جنگ علیه طبقه متوسط/ یادداشت وارده
هنوز درست نمیدانم باید به پخش برنامه "فمینیسم و جنگ علیه خانواده" واکنش نشان دهیم یا خیر. میشود مثل سایر بازیهای زن ستیز حکومت بیواکنش از کنار آن گذشت و حساب خمی که به ابرویمان میآید را جای دیگر تسویه کرد.
اما مشکل این است که فکر نمیکنم چندان هم بی پشتوانه باشد این بازی جدید.
به نظر می آید نوبت بازی ِ نرم با فعالان اجتماعی رسیده باشد. پس از قلع و قمع سران بزرگ اصلاحات، اینک ما نوبت خویش را به نظاره نشسته ایم.
و این کاملا از دولت طبقه متوسط ستیز احمدی نژاد قابل پیش بینی بود. از آن روز که احمدی نژاد لباس پاره پوشید و با ادبیات مبتذل کوچه بازاری اش به میان مردم رفت، جنگ با طبقه متوسط که تنها دستمایه شان فرهنگ مترقی تر بود، شروع شد.
مسیر چهارساله ی اول، از 22 خرداد امسال به این طرف با شتاب بیشتری طی شد.
بازنگری در علوم انسانی که در واقع حذف علوم انسانی جدید از دانشگاه ها ست، بومی گزینی و پذیرش دانشجویان بر اساس بوم و جنسیت، حمله به دانشگاه آزاد (هم به خاطر وابستگی اش به طبقه ی مرفه تکنوکرات ِ حامی طبقه ی متوسط جدید و هم به دلیل پذیرش گسترده ی نسل جوان این طبقه)، اراده به تک جنسیتی کردن دانشگاه ها (بدون توجه به سواد علمی دانشگاه ها) و .... نشان دهنده ی عزم جدی دولت و به تعبیری حاکمیت در اخراج طبقه متوسط از دانشگاه هاست. زیرا دانشگاه مکان جدی این طبقه برای ابراز وجود و استحکام بخشیدن به خود است. از طرفی لازم است در مدارس نیز امکان رشد نیروهای طبقه متوسط جدید که بالقوه خطر تبدیل شدن به نیروهای مخالف بنیادگرایی را دارند، اساتیدی از حوزه های علمیه تدریس کنند، کتاب های درسی دختران و پسران جدا شوند، زنگ ورزش حذف شود، بودجه ی مدارس به حوزه های علمیه داده شود و ... . دو سه روز پیش که به مناسبت 25 نوامبر(روز جهانی خشونت علیه زنان) فیلم "در زمانه ی پروانه ها" را می دیدم، به صرافت افتادم که دور نیست زمانی که زنان از حضور در مدارس به سبک جدید منع شوند و حوزه هایی برای آموزش آن ها به سبک دِیرهای اروپا ساخته شود.
و البته دانشگاه ستیزی و مخالفت با مدارس به سبک جدید چندان هم تازه نیست. (رجوع به مقاله دکتر محمد ملکی با عنوان چرا این همه دشمنی با دانشگاه ها؟ )
پرونده ی بخش فرهنگی طبقه ی متوسط با تغییر کارکرد دانشگاه و مدرسه، سانسور خبری، انحصار رسانه ی تاثیرگذار غیر ملی، توقیف روزنامه ها، فیلترینگ سایت ها و وبلاگ ها و .... بسته می شود. اما برای اقتصاد هم برنامه هایی هست. لایحه هدفمندسازی یارانه ها در نقطه اوج منحنی برنامه هاست. قدم های اول که برداشته شد، این مدعا تایید شد. یارانه ی نان برای نقاط متوسط و بالانشین تهران قطع شد، اما در آن پایین، جایی که قرار است در انتها و در غیاب سندیکاها و احزاب قدرتمند کارگری و حتی فعالان کارگری ِ روشن، به نیروی پشتیبان حاکمیت تبدیل شود؛ قیمت نان هنوز به همان روال سابق است.
دولت با هدفمند کردن یارانه ها طبقه متوسط را می چلاند. شیره ی اقتصاد ِ جانش را تا انتها بالا می کشد و آن را به فرو رفتن در یک حیات صرفا بیولوژیک محکوم می کند.
هرچند منطقی تر آن است که نتیجه بگیریم قشری که بیشترین ضربه را از این لایحه می خورد، کارگران و فرودستان جامعه باشند، اما دولت آنقدر احمق نیست مردمی که چیزی برای از دست دادن ندارند را تا رسیدن به مرز شورش تحریک کند. پافشاری بر داشتن اختیار در دادن پول یارانه ها به چه کسی، چه وقت و چه طور از سر همین دور اندیشی است. احتمالا زمانی که این قشر به آستانه ی برآشفتن می رسد پول یارانه ها به سمت آنها سرازیر می شود. و این هم سوپاپی برای اطمینان از عدم طغیان فرودستان است و هم امکانی برای پیوستن آنها به صف پشتیبانان دولت و یا حداقل دسته ی خاموشان ِ بی طرف به دست می دهد.
اما چرا حاکمیت به یکباره به حذف فیزیکی و کامل این طبقه اقدام نمی کند؟ زیرا حیات اقتصادی اش وابسته به این طبقه است. دسته ی بزرگی از کارمندان دولت، مهندسان، تکنیسین ها، پزشکان و به طور کلی متخصصان فنی، صنعتی و خدماتی جامعه در دل طبقه متوسط جای دارند. حذف آنها به معنای حذف بدنه ی کارآمد و متخصص دولت است.
اما همین ها کافی نیست. لازم است طبقه ی متوسطی که رشد فرهنگی اش متوقف شده، قدرت اقتصادی چندانی ندارد، دغدغه های مالی ذهنش را آشفته کرده و مجبور است فقط برای گذران زندگی(و نه حتی رفاه نسبی) چند نوبت کار کند؛ از همه ی حوزه های تاثیرگذار اخراج شود. به موجود زنده ای تبدیل شود که جز زنده ماندن هدفی و افقی ندارد.
پس باید زیست اجتماعی اش هم به خطر بیفتد. اما جنگ در این حوزه، مثل موارد پیش گفته سخت نمی تواند باشد. دولت اینجا نمی تواند رو بازی کند، پس به جنگ نرم - چیزی که ما به آن محکوم می شویم- رو می آورد.
در تاثیرگذارترین رسانه اش، برنامه ای نمایش می دهد برای شکستن آخرین سدها. نمایش "فمینیسم و جنگ علیه خانواده " به همین منظور است. برای آن است که گفته شود فمینیست ها که بخشی از فعالان اجتماعی هستند (با توجه به اینکه فعالان اجتماعی عمدتا از طبقه ی متوسط برخاسته اند) افرادی مبتذل، فاسد، بی بند و بار، مخالف بنیان های مورد قبول فرهنگ عامه(مانند خانواده) و در نهایت به جرم همه ی این گناهان نابخشودنی، شایسته حذف اند.
قرار است چنین القا شود که اینها و به دنبالشان همه ی فعالان جامعه مدنی؛ برانداز، مخالف نظام ِ مقدس، دشمن ِ مردم و در یک کلام مضر برای اجتماعند.
بدین طریق 1-امکان تاثیرگذاری و قدرت تغییر دادن از فعالان سلب می شود. افرادی که خود فاسدند و دشمن باورهای مردم، چگونه می توانند قدمی در راه بهبود اوضاع زندگی دیگران بردارند؟ چطور می شود به ایشان اعتماد کرد؟ 2- اگر روزی تصمیم به حذف فیزیکی فعالان بطور گسترده گرفتند؛ با زندان، اعدام، ترور، تبعید و ... دیگر کسی اعتراض نخواهد کرد. دندان خراب را باید کَند.
پایان متن
گروه خبری دانشجویی موج سبز
--
شانزدهم آذر را زنده نگه داريم
شانزدهم آذر را زنده نگه داريم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر