۱۳۹۰ تیر ۳, جمعه

گل ها و سیم خاردارها ( احمد زید آبادی)

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 

via سایت رسمی دکتر محمد نوری زاد by محمد نوری زاد on 6/23/11

 

من و زید آبادی در زندان  هم بند  نبوده ایم اما یک بند مشترک، مرا و او را به هم پیوند داده است. اگر گفتید چه؟

زید آبادی متفکری است آزاده، که این روزها، چوب بی تربیتی های ما را می خورد. در این سالهای پس از انقلاب، ما متعمدانه نخواسته ایم به سخن دیگرانی که چون ما نمی اندیشند، بها بدهیم. زید آبادی گرچه با نگرش های ما مخالف بود و هست، با این همه اما او یک ایرانی فهیم و اندیشمندی است که در همه ی شاکله ی فکری اش، جز سرفرازی ایران و ایرانی سراغ نمی توان گرفت.

زید آبادی را بجای زندان، باید بر چشم خود گذارد. باید به فهم او و نقدهای او امکان جولان داد. جامعه ای که خود را از نقد منصفان و دلسوزان خود بی نیاز بداند، به بد ورطه ای در می افتد. همان ورطه ای که امروزه درآن گرفتاریم.

من در سالهای حضور اصلاح طلبان در دولت، یکبار، وفقط یکبار، آنهم در دانشگاه شریف او را دیدم و با وی به مناظره نشستم. بازار سخنوری و سخن پردازی او آن روزها گرم بود. اما او، هرگز از دایره ی ادب، و انصاف دور نمی افتاد.

من چگونه فریاد بزنم که حاکمان و متولیان جمهوری اسلامی به این داغ بزرگ عنایت فرمایند و بدانند : درقاموس ابتدایی ترین خصلت های  انسانی نیز، هرگز نمی توان یک نفر را دوسال تمام به زندان انداخت و یک روز هم به او مرخصی نداد؟

من می دانم که زید آبادی، با زندان و تهدید و تبعید، نرم نخواهد شد. و به زعم ما، به راه راست مورد نظر ما باز نخواهد گشت. او اگر ده سال دیگر نیز در زندان بی توجهی ما بماند و یک روزهم به او مرخصی داده نشود، همان خواهد بود که هست. پله ای از نردبان فهمیدگی خویش پایین نخواهد آمد.

به یاد داشته باشیم که : ما، زید آبادی را بخاطر فهم متغایرش زندانی کرده ایم. او جاسوس و عمله ی بیگانگان نیست. او خیانتکار و مزد بگیر اجانب نیست. او یک سرمایه دار وام گرفته از بانکهای رفاقت ما نیست. اویک منتقد است. من معتقدم برای او و امثال او باید راه گشود و پای آنان را برفرق سر نهاد و به استقبال فهمشان شتافت.

من، از طرف همه ی آنانی که به فهم، و به جولان فهم اعتقاد دارند و به آن بها می دهند، از زید آبادی و خانواده ی سرگردانش، پوزش می خواهم. زید آبادی اگر رفیق خود ما بود، اکنون مثل نورچشمی های فحاش و بی ادب ما ارج و قرب داشت و احدالناسی متعرض فضاحت های رسانه ای آنان نمی شد.  

آهای متولیان دستگاه قضا، می شنوید چه می گویم؟ درهیچ کجای دین ما، و درهیچ کجای دنیای دیگران، نیامده است که یک نفر را بخاطر نقدهایش به زندان بیاندازند و دوسال تمام  به او مرخصی ندهند. انصافتان کجاست؟ شما که مدعی فهم هستید! شما که خود خانه دارید و درخانه هایتان، صدای قهقهه ها و خنده های کودکانتان بلند است! شما که در توصیف صیانت از خانواده ساعت ها داد سخن در می دهید! کجاست عاطفه های انسانی شما؟ همسر و فرزندان زید آبادی، دوسال تمام است که یک ساعت، او را در کنار خویش نداشته اند.

بکجا می رویم ای بزرگان عرصه ی حرف؟!  

 

 

ارسال نظر سریع


 
 

Things you can do from here:

 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر