۱۳۹۰ خرداد ۱۰, سه‌شنبه

سوگوار عزّت از دست رفته ایران

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 


محسن کدیور
اگر عیار ملی- مذهبی بودن عزت الله سحابی است میلیون‌ها ایرانی ملی - مذهبی هستند.

 

 
انا لله و انا الیه راجعون
عزّت ایران از دست رفت. قلب مهندس عزت الله سحابی که عمری برای عزت ایران می تپید ساعاتی پیش از تپیدن باز ایستاد. از دوره نوجوانی با نام و نظریاتش آشنا بودم، سالها بعد در اوائل دهه هفتاد که با او ملاقات کردم ارادتم به او افزون شد. بر جنازه پدرش زنده یاد دکتر یدالله سحابی عبارت "و إن کان مُسیئا فتجاوز عن سیّئاته" را عمدا نخواندم، بعد از نماز دوستان پرسیدند چرا؟ گفتم سیئه ای از او سراغ ندارم و کمتر کسی را به تقوا و صفا و خلوص او می شناسم. این پسر هم از جنس همان پدر بود. یکپارچه خلوص و صفا و پاکبازی.
 
عزت الله سحابی اهل قرآن و دعا و مناجات و تهجد بود، اما نه در حرف و ادعا که در عمل و اخلاق و رفتار. از تبار صالحان بود. وقتی خطبه همّام نهج البلاغه را می خوانی می توانی عزت الله سحابی را در ذهنت مجسم کنی. او عمری را با تعالیم قرآن و نهج البلاغه گذرانید و من در حدود دو دهه که با او از نزدیک مانوس بودم شهادت می دهم که جز طلب رضایت خالق و خیرخواهی و شفقت خلق در او ندیدم.
 
اهل رحمت و بخشش و مدارا و اعتدال بود. از کینه و انتقام و افراط و خشونت بدور بود. دو بار در زمان طاغوتِ قبل از انقلاب و سه بار در زمان رهبر فعلی جمهوری اسلامی به زندان رفت و شکنجه شد. برای اعتلای ایران سر از پا نمی شناخت. از ندانم کاری و سوء تدبیر مدیران و رهبران دلش خون بود. بیش از همه نگران اقتصاد بیمار تک محصولی کشور بود. از اختلاف و تشتت مخالفان مکدر بود. از تندروی و تحلیلهای دور از واقع بیزار بود. واقع بین بود و عملیاتی فکر می کرد.
 
در مجلس خبرگان قانون اساسی از معدود نمایندگانی بود که با بصیرت تمام به اصل ولایت فقیه رای منفی داد و در جلسه علنی برخاست و خیرخواهانه تذکر داد: "این اصل، یک اصل بسیار اصولی و اساسی است و انقلابی در جامعه ایران ایجاد خواهد کرد، بنابراین نگذارید این اصل سرسری بگذرد.... روی این اصل بقدر کافی در این مجلس خبرگان توضیح داده نشده، شما اگر بخواهید با یک قیام و قعود مساله را تمام کنید، این در نظر ملت ایران مساله ای است که ایجاد مسائل و مشکلات خواهد کرد." (مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهائی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، جلسه 15، ج1 ص 383) اگر چه توصیه خردمندانه او شنیده نشد و مصائب و مشکلاتی را که پیش بینی می کرد متاسفانه نصیب کشور شد. 
 
او به بازنگری قانون اساسی در سال 68 که ولایت مطلقه را به قانون اساسی افزود هم رای منفی داد. با این همه معتقد بود در همبن قانون اساسی ظرفیتهای فراوانی برای رهائی ایران یافت می شود. او اجرای اصول معطله قانون اساسی را کم هزینه ترین و پرفایده ترین راهکار جنبش سبز می دانست.او که بیش از پانزده سال از عمر با عزتش را در زندانهای دو رژیم در مبارزه با خودکامگی و دیکتاتوری گذرانیده بود بشدت نگران حال زندانیان بویژه زنان زندانی بود.
 
عزت الله سحابی از میان ما رفت. چشمانش همچنان نگران ایران فرداست. آری او مدیر مسئول ایران فردا بود. استبداد دینی ایران فردا را توقیف کرد اما ایران فردا با فکر و کارشناسی سحابی آزاد خواهد شد. او بسیار خوش بین بود؛ می گفت ایمان دینی اقتضای خوش بینی و امید به آینده را دارد. راهکارهای استراتژیک سحابی نبض تفکر جوانان ایرانی را در دست دارد. ملی مذهبی عنوان یک گروه معدود نیست، اگر عیار ملی مذهبی بودن عزت الله سحابی است میلیونها ایرانی ملی مذهبی هستند، در جنبش سبز نیز این اندیشه همفکران فراوان دارد.
 
من این مصیبت را به ملت بزرگ ایران و خانواده معزز سحابی، همسرهمراه ایشان، برادران آن زنده یاد، فرزندان ایشان _بویژه سرکار خانم هاله سحابی_ و همفکران و همراهان این پیش کسوت آزادگی و عدالت طلبی و حق جوئی تسلیت عرض می کنم.
 
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 
 

Things you can do from here:

 
 

آخرین نفس های سحابی نزدیک اوین

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 


رضا علیجانی
سحابی معتقد بود آنچه می تواند محور وحدت ایرانیان باشد، ایران است؛ رشد و سربلندی ایران.

 

و اندوه ما جاودانه شد. مهندس سحابی در بیمارستانی درنزدیکترین فاصله به زندان اوین، نزدیک همه فرزندانی که دوستشان داشت،چشمانش را بست .او نیمه مهم راه را به استقبال فرزندانش رفت. اندک فاصله باقی مانده را نیز آنها خواهند آمد.
 
زندان خانه دوم او بود. بارها در هر دو حکومت قبل و بعد از انقلاب به زندان رفته بود. او که تغییری نکرده بود،پس این حکومتها هستند که یکسان عمل میکنند. مرگ او در آستانه اوین، اوینی که اینک نماد ایران است،بسیار پر معناست. او با صداقت تمام از جانش و عمرش برای این سرزمین و مردمانش هزینه کرد و در پا ی اوین این نماد مقاومت و هزینه و فداکاری برای وطن خاموش شد. به سان کوهنوردی که در دامنه و قله کوه جان میسپارد و مرگش در خانه ای دور دست از کوه و طبیعت نیست . کاش می شد مقبره ای در همان آستانه اوین برایش ساخت. اوین نماد مقاومت این سرزمین است؛ نماد صداقت آن با یاد یکی از صادق ترین زندانیانش هم می شد. و نماد عزت؛ عزت همه سرزمین ما ؛ گواه و شاهد این مقاومت و صبوری و صداقت. آن گاه هروقت که به ملاقات زندانیان مان می رفتیم از او هم یادی و زیارتی می کردیم.
پیرمرد راحت شد. در این سالیان و بویژه در این یکسال اخیر او غصه دارتر و عصبانی تر از همیشه بود برای ایران. می گفت ایران مثل یک قالب یخ دارد آب می شود و حاکمانش بلاهت آمیز این فاجعه را موفقیت خود می دانند.
 
او در سالیان اخر عمرش یک سره از ایران می گفت و نگران آینده آن بود. درمراسم بزرگداشت سالگرد درگذشت پدرش در حسینیه ارشاد وقتی سخنرانان مختلف از دیانت و تعبد و روزه های سالی دو ماه و نماز شب های پدرش گفتند ؛ نوبت که به او رسید گفت همه اینها دررابطه پدرم با خدایش بود و امری خصوصی برای او ؛ مهم این است که این نیایش ها و تعبدها چه تاثیری در رابطه او با مردم می گذاشت . و در همانجا یکی از مهمترین نظرات سالیان و بلکه دهه های اخیرش را گفت.
او گفت من خودم فردی مذهبی هستم اما می گویم محور وحدت ایران نه می تواند مذهب باشد  و نه زبان.چرا که ایرانیان مذاهب مختلف دارند و عقاید گوناگون و نیز به زبانهای مختلف سخن میگویند و تاکید بر محور قرار دادن اینها خود به اختلاف و تفرقه دامن می زند. آنچه میتواند محور وحدت مردم باشد خود ایران است . رشد و اعتلا و سربلندی ایران.
همه حتی جریان های راستحداقل در زبانهمین را میگویند و کسی نمی تواند با این محور اتحاد ملی مخالف باشد. تنها زیر این پرچم است که همه می توانند جمع شوند. او همگرایی و اتحاد را رمز پیروزی و موفقیت و اعتلای کشور می دانست.و همیشه همه نیروها، تفکرات و سلائق و عقاید گوناگون را بدان سفارش میکرد.
 
سحابی خودیک سوسیال دموکرات بود. خود در انتخابات ریاست جمهوری سال 76 وقتی که نامزد بود دریک مصاحبه مطبوعاتی و در پاسخ به سوال خبرنگاران این تعریف را بکار برد. او از نوجوانی و جوانی دموکرات بود اما همواره گرایشی چپ و عدالت خواه نیز داشت. اما از اواخر دهه شصت او با ارزیابی انتقادی جریانات چپ ؛ اما نه از موضع راست و در ضدیت با چپ و نه با فراموشی آرمان عدالت ؛ مسیر جدیدی را در آرا و رویکردهای سیاسی در ایران گشود. تجربه اجرایی ومدیریتیهر چند کوتاهاو در اوان انقلاب باعث شد که برخلاف بسیاری از دارندگان تمایلات چپ که صرفا آرمان خواهانی ذهنی و غیرکاربردی بودند و در آسمان رویاها بدنبال مدینه فاضله می گشتند ؛ بر بستر زمین و واقعیت های عینی و اجرایی به مهندسی و طراحی انها بپردازد و دیدی واقع گرا پیدا کند.
درونمایه و افق دیدعدالت خواهانه او و تجربه عملی و دید واقع گرایش باعث میشد که دارندگان تفکر و رویکرد چپ نیز از نقدهای او که انتقادی استعلایی بود برنیاشوبند و در سخنانش که همیشه صداقتی را باخود حمل میکرد بیاندیشند . واین خود باعث تاثیر گذاری هر چه بیشتر ارا و نظرات جدید او بود. نظراتی که به موازات عدالت آرمان خواهانه، دید توسعه گرا و تجربه و رویکرد مدیرتی و اجرایی نیز به همراه داشت . در این راستا بود که او به مبحث توسعه همچون مقایسه رویکرد توسعه صادرات یا رویکرد جایگزینی واردات و ... می پرداخت.
 
در مشی سیاسی نیز صداقت او و اینکه برای خویش هیچ نمیخواست و این به او کمک میکرد از بیرون و بالا و بدون حب و بغض های شخصی به وقایع و روندها بنگرد ؛ وی را به مفهوم تازه ای در ادبیات سیاسی و مبارزاتی در جامعه ما رساند؛ منافع ملی. او بارها و بارها در این باره گفت و نوشت تا اینکه در ادبیات سیاسی ما این مفهوم جا افتاد و دیگر مورد استفادهو گاه سوءاستفادههمه طیفها و جناح ها قرارگرفت. از نظر او جدا از جناح ها و علایق و منافع و رویکردهای سیاسی مختلفی که در یک کشور هریک به دنبال مقاصد خویش اند ، باید یک امر هم در نظر گرفته شود و حتی اصلی حاکم و بالاتر از همه اصول دیگر قرار گیرد و آن منافع ملی است.
 
رفتار او با حاکمیت ، حاکمیتی که آزارهای بسیاری از آن دیده بود ؛ و ترجیح منافع ملی بر این امر شخصی و جریانیخود گواه صداقت او در اجرا و تحقق آنچیزی بود که بدان معتقد بود و درباره اش می نوشت.
او نام مجله اش را ایران فردا گدذاشته بود. نام یک جمع یا یک نشریه مانند نام فرزند برای هر فرد است . نشانگر دغدغه ها و تمایلات و گرایشهاو کششها و گاه آرزوهای اوست. و او عزیزترین محصول زندگی اشبه تعبیر خودش- را ایران فردا نامید. انتخاب ایران برای این عنوان روشن است اما چرا فردا. ایا او از امروز نا امید بود؟ ایا مشکلات امروز برایش سخت و سنگین بود و موانع پیشرفت را سخت و ناهموار می دید؟ آیا به دراز مدت فکر می کرد و اینکه با این همه موانع و مشکلات تنها با انتشار،آموزش و نقد و بحث و گفتگو است که می توان به آینده خوشبین بود و فردای ایران را ساخت.
 
اینک سحابی دفتر عمر خویش را تا اخرین کلمه نوشته و در برابر ما نشسته است. او این لوح را با جسم و روح خود نوشت و به سلامت و صداقت به پایان برد. او قد و قلمش را در پای اوین برای ما گذاشت و رفت. سحابی به فردا پیوست. ایران فردای ما همچنان به آموزه ها ی او و به مشی و منش او نیازمند است . او کوله بار درسو تجربه و اخلاقش را در پای دیواره و کوهپایه اوین زمین گذاشت و حال نوبت همه ماست که این کوله بار را به دوش کشیم و در این قلعه شوم را بگشاییم .پرنده های قفس را رها کنیم و همگی ره بسپاریم به قله ایران فردا. ایرانی که در ان همه با هم برابرند بی هیچ تبعیضی . زن و مرد؛ فارس وکرد و ترک و بلوچ؛ مسلمان و مسیحی و یهودی و ...؛ مذهبی و غیر مذهبی و... یادمان نرود که یکی از آخرین و مهم ترین تجارب سحابی این بود محور اتحاد ملی ما نه زبان است و نه مذهب و تنها عشق به این سرزمین و آزادی و ابادانی و رفاه و سربلندی مردم اش؛ مبنا و محور یکپارچگی و همسویی ماست . و هیچ کس از دیگری ایرانی تر نیست.
 
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 
 

Things you can do from here:

 
 

صبح فردا؛ تشییع پیکر عزت الله سحابی از لواسان

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 


جرس: در پی درگذشت عزت الله سحابی، پیکر وی فردا از مقابل منزلش در لواسان تشییع می شود.

 

به گزارش جرس، نیمه شب گذشته مهندس عزت الله سحابی در پی یک دوره بیماری در بیمارستان سجاد تهران در گذشت و پیکر او صبح امروز به خانواده وی تحویل داده شد.

 
بر اساس خبر دریافتی، قرار است،  فردا صبح چهارشنبه، پیکر مرحوم سحابی از مقابل منزل وی در لواسان تهران تشییع شده و در گورستان همان منطقه به خاک سپرده شود .

 منزل مهندس سحابی در  لواسان ، بلوار امام خمینی ، بعد از میدان گلن دووک ، خیابان پیام ، خیابان صحرای ناران ، کوچهٔ گلستان ، پلاک ۱۰ واقع شده است.

شنیده های جرس از تهران حاکی از آن است که نهادهای امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی، فشارهای زیادی را متوجه خانواده و همفکران مهندس سحابی کرده‌اند که مراسم تشییع وی در لواسان صورت گیرد.
در دو هفته ی اخیر که وضع جسمی مهندس سحابی بدتر شد، فشارهای امنیتی و اطلاعاتی برای برگزاری «بی مشکل» مراسم تشییع و تدفین مهندس سحابی، شدت یافت. 

مهندس سحابی بیش از 15 سال از عمر خود را در زندان‌های رژیم شاهنشاهی و جمهوری اسلامی سپری کرده است. وی آخرین بار در سال 1379 بازداشت و بعدا در دادگاه مشهور به «فعالان ملی _ مذهبی» توسط قاضی حداد، معاون امنیتی قاضی مرتضوی، به 11 سال زندان محکوم شد.

فرزند ارشد دکتر یدالله سحابی، دانش‌آموخته رشته  مهندسی بود و در سال های ۱۳۲۷ و ۱۳۲۸ در مجله «فروغ علم» و در سال های و ۱۳۳۱ و ۱۳۳۲ در مجله «گنج شایگان»  به عنوان سردبیر این نشریات فعالیت می کرد. وی از نیروهای فعال در نهضت ملی به رهبری دکتر محمد مصدق و بعدتر نهضت مقاومت ملی بود.  مهندس سحابی با تاسیس نهضت آزادی ایران، همراه زنده یادان بازرگان، طالقانی و پدرش شد. در همین رابطه بود که او حبس ها و فشارهای امنیتی و قضایی فراوانی را متحمل شد و ازجمله به تبعید رفت.

پس از انقلاب، و در پی استعفای دولت موقت مهندس بازرگان، مهندس سحابی در موقعیت اپوزیسیون قرار گرفت و ازجمله شاخص‌ترین چهره‌های منتقد حاکمیت و نظام سیاسی در ایران بود. وی در جریان انتقادها و مخالفت های خود با سیاست های صاحبان قدرت در ایران، حبس ها و تهدیدهای متعدد و پیوسته ای را متحمل شد.

 عزت الله سحابی در سال ۱۳۷۰ مجله ایران فردا را منتشر کرد که به روزگار خود از  بانفوذترین نشریات ایران محسوب می شد.  این نشریه در سال ۱۳۷۹ توقیف شد.


 نهادهای اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی، چند ماه پیش، زمستان سال گذشته وی را احضار و تهدید کردند. 


حمایت مهندس سحابی و شورای فعالان ملی مذهبی از جنبش سبز، و اعتراض این جمعیت سیاسی به حبس و حصر رهبران جنبش، موسوی و کروبی، و نیز صدور بیانیه تسلیت و همدردی با میرحسین موسوی، نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی را خشمگین ساخته ، به احضار فرزند ارشد دکتر یدالله سحابی وادار ساخت.



 

 


 
 

Things you can do from here:

 
 

سحابی؛ ۶۰ سال مبارزه برای آزادی و دموکراسی

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 


جرس: شورای فعالان ملی_مذهبی با انتشار بیانیه‌ای به مناسبت درگذشت مهندس سحابی، تاکید کرد: سحابی ایران را برای همه‌ی مردم ایران می‌خواست.

 

شورای فعالان ملی _ مذهبی در بیانیه‌ی خود با اشاره به 60 سال مبارزه‌ی زنده‌یاد مهندس سحابی برای آزادی و دموکراسی و عدالت، تصریح کرده است: «هویت ایران، برآیند زندگی و آرزوهای مشترک همه‌ی مردم ایران و بویژه دستاورد کوشش‌ها و رنج‌های فرزندان راستینش همچون سحابی‌هاست.»
 
متن کامل بیانیه‌ی مزبور، به شرح زیر است:


به نام خدا
ما برای خداییم و به سویش روانه
 مهندس عزت‌الله سحابی، با دلی آکنده از عشق به ایران و مردم ایران، به ابدیت پیوست. مهندس سحابی نماد شصت سال مبارزه و کوشش بی‌وقفه برای آزادی، دمکراسی، عدالت و پیشرفت ایران، با جنبش ملیت‌خواهی ایرانی در دهه‌ی بیست، پای در عرصه‌ی عمومی نهاد و تا آخرین لحظه، جایگاه خود را در صف جنبش دمکراسی‌خواهی نوین ملت ایران، پاس داشت. او ایران را برای همه‌ی مردم ایران می‌خواست و برای این آرزو، سالها زندان و شکنجه را بر تن خویش هموار کرد. او در آخرین ساعات هشیاری می‌گفت: « زندگی مردم سخت شده است. خدا می‌داند که من چقدر برای ایران نگرانم! من دارم می‌میرم و کاری برای ایران نکردم.»
 
عزت‌الله سحابی، همچون پدر اندیشمندش، سیاست را با اخلاق و بویژه رویکرد عدم خشونت، پیوند زد. او در دهه‌ی هفتاد، هنگامی که نشریه‌ی ایران فردا و ائتلاف نیروهای ملی- مذهبی را پایه‌گذاری می‌کرد، بر این باور بود که با تمام نیروهایی که دغدغه‌ی پیشرفت کشور را دارند، آماده‌ی گفتگو و همکاری است. او در تمام سالهای زندگی، مصالح ملی را بر مصالح فردی و گروهی ترجیح داد. نقدها را شنید و رنجها برد و همچنان امیدوارانه و شکیبا پایداری کرد. تا آنگاه که دلسوخته، رنج دختران و زنان زندانی را در ماههای اخیر دید و چنین نوشت: « ای خدای بزرگ، ای تغییر دهنده قلبها و فکرها، یا حال و روز ما را دگرگون کن یا مرگ مرا برسان»
هویت ایران، برآیند زندگی و آرزوهای مشترک همه‌ی مردم ایران و بویژه دستاورد کوشش‌ها و رنج‌های فرزندان راستینش همچون سحابی‌هاست. زین پس ما همه سحابی هستیم.


شورای فعالان ملی- مذهبی
10/3/1390     
 
 

 
 

Things you can do from here:

 
 

عزت الله سحابی چشم از جهان فروبست

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 


پس از بیش از 60 سال مبارزه برای آزادی و دموکراسی
جرس: مهندس عزت الله سحابی، فعال ملی_مذهبی پس از شش دهه مبارزه، در پی یک دوره بیماری، بامداد امروز جان به جان آفرین تسلیم کرد.

 

به گزارش رسیده به جرس، مهندس سحابی، رییس شورای فعالان ملی_مذهبی و از شاخص‌ترین حامیان جنبش سبز مردم ایران بامداد امروز در سن 81 سالگی درگذشت. وی عضو شورای انقلاب، رییس سازمان برنامه و بودجه در دولت مهندس مهدی بازرگان، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اول، و عضو خبرگان قانون اساسی بود. 


مهندس سحابی که در پی سکته مغزی از دهم اردیبهشت ماه در بیمارستان بود، بدنبال لخته شدن خون حدود یک ماه در حالت کما بود.

 مهندس سحابی بیش از 15 سال از عمر خود را در زندان‌های رژیم شاهنشاهی و جمهوری اسلامی سپری کرده است. وی آخرین بار در سال 1379 بازداشت و بعدا در دادگاه مشهور به «فعالان ملی _ مذهبی» توسط قاضی حداد، معاون امنیتی قاضی مرتضوی، به 11 سال زندان محکوم شد.

فرزند ارشد دکتر یدالله سحابی، دانش‌آموخته رشته  مهندسی بود و در
سال های ۱۳۲۷ و ۱۳۲۸ در مجله «فروغ علم» و در سال های و ۱۳۳۱ و ۱۳۳۲ در مجله «گنج شایگان»  به عنوان سردبیر این نشریات فعالیت می کرد. وی از نیروهای فعال در نهضت ملی به رهبری دکتر محمد مصدق و بعدتر نهضت مقاومت ملی بود.  مهندس سحابی با تاسیس نهضت آزادی ایران، همراه زنده یادان بازرگان، طالقانی و پدرش شد. در همین رابطه بود که او حبس ها و فشارهای امنیتی و قضایی فراوانی را متحمل شد و ازجمله به تبعید رفت.

پس از انقلاب، و در پی استعفای دولت موقت مهندس بازرگان، مهندس سحابی در موقعیت اپوزیسیون قرار گرفت و ازجمله شاخص‌ترین چهره‌های منتقد حاکمیت و نظام سیاسی در ایران بود. وی در جریان انتقادها و مخالفت های خود با سیاست های صاحبان قدرت در ایران، حبس ها و تهدیدهای متعدد و پیوسته ای را متحمل شد.

 عزت الله سحابی در سال ۱۳۷۰ مجله ایران فردا را منتشر کرد که به روزگار خود از  بانفوذترین نشریات ایران محسوب می شد.  این نشریه در سال ۱۳۷۹ توقیف شد.

 نهادهای اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی، چند ماه پیش، در زمستان 89 وی را احضار کرده مورد تهدید قرار دادند. 

حمایت مهندس سحابی و شورای فعالان ملی مذهبی از جنبش سبز، و اعتراض این جمعیت سیاسی به حبس و حصر رهبران جنبش، موسوی و کروبی، و نیز صدور بیانیه تسلیت و همدردی با میرحسین موسوی، نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی را خشمگین ساخته ، به احضار فرزند ارشد دکتر یدالله سحابی وادار ساخت.

اخبار تکمیلی در خصوص برگزاری مراسم تشییع و تدفین متعاقبا اعلام می شود.

جرس درگذشت این مبارز ملی را به خانواده ایشان و همه ملت ایران تسلیت عرض می کند. 

 


 
 

Things you can do from here:

 
 

احضار سفیر جمهوری اسلامی در آلمان در رابطه با عبور هواپیمای آنگلا مرکل

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 


جــرس: در پی ممانعت جمهوری اسلامی از "عبور" هواپیمای صدراعظم آلمان از حریم هوایی ایران و معطل ماندن رهبر آلمان در آسمان کشور ترکیه، وزير خارجه آلمان اعلام کرد که سفير جمهوری اسلامی در آلمان به وزارت خارجه آن کشور احضار شده است.


به گزارش خبرگزاری آلمان، گيدو وستروله تاکید کرد احضار سفير جمهوری اسلامی به اين دليل انجام گرفت که دولت تهران روز سه شنبه به هواپيمای حامل آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، اجازه نداد از فراز ايران عبور کند.


اين درحاليست که به گزارش خبرگزاری ها، ايران در ابتدا با عبور اين هواپيما موافقت کرده بود، اما سپس مانع از عبور آن گردید.


بر اساس گزارش ها، آنگلا مرکل که برای ديداری رسمی به هند سفر می کرد، به دليل جلوگيری ايران، مجبور شد دو ساعت در حريم هوايی ترکيه معطل بماند و بچرخد، تا سرانجام پس از مذاکره و با وساطت ترکيه، مقامات ايران با عبور هواپيما موافقت کردند.


سخنگوی صدر اعظم آلمان اين اقدام را غير معمول و بيسابقه ناميد و نشريه آلمانی اشپيگل، اعلام کرد که اين اقدام ايران ممکن است عواقب ديپلماتيک داشته باشد.


سخنگوی دولت آلمان امروز اعلام کرد که "چنین امری هرگز تاکنون رخ نداده بود" و خانم مرکل نیز تاکید کرد "تاکنون چنین امری را تجربه نکرده بودم، خلبانان هم چنین تجربه را نداشته‌اند."


مقامات جمهوری اسلامی و دستگاه دیپلماسی ایران، هنوز در مقابل این رخداد از خود واکنشی نشان نداده اند.
 


 
 

Things you can do from here:

 
 

مهدی محمودیان: ما از حقوق مردم کوتاه نمی آییم، ملت پشتیبان ما باشند

در ملاقات کابینی با پدرش

مهدی محمودیان: ما از حقوق مردم کوتاه نمی آییم، ملت پشتیبان ما باشند 

ندای سبز آزادی: خانواده های مهدی محمودیان، حشمت الله طبرزدی، عیسی سحرخیز و مسعود باستانی در مصاحبه با "روز" نسبت به وضعیت این زندانیان سیاسی که برخی از آنان در زندان رجایی شهر در اعتصاب غذا به سر می برند ابراز نگرانی کردند.

مهدی محمودیان روزنامه نگار و عضو جبهه مشارکت به اتفاق چند زندانی سیاسی دیگر از اول خرداد ماه اعتصاب غذای خود را آغاز کرده است. علت اعتصاب این زندانیان، اعتراض به وضعیت نامناسب زندان ها، بد رفتاری ماموران زندان، فشار روزافزون بر خانواده های زندانیان سیاسی و قطع ارتباطات زندان با جهان خارج اعلام شده است.

هوشنگ محمودیان، پدر مهدی محمودیان که روز پنج شنبه با فرزندش ملاقات کابینی داشته در مصاحبه با "روز" می گوید: روز پنج شنبه پسرم را دیدم اما او را نشناختم. اینقدر لاغر شده بود که بچه ام را نشناختم. منتظر بودم بیاید که او دستانش را تکان داد و تازه شناختم که این بچه من است که به این روز افتاده.

او می افزاید: بچه من روزه است؛ مدتهاست که روزه گرفته و به شدت لاغر شده، کلیه و ریه اش مشکل دارد، بچه ام را سالم و سرحال به زندان بردند و اکنون به این روز انداخته اند. یک جای سالم در بدنش نیست.

 

روز گذشته سید محمد خاتمی در تماس با مادر آقای محمودیان از او خواسته از اعتصاب کنندگان در زندان رجایی خواسته شود اعتصاب غذای خود را بشکنند.

پدر اقای محمودیان می گوید: آقای خاتمی تماس گرفتند صحبت کردند. میخواستند بچه ها روزه هایشان را بشکنند من هم واقعا التماس میکنم به پسرم به سایر بچه ها که بشکنید روزه هایتان را. اما خب مهدی می گوید ما مال خودمان نیستیم ما از حقوق مردم کوتاه نمی آییم و ملت باید پشتیبان ما باشند. مردم باید بدانند در زندان ها چه کثافت کاریهایی می شود و چه ها که نمی کنند. بچه من ۵ سال قبل تر کهریزک را فاش کرده بود الان هم از وضعیت زندان ها می گوید و کاش کسی کمی توجه بکند.

مهدی محمودیان در نامه ای سرگشاده از رواج تجاوز جنسی به زندانیان در زندان رجایی شهر خبر داده و خطاب به آیت الله خامنه ای نوشته بود: در حکومت شما زندانها به شهر مردگان می ماند که باید به هر طریقی فقط از آن خارج شد.

پدر این روزنامه نگار زندانی می گوید: خیلی اذیت می کنند؛ من نمیدانم پیش چه کسی بروم و بگویم بچه من هیچ گناهی نکرده، آخر مگر بچه من چه کرده که با او چنین می کنید؟ با مهدی که روز پنج شنبه حرف میزدم می گفت من برای مردم روزه می گیرم اگر هم از این دنیا رفتم ناراحت نشو. گفتم و التماس کردم که روزه ات را بشکن اما هنوز هم روزه است و ما نگران و مستاصل که چه باید بکنیم.می گوید اینجا به حرف های ما توجهی نمی کنند. مامورها اذیت مان می کنند به داد ما نمی رسند، تلفن هم نمی دهند. تلفنی که نمی گذارند حرف بزند ما هم فقط می نشینیم که آخر هفته شود، یک هفته من بروم یک هفته مادرش و از او خبری بگیریم.

 

پدر آقای محمودیان از وضعیت وخیم جسمانی مادر این روزنامه نگار زندانی نیز خبر می دهد و می گوید: دیروز صبح حالش خوب بود با آقای خاتمی صحبت کرد اما بعد یکباره فشارش به ۷ رسید و ضربان قلبش به ۲۰۰٫ او را به بیمارستان منتقل کردیم و اکنون در سی سی یو بستری است.

او سپس می گوید: من تنها خواهان ازادی پسرم هستم بیاید بیرون و سرپرستی بچه اش را داشته باشد بچه اش مدام گریه میکند هر بار او را ملاقات می برم برمیگردد، یک هفته مریض می شود. این بچه چه گناهی دارد؟ پسر من جز حرف حق چه گفته که سزایش این باشد؟

مهدی محمودیان از ۲۵ شهریور ۸۸ در بازداشت به سر می برد و به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شده است.

عیسی سحرخیز، روزنامه نگار و عضو انجمن دفاع از آزادی مطبوعات دیگر زندانی سیاسی زندان رجایی شهر است که به گفته خانواده اش در اعتصاب غذا به سر می برد.

فرزندش به "روز" می گوید که از پنج شنبه هفته گذشته او و خانواده اش هیچ خبری از وضعیت آقای سحرخیز ندارند و به شدت نگران سلامتی او هستند.

مهدی سحرخیز توضیح مید هد: فقط میدانیم اعتصاب غذاست. پنج شنبه هفته قبل که مادرم با پدرم ملاقات داشته پدرم گفته ۶ روز است اعتصاب غذا را شروع کرده اند. خیلی لاغر شده بود و وضعیت مناسبی نداشت. از طرفی یکی از زندانیان شرور زندان رجایی شهر به او حمله کرده و چنان به گوش پدرم زده که پرده گوش اش پاره شده. رئیس زندان هم گفته بود از پزشکی قانونی و متخصصین خواسته ایم بیایند واو را معاینه کنند اما تا روزی که ما از پدرم خبر داشتیم این قضیه صورت نگرفته بود.

 

فرزند آقای سحرخیز مسئولیت هرگونه اتفاقی برای وی را به عهده مسئولین جمهوری اسلامی میداند.

عیسی سحرخیز، به ۳ سال حبس تعزیری، پنج سال محرومیت از فعالیت‌های سیاسی و مطبوعاتی و یک سال ممنوع الخروجی محکوم شده است.

حسین طبرزدی، فرزند حشمت الله طبرزدی هم در مصاحبه با "روز" می گوید عیسی سحرخیز در زندان رجایی شهر وضعیت وخیمی دارد.

او توضیح میدهد: در سالن ملاقات کابینی از پشت شیشه آقای سحرخیز را دیدیم که به شدت لاغر و رنگش زرد شده بود و وضعیت خوبی نداشت.

از آقای طبرزدی درباره پدرش می پرسم. حشمت الله طبرزدی، فعال سیاسی و دبیر کل جبهه دموکراتیک ایران که سایت های سبز نام او را نیز جزو اعتصاب غذا کنندگان ذکر کرده اند اما حسین طبرزدی می گوید: شروع این اعتصاب به صورت دسته جمعی و هماهنگ بوده ولی در ملاقاتی که هفته اخیر با پدرم داشتیم متوجه شدیم او در اعتصاب غذا نیست.

پدرم می گفت از طرف من بگویید اعتصاب غذا به خود زندانی ضربه میزند و نقض حقوق بشر است لذا بنده در اعتصاب غذا نیستم. ما اما در سالن ملاقات از پشت شیشه آقای سحرخیز و آقای محمودیان را که به اعتصابشان ادامه میدهند دیدیم خیلی کاهش وزن داشتند و رنگ و رویشان به شدت زرد شده بود.

او می افزاید: پدرم پیش از این بارها اعتصاب های طولانی مدت داشته ولی در حال حاضر در اعتصاب نیست. از نظر روحی هم مثل سایر زندانیان سیاسی محکم و استوار است و بسیار روحیه خوبی دارد اما خب شرایط نگهداری در رجایی شهر و وضعیت بد بهداشتی این زندان خیلی ازارشان میدهد. پدرم و سایر زندانیان سیاسی که در رجایی شهر هستند پیش از این دوران سخت انفرادی را گذرانده اند اما رجایی شهر وضعیت بسیار بدی دارد؛ در بند خیلی کوچکی هستند که در هر اتاق ۵ – متری دو نفر هستند یعنی سلول های انفرادی بوده که تبدیل به سلول های دو نفره کرده اند و تنها تفاوتش این است که در این اتاق ها همیشه باز است. هواخوری بسیار محدود است، تلفن هایشان قطع است و ملاقات حضوریهم که نیست.

 

آقای طبرزدی با این حال وضعیت جسمانی پدرش را مساعد توصیف میکند و می گوید: پدرم شرایط جسمانی خوبی دارد.

او همچنین به انتقال پدرش به بازپرسی زندان اوین اشاره می کند و می گوید: ۲۰ روز پیش پدرم را به اوین منتقل کرده و درباره نامه او و شکایت اش از آقای خامنه ای سئوال کرده و گفته اند پیرو این شکایت حکم سنگینی برایت خواهیم برید.

حشمت الله طبرزدی به ۸ سال حبس تعزیری محکوم شده و اکنون یک سال و ۵ ماه است که در زند ان به سر می برد.

مسعود باستانی، روزنامه نگار و دیگر زندانی سیاسی است که در زندان رجایی شهر به سر می برد. مادر او درباره وضعیت فرزندش به "روز" می گوید: علی‌رغم ضعف جسمانی، روحیه مسعود بسیار خوب است و حتی در ملاقات‌ها به من و همسرش هم روحیه می‌دهد.

معصومه ملول می افزاید: فرزندم احتیاج به جراحی لثه دارد، در زندان دچار مشکل گوارشی و تنبلی روده شده اما هیچ کس به حرف ما گوش نمی‌دهد و هرچه به دادستانی مراجعه می‌کنیم پاسخی نمی‌گیریم.

چطور با گذشت این مدت و سپری شدن دو سال به فرزند من مرخصی نمی‌دهند، هیچ کس هم از دادستانی و مراجع قضایی سراغی از او نمی گیرد.

 

مسعود باستانی تاکنون یک روز نیز به مرخصی نیامده و مادرش می گوید: به پسر من مرخصی نمی‌دهند و دلیلش را هم نمی‌گویند. نه تنها حق استفاده از مرخصی به مسعود نمی‌دهند که تلفن‌ها را قطع و او را غیرقانونی به زندان رجایی‌شهر تبعید کرده اند. الان ۶ ماه است که ملاقات حضوری نداشته‌ایم و ملاقات کابینی هم به مدت بیست دقیقه است. در رجایی‌شهر کابین‌های ملاقات علاوه بر شیشه، در دو طرف میله هم دارد که عملا نمی‌توانیم او را ببینیم.آیا پسر من حق ندارد از مرخصی استفاده کند و همسر و خانواده‌اش را ببیند؟

خانم ملول سپس می افزاید: فشارها بر زندانیان رجایی‌شهر خیلی زیاد شده و حتی هواخوری آنها هم تنها دو ساعت در روز است که این امر در زندان‌های بند عمومی غیر قانونی است و زندانی باید بتواند از صبح تا بعدازظهر از هواخوری استفاده کند.

مسعود باستانی به ۶ سال حبس تعزیری محکوم شده است.

روزآنلاین_فرشته قاضی


--
اعتصاب غذای زندانیان سیاسی را فراموش نکنیم!
همگی مهیای خرداد پر حادثه شویم
سبز مي مانيم، تا هميشه
همراه شو عزیز


من، محمد نوری زاد تقاضای عفو نکرده ام

من، محمد نوری زاد تقاضای عفو نکرده ام

ندای سبز آزادی: دادستان تهران روز یکشنبه در حالی در حاشیه مراسم تودیع و معارفه سرپرستان دادگاه و دادسرای انقلاب در جمع خبرنگاران درباره مرخصی محمد نوری زاد و همچنین نامه وی به رهبری سخنانی را عنوان کرد که وی در سایت شخصی اش درباره این سخنان توضیحاتی را ارائه کرد.

خبرنگاری در این برنامه طبق آنچه خبرگزاری ها منتشر کردند به نامه ای از جانب نوری زاد به رهبری اشاره کرد که در آن نوری زاد درخواست عفو کرده بود. این خبرنگار از دادستان خواستار توضیح بیشتر شد که وی گفت: این شخص نامه‌ای را به رهبری نوشته است. مفاد این نامه خوب بود. در کنار ذکر این مطالب، مسائلی را نیز محرمانه بیان کرد. به این فرد مرخصی داده شده و در حال حاضر در حال سپری کردن دوران مرخصی است.

محمد نوری زاد بعد از انتشار این سخنان در وب سایت خود توضیحاتی ارائه کرده که به شرح زیر است:

درخبرها، به طور تلویحی از تقاضای عفو من سخن به میان آمده بود. چگونه؟

خبرنگار زیرک و هماهنگ، از جناب دادستان تهران می پرسد: درباره ی نامه ی محمدنوری زاد که در آن از مقام معظم رهبری تقاضای عفو کرده توضیح بدهید. و دادستان تهران در پاسخ، به نامه ی محرمانه ی من به رهبری، که از نگاه او "خوب" بوده اشاره می کند و می فرماید: "نوری زاد به مرخصی آمده است".

 

یک، این که من هرگز در آن نامه ی "خوب" تقاضای عفو نکرده ام. عفو را کسی تقاضا می کند که خطایی مرتکب شده باشد. من که خطایی جز خیرخواهی نداشته ام. پس چرا باید تقاضای عفو کنم؟ آنهم درست درشرایطی که چهل وپنج روز پایانی زندانم را در اعتصاب خشک و تر بسر می برده ام ؟ و سخت نسبت به ضرب و شتم خودم و توهین ها و ناسزاهای بازجویان اعتراض داشته ام؟

و دو این که : من به مرخصی نیامده ام . بلکه "آزاد" شده ام . خبرآزادی مرا، پاسداری در داخل سلول به من گفت . این پاسدار که از صاحب نامان سازمان اطلاعات سپاه است ، یا به من دروغ گفته ، یا راست . که من راست بودن این خبر را از او باور دارم . چرا که او هفت سال از دوره ی جوانی اش را در اسارت بوده و من درمدتی که با او در زندان مرتبط بودم، از او جز انصاف و صدق ندیدم.

باورم براین است که : سیستم قضایی ما، بعد از سبک سنگین کردن بلایی که برسر عدالت آورده ، شرمسارانه به این نتیجه رسیده است که : درباره ی من و خیلی های دیگر جز به جفا دست نبرده است. من اطمینان دارم چندی بعد، زندانیان سیاسی ما، یک به یک، آزاد خواهند شد.

من نسخه ی دوم آن نامه ی "خوب" و محرمانه را دراختیار دارم که فعلا از انتشار آن پرهیز می کنم.

آقای دادستان اما خوب به یاد دارند که یک هفته قبل از آزادی ام ، درهمان دادسرای داخل اوین ، بعد از آنکه من متعمدانه به ملاقات خانواده ام نرفتم ، وی مرا به شکستن اعتصابم ترغیب کرد .

 

به ایشان گفتم: من یک نویسنده و منتقدم و هرچه راکه صلاح بدانم خواهم نوشت. مرا زده اند و به من فحش ناموسی داده اند و من تا هر کجا که بتوانم نسبت به این بی عدالتی ها اعتراض خواهم کرد.

به وی این را نیز گفتم: اگر شما و رییس قوه ی قضاییه، و قاضی ای که به راحتی آب خوردن حکم زندان و حبس صادر می کند، یک روز، بله یک روز، طعم زندان انفرادی را می چشیدید، بلافاصله همان یک روز را معادل صد روز زندان محاسبه می کردید.

وگفتم: چرا باید روزهای انفرادی و ناعادلانه ی یک زندانی که بسیار تلخ و سخت و پراز آسیب است ، تنها و تنها معادل یک روز محاسبه شود؟

وگفتم: این، ظلم است و شما چه بخواهید و نخواهید امضایتان پای این ظلم ثبت است.

درهمان نامه ی محرمانه و "خوب"، من به رهبری گفته ام که پادشاهان و حاکمان در دوره های دور ، یا خودشان در لباس مبدل به زوایای پنهان کشورشان سرمی زدند، یا یکی از بستگان و امنای خود را به دستگاههای فاسد و تحت امرشان نفوذ می دادند تا از روند مناسبات جاری کشورشان خبر بگیرند. درادامه آورده ام: اکنون من _ محمد نوری زاد _ امین شما، شما را از مفاسد دستگاه قضایی و زندان اوین مطلع می کنم.

و باز در همان نامه به حضرت ایشان گفته ام: شما مثل جناب نوح(ع) که با اصرار از پسر خطاکارش می خواست سوار کشتی شود، بیایید و دست این جوانان و زندانیان این روزهای کشورمان را بگیرید و به کشتی نظام سوار کنید.

 

پس من خبر تنظیم شده ی دادستانی و خبرگزاری ها را به این شکل اصلاح می کنم:

یک : من محمد نوری زاد، تقاضای عفو نکرده و نخواهم کرد، چرا که خطایی مرتکب نشده ام.

دو : من، بنا به اخباری که در داخل زندان به من داده اند، "آزاد" شده ام و نه این که به مرخصی آمده باشم. چرا که اگر به من می گفتند: بیا و به مرخصی برو، من هرگز اعتصابم را برای چند روز مرخصی نمی شکستم و از تعقیب خواسته های مصرانه ام دست نمی کشیدم.

به امید روزی که به همین زودی ها، شاهد آزادی، و نه به مرخصی آمدن زندانیان سیاسی خود باشیم.


--
اعتصاب غذای زندانیان سیاسی را فراموش نکنیم!
همگی مهیای خرداد پر حادثه شویم
سبز مي مانيم، تا هميشه
همراه شو عزیز


۱۳۹۰ خرداد ۹, دوشنبه

رسول بداقی از اعتصاب کنندگان زندان رجایی شهر به سلول انفرادی منتقل شد

رسول بداقی از اعتصاب کنندگان زندان رجایی شهر به سلول انفرادی منتقل شد

خبرنگاران سبز/ حقوق بشر:

رسول بداغی فعال سیاسی و عضو کانون صنفی معلمان که در بند شش زندان رجایی شهر در بازداشت به سر می برد، تاکنون از سوی مامورین زندان تهدید به شکنجه فیزیکی شده است که به دلیل اعتراض به رفتار غیرقانونی مسولان زندان، وی از چندی قبل  دست به اعتصاب غذا زده است. اما در پی تداوم اعتصاب غذا از سوی برخی از زندانيان رجايی شهر رسول بداغی يکی از اعتصاب کنندگان به سلول انفرادی منتقل شده است.

به گزارش تحول سبز، رسول بداغی، عضو هيات مديره‌ی کانون صنفی معلمان ايران که به ۶ سال زندان و ۵ سال محروميت از فعاليت‌های اجتماعی محکوم شده است و در حال سپری کردن دوران محکوميت خود در زندان رجايی شهر می باشد، در پی اعتصاب غذای خود از سوی مسئولين زندان به سلول انفرادی منتقل شده است.

گفتنی ست، جمعی از زندانيان سياسی به نام های آقايان منصور اسانلو، رسول بداقی، عيسی سحر خيز، حشمت طبرزدی، مهدی محموديان، کيوان صميمی، رضا رفيعی، جعفر اقدمی، علی عجمی، مجيد توکلی، بهروز جاويد تهرانی، رضا شريفی بوکانی و خالد حردانی از روز يکشنبه اول خرداد، در اعتراض به وضعيت نامناسب زندان ها و بد رفتاری ماموران زندان، اعتصاب خود را تا رسيدن به اهداف خود آغاز کرده اند.

اين زندانيان تصريح کرده بودند "در صورتی که حاکميت حاضر نشوند دست از خودکامگی برداشته و تمامی مفاد حق قانونی ملت را بر مبنای اعلاميه جهانی حقوق بشر اجرا کند اين حرکت اعتراضی از روز يک شنبه اول خرداد ماه به صورت اعتصاب غذای نامحدود تا رسيدن به خواسته‌هايمان ادامه خواهيم داد."


--
همگی مهیای خرداد پر حادثه شویم
سبز مي مانيم، تا هميشه
همراه شو عزیز


درخواست سایت های سبز از زندانیان سیاسی رجایی شهر:به اعتصاب غذای خود پایان دهید

درخواست سایت های سبز از زندانیان سیاسی رجایی شهر:به اعتصاب غذای خود پایان دهید

تعدای از سایت های جنبش سبز در اطلاعیه مشترکی از زندانیان سیاسی ای که در  زندان رجایی شهر اعتصاب غذا کرده اند خواستند تا این اعتصاب را بشکنند.

به گزارش کلمه، متن این پیام به شرح زیر است:


به نام خدا

برادران عزیزمان آقایان منصور اسانلو، رسول بداقی، عیسی سحر خیز، حشمت طبرزدی، مهدی محمودیان، کیوان صمیمی، رضا رفیعی، جعفر اقدمی، علی عجمی، مجید توکلی، بهروز جاوید تهرانی، رضا شریفی بوکانی و خالد حردانی و همراهان سبزشان در زندان گوهردشت سلام.

همراهان و یاران شما در جنبش سبز مردم ایران از ابتدای خردادماه نظاره‌گر اعتصاب غذای شجاعانه و نامحدود شما برای دستیابی به حقوق اولیه و انسانی بوده‌اند و همگان در برابر این ایستادگی ستودنی و مقاومت شما عزیزان در برابر دیکتاتوری سرتعظیم فرود آورده و ما بعنوان رسانه‌های حامی جنبش سبز مردم ایران گواهی می‌دهیم که صدای مظلومیت و آزادی‌خواهی شما یاران راست قامت به گوش همگان رسیده است و بر همین اساس برای حفظ سلامتی و جلوگیری از آسیب دیدگی بیشتر همه از شما عزیزان تقاضا می‌کنیم به اعتصاب غذای نامحدود خود پایان دهید.

سربلند باشید و سرافزار

رسانه‌های جنبش سبز مردم ایران

کلمه – سحام نیوز – رسا – نوروز – جرس – ندای سبز آزادی – تغییر – میزان خبر – تحول سبز – امروز – ندای آزادی – رای ما کجاست – کمپین نامه نویسی به موسوی و رهنورد – ادوار نیوز – روزنامه نگاران زندانی


--
همگی مهیای خرداد پر حادثه شویم
سبز مي مانيم، تا هميشه
همراه شو عزیز


تقاضای سید محمد خاتمی از اعتصاب کنندگان رجایی شهر برای پایان اعتصاب غذا

تقاضای سید محمد خاتمی از اعتصاب کنندگان رجایی شهر برای پایان اعتصاب غذا

سید محمد خاتمی در تماسی با مادر مهدی محمودیان، از وی تقاضا کرد از اعتصاب کنندگان در زندان رجایی خواسته شود که اعتصاب غذای خود را بشکنند.

به گزارش خبرنگار کلمه، رییس جمهور سابق کشورمان در این تماس تلفنی گفت: شنیده ام آقای محمودیان و عده ای دیگر در زندان رجایی شهر کرج اعتصاب غذا کرده اند. وی تاکید کرد: مهمترین اصل، امروز، سلامتی این عزیزان است، من از شما تقاضا می کنم که از آنان بخواهید هر چه سریع تر اعتصاب غذای خود را بشکنند.

وی ضمن ابراز امیدواری برای آزادی هر چه زود تر زندانیان خاطر نشان کرد: همچنین امیدوارم مسوولان زیربط با رسیدگی و اجابت خواسته های به حق این عزیزان چنان عمل کنند که دیگر زمینه ی چنین اقدام هایی منتفی شود.

لازم به ذکر است که جمعی از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر (گوهردشت)، بعد از اعتصاب غذاهای متناوب هفته های گذشته، طبق قراری که از قبل مشخص کرده بودند، از روز یکشنبه اول خرداد، در اعتراض به وضعیت نامناسب زندان ها و بد رفتاری ماموران زندان، اعتصاب خود را تا رسیدن به اهداف خود آغاز کردند.

این زندانیان تصریح کرده بودند "در صورتی که حاکمیت حاضر نشوند دست از خودکامگی برداشته و تمامی مفاد حق قانونی ملت را بر مبنای اعلامیه جهانی حقوق بشر اجرا کند این حرکت اعتراضی از روز یک شنبه اول خرداد ماه به صورت اعتصاب غذای نامحدود تا رسیدن به خواسته‌هایمان ادامه خواهیم داد."

 

با گذشت یک هفته از اعتصاب غذا، گزارش ها از وضعیت نامساعد جسمانی تعدادی از آنان خبر می دهند و خاطرنشان می کنند که نگرانی ها نسبت به وضعیت آنان بالا گرفته است.

اعتصاب غذای زندانیان گوهردشت، ابتدا توسط یازده تن از زندانیان سیاسی آغاز و با پیوستن گروهی دیگر از زندانیان سیاسی ادامه یافت، که از جمله می توان به منصور اسانلو، رسول بداقی، عیسی سحر خیز، حشمت طبرزدی، مهدی محمودیان، کیوان صمیمی، رضا رفیعی، جعفر اقدمی، علی عجمی، مجید توکلی، بهروز جاوید تهرانی، رضا شریفی بوکانی و خالد حردانی اشاره کرد.

آنها همچنین مسایلی چون فشار روزافزون بر خانواده های زندانیان سیاسی و قطع ارتباطات زندان با جهان خارج را نیز، از دلایل اعتصاب خود عنوان کرده و هدف آن را همبستگی مردم با این اعتصاب ها دانسته اند.

این گزارش ها خاطر نشان می کند در همین زمینه جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی، حزب مشارکت ایران اسلامی، سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی(ادوار تحکیم)، جمعی از جوانان اصلاح طلب و تعدادی از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ اوین تهران نیز در بیانیه ها و نامه های خود خواهان پایان یافتن اعتصاب غذای زندانیان شده اند.


--
همگی مهیای خرداد پر حادثه شویم
سبز مي مانيم، تا هميشه
همراه شو عزیز


سرین ستوده: من بی‌پروانه‌ی وکالت یا با پروانه، به این احکام معترضم

نامه نسرین ستوده به همسرش در آستانه ابطال پروانه وکالت: من بی‌پروانه‌ی وکالت یا با پروانه، به این احکام معترضم

نسرین ستوده امروز با توجه به درخواست مراجع قضایی مبنی بر تعلیق پروانه وکالت اش، از زندان اوین به محل دادگاه انتظامی کانون وکلا اعزام شد اما بنا به گزارش های رسیده به سایت مدرسه فمینیستی، امروز دادگاه وی تجدید و به وقت دیگری موکول شد. نسرین ستوده در آستانه برگزاری این دادگاه دل نوشته ای برای همسر خود ، رضا خندان به نگارش درآورده است که در زیر متن کامل آن را می خوانید:

 ns.jpg

رضای عزیزم !

می‌گویند زندان است و دلتنگی‌هایش، می‌خواهم برایت بگویم زندان است و غافلگیری‌هایش. نمی‌توانی تصور کنی نسل جدید چه فضای جدیدی را در زندان ایجاد کرده است؟ همان فضای غافلگیر کننده‌ای که در بیرون است، در رگ‌های زندان جریان دارد و این، حیات جدیدی را به جامعه و زندان می‌بخشد! این زندگی گاه شاد است و سرحال، گاه آرام و سر به زیر گاه نظاره‌گر و تحلیل‌گر، اما در همه حال متحمل و اهل مدارا، و تحمل همان است که آنها را به هدف می‌رساند. زیرا تو خودت بهتر می‌دانی که آنچه می‌تواند سنگ را شکاف دهد و سختی‌ها را از جلوی راه بردارد انعطاف و تحمل آب است.

 

عزیزم !

هرکس در زندان به آزادی‌اش فکر می‌کند. من هم آزادی‌ام برایم مهم است. اما مهم‌تر از آن عدالتی است که نادیده گرفته می‌شود. معلوم است که رویایم مثل هر زندانی یک مسافرت رفتن با خانواده است یا قدم زدن آزادانه در زیر باران بهاری، نگاهی به درخت کوچه یا با بچه‌ها یک عصر را در پارک گذراندن. راستی یادت هست چگونه وقتی عصرها به خانه می‌آمدی هر سه با شادمانی به استقبالت می‌آمدیم؟ ما خانواده خوشبختی بودیم ولی برخلاف تهدید بازجویم که در اولین جلسه‌ی بازجویی گفت تو و شوهرت را از حیّز انتفاع ساقط می‌کنم، هنوز هم خوشبختیم، زیرا نمی‌دانم چرا آقای بازجو نمی‌دانست خوشبختی در دل آدمی وجود دارد. همه‌ی اینها را دوست دارم. معلوم است که همه‌ی اینها برایم مهم است. اما مهم‌تر از آن صدها سال حبسی است که برای موکلانم و دیگر آزادیخواهان به جرم ناکرده صادر شده است تعدادی از آنها و فقط بعضی از آنها موکلم بوده‌اند و چه پروانه‌ی وکالت داشته باشم یا نداشته باشم به احکام ناعادلانه‌ی آنها معترضم.

می‌خواهند دادگاهی برپا کنند تا پروانه‌ی وکالتم را ابطال کنند. البته پروانه‌ی وکالتی دارم که سعی کرده بودم ضمیمه‌ی شرافتم باشد. اگر روزی پروانه‌ی وکالت را حکومتی از من بگیرد، شرافتم را که با هیچ حکمی نمی‌تواند بگیرد. همان مرا بس.

تا زمانی که این احکام غیر عادلانه به حیات خود ادامه می‌دهد و تا زمانی که دادگاه انقلاب به صدور احکام اعجاب انگیز خویش ادامه می‌دهد، عزیزم، من بی‌پروانه‌ی وکالت یا با پروانه، به این احکام معترضم.اعتراض به احکام ناعادلانه نیاز به پروانه‌ی وکالت ندارد. به آنها بگو پروانه‌ام را از من بگیرید، عدالت را نه؟

اوین

بند زنان زندانی سیاسی

خرداد۹۰


--
همگی مهیای خرداد پر حادثه شویم
سبز مي مانيم، تا هميشه
همراه شو عزیز