درد دل هایی با اسانلو
باز هم انگاری حال و هوای یاد تو کردن به جان بعضی ها افتاده، باز تو را می خواهند پیراهن عثمان کنند، باز می خواهند 'مطالبات زحمتکشان' را مطرح کنند و آن را چماق کنند بر سر جوانانی که ۲ سالی می شود که برای استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی فریاد می زنند، برای همان فریاد هایی که تو فریاد کشیدی و برایشان داری هزینه می دهی، این روزها بسیاری فقط کمر همت بسته اند که این جنبش را ساقط کنند، آنان تعریف خود را در نفی ما می دانند.
باز اول ماه می شود و شعار "کارگر زندانی آزاد باید گردد" سر می دهند بی آنکه بخواهند قبول کنند همه ی زندانیان سیاسی از تو تا نسرین ستوده، احمد زیدآبادی، تاج زاده و هزاران اسیر بی نام دیگری در بندند. اما امسال می خواهیم ۱۱ اردی بهشت را هم سبز کنیم تا باور این نارفیقانت را در هم بشکنیم. می خواهیم ثابت کنیم که تو و همه ی دیگرانی که علیه دیکتاتوری فریاد کشیدند یک خانواده هستند.
می خواهیم ثابت کنیم که 'ما همه با هم هستیم ' ما جدا از خواسته و مطالبه های طبقات گوناگون این جامعه ی رنگین کمان نیستیم. ما مدافع خواست بخشی از جامعه نیستیم ، ما عدالت را برای همه می خواهیم نه فقط آنان که زیر پرچم ما ایستاده اند.
ای کاش این روزها بودی تا به چشم خود می دیدی چه ناروا بر خواسته های جوانان می تازند و خود را علامه های دهری می دانند که ما نمی خواهیم.
ای کاش بودی تا می شنیدی که چه نارفیقانی، ما را همصدا با کیهان شریعتمداری با جنبش های امپریالیستی همراه کردند.
ای کاش بودی تا می خواندی که چه نارفیقانی ما را بر آمده از خواسته ی های سطحی عده ای جوان پر شور خواندند که درد جامعه را درک نمی کنند ، بی آنکه حتی اگر هم درست بود ما هم بخشی از همان جامعه درد مند بودیم.
ای کاش بودی.... نه شاید هم همان بهتر که نیستی، چون گاه درد این حرف ها شاید برایت از تازیانه ها بیشتر باشد.
ما سبز شدیم و بهاری، جوانه زدیم ، شاخ و برگ هایمان را چیدند ، دوبار از جایی دگر سر باز زدیم ، ما ایستاده ایم ، شهید دادیم ، اما ما بر عهد خود پایدار مانده ایم.
به امید آزادی تو
به امید آزادی همه ی آنان که برای ایمان و باور خود به حصر نشسته اند.
--
سبز مي مانيم، تا هميشه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر