۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه

مشكلي به نام رهبري جنبش سبز


مشكلي به نام رهبري جنبش سبز

اميد پارسي

چکیده:
این روزها بسیار از دلایل نا موفق بودن حضور سبزها در روز 22 بهمن گفته شده است. در این بحث ها بیشتر به پررنگ شدن نقش رهبری متمرکز داخلی تکیه شده است. حتی آنجا که ناجوانمردانه به نظریه "اسب تروا" تاخته شده باز غیر مستقیم به رهبری اشاره داشته اند.
در این نوشتار برآنم که به سوالات زیر با تامل از دیدگاه خود پاسخ گویم.
1-آیا مشکل روز 22 بهمن نداشتن رهبر در خیابان بود؟
2- آیا مشکل جنبش این است که رهبران جنبش دقیقا مشخص نمی کنند که مردم در مواجهه با شرایط مختلف چه باید بکنند تا همه یک شکل عمل کنند؟ آیا رهبران فعلی میتوانند چنین کنند؟
3- آیا باید رهبران جنبش یک یا دو نفر (در داخل کشور) باشند و بقیه مطیع و گوش به فرمان؟
4- آیا در عصر اتباطات یک جنبش متکثر تنها باید یک یا دو رهبر داشته باشد؟
5- آیا برای حل مشکل سازماندهی نیازمند تنها یک یا دور رهبر هستیم؟
6- نتیجه گیری
متن کامل:
این روزها بسیار از دلایل نا موفق بودن حضور سبزها در روز 22 بهمن گفته شده است. در این بحث ها بیشتر به پررنگ شدن نقش رهبری متمرکز داخلی تکیه شده است. حتی آنجا که ناجوانمردانه به نظریه "اسب تروا" تاخته شده باز غیر مستقیم به رهبری اشاره داشته اند.

1- آیا مشکل روز 22 بهمن نداشتن رهبر در خیابان بود؟

بگذارید نگاهی به تجمعات گذشته داشته باشیم. در تظاهرات روز قدس نیز رهبران فرضی جنبش در تظاهرات شرکت کردند اما همچون روز 22 بهمن به آنها حمله شد و در نتیجه آنها به خانه های خود برگشتند اما مردم عتراضات خود را حتی در نقاطی که رهبران حضور نداشته باودند به شکل پر رنگی نشان دادند. ضمن اینکه این رهبران در زمان کوتاهی که در تظاهرات حضور داشتند هیچ گونه شعاری نداده بودند.
2- آیا مشکل جنبش این است که رهبران جنبش دقیقا مشخص نمی کنند که مردم در مواجهه با شرایط مختلف چه باید بکنند تا همه یک شکل عمل کنند؟ آیا رهبران فعلی میتوانند چنین کنند؟

اگر فرض کنیم رهبر یا رهبران فرضی جنبش (آقایان موسوی و کروبی) دقیقا همه راهکارها (کنش ها و واکنش ها)ی لازم را در اعتراضات خیابانی تعریف کنند آیا ممکن نیست که آن راهکارهانیز ناکارآمد باشند همچون نظریه اسب تروا؟ قطعا چنین است چرا که سرکوبگران یک قدم از جنبش جلوتر بوده و همه چیز را رصد کرده و برای مقابله با آنها برنامه خواهند داشت.

اما مساله اصلی این است که رهبران فرضی جنبش نه میخواهند که به سازماندهی دقیق جنبش بپردازند و نه با فشارهایی بسیاری که روی آنهاست میتوانند و همانطور هم که گفته شد در صورت انجام چنین کاری موفق بودن آنها زیر سوال است.

3- آیا باید رهبران جنبش یک یا دو نفر (در داخل کشور) باشند و بقیه مطیع و گوش به فرمان؟

رهبران فرضی جنبش بویژه آقای کروبی جزو معتقدان جدی جمهوری اسلامی با تمام اصول تعریف شده در قانون اساسی فعلی است و صرفا خواهان اجرای آن اصول و انجام اصلاحات اندکی در آن هستند. اگر هم فرض کنیم رهبران دیگری را در داخل و یا خارج از کشور برگزینیم قطعا آنها نیز چارچوب های فکری مشخصی دارند و نمیتواند خواسته های تمام طرفدارن جنبش سبز را پوشش دهد و مورد تائید همه باشد.

اگر فرض کنیم که ما بر سر حداقل ها با رهبران فرضی جنبش توافق کنیم و در این مبارزه گوش به فرمان انها باشیم و هر چه که گفتند بپذیریم آینده مبهمی خواهیم داشت. همچنین حاکمیت قادر است این رهبران را از صحنه رهبری (به طرق مختلف) حذف کند و یا تحت فشار قرار دهد و در نتیجه جنبش دچار مشکل خواهد شد.

4- آیا رهبری باید فقط از داخل کشور صورت گیرد؟

این از نکاتی است که این روزها بویژه توسط نیروهای نفوذی حاکمیت در فضای مجازی ترویج میگردد و به فعالان سیاسی خارج از کشور ناجوانمردانه تاخته میشود.

رهبری شناخته شده در داخل کشور توسط حاکمیت به شدت سرکوب میشود مگر اینکه همچون آقایان موسوی و کروبی مقامات بالایی در کذشته در جمهوری اسلامی داشته باشند تا ملاحظه شود هر چند باز هم به شدت تحت فشار قرار دارند و فرزندان و نزدیکان ایشان ترور شده و شکنجه میشوند. بنابراین رهبران فرضی داخل کشور از آزادی لازم برای رهبری بایسته و شایسته برخوردار نیستند و همچنان مشکل رهبری باقی خواهد بود.
انتقادی که این روزها به خارج نشین ها صورت میگیرد این است که آنها از شرایط داخل کشور آگاهی ندارند استاما توجه ندارند که بسیاری از فعلان جنبش سبز در خارج از کشور در ماه ها یا سالهای اخیر از ایران خارج شده اند و در زمانی که در ایران بوده اند تحت فشار بوده و یا در زندان ها به سر برده اند و از تجارب بالایی در مواجهه با حاکیت برخودارند ضمن اینکه هر کدام در حوزه های سیاسی و اجتماعی صاحب نظر بوده و نظراتشان میتواند بسیار راه گشا باشد.

5- آیا در عصر اتباطات یک جنبش متکثر تنها باید یک یا دو رهبر داشته باشد؟

به یمن فناروی اطلاعات و ارتباطات امروز شاهده شکل گیری دهکده جهانی هستیم و شهروندان میتوانند با یکدیگر از طرق مختلف و بدون در نظر گرفتن مرزها ارتباط داشته باشند و از شرایط یکدیگر مطلع شوند. سبز ها نیز توانسته اند در فضای مجازی نظرات و پیشنهادات خود را ارائه نمایند و در مورد موضوعات روز باید یکدیگر همفکری، برنامه ریزی و هماهنگی کنند. این فضا محدوده ای برای مردم، فعالان سیاسی و یا رهبران تعیین نکرده و هر کدام میتوانند به شکل مقاله و یا نظر (Comment) افکار خود را با یکدیگر در میان بگذارند.

بتدریج افراد فعال تر و نخبه تر برجسته شده و شناخته میشوند و مردم نظرات آنها را اشاعه میدهند و در بحش های تلویزیونی و رادیویی شرکت میکنند و به عبارت دیگر رهبر میشوند یعنی مردم را با نطرات سازنده خود هدایت و راهبری می کنند و این کاملا به تفکر کهنه رئیس و مرئوسی و اطلاعت محض از یک رهبر متفاوت است. این فرایند در یک چرخه دائمی تا پیروزی جنبش ادامه می یابد و در این فاصله این رهبران با توجه به اقبال عمومی از نظراتشان تغییر میکنند و افراد دیگری جایزین آنها میشود. این یک فرایند خود کار و طبیعی است و انتصابی و دستوری نیست.
تصور میشود در آینده، فناوری های نوین شکل دموکراسی ها را نیز تغییر خواهد داد چرا با تکیه بر ارتباطات نوین مردم بهتر و بیشتر میتوانند نظرات خود را در مدیریت جامعه نشان دهند که البته جای بحث آن اینجا نیست.

6- آیا برای حل مشکل سازماندهی نیازمند تنها یک یا دور رهبر هستیم؟

باید توجه داشت که نظزات فعالان سیاسی داخل و خارج از کشور چندان با یکدیگر تفوت ندارند که نگران سردرگمی مردم باشیم. ای فعالان نیز خود از فضای مجازی بهره برده و از نظرات یکیدگر آگاه میشوند و به سوی همگرایی میروند بگونه ای که در مناسبت های اخیر دیده ایم با نزدیک شدن به روز های موعود این همگرایی بیشتر و بیشتر میشود.

نکته مهمی که عمدتا مورد غفلت قرار میگیرد این است که بسیاری از تاکتیک های اتخاذ شده در اعتراضات توسط خود مردم و در روز موعود با توجه به شرایط انتخاب میشود و اینگونه نیست که از قبل طراحی شده باشد. قددرت خلاقیت و سازماندهی خودبوخودی در بین سبزها بسیار بالاست.
7- نتیجه گیری

مشکل امروز جنبش سبز در نشان دادن اعتراضات خود رهبری نیست بلکه تاکتیک هایی است که اتخاذ میشود و همانطور که گفته شد حاکمیت آن تاکتیک ها را تقریبا خنثی می کند. همانطور که در مطلب دیگری بدان اشاره کرده ام باید تاکتیک ها را به شکلی تغییر داد که خنثی کردن آنها توسط حاکمیت آسان نبوده و بتواند حاکمیت را سردرگم و خسته کند.

رهبران جنبش نیز به سه دسته باید تقسیم کرد: 1) رهبران نمادین و فرضی که آقایان موسوی و کروبی هستند و 2) رهبران فکری که نظرات خود را در رسانه های مختلف بیان میکنند و 3) مردم معترض که بر اساس نظرات شخصی و گروهی خود این نظرات را غربال کرده و سر لوحه اعتراضات خود قرار میدهند.

از دسته اول انتظار میرود که نظرات دسته دوم و سوم را در نظر گرفته و در بیانیه های خود آنها را لحاظ کنند در حقیقت نقش رهبران نمادین، ارائه برآیند نظرات مختلف و متکثر در جامعه میباشد که تصور میکنم آقای موسوی تا حد قابل قبولی این همهم را انجام داده است.

حذف کردن دو رهبر نمادین جنبش سبز به شدت به منافع جنبش ضربه میزند. در حقیقت جنبش به هر دو رهبر یعنی آقای موسوی بعنوان رهبر خردگرا و جمع نگر و آقای کروبی بعنوان رهبر شجاع و نترس برای رسیدن به موفقیت با حداقل هزینه نیاز دارد.

هر جنبشی اوج و فرود دارد و نباید دنبال مقصر گشت و یکدیگر را متهم کرد.ما از تجربیات گذشته پلی به ساحل موفقیت خواهیم زد.
 


--
سبز مي مانيم، تا هميشه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر