۱۳۹۱ مهر ۲۶, چهارشنبه

وعظت آن گاه کند سود که «قابل» باشی

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 


سارا زرتشت
متن نامه ی احمد قابل با توجه به جزئیاتی که با خود دارد، پیش از آنکه یک نامه باشد، یک سند تاریخی ست


در این سه سال و اندی که از خیزش جنبش سبز می گذرد، دهها نامه و یادداشت از طرف شخصیت های شناخته شده و صدها نامه ی سرگشاده خطاب به آقای خامنه ای نوشته است که تا پیش از آن بسیار کم سابقه بود؛ تا جایی که تعداد نامه های سرگشاده ای که پیش از ظهور جنبش سبز، به آقای خامنه ای نوشته شده احتمالا به تعداد انگشت های دست نمی رسد.


از نامه ی مرحوم سیرجانی که جانش را بر آن گذاشت که بگذریم و نامه ی مرحوم یدالله سحابی که در اواخر عمر به آقای خامنه ای نوشتند، نامه ی احمدی زید آبادی نیز از آن نامه هایی است که شهرت خاص خود را دارد و البته نامه ی بی سلام هاشمی رفسنجانی نیز ماجرای دیگری دارد.با این همه   پر بی دلیل نیست اگر بگوییم نامه ی احمد قابل در سال 84، یکی از کامل ترین و مفصل ترین و بلکه صریحترین نامه هایی است که پیش از جنبش سبز و حتی پس از آن نیز به رهبری آقای خامنه ای نوشته شده است.


نزدیک به انتخابات ریاست جمهوری هشتم، و در حالیکه حلقه ی یاران آقای خامنه ای تدارک ریاست جمهوری احمدی نژاد یا قالیباف را می دیدند، آقای احمد قابل، در این نامه ی سرگشاده نکاتی را به آقای خامنه ی یادآوری کرد و پیشنهاداتی را به او داد که شاید اگر تنها بخش کوچکی از آن نیز شنیده می شد، تاریخ امروز ایران به نوعی دیگری رقم می خورد.


به نظر می رسد متن نامه ی آقای قابل با توجه به  صراحت بیان و جزئیاتی که با خود دارد، پیش از آنکه یک نامه باشد، یک سند تاریخی است. به عنوان نمونه در بخش از این نامه، آقای قابل، روایتی از نویسنده ی کتاب "توحید" را بازگو می کند که به اعتبار شخصیت دینی و اخلاقی او ، به تنهایی می تواند سیمای آقای خامنه ی را در منظر تاریخ نویسان مستقل مخدوش کند و چه بسا روزگاری نه چندان دور همین روایت – و همین روایت ها- همه ی آنچه را دستگاههای تبلیغاتی با بودجه های میلیاردی از آقای خامنه ی ساخته و پرداخته اند باطل می سازد.

آقای قابل در این نامه باز گو می کند که آقای حبیب الله آشوری، به جرم انتشار کتاب «توحید» و اصرار و شهادت آقایان؛ شیخ ابوالقاسم خزعلی و شیخ محمد تقی مصباح یزدی، مبنی بر کفر آمیز بودن مطالب و مرتد بودن نویسندهٔ آن کتاب، در حالی اعدام شده است، که آقای خامنه ای روزگاری در حضور دهها تن مطالب آن کتاب را از آن خودش دانسته است!


احمد قابل، وجدان آقای خامنه ای را گواه می گیرد :
" وجدان شما بهتر از هرکسی گواهی می‌دهد که در جلسات متعدد و تلاش‌های مکرر و نا‌موفق دوستان مشهدی و خراسانی برای آشتی دادن شما با مرحوم آشوری (پیش از پیروزی انقلاب) سخن اصلی شما این بود که «مطالب کتاب توحید، از من است که این آقا به نام خودش چاپ کرده است». شگفت انگیز نیست که از دو نفر با یک دیدگاه، یکی اعدام شود و دیگری تکریم؟!! یکی شایستهٔ «گور» باشد و دیگری شایستهٔ «رهبری نظام اسلامی»! "
 

و آنگاه بر خامنه ای نهیب می زند :

"کاش این شهادت را در دادگاه مرحوم آشوری و نزد دوستان خود (آقایان خزعلی و مصباح) نیز می‌دادید تا یک روحانی زاهد و فقیر و معتقد به خدا و رسول (ولی مخالف شما) مظلومانه کشته نمی‌شد و همسر و فرزندانش بی‌سرپرست و یتیم نمی‌شدند."


و سپس شواهد خود را ارائه می دهد و او را به محکمه ای در پیشگاه وجدانش می برد :

"البته کم نیستند کسانی که سخنان پر شور شما در مسجد امام حسن (ع) را در مشهد و قبل از انقلاب را به یاد دارند که پس از قرائت آیه‌ی؛ «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض، و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین» با صدای بلند، فرمودید: «ماتریالیسم تاریخی، آقا، ماتریالیسم تاریخی!!!»

جناب آقای خامنه‌ای، این رویکردهای نظری متفاوت با آنچه اکنون به آن رسیده‌اید، حق شماست. ولی آیا اگر از اعدام مرحوم آشوری جلوگیری می‌کردید (با فرض اینکه تصورات او خطا بوده باشد) آیا امکان منطقی تغییر رأی و رسیدن به حقیقت برای او وجود نداشت؟! چرا باید شما این فرصت را داشته باشید ولی دیگری از این فرصت محروم بماند؟ آیا از نظر شما، مرحوم آشوری مستحق اعدام بود؟!!"
 

باری... در 24 ساعت گذشته اخباری از فوت آقای قابل منتشر شد، که توسط خانواده ی ایشان تنها مرگ مغزی اعلام شد. تا اینجای کار میزان حساسیت جامعه و واکنش شبکه های اجتماعی به این واقعه، هر آدم عاقلی را خبردار می کند که فردای تاریخ را چه کسانی روایت می کنند و آنانی که برای همیشه در دل و ذهن و خاطر مردم جای دارند و در پیشگاه تاریخ روسفیدند، چه کسانی هستند.

البته، این موعظه ها، برای آقای خامنه ای ، چندان موثر نمی نماید که لابد اگر بود او نیز چون احمد قابل که از استاد خویش درس ها آموخت و نیکنامی خرید، همان چند صباحی را که در کلاس های درس مرحوم منتظری می نشست کفایت می کرد. به قول حافظ :

 

چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی


 
نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست. 


 


 
 

Things you can do from here:

 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر