۱۳۹۱ فروردین ۱۶, چهارشنبه

پاداشِ نامه نجات بخش یا تاوان انتقاد از ولی فقیه؛پرونده سازی  برای آیت الله ...

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 


حمید مافی
 جرس:آیت الله شریعتمداری یکی از سه مرجع تقلید ایران پس از مرگ آیت الله بروجردی به شمار می‌رفت. آن گونه که از اسناد انتشار یافته بر می‌آید او از جمله مراجعی بوده که مقلدان بسیار داشته است. آیت الله منتظری در خاطرات خود نوشته است: "بعد از وفات آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله شریعتمداری و آیت‌الله گلپایگانی و تا اندازه‌ای آیت‌الله مرعشی در قم، مرید [و مقلد] داشتند، اما آیت‌الله خمینی نه."




"ما‌‌ همان موقع به تهران آمدیم و در شاه عبدالعظیم تمام علمای شهرستان‌ها را جمع کردیم و از مرحوم آیت‌الله میلانی که در مشهد تشریف داشتند خواهش کردیم که به آن‌جا بیایند و چون در آن‌موقع راجع‌به آیت‌الله خمینی نظر محاکمه و شدت عمل داشتند و حتی روزنامه‌های آن‌موقع صحبت از اعدام می‌کردند، از آن نظر لازم دیدیم که پیشگیری بشود. حضور ما در تهران یکی دو ماه طول کشید و تا حدودی آن خیال باطل از بین رفت و یک اعلامیه یازده‌ماده‌ای صادر کردیم و تمام ادعاهای دولت را رد کردیم."

این روایت آیت الله شریعتمداری از تلاش او برای جلوگیری از اعدام احتمالی آیت الله خمینی در سال ۱۳۴۲ است. او که روزگاری همه تلاش خود را به کار گرفته بود تا با اعلام مرجعیت آیت الله خمینی، مانع از اجرای احتمالی حکم اعدام او شود، چند سال پس از انقلاب ۱۳۵۷، مورد بی‌مهری مسوولان حکومتی جمهوری اسلامی قرار گرفت و با پرونده سازی تیم امنیتی جمهوری اسلامی، سلب مرجعیت و ناچار به اعتراف اجباری در تلویزیون شد.

آیت الله شریعتمداری یکی از سه مرجع تقلید ایران پس از مرگ آیت الله بروجردی به شمار می‌رفت. آن گونه که از اسناد انتشار یافته بر می‌آید او از جمله مراجعی بوده که مقلدان بسیار داشته است. آیت الله منتظری در خاطرات خود نوشته است: "بعد از وفات آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله شریعتمداری و آیت‌الله گلپایگانی و تا اندازه‌ای آیت‌الله مرعشی در قم، مرید [و مقلد] داشتند، اما آیت‌الله خمینی نه."

و یا به روایت شریف رازی؛ "حوزه درس آن‌جناب [آیت‌الله شریعتمداری] یکی از پرجمعیت‌ترین حوزه‌های درس خارج قم بود که شاگردان برجسته و اساتید بزرگواری تربیت نمود که هرکدام مفخری از مفاخر عصر حاضراند و حقاً آن‌جناب در حفظ و صیانت حوزه علمیه قم سهم بزرگی دارند و نیز به حوزه‌های شهرستان‌ها توجهِ مخصوصی دارند و به اکثر شهرستان‌ها که مدارس علوم دینیه دارد شهریه می‌دهند. آن‌جناب نه تنها در ایران مرجعیت دارند و دارای مقلد می‌باشند، بلکه در کشورهای خارجی مانند پاکستان، هندوستان، لبنان، کویت، مناطق عربی خلیج فارس و ترکیه مقلدین بسیار دارند."

شریعتمداری همچنین موسس "دارالتبلیغ اسلامی" به عنوان یک مدرسه عالی مذهبی در شهر قم بوده است. مدرسه‌ای که در آن دوره، محصلان آن باید زبان انگلیسی فرا می‌گرفتند و با علوم مدرن آشنا می‌شدند. نشریه "مکتب اسلام" نیز تحت مدیریت و سرپرستی او منتشر و به عنوان یکی از پرمخاطب‌ترین ماه نامه‌های ایران به خانه‌های مردم راه یافت.

پرونده سازی باند بازان

آن گونه که عبدالعلی بازرگان روایت کرده است، آیت الله شریعتمداری، "روحیه‌اى ملایم و مسالمت‌جو داشت و اصلا اهل مبارزه سیاسى و کارهاى انقلابى نبود و از اینکه خونى هم از دماغ کسى ریخته شود احساس مسئولیت شرعى مى‌کرد." اما همین روحیه مسالمت آمیز او و انتقاد‌هایش در سال‌های بعد از انقلاب، سبب شد تا پرونده سازان در جمهوری اسلامی، او را وابسته به حکومت پهلوی، مخالف انقلاب و مقابل آیت الله خمینی قرار دهند.

اما بر اساس اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ایشان در سال ۱۳۵۶ و پس از انتشار مقاله ارتجاع سیاه در روزنامه اطلاعات، نسبت به این مقاله اعتراض کرده و پس از کشته شدن مردم در تجمع اعتراضی نسبت به این وقایع، نحوه رفتار حکومت را محکوم و در سخنرانی‌های بعدی نیز به این شیوه اعتراض کرده است. همچنین در اردیبهشت ۱۳۵۷ محل سکونت این مرجع تقلید به همراه بیت آیت الله گلپایگانی مورد حمله نیروهای وابسته به حکومت پهلوی قرار گرفت. به گونه‌ای که دولت وقت با صدور اطلاعیه‌ای مدعی شد: مأموران که محلی نبودند و حریم منزل پیشوای روحانیت را نمی‌شناختند، در پی آشوبگران، وارد خانه ایشان شدند."
همچنین آیت‌الله شریعتمداری در روز ۲۲ بهمن ۵۷ که ملت با دولت درگیر بود و اماکن دولتی از سوی مردم تصرف می‌شد، سه اعلامیه صادر کرد که در آن‌ها، ضمن تبریک به مردم، توصیه‌های اکیدی در حفظ اموال دولتی و شخصی و مراعات دقیق موازین شرعی و اسلامی در برخورد‌ها و محاکمات فرمودند و از ارتش خواستند که تسلیم شود و همین توصیه بود که سبب شد ژنرال قره‌باغی اعلام بی‌طرفی ارتش را بکند.

اما به نظر می‌رسد نقطه آغاز پرونده سازی برای این مرجع تقلید، پس از اعلام حمایت او از تشکیل حزب خلق مسلمان و همچنین نقد‌هایش به مجلس خبرگان و قانون اساسی و به ویژه اختیارات ولی فقیه بوده باشد.

اگر چه تدوین کنندگان اسناد انقلاب اسلامی در سال‌های گذشته تلاش کرده‌اند که تاریخ را تحریف کنند و چنین جلوه دهند که حمایت شریعتمداری از حزب جمهوری خلق در برابر حزب جمهوری اسلامی بوده، اما ایشان در پاسخ به پرسشی در خصوص تاسیس این حزب به موسسان گفته است: "عضویت در این حزب و سایر احزاب اسلامی که زیر نظر جامعه روحانیت فعالیت دارند، نه تنها بلامانع، بلکه یک وظیفه اسلامی و ملی است. از خداوند متعال توفیق همه احزاب اسلامی را در راه برقراری جمهوری اسلامی خواستارم. "

موضع این مرجع تقلید در باره قانون اساسی و به ویژه اصل ۱۱۰ قانون اساسی که به اختیارات ولی فقیه باز می‌گردد، کاملا انتقادی بوده است: "در طول دوران مجلس خبرگان، ما بار‌ها طی مصاحبه‌هایی، نظریات خود را در خصوص لزوم تصحیح و تکمیل پاره‌ای از مواد [قانون اساسی] تذکر داده‌ایم و اینک، مجدداً اعلام می‌کنیم که حفظ ارکان حاکمیت ملی در چهارچوب تعالیم عالیه اسلام، ضروری و واجب است، زیراکه اصالت و ماهیت همین حاکمیت ملی، حکومت جمهوری اسلامی را تشکیل می‌دهد.

حاکمیت ملی قدرتی است که بقای اسلام و ایران بدان بستگی دارد و با ضعف آن، اسلام و کشور به خطر خواهد افتاد. لذا، اگر حاکمیت ملی و نقش فعال آن از بین برود و خدای ناکرده تضعیف شود، فرصت مناسب و زمینه آماده‌ای برای بازگشت دیکتاتوری و نظام طاغوتی خواهد بود و بیم آن است که مملکت به وضع سابق رجعت کند.

دو اصل ۶ و ۵۶ که مطابق مقررات شرعی نیز می‌باشد، حاکمیت ملی را تثبیت و تقریر کرده، اما اصل ۱۱۰ قانون اساسی اختیارات مردم را از ملت سلب کرده است و در نتیجه، اصل ۱۱۰ با دو اصل ۶ و ۵۶ کاملاً متضاد است، به‌طوری‌ که با توسل به هیچ تأویل و توجیهی نمی‌توان این اختلاف و ضدیت را رفع نمود. و غیر از این تضاد، مواد دیگری نیز در قانون اساسی وجود دارد که دارای ایراد و اشکال می‌باشند و همچنین کمبود‌ها و نارسایی‌هایی نیز در آن به چشم می‌خورد که در درجه دوم اهمیت قرار گرفته که باید اصلاح و رفع اشکال شود.

اما آن‌چه که بسیار مهم است تغییر و یا اصلاح ماده ۱۱۰ و اصولی است که متفرع بر آن است؛ به‌طوری‌که با حاکمیت ملی سازگار بوده و هیچ‌گونه تضادی نداشته باشد. لذا، باصراحت اعلام می‌دارم که با مراعات این نقائص و اصلاح آن‌ها، در نزدیک‌ترین وقت ممکن، بقیه مواد قانون اساسی بلامانع است. "

همین اطلاعیه و انتشار آن در روزنامه اطلاعات، زمینه ساز حمله نیروهای وابسته به نهادهای انقلابی به بیت این مرجع تقلید را فراهم آورد. اگر چه حکومت، حمله را به نیروهای خارجی نسبت داد و برخی از روحانیون در نامه‌ای به او خواستار پایان دادن به اغتشاش‌ها و انحلال حزب جمهوری خلق مسلمان شدند. شریعتمداری نیز در پاسخ به این درخواست‌ها، انحلال حزب را به تصمیم اعضای آن مربوط دانست و نوشت: و نکته‌ای را که در این‌جا باید به شما آقایان محترم بگویم این است که با روش موجود حکومت، احتیاجی به انحلال حزب از طرف مؤسسین آن نیست، بلکه حکومت خود همه احزاب را با مارک آمریکایی و صهیونیستی و ضداسلامی منحل خواهد ساخت. لذا، از این بابت نگرانی نداشته باشید. او همچنین اعلام کرد که در تلگرافی به مهدی بازرگان، نخست وزیر وقت، در خصوص وقایع آذربایجان به خاطر عدم اجرای تعهدات شورای انقلاب، پیش از این از خود سلب مسوولیت کرده است.

آیت الله شریعتمداری چند روز بعد نیز در یک سخنرانی گفت: "شما به ما تهمت می‌زنید، برعلیه ما و دوستان ما هرچه می‌خواهید می‌نویسید و پخش می‌کنید، اما به ما اجازه نمی‌دهید که "آخ" هم بگوییم. آخر ما چه گناهی کرده‌ایم که مستحق این‌همه تهمت و افترا شده‌ایم؟ من‌‌ همان فردی هستم که چند ماه قبل بوده‌ام. تنها چیزی که اتفاق افتاده، طبق وظیفه شرعی، نظر خود را پیرامون قانون اساسی گفته‌ام. آخر این‌گونه برخورد و سلب آزادی بیان و اجازه ندادن به یک مرجع که بتواند نظرش را اظهار نماید، این چیزی است که ما برعلیه آن مبارزه کرده‌ایم. "

پرونده دوم: تهمت کودتا و اعتراف اجباری

حکومت که همه تلاش خود را برای حذف این مرجع تقلید به کار گرفته بود، این بار پرونده قطب‌زاده را بهانه حمله به مرجع تقلید قرار داد. قطب‌زاده که همراه آیت الله خمینی از فرانسه به تهران بازگشته بود، متهم به اقدام برای کودتا علیه جمهوری اسلامی شد.

او در اعترافاتی که به اجبار انجام داده بود، اعلام کرد که "آیت الله شریعتمداری از کودتا مطلع بوده است". آیت الله منتظری که تا سال ۶۷ قائم مقام رهبری بود، در این باره چنین روایت کرده است: "روزی، آقای حاج احمد آقا [خمینی] در قم، به منزل ما آمد و در حالی که آقای حاج سید هادی [هاشمی] نیز حضور داشت، به‌نحو تهدیدآمیز گفت: "امشب قطب‌زاده در تلویزیون مطالبی را راجع‌به آقای شریعتمداری می‌گوید. شما مواظب باشید حرفی نزنید و چیزی نگوییدبعد، شب، مصاحبه آقای قطب‌زاده از تلویزیون پخش [شد] و در این راستا بود که به سراغ آقای شریعتمداری رفتند... بعداً شنیدم آقای حاج احمد اقا در زندان، سراغ آقای قطب‌زاده رفته و به او گفته است: "شما مصلحتاً این مطالب را بگویید و اقرار کنید و بعد امام شما را عفو می‌کنند." ولی بالاخره او را اعدام کردند. و باز بعد‌ها، از طریق موثقی شنیدم که جریان ریختن مواد منفجره در چاه نزدیک محل سکونت مرحوم امام به‌کلی جعلی است و واقعیت نداشته اشت و منظور فقط پرونده‌سازی برای مرحوم آقای شریعتمداری بوده است. "

مرحوم شریعتمداری در پاسخ به این اعتراف‌ها، در اطلاعیه‌ای نوشت: "اکنون ببینید که قطب‌زاده چه گفته است. او می‌گوید که: ارتباط مستقیم با ما نداشته است و به‌وسیله دو نفر، یکی حجازی و دیگری آقای مهدوی، ما را مطلع ساخته است و ما قول موافقت نداده‌ایم و وعده کرده‌ایم که اگر نیت سوءِ خود را عملی کردند، آن‌وقت تأیید خواهیم کرد. این‌جانب این اظهارات را به‌کلی تکذیب می‌کنم. "

پس از این اعترافات، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در اطلاعیه‌ای که مورد تشکیک بسیاری از بزرگان حوزه قرار دارد، از آیت الله شریعتمداری سلب مرجعیت کرد و بدعتی تازه را بنیان نهاد. این سلب مرجعیت در شرایطی صورت گرفت که شریعتمداری، مرجعیت خود را از بنیان گذار حوزه علمیه قم دریافت کرده بود.

همچنین شریعتمداری بازداشت و تحت بازجویی قرار گرفت و سرانجام فیلمی از او در تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شد که در آن از آیت الله خمینی طلب بخشش می‌کرد. البته این اطلاعیه نیز با سانسور بخش‌هایی از آن از تلویزیون پخش شد. مرحوم شریعتمداری در این نامه که خطاب به رهبر جمهوری اسلامی نوشته؛ با اشاره به تهمت پراکنی‌هایی که علیه او و نزدیکانش صورت گرفته، گفته است: اگر مقصود بی‌آبرو کردن بوده، به‌کلی حاصل گردید و اگر مقصود سلب مرجعیت است، به مقصود رسیدند. و اکنون، ادامه این تبلیغات دو ضرر مهم دارد: اول، تولید ناامنی و هرج و مرج و مخاطره ما و مربوطین است. و دوم، استفاده‌های رادیوهای کذائی خارجی است که به‌نفع خود سوءِاستفاده می‌کنند و هر دو مطلب ملال‌آور و رنج‌افزاست. پس خواهش می‌کنم که امر فرمایید این تبلیغات را به همین مقدار اکتفا کنند که دیگر حاصلی جز ضرر ندارد. امروز، نقل کردند که آقای رفسنجانی گفته است که حقیر در سه سال پیش از آمریکا پول برای انقلاب خواسته‌ام. بوالله العلی العظیم، دروغ محض است. پس چرا در این سه سال، اظهار نمی‌کردند؟ آقای مهدوی [کنی] اظهار کرده است که در صدد تجزیه آذربایجان بوده‌ام بوالله، دروغ است. پس چرا تا به‌حال، مدرکی ارائه نداده است؟ اکنون که این آقایان با این حرف‌های بی‌حقیقت، تبلیغات و تحریکات می‌کنند. ببینید نتیجه چه خواهد شد؟شما را به‌خدا، ما را به این‌ها واگذار نکنید
جناب‌عالی خودتان تحقیق فرمایید و هرچه ثابت شرعی شود، بفرمایید. عرض دوم این‌که امر کنید صحبت محاکمه ما را راکد بگذارند و اگر لازم باشد، خودتان شخصاً در وضع ما دخالت فرمایید. چنان‌چه قبلاً معروض کردم، فقط مهدوی آمده و چیزهایی به این‌جانب گفته است و حقیر نهی کردم. گفت: "از حرف شما اطاعت نمی‌کنند." و این‌جانب حرف‌های او را جدی و قابل تصدیق نگرفتم، زیرا خیلی احمقانه بود. لذا، در ذهنم ایجاد حالتی نکرد و متوجه لزوم اطلاع دادن نشدم. از این اراجیف را مکرر در افواه شنیده بودم. مع‌ذالک، اگر قصور و تقصیری شده است که اطلاع نداده‌ام، استغفار می‌کنم و معذرت می‌خواهم و انشاءالله تعالی دیگر مشابه این واقع نخواهد شد. در آینده منتظر دستورات جناب‌عالی در هر موردی که لازم باشد هستم که اطاعت شود.

این مرجع تقلید در نامه‌ای دیگر که در مقدمه کتاب ایشان منتشر شد آنچه که از تلویزیون پخش شد را سانسور شده خواند: از چیزهایی که می‌بایست بر آن، چون مادران جوان‌مُرده گریست، این است که سؤالاتی از من کرده و مرا بر پاسخ آن‌ها اجبار کردند و بعد از این‌که من به آن‌ها پاسخ دادم، آن را از تلویزیون پخش کردند، ولیکن نیمی از آن‌چه را که مرا بر پاسخ آن اجبار کرده بودند، سانسور کردند که در اثر این‌کار، موضوع کاملاً تحریف‌شده. این بدان می‌مانَد که من گفته باشم: "لا الله الا الله" و آنان "لا الله" را پخش کنند و "الا الله" را پخش نکنند و جای شگفتی این‌جاست که خود قاضی [آقای ری‌شهری] پیش من اعتراف کرد که: "من چنین سانسورکردنی را دستور داده‌ام."

پس از این آیت الله در محدودیت‌های امنیتی قرار گرفت و حتی اجازه برگزاری مراسم تشییع نیز به خانواده او داده نشد و اجازه ندادند که به وصیت او، آیت الله صدر بر پیکرش نماز بخواند. آیت الله منتظری در این باره روایت کرده است: یک روز، آقای ری‌شهری (آن‌وقت که وزیر اطلاعات بود) آمده بود این‌جا. گفت: "من الان منزل آقای گلپایگانی بوده‌ام. این مطلب را به آقای گلپایگانی گفته‌ام، به شما هم می‌گویم: آقای شریعتمداری همین دو سه روز رفتنی است. مبادا عکس‌العملی از خودتان نشان بدهید." در حقیقت، آمده بود تهدید کند. من به او گفتم: "بالاخره آقای شریعتمداری یک مرجع است که تعداد زیادی از تُرک‌ها به ایشان علاقه دارند. من اگر جای امام بودم، در صورتی که آقای شریعتمداری فوت می‌شد، در مسجد اعظم یک فاتحه برای او می‌گذاشتم. با این‌کار، مردم خوشحال می‌شدند و احساس می‌کردند که مسائل شخصی در کار نیست. به‌نظر من، فاتحه گرفتن برای ایشان یک کار عقلایی است." گفت: "این نظر شما را به بالا بگویم؟" گفتم: "بگو." این قضیه تمام شد. آقای ری‌شهری رفت. بعد هم آقای شریعتمداری از دنیا رفت. جنازه او را که شبانه آورده بودند، آقای حاج آقا رضا صدر خواسته بود بر او نماز بخواند، نگذاشته بودند. بعد از چند روز من رفتم جماران. دیدم آقای شیخ حسن صانعی و احمد آقا این مطلب را دست گرفته‌اند که: "بله، منتظری می‌گوید امام برای شریعتمداری فاتحه بگذارد!" و این‌کار را مسخره می‌کردندتا این‌که یک شب که ما با امام جلسه داشتیم، در آن جلسه همه مسؤلین، آقای هاشمی، آقای خامنه‌ای، آقای موسوی اردبیلی، آقای موسوی نخست‌وزیر و احمد آقا هم بودند. در ضمن صحبت‌ها، من این مطلب را به امام گفتم که: "چه اشکال داشت طبق وصیت آقای شریعتمداری که به آقای صدر گفته بودند تو بر من نماز بخوان، در آن نیمه‌شب اجازه می‌دادند آقای صدر بر آقای شریعتمداری نماز بخواند؟ این به کجای انقلاب لطمه می‌زد؟ ولی حالا که نگذاشته‌اید، آقای صدر همه این جریانات و جریان بازداشتش را در یک جزوه هفتاد هشتاد صفحه‌ای نوشته است؛ خیلی هم محترمانه نوشته؛ به کسی هم توهین نکرده است. اما این نوشته در تاریخ می‌ماند و بعد در آینده، حضرت‌عالی را محکوم می‌کنند، می‌گویند آقای خمینی نگذاشت به یک نفر مرجعی که رقیبش بود، نماز بخوانند."

شاید اصل ماجرا‌‌ همان باشد که عبدالعلی بازرگان سال گذشته روایت کرده است؛ "در قضیه قطب‌زاده و اتهامات وارده براو، پاى اهل بیت آیت الله شریعتمدارى را هم پیش کشیدند، دامادشان دستگیر و محاکمه شد و با زمینه‌سازى شعارهاى "مرجع آمریکائى اعدام باید گردد. دست" رى شهرى "حاکم شرع دادگاه انقلاب از هرجهت گشوده گردید. به این ترتیب اگر در صدر اسلام با کشتن عثمان،" خلیفه کشى "در این امت باب شد،" مرجع کشى "نیز در تاریخ شیعه به نام نظام ولایت فقیه ثبت گردید. البته جانش را نگرفتند، اما کوشیدند لجن‌مال و بى آبرویش کنند. او را به بازجوئى و محاکمه و به مصاحبه تلویزیونى کشیدند تا با اعتراف به گناه و خیانت، براى نجات جان خود و دامادش، از کسى که روزگارى براى نجات جان او به شاه نامه نوشته بود طلب عفو نماید."
 
 


 
 

Things you can do from here:

 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر