و میکنند. اما ابزارهای اعتراض در زندان نیز محدود است و نمیتوان تا بی نهایت از آنها سود برد.
میدانیم که اعتصاب غذا آخرین گزینه برای یک زندانی (سیاسی یا غیرسیاسی) است که واقعا در شرایط خاص و اضطراری انتخاب میشود و برای رسیدن به هدف یا اهداف خاص مورد استفاده قرار میگیرد. اما استفاده از این ابزار بسیار مهم و حساس است و باید هوشمندانه و حساب شده باشد تا تحقق اهداف ممکن و محتمل باشد. در این میان یک چیز مسلم است و آن این که تا اعلام اعتصاب در هر شکلش، اعتصاب غذای تر یا خشک و یا گونههای دیگر اعتصاب، جدی نباشد، طرف قدرتمند و حاکم و زندانبان نیز آن را جدی نخواهد گرفت. در این صورت، چه بسا نقض غرض شود و در نهایت پروژه اعتصاب به شکست بینجامد و استبداد تحکیم گردد.
حال ۱۲ زندانی سرشناس و ستمدیده دست به اعتصاب عذای نامحدود زده اند. ظاهرا برای تظلم و اعلام عمومی تظلم خود به آخرین گزینه ممکن دست زده اند. گرچه ممکن است شرایط این یاران را درست درک نکنیم، به ویژه از راه دور، اما هر زندان رفتهای (به ویژه زندان طولانی) به خوبی میداند گاهی استفاده از انواع اعتصاب از جمله اعتصاب غذا، اجتناب ناپذیر میشود. خود من یک بار در سال دوم زندان به دلیلی تا آستانه اعتصاب غذا پیش رفتم که در نهایت منتفی شد. طبعا من شخصا به هر عملی که جان این فرزندان دلیر ملت را به خطر بیاندازد، توصیه نمیکنم، اما حال که این دلیران ناگزیر آرش وار تمام هستی خود را در کمان اعتصاب و اعتراض نهاده و به سوی زندانبانان شقی و ظالم نشانه رفته اند، وظیفه انسانی و تعهد ملی و آزادیخواهی حکم میکند که با تمام قوا و با استفاده از هر روشی در داخل و خارج از این فرزندان ملت دفاع و حمایت کنیم. نباید گذاشت صابر دیگر از دست برود. صابر و این ۱۲ نفر، مانند دیگر زندانیان مظلوم سیاسی در سراسر ایران، سرمایههای ملت و از مفاخر انسانی وطن هستند که از دست دادن هر یک از آنها ضایعه و فاجعهای بزرگ و جبران ناپذیر است. باید دست جور و جهل را از تجاوز به حریم جان عزیزان مردم کوتاه کرد.
نمیخواهم برای حمایت از این دلیران پیشنهاد خاص بدهم و یا روی یک گزینه و راهکار اصرار کنم. اما، ضمن اعلام حمایت بی دریغ از اعتصاب کنندگان زندانی، از باب تذکر عرض میکنم که میتوان از ابزارهای مختلف سود برد.
هموطنان در خارج از کشور میتوانند از تمام امکانات تبلیغی و حمایتی استفاده کنند. از نهادهای حقوق بشری یاری بخواهند و دولتها و ملتها و رسانهها را از عمق فاجعه در ایران آگاه کنند. از تجمعات اعتراض مداوم در مراکز مهم و اثرگذار بهره بگیرند. حتی اگر بشود دست به اعتصاب غذای برنامه ریزی شده در مراکز مؤثر بزنند. حداقل در حد سکینه محمدی آشتیانی باید حساسیت نشان داد.
اما در داخل هم باید کاری کرد. فکر میکنم این بار به جای تقاضای یک طرفه شکستن اعتصاب از زندانیان بی پناه، کسانی از شخصیتهای سیاسی و مدنی شناخته شده خود در حمایت از زندانیان دست به اعتصاب عذا بزنند. گرچه شاید از عزیزی چون خاتمی نمی توان چنین انتظاری داشت، اما دیگران چطور؟ نمیخواهم از راه دور غیرمسئولانه حرف بزنم اما راستی تا کی باید تن بر هر نوع خفت و شکست داد؟ روشن است تا ابتکار عمل بناشد و منفعلانه حرکت کنیم، کار پیش نمیرود. عبرت آموز است که هنوز هم خیابانی در قلب تهران و در جوار سفارت انگلیس به نام «بابیساندز» ایرلندی است که ربطی هم به ما و مردم ما ندارد. چرا هدی صابر بابی ساندز ما نباشد؟ در دعوا نان و حلوا تقسیم نمیکنند. در برابر حاکمیت مهار گسیخته و مطلق العنان چه باید کرد؟
حتی متأسفانه دوستان مسلمان ما نام حرکت اعتراضی اعتصاب غذای خود را «روزه سیاسی» میگذارند. این اصطلاح چه محتوا و بار دینی و یا سیاسی دارد؟ از صبح تا غروب از غذا و نوشیدنیها امساک کردن و غروب افطار کردن؟ روشن است که چنین عنوانی (مانند نماز وحدت) و چنین اقدام لطیفی نه محتوای دینی و شرعی دارد و نه بار سیاسی مؤثری با خود حمل میکند. در نتیجه نه به سود دین است و نه به سود سیاست و مبارزه. اعتصاب غذا به عنوان یک اقدام اعتراضی و سیاسی معنا و فرجام و هدف خاص خود را دارد که با دستکاری در مفاهیم و جعل عناوین دیگر حاصل نمیشود و در واقع چنین اعمالی لوث کردن و دستمالی ارزش هاست که باید از آن اجتناب کرد.
در هرحال فکر میکنم بهتر است این بار مسامحه نکنیم و با تسامح بر فهرست قربانیان جنبش نیافزاییم. حال که فرزندان اسیر خلق دست از جان شسته و خود را در معرض خطر قرار داده اند، ما هم سهمی از این مبارزه و خطر را قبول کنیم. مبارزه سطوح مختلف و اشکال بسیار متنوع دارد و ما معمولا از راههای مشخص و غالبا طی شده و مستعمل استفاده میکنیم و رقیب نیز خود را برای مقابله و خنثی کردن آنها آماده کرده و در جبهه معین و از پیش طراحی شده پیش میراند. بیگمان مبارزه ما مدنی و تهی از خشونت است و قانونی اما راههای مدنی و قانونی کم نیست و هنوز از همه آنها استفاده نشده است. باید گامی فرا پیش نهاد.
--
اعتصاب غذای زندانیان سیاسی برای هدی صابر را فراموش نکنیم!
سبز مي مانيم، تا هميشه
همراه شو عزیز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر