۱۳۸۹ فروردین ۲۰, جمعه

لطفا عینک تان را عوض کنید - سید ابراهیم نبوی

لطفا عینک تان را عوض کنید - سید ابراهیم نبوی

 

با آغاز سال 1389 جنبش سبز وارد دورانی تازه از زندگی خود می شود. مرور ده ماه زندگی جنبش سبز به ما نشان می دهد که اولا، خواسته های مردم نسبت به آغاز جنبش عمیق تر و فراگیرتر شده است. ثانیا، حکومت در تلاش است تا با دپلیتیزاسیون جامعه و بخصوص نخبگان مانع تعمیق و پیشرفت جنبش شود و از همه مهم تر اینکه بی پاسخ ماندن خواسته های مردم و ماندگاری حامیان اجتماعی جنبش و رهبران آن بر خواسته های خویش، جنبش را زنده و توانا برای ادامه زندگی سیاسی اجتماعی نشان می دهد.

 

اما، هم جنبش و هم حکومت به عنوان سدی بر سر راه خواسته های مردم، هر دو به دلیل برخی اخلاقیات سنتی سیاسی ایرانی، دچار بن بست هایی است که گذار از آن جز با تغییر در برخی اخلاقیات و رویکردهای سنتی ما ممکن نمی شود. حکومت به دلیل واهمه از هر گونه تغییر عملا نمی تواند روش های خود را متحول کند، به همین دلیل جز واکنشی برابر کنش های جنبش سبز کاری نخواهد کرد، اما نیروهای جنبش و رهبران آن باید بدانند، و بسیاری از آنان نیز می دانند که آنچه بیش از هر چیز ما را به پیروزی نزدیک می کند، تغییر برخی عادات و رفتارهای سیاسی مزمن ماست. دلیل اصلی وضع ناگوار مردم ایران، روحیات و رفتارهای ماست، و انتظار تغییر این وضع جز با اصلاحات رفتاری در رفتار سیاسی ممکن نمی شود. نداشتن اتفاق، عدم تحمل مخالف، بی صبری و شتابزدگی، تنبلی و نااستواری، واقع بین نبودن و بسیاری دیگر از روحیات ما باعث می شود تا نتایجی که باید بگیریم، نگیریم و همواره مجبور شویم هزینه ای بیش از آنچه باید برای هر عملی بپردازیم.

 

اگر جنبش سبز تا همین جا موفق شده تا از یک اعتراض ساده به یک جنبش عظیم اجتماعی تبدیل شود، این تلاش را مدیون بسیاری از تغییرات در رفتار مردم هستیم. به همین دلیل علاوه بر اینکه می خواهم تاکید کنم که اصول رفتاری جنبش سبز را به رویه فکری مان تبدیل کنیم، پیشنهاد می کنم برای سال آینده نکاتی را در نظر بگیریم، نکاتی که بی تردید می تواند باعث بهینه شدن رفتار و پیشرفت جنبش و بالارفتن کارآیی نیروهای حامی جنبش شود.

 

اول، پرهیز از تکروی: گفته اند و پر بیراه نیست که ما ایرانیان دو نفر که می شویم تشکیلاتی راه می اندازیم و سه نفر که می شویم انشعاب می کنیم. صدها تجربه تلخ پشت سر ماست. تاریخ اکثر تشکل های ایرانی بیش از اینکه تاریخ تاسیس و فعالیت آنها باشد، تاریخ انشعابات آنهاست. عدم تحمل فکر مخالف و احساس ضرورت برای همشکل بودن و مثل دیگری بودن برای همکار بودن، باعث می شود تا هر تشکیلاتی بسرعت بسوی انشعاب و کوچک شدن پیش برود. ما ایرانیان ترجیح می دهیم به جای اینکه با حفظ مواضع خودمان با همدیگر همکاری کنیم، با اولین اختلاف نظر برای همیشه از هم دور بشویم و تمام نیروی مان را صرف مجادله با همدیگر بکنیم. به نظر می رسد باید تکروی را کنار بگذاریم و بپذیریم که از بخشی از خواسته های مان صرف نظر کنیم تا از کمک دیگران استفاده کنیم و به خواسته های بزرگتر برسیم. پیدا کردن همدیگر و تبدیل روابط ساده به جمع متمرکز و تقسیم وظیفه و پرهیز از رهبری طلبی یکی از مهم ترین کلید های کار جمعی است. همدیگر را تحمل کنیم تا قدرت پیدا کنیم.

 

دوم، از دیگران کمک بگیریم: صدها هزار ایرانی هوشمند و پرانگیزه خود را حامی جنبش سبز می دانند، بدون کمک گرفتن از آنان نمی توانیم قدرت پیدا کنیم. از آنها درخواست کمک کنیم و شرایط آنان را برای همراهی بپذیریم. معمولا افتخار می کنیم که بگوئیم " شرایط و اصول من این است و از هیچ کس کمک نمی خواهم، با این شرایط هر کس می خواهد از من حمایت کند." این روش جز به دلیل بی مسوولیتی نیست. ما حاضریم تنها باشیم اما شرایط همراهی دیگران را نپذیریم. تقریبا هیچ جامعه ای جز با رسیدن به فرمول های توافق و همکاری به نتیجه نرسیده است.

 

سوم، ایجاد همبستگی صنفی: جنبش سبز خواسته های روشنی در مورد " آزادی و دموکراسی و حقوق ملت" دارد، روش نسبتا واحدی هم به عنوان مبارزه مسالمت آمیز را در پیش رو دارد. تقریبا رهبران تعریف شده و مشخصی را هم به عنوان چهره های شاخص پذیرفته است. اما هنوز نتوانسته است نیروهای خود را در واحدهای همگون صنفی و شغلی سامان دهد. زنان، کارگران، دانشجویان، معلمان، روشنفکران، هنرمندان و صدها گروه اجتماعی دیگر که معمولا خواسته های نزدیکی دارند، می توانند بدنه قدرتمند جنبش سبز را در یک تعریف اجتماعی و صنفی توصیف کنند. اگر بتوانیم همدیگر را در صنف خودمان پیدا کنیم جنبش را از یک حرکت عمومی و ملی تبدیل به یک جنبش ریشه دار و محکم خواهیم کرد.

 

چهارم، تعیین اهداف واقع بینانه: ما بطور طبیعی آنقدر خواسته های پایمال شده و حقوق از دست رفته داریم که وقتی حرکتی اجتماعی آغاز می شود، بلافاصله تمام آن خواسته ها را به عنوان خواسته خود عنوان می کنیم. هر بار که به خیابان می رویم تصمیم می گیریم حکومت را تغییر دهیم، در هر سخنرانی تصمیم می گیریم همه خواسته های مان را بگوئیم، تشکیلات دانشجویی مان جز با تغییر نقشه جغرافیای جهان نمی تواند به چیزی قانع شود و هنرمندان مان وقتی نتوانند همه چیز را نشان بدهند، گویی هیچ چیز نشان نداده اند. در هیچ جای جهان هیچ نیروی اجتماعی با خواسته های غیرواقع بینانه و بی انتها به جایی نرسیده است. به نظر می رسد باید خواسته های محدود و مشخص و واقعی را تعریف کنیم و برای رسیدن به آن تلاش کنیم. بخشی از نیروهای سیاسی ما وقتی اهداف شان را می گویند، آن اهداف را برای حرکت شان تعریف نمی کنند، بلکه با اعلام آن اهداف قصد دارند که خود را رادیکال و پیشرو تر از همه نشان بدهند. همه روی دست همدیگر بلند می شوند و همه با هم از چراغ قرمز رد می شوند. حاصل تعیین اهداف غیرواقعی بیش از هرچیز ایجاد یاس و نومیدی است. اهداف مان را چنان انتخاب کنیم که وقتی خودمان به آن فکر می کنیم دچار ناباوری نشویم. به نظر می رسد باید در تعیین تاکتیک ها، استراتژی و برآوردهای اجتماعی بشدت واقع گرا و حتی بدبین باشیم.

 

پنجم، از انجام دادن کارهای بیهوده خودداری کنیم: جنبش سبز میلیونها کار انجام نشده دارد، باید همه آن کارها را انجام داد. از همین روست که باید از درگیر شدن در فعالیت های تکراری و بیهوده خودداری کرد. اگر رسانه ای مطلوب را می شناسیم، به جای ساختن رسانه مشابه آن، سعی کنیم به همان رسانه موجود کمک کنیم. اگر بناست در اینترنت خبررسانی سیاسی کنیم، تا اطلاع ثانوی از معرفی آخرین مدل بی ام و و پورشه خودداری کنیم. اگر بناست از زندانیان سیاسی حمایت کنیم، تا اطلاع ثانوی از معرفی بهترین قطعات موسیقی قرن خودداری کنیم. طبیعتا منظور من این نیست که جهان را فقط در سیاست تعریف کنیم، منظورم بطور مشخص این است که وقتی قرار است کار خبررسانی کنیم، همان را جدی بگیریم و وقت مان را مصروف کارهای کم فایده یا بی فایده نکنیم.

 

ششم، با اطلاع نظر بدهیم و تولید منابع اطلاعاتی کنیم: بخش وسیعی از سوء تفاهم های ما نسبت به افراد و گروهها و مسائل مختلف در محدودیت اطلاعاتی و یا اطلاعات غلط ماست. بسیاری از نخبگان فکری ما، معیار قضاوت شان در مورد افراد دیگر، اطلاعات ده سال قبل است، در حالی که از همه انتظار دارند، در مورد خودشان با اطلاعات یک روز قبل قضاوت صورت بگیرد. بسیاری از نیروهای سیاسی داخل کشور کوچکترین اطلاعی از وضع ایرانیان خارج از کشور ندارند، اما در مورد آنها قضاوت می کنند. عکس قضیه نیز بشدت صادق است. مجموعه ای از پیشداوری ها، کلیشه ها، افسانه های رسانه ای، دروغ های عمومی، فرضیات مربوط به گذشته، منبع اطلاعاتی ماست. در حالی که اطلاعات در اطراف ما بوفور وجود دارد. به جای تاکید بر کلیشه ها و پیشداوری ها، سعی کنیم اطلاعات مان را افزایش دهیم و با اطلاعات روشن و مشخص قضاوت کنیم. توزیع اطلاعات خوشایند ولی دروغ نه تنها مشکلی را از ما حل نخواهد کرد، بلکه باعث گسترش بی اعتمادی نیز خواهد شد.

 

هفتم، عینک تان را تغییر دهید: تقریبا همه ماها در جریان جنبش سبز با واقعیاتی متفاوت با آنچه می دانستیم مواجه شدیم. جنبش سبز به ما نشان داد که شناخت ما از جامعه ایران و خواسته های مردم بسیار ناقص و سطحی بوده و تصور شجاعت و شهامت این مردم برای ما ممکن نبود. تقریبا همه باورهای کلیشه ای رایج درباره پوزیسیون و اپوزیسیون با جنبش سبز در هم ریخت. بسیاری از آنها که سازشکار و معامله گر شناخته می شدند، در عمل با قدرت از حقوق مردم حمایت کردند. بسیاری از آنان که قهرمانان مبارزه شناخته می شدند، در تمام یک سال گذشته در خانه نشستند و صدایی هم از آنها در نیامد. جامعه ایران در محک جنبش سبز شناخته شد، چنانکه هر که در او غش و ناخالصی بود، سیه روی ماند و دروغها و ادعاها آشکار شد و جایی برای ادعاهای لافزنان و پرمدعاها نماند. تقریبا اکثر نیروهای اجتماعی و سیاسی ایران، با وضعی روبرو شدند که یا باید نگاهشان را بکلی تغییر می دادند، یا اینکه در واقعیت موجودی که جلوی چشم شان بود تردید کنند و عملا علیه مردم موضع بگیرند. بسیاری از کسانی که به نظر منتقد و مخالف حکومت می آمدند و نان مخالفت شان را می خوردند، عملا مخالفان اصلی مردم و تکرار کنندگان یاوه های حکومت درآمدند. یاد گرفتیم که بسرعت عینک مان را برداریم و در مقابل واقعیت مقاومت نکنیم. شاید مهم ترین توصیه ای که برای سال آینده می شود کرد همین است، نگاه تان را عوض کنید، اگر به نحوه نگاه تان در گذشته شک کردید، بیهوده مقاومت نکنید. بگذارید تا چشم تان و دیدتان و نگاه تان تازه شود، چیزی از دست نمی دهید.

 

هشتم، استمرار و تداوم مهم تر از سرعت است: آنچه جنبش سبز به ما یاد داده و آنچه به ما می آموزد این است که تندروی و سرعت نیست که ما را به مقصود نزدیک می کند، بلکه پایداری و استقامت و صبر بر سر اهداف است که باعث پیروزی ما می شود. امسال سال ماندن ما بر عهد و پیمانی است که با همدیگر داریم. مطمئن هستم که با استقامت و پایداری به نتیجه خواهیم رسید.

 

نهم، تلاش برای به دست آوردن آینده: مهم ترین تجربه سال گذشته این بود که هر آنچه که برای آن تلاش کنیم آن را به دست می آوریم و هر سهل انگاری که در حفظ آنچه به دست آوردیم اگر انجام دهیم باعث از دست رفتن اندوخته هایمان می شود. حفظ آنچه به دست آوردیم و تلاش برای به دست آوردن آنچه به آن نیاز داریم، باید دستورالعمل زندگی امسال ما باشد.

 

دهم، از همین حالا: به اندازه کافی فرصت ها از دست رفته است، اگر بناست با نگاهی تازه و با تلاشی جانانه و با عقلانیت تغییری در وضع بدهیم از همین حالا باید شروع کنیم. فردا دیر است.

-- 

سبز مي مانيم، تا هميشه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر