۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه

محمدرضا جلائی پور: نسل ما نسل «پدر سوخته» است

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 


حمدرضا جلائی‌پور در گفت‌گو با روزنامه شرق از شکاف نسل‌ها و نشانه‌های آن در جامعه ایران سخن گفته است.

به گزارش کلمه، جلائی‌پور که دانشجوی دکتری دانشگاه آکسفورد است، در انتخابات دهم ریاست جمهوری به عنوان مسئول پویش حمایت از موسوی و خاتمی (موج سوم) فعال بود. او یک مرحله در روزهای پس از انتخابات، و یک مرحله در چند ماه گذشته، بازداشت شد، اما با وجود آنکه دادگاه برای او قرار منع تعقیب صادر کرده، وزارت اطلاعات برخلاف قانون هنوز پاسپورت‌اش را به او باز نگردانده تا بتواند برای ادامه تحصیل به آکسفورد برگردد.

محمدرضا جلائی‌پور در گفت‌وگو با روزنامه شرق که توسط مریم بابایی صورت گرفته، می‌گوید: میزان تفاوت موجود میان نسل‌ها در ایران طبیعی و «غیرحاد» است و اتفاقا می‌تواند مطلوب و سودمند و نشانة حیات و نشاط و پویایی جامعه باشد. البته سرعت و میزان پاره‌ای تحولات کلی جامعه شاید «غیربهداشتی» و «حاد» باشد، اما چنان‌که عرض کردم این تغییرات بیشتر «فرانسلی» و «درون‌نسلی» است تا «میان‌نسلی».

مشروح این گفت‌وگو را به نقل از صفحه جلائی‌پور در سایت فیس‌بوک، در ادامه می‌خوانید:

آقای جلائی‌پور شما چند سال دارید؟ لطفا یک بیوگرافی کوتاه از خودتان بگویید. نوجوانی و جوانی‌تان چه‌طور گذشت؟

اولاً باید به خوانندگان شما یادآوری کنم که برای این مصاحبه اصلاً فرد مناسبی نیستم و تنها به رسم ادب و در پاسخ به دعوت مجدانه تحریریه محترم شرق اجابت امر کردم. ۲۸ سال دارم. در ۱۰ مدرسه از جمله مدرسة نیکان تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستانم را گذراندم. به مطالعه در حوزة «دین‌پژوهی» و «جامعه‌شناسی» بیشتر علاقه داشته‌ام. مدرک کارشناسی جامعه‌شناسی را از دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد را از کالج ال.‌اس‌.ای دانشگاه لندن گرفتم و اکنون هم اگر اجازة خروج از کشور را پیدا کنم سال آخر دوره دکتری «جامعه‌شناسی دین» در دانشگاه آکسفورد را می‌گذرانم. در ۲۱‌سالگی ازدواج کردم و بخشی از جوانی‌ام هم صرف ورزش، علایق مذهبی، سفر و فعالیت به عنوان دبیر انجمن اسلامی در دوران دانشجویی در دانشگاه تهران و لندن و مدیر «پویش موج سوم» در انتخابات سال ۸۸ شد.

- در زمینة فعالیت‌های علمی‌تان توضیح بیشتری‌ می‌دهید؟

من صرفا یک دانشجوی علاقمند به جامعه‌شناسی و دین‌پژوهی هستم و متاسفانه هنوز در هیچ زمینه‌ای از جمله «شکاف نسل»ها متخصص نیستم. به عنوان یک علاقمند، دبیر چند سمینار از جمله سمینارهای «دین و مدرنیته» و «آسیب‌شناسی روشنفکری دینی» بوده‌ام و جز مقالات پراکنده و یک ترجمه جامعه‌شناختی‌ام که انتشارات «طرح نو» منتشر کرده، ۷ کتاب که مولف یا گردآورندة آن‌ها بوده‌ام نیز در نوبت چاپ‌اند که همگی دین‌پژوهانه یا «جامعه‌شناختی» هستند.

- عضو خانواده شهید، نفر اول کنکور سراسری، مدال طلای المپیاد ادبی،‌ دانشجوی نمونه کشور،‌ مولف، مترجم، قاری قرآن، شاعر، مدیر پویش موج سوم، دانشجوی دکتر جامعه‌شناسی آکسفورد، زندانی سیاسی و... همه با هم چه امتیازاتی به محمدرضا جلائی‌پور داده است؟

امتیاز خاصی نداده. ضمنا من شاعر نیستم؛ گرچه به شعر و ادبیات علاقه زیادی دارم. رتبه ۱ کنکور و مدال طلای المپیاد هم نه نشانگر توان علمی من که شاهدی بر کارآمد و کیفی نبودن نظام ارزشیابی در آموزش کشور است و اگرنه بسیاری بوده‌اند که دانش و هوش بیشتری از من داشتند و متاسفانه در این آزمون‌های ناکارآمد رتبه پایین‌تری گرفته‌اند و لذا رتبه کنکور نباید مبنای قضاوت قرار گیرد. زندانی سیاسی شدن جوان یک‌لاقبایی چون من هم بیشتر ناشی از سوء تفاهم بوده. سیاست‌ورزی را اگر برای کاستن درد و رنج دیگران و تامین بیشتر «خیر و مصلحت عمومی» یک ملت انجام شود «ادامه اخلاق» و از شریف‌ترین کارها می‌دانم، اما با توجه به لزوم انتخاب حیطة کاری حرفه‌ای و تخصص در تقسیم‌ کار پیچیده و تخصصی روزافزون جوامع کنونی، برای آینده‌ام از پیش راه دیگری جز سیاست‌ورزی حرفه‌ای را انتخاب کرده‌ بودم و همچنان بر همان نظرم. فعالیت‌های ۴۰گانه «پویش موج سوم» نیز همه با التزام به موازین قانونی و اخلاقی و نسبتاً میانه‌روانه بود، چنان‌که بعداً هم به خاطر همة اتهامات مرتبط با پویش موج سوم تبرئه شدم و برای این اتهامات قرار منع تعقیب صادر شد. بعد از انتخابات هم از پیش قرار بود که به ادامه تحصیل بپردازم و بنای سیاست‌ورزی حرفه‌ای نداشتم.

- شما در طول دو نوبت بازداشتتان بیشترین مدت بازداشت انفرادی را در میان زندانیان پس از انتخابات گذراندید - بیش از ۵ ماه. این تجربه چطور بود؟

تجربه‌اش بسیار سودمندتر، بابرکت‌تر و ناب‌تر از چیزی بود که پیش‌بینی می‌کردم، تا جایی که به لطف خدای مهربان این ۵ ماه انفرادی شاید غنی‌ترین روزهای زندگی‌ام بوده باشد. البته این‌که خودم را بی‌گناه می‌دانستم در تحمل‌پذیر شدنش موثر بود.

- تا به حال شده در زندگی‌تان به طور ملموس شکاف نسلی را حس کنید؟ مثلا موقعی که نوجوان بودید پیش آمده بود که با پدر و مادرتان سر خواسته‌هایتان اختلاف داشته باشید و فکر کنید که خواسته‌ها و حرفتان با پدر و مادرتان فرق دارد؟

بله، ولی فکر می‌کنم کمتر از میانگین‌ هم‌نسلانم. چون هم خودم به ارزش‌ها و هنجارهای فرهنگی نسل قبل نزدیک‌تر از هم‌نسلانم بودم و هم والدینم بازتر از هم‌نسلانشان بودند. با این حال حتماً تفاوت‌هایی وجود داشته و در زندگی روزانه با آن مواجه شده‌ام. البته تفاوت‌های میان‌ هم‌نسلان خودم را هم چندان کمتر از تفاوت‌هایشان با نسل قبلی نمی‌بینم. اما اساساً من با استفاده از مفهوم «شکاف نسلی» برای توصیف ارتباط نسل ما و پدرانمان مخالفم. به نظرم بهتر است از تعابیری چون «تفاوت نسلی» یا «فاصله نسلی» استفاده کنیم.

- چرا؟

ورود به بحث تخصصی جامعه‌شناختی و تعریف دقیق مفاهیم مرتبط با این بحث از حوصله این مصاحبه روزنامه‌ای و صلاحیت من خارج است. در پاسخ به پرسش شما ضرورتاً در این حد توضیح می‌دهم که در ادبیات تخصصی جامعه‌شناسی معمولاً به وضعیتی «شکاف نسل‌ها» می‌گویند که دو نسل (معمولا با فاصلة ۲۵ سال) امکان ارتباط و تعامل را از دست می‌دهند و «شکاف و تعارض ارزشی» عمیقی میان آن‌ها ایجاد می‌شود که در صورت تداوم به وضعیت حادتر «گسست نسلی» می‌انجامد. در وضعیت «شکاف نسلی» تفاوت‏های رفتاری، ارزشی، دانشی و گرایشی شدیدی بین دو نسل وجود دارد. اما اغلب مطالعات روشمند و معتبر موجود نشان می‌دهد که ما با وضعیت متعادل‌تری در ایران مواجهیم که تعبیر «تفاوت نسلی» برای توصیف آن مناسب‌تر است. وضعیت کنونی ایران را مثلا در مقایسه با شکاف نسلی دهة ۱۹۶۰ اروپا و آمریکا یا دهه‌های ۸۰- ۱۹۷۰ چین یا دهه‌های ۹۰-۱۹۸۰ هند نباید «شکاف نسلی» بنامیم. «شکاف نسلی شدید» در ایران معاصر بیشتر افسانه‌ای است که رسانه‌ها ترویجش می‌کنند و تحلیل ثانوی داده‌های آماری پژوهش‌های نسبتاً معتبری که در دسترس داریم نشان می‌دهد اتفاقاً توافق و قرابت ارزشی نسبتاً خوبی میان نسل‌های کنونی جامعة ایران قابل مشاهده است و تفاوت‌های کمی بین نسل والدین و فرزندان در بسیاری از حیطه‌ها دیده می‌شود. البته تفاوت‌های مهمی وجود دارد اما اولاً از زمان سریع‌تر شدن تحولات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی بعد از مشروطیت در ایران همیشه شاهد «تفاوت‌های نسلی» بوده‌ایم و ثانیا در دنیای کنونی بقیه جوامع نیز این میزان «تفاوت نسلی» و بلکه بیشتر را تجربه می‌کنند و چنین تغییرات بین‌نسلی‌ای از اختصاصات ایران معاصر نیست. به تعبیری دیگر میزان تفاوت نسلی‌ای که در ایران با آن مواجهیم در مقایسه با چند نسل قبل و جوامع دیگر پدیدة ویژه‌ای نیست. تفاوت‌ نسل ما با نسل پدرانمان چندان بیشتر از تفاوت نسل پدرانمان با پدربزرگ‌هایمان نیست. همین تفاوت‌های موجود هم تا حدی ناشی از تفاوت سن‌‌ یا روند تحول جوامع است. نسل ما و پدرانمان با وجود همه اختلافاتی که داریم به هر حال با میزان قابل توجهی توافق در کنار هم زندگی می‌کنیم و هنوز با «بحران شکاف نسلی» مواجه نیستیم. خانوادة‌ ایرانی به عنوان کانون همزیستی نسل‌های کنونی هم در مقایسه با جوامع هم‌تراز هنوز «گرم» محسوب می‌شود.

- یعنی معتقدید در همة حوزه‌های اصلی صرفاً شاهد «تفاوت» نسلی هستیم، نه «شکاف»؟

بله. اکثر مطالعات نشان می‌دهد که اشتراکات نسلی در ایران بیش از چیزی است که معمولاً تصور می‌شود. اشتباه قائلان به «بحران شکاف نسلی» در ایران این است که تفاوت‌های نسلی کنونی را با دوره‌ی پیشین و جوامع دیگر مقایسه نمی‌کنند و در مورد آن خارج از یک چارچوب مقایسه‌ای قضاوت می‌کنند. داده‌های موج‌های مختلف «پیمایش نگرش‌ها و ارزش‌های ایرانیان» نشان می‌دهد حتی در زمینه باورهای سیاسی هم تفاوت عمده‌ای بین گروه‌های سنی مختلف وجود ندارد. اما این بدان معنا نیست که جامعة ایران تغییر نکرده است. اتفاقاً به نظر می‌رسد سرعت و میزان تغییرات در ایرانِ جنبش‌خیز معاصر در مقایسه با جوامع دیگر بسیار زیاد بوده‌است، اما بیشتر این تغییرات «فرانسلی» و «درون‌نسلی» بوده‌اند. مثلاً کل جامعه صنعتی‌تر شده، دموکراسی‌خواه‌تر شده و به ارزش‌ها و فرهنگ و تمدن مدرن متمایل‌تر شده و همة نسل‌ها در معرض این تغییرات بوده‌اند. مخصوصا به نظر می‌رسد تغییراتی که نسل پدران ما تجربه کرده‌اند بیشتر از تغییرات بین نسل آن‌ها و ما بوده است. به نظر می‌رسد شکاف اصلی در ایران بیشتر میان «دولت» و «همة نسل‌ها/ملت/جامعه» بوده و نه میان نسل‌ها. درصد قابل توجهی از رفتارهای جوانان، میان‌سالان و کهن‌سالان ایرانی شبیه هم است و بسیاری از تغییرات همزمان روی بیشتر نسل‌ها تاثیر می‌گذارد. شواهد نشان می‌دهد بیشتر مردم ایران از نسل‌های گوناگون اهل «خانواده‌ی هسته‌ای» و «دیانت»‌اند (به سبک‌های مختلف)، در بسیاری از ارزش‌های سنتی و تمایلات مدرن مشترکند و دولتی کارآمد/مقتدر و دموکراتیک را می‌پسندند.

- پس به نظر شما هنوز شکاف و فاصله نسلی در جامعه ما به مرحله حاد نرسیده.

بله. بر اساس مطالعات موجود می‌توان گفت میزان تفاوت موجود میان نسل‌ها در ایران طبیعی و «غیرحاد» است و اتفاقا می‌تواند مطلوب و سودمند و نشانة حیات و نشاط و پویایی جامعه باشد. البته سرعت و میزان پاره‌ای تحولات کلی جامعه شاید «غیربهداشتی» و «حاد» باشد، اما چنان‌که عرض کردم این تغییرات بیشتر «فرانسلی» و «درون‌نسلی» است تا «میان‌نسلی». مثلاً به نظر می‌رسد وجوه سخت‌افزاری مدرنیته (تمدن مدرن) سریع‌تر از وجوه نرم‌افزاری آن (فرهنگ مدرن) در ایران رشد کرده‌ و عوارض فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی متعددی به بار آورده است، اما به هر حال هم فرهنگ و هم تمدن مدرن کل جامعه و همة نسل‌های فعلی را در معرض تغییر قرار داده است و نه صرفا یک نسل را. تحولات سیاسی مثل انقلاب و جنگ و اصلاحات و انتخابات اخیر نیز فقط روی یک نسل تاثیر نداشته. در جنبش‌های اجتماعی ایران همة نسل‌های زنده حضور دشته‌اند. اصلاحات را نسل پدران ما هم تجربه کردند. چنین تجربه‌هایی از تجربه‌های مشترک این دو نسل است و ما و پدرانمان هر دو کارگزار و تحت تاثیر این تجربه‌ها بوده‌ایم. به تعبیر دیگر تجربه‌های ملی اخیر به نسل من اختصاص نداشته است که عامل شکاف جدی میان آن‌ها و نسل قبل شود.

- حالا اگر از مفهوم «شکاف» نسلی هم استفاده نکنیم،‌ مهم‌‌ترین «تفاوت‌«های نسل خود و نسل بعدی‌تان با نسل پدر و مادرتان را چه می‌بینید؟

تا جایی که من با چشم غیرمسلح می‌بینم به نظرم می‌رسد که بیشتر تفاوت‌ها و نه شکاف‌های نسل من با نسل پدرم و نسل بعدی با نسل من در «حوزة خصوصی» و «خانه» خود را نشان می‌دهد و در «حوزة عمومی» گرایش‌ها و ارزش‌های نسل‌های مختلف شباهت زیادی با هم دارد. کنترل‌های دولتی و جلوگیری از بروز آزاد تفاوت‌ها در عرصة عمومی هم شاید در کاهش تفاوت‌های مرتبط با «امر عمومی» مؤثر بوده. هر چه سرعت تحولات بیشتر و جوامع و دولت‌ها دموکراتیک‌تر شوند، تفاوت‌های نسلی هم بیشتر می‌شود. به قول آلکسی دوتوکویل "در میان ملت‌های دموکراتیک هر نسلی، مردمی جدیدند". ویژگی‌های غیردموکراتیک جوامع جلوی ظهور و بروز پاره‌ای تفاوت‌ها را می‌گیرد. به هر حال مطالعات هم نشان می‌دهد ارزش‌ها و گرایش‌های مرتبط با «حوزة‌ عمومی» و سیاسی بین نسل‌های مختلف ایرانیان تا حد زیادی مشترک است. کاریکاتورهای «خانواده درگیر» مانا نیستانی به خوبی اشتراکات زیاد و تفاوت‌های جزئی نسلی در حوزه باورهای سیاسی خانوادة ایرانی را نمایش می‌دهد. در مقابل، تفاوت‌های نسلی در «حوزة خصوصی» و «خانه» مجال ظهور بیشتری داشته است. تفاوت‌ها در سبک زندگی، زبان و اصطلاحات رایج، ذائقة موسیقی، نوع پوشش، نوع ارتباط با جنس مخالف و نسل قبل و به‌طور کلی سلیقه‌ها از این مواردند. به نظرم شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان و غیرفارسی‌زبان و تماس و تعامل بیشتر با جهان مجازی از عوامل فرهنگ‌سازی خواهند بود که نسل من و بعد از من را با نسل پدرانمان متفاوت‌تر خواهند کرد. الگوهای متکثرتر پیش روی نسل من موجب شده «تکثر» را بیشتر از نسل قبل بپذیرد و روادارتر شود. هویت نسل ما ‌»چهل‌تکه»تر، «موزاییکی»تر و «کلاژی‌«تر شده‌است. نسل جدید کمتر مطلق‌گرا است، «فردانیت» قوی‌تری دارد و بیشتر اهل «زندگی» و «لذت» است تا «آرمان» و «ایثار» و «ایدئولوژی». نسل پدران ما اگر کتاب می‌خواند بیشتر برای «آموزش» و «آموختن» بود،‌ ولی نسل ما اگر کتاب بخواند بیشتر با آن «زندگی» می‌کند و «سرگرم» می‌شود. نسل من استاد کنار هم نشاندن تکه‌های ظاهراً ناهمساز است. در همه چیز «تلفیق‌‌گرا»تر و «غیرناب‌گرا»تر و در اهداف «متواضع‌تر» است. نسل یکپارچه‌ای نیست. نسل «تلفیقی‌ها» است: نسل «موسیقی تلفیقی»، «مد تلفیقی»، «رفتارها و باورهای مذهبی تلفیقی»، «ارزش‌های تلفیقی»،‌ »روشنفکری دینی» و «مردم‌سالاری سازگار با دین» است. نسل ما «من‌محورتر» است در مقایسه با نسل پدرانمان که «مامحورتر» بودند. پدرانمان خودشان را نسل سوخته می‌خوانند که جوانی‌شان در انقلاب و جنگ و «ویران کردن» و «ساختن» گذشت و کمتر توانستند «زندگی» کنند. اگر آن‌ها نسل سوخته باشند نسل ما نسل «پدرسوخته» است و ناکامی‌های پدران در وضعیت نسل فرزندان تاثیر چشمگیری داشته است. نسل ما تدین‌اش را کمتر بروز می‌دهد و گویی از دین‌داری‌اش شرمنده است. اگر دقت کرده باشید یکی از مضامین اصلی سینمای اجتماعی ایران همین «تفاوت‌های نسلی» ما و پدرانمان است. فیلم‌هایی همچون «دختران» قاسم جعفری و «مادر» علی حاتمی و «موج مرده»، «به رنگ ارغوان» و «به نام پدر» ابراهیم حاتمی‌کیا و بیشتر سریال‌های موفق تلویزیونی به نحوی به همین مضمون پرداخته‌اند. به این نکته هم باید توجه داشت که میزان تفاوت‌های نسلی در اقشار/طبقات/لایه‌های مختلف ایران به یک اندازه نیست.

- مثلا در چه بخش‌هایی این تفاوت نسلی بیشتر است؟

من در این زمینه مطالعه روشمند معتبری ندیده‌ام و نمی‌توانم قضاوت محققانه کنم. ولی همه ما در محدودة مشاهدات روزانه‌مان این تفاوت‌‌ها را می‌بینیم. مثلا در حوزة باورهای سیاسی به نظر می‌رسد تفاوت نسلی در میان اقشار سنتی‌تر و محافظه‌کاران بیشتر است. یعنی مثلاً پدران محافظه‌کار تفاوت نسلی بیشتری با فرزندانشان دارند به نسبت پدران اصلاح‌طلب و فرزندانشان. یکی از مدارسی که در آن تحصیل کرده‌ام مدرسة نیکان است که بسیاری از فرزندان مقامات سیاسی در آن تحصیل می‌کنند. یک‌بار چند ماه پیش در ذهنم مرور کردم دیدم از میان حدوداً ۴۰ چهرة سیاسی اصولگرا که فرزندانشان را از دوران مدرسه می‌شناسم تنها ۳ نفر مواضعی مشابه پدر داشتند. یعنی اکثریت مطلق فرزندان محافظه‌کاران مثل پدرانشان نمی‌اندیشند. و در مقابل هیچ اصلاح‌طلبی را نمی‌شناسم که فرزندش اصولگرا باشد. پدیده‌های همچون علی جنتی، مهدی خزعلی و نرگس کلهر در میان اصلاح‌طلبان کمتر دیده می‌شود. البته هیچ قضاوت ارزشی در مورد مواضع سیاسی پدران و فرزندان نمی‌کنم؛ تنها مثال زدم که مثلا در میان خانواده‌های اصولگرا/سنتی تفاوت نسلی شدیدتر است.

- مهم‌ترین تفاوت‌های دینی نسل فعلی و قبلی چیست؟

در حد دانش کمی که دارم و با اتکا به نتایج چند پیمایش‌ نسبتاً معتبر موجود می‌توان گفت که اتفاقا «باورها و رفتارها»ی دینی نسل جدید از نسل قبلی چندان ضعیف‌تر نشده است، ولی شاهد «تغییرات» مهمی در «سبک دینداری» نسل جدید بوده‌ایم. درصد باورمندان به خدا کاسته نشده ولی تغییرات قابل توجهی در باور و رفتار دینی نسل من ایجاد شده است. برای مثال به نظر می‌رسد محبوبیت اسلام سیاسی و ابعاد جمعی دینداری همچون میزان شرکت در نماز جماعت و جمعه کاهش چشمگیری داشته و البته حضور در آیین‌های مناسبتی دینی تغییر ملموسی نکرده است. تقلید از مراجع عظام و میزان اعتقاد به باورهای مادون توحید و نبوت هم کاهش پیدا کرده. در نسل جدید «اظهار تدین» و «افتخار به آن» و «باور به مذهبی بودن جامعه و هم‌نسلان» هم کمتر شده و تکثر گونه‌ها و سبک‌های دین‌ورزی افزایش یافته‌است. به‌طور کلی «افراد» نسل جدید برای تعیین باور و رفتارهای دینی و سبک دینداری‌شان دست به گزینش و چینش مبتنی بر تشخیص شخصی می‌زنند. در میان نسل جدید زیاد می‌بینید افرادی که مثلاً غیبت نمی‌کنند و روزه می‌گیرند و دعا می‌کنند ولی به طور منظم نماز نمی‌خوانند و حجاب ندارند. در گذشته هم عموم دینداران به پاره‌ای دستورات دینی پایبند نبودند ولی از روی «سهل‌انگاری» و نه «بی‌اعتقادی» و اتفاقا آنچه بر خلاف دستورات دین رسمی انجام می‌دادند را «گناه» می‌دانستند. اما نسل جدید خیلی از رفتارهای ظاهراً منافی با دین رسمی را «گناه» نمی‌داند. به نظر می‌رسد گرانیگاه از «نهاد دین» به سوی «فرد دیندار» در حال حرکت است و «افراد» نقش پررنگ‌تری در تعیین سبک‌ دینداری و رفتارها و باورهای دینی خود دارند. همچنین به نظر می‌سد به تدریج «اسلام عارفانه/اخلاقی‌/عاقلانه/رحمانی»، «معنویت» و «اخلاق مستقل از دین» در میان نسل جدید محبوب‌تر از نسل‌های قبل می‌شود.

- مهمترین عامل «تفاوت‌های نسلی» موجود را چه می‌دانید؟

نفس اختلاف سنی و اقتضائات مراحل مختلف چرخه زندگی تفاوت‌های ارزشی مهمی به همراه می‌آورد. این‌ جمله مشهور که «اگر در جوانی «چپ» نباشی قلب و احساس نداری و اگر در میان‌سالی «محافظه‌کار» نشوی عقل نداری» به وجود همین تفاوت‌های ارزشی ناظر به سن و سال اشاره دارد، حتی اگر محتوای این جمله درست نباشد. مثلاً بسیاری از رفتارهای نسل پدران ما در دهه اول انقلاب و تغییرات بعدی‌شان و یا رفتارهای نسل ما در دوم خرداد ۷۶ و ۲۲ خرداد ۸۸ تا حدی تحت تاثیر سن‌ و سال هم بوده است. اما گذشته از این عامل، این‌که نسل ما در معرض امواج «فراملی» و «جهانی» بیشتری است و همچنین «رسانه‌ها و ارتباطات نوین» و پاره‌ای از عوامل جمعیت‌شناختی و سیاسی به نظرم نقش مهمی ایفا کرده‌اند. به طور کلی برای تبیین «تفاوت‌ها و تضادهای نسلی» دو رهیافت اصلی در علوم اجتماعی مشهورترند که اولی متاثر از مانهایم و دومی متاثر از بوردیو است. به اختصار و سادگی می‌توان گفت رهیافت نخست تفاوت نسل‌ها را نتیجه اجتناب‌ناپذیر تجارب خاص نسل‌های مختلف می‌‌بیند و رهیافت دوم عامل اصلی تفاوت و تضاد نسلی را توزیع نامتوازن منابع قدرت و ثروت و سرمایه‌ها در میان نسل‌ها می‌داند. به نظر می‌رسد هر یک از این دو رهیافت نیز گوشه‌هایی از «تفاوت نسلی» در ایران را تببین می‌کنند، اما رهیافت دوم (بوردیو) از قدرت تبیین‌کنندگی بیشتری برای توضیح چرایی تفاوت/تضاد نسلی در ایران معاصر برخوردار است. نسل میانی (نسل پدران ما)، نسل «حاکم» بر ایران است و نسل قبل و بعد از خود را از منابع قدرت و ثروت و دیگر انواع سرمایه نسبتاً محروم کرده و عامل بروز پاره‌ای کشمکش‌ها، تضادها و تفاوت‌های رو به رشد بین نسلی شده است.

- فکر می‌کنید مهم‌ترین وجوه افتراقی که محمدرضا جلائی‌پور را از هم‌نسلی‌های خودش متمایز می‌کند چیست؟

سوال سختی است ولی جوابش هر چه باشد اساساً مهم نیست و برای مخاطبان شما نیز سودی ندارد! اگر مجبور باشم به یک فرق اشاره کنم این است که احساس می‌کنم نسبت به میانگین هم‌نسلانم زندگی‌ام بیشتر «معنادار» است و از «بحران بی‌معنایی» که حضورش را در زندگی بسیاری از دوستان و هم‌نسلی‌هایم به طور روزافزونی لمس می‌کنم، بیشتر مصون مانده‌ام. به نظر‌ می‌رسد «غایتمندی» مهمترین عامل معنادار شدن زندگی است. این هدف نهایی و غایت نیز باید هم «ارزشمند» باشد و هم «قابل دستیابی». متاسفانه در جامعة کنونی ما هم «بحران ارزش» داریم که تشخیص «ارزش‌های عینی» را دشوار می‌کند و هم به دلیل مشکلات و موانع گوناگون زیرساختی جوانان نمی‌توانند «غایت ارزشمند»شان را قابل دستیابی بدانند و آزادانه اهداف مطلوبشان را انتخاب کنند و لذا بعضا‍ً دچار «بحران بی‌معنایی» و نتیجتاً ناامیدی و افسردگی می‌شوند. «امید اجتماعی» که به قول رورتی موتور پیشرفت جوامع است هم گاهی در اثر تحولات سیاسی کاهش می‌یابد و مزید بر علت می‌شود. فکر می‌کنم با وجود همة ضعف‌ها و نواقصم و دوری‌ام از فضل و فضیلت‌، تعلق خاطری که به دین دارم مرا در معنادارتر، امیدوارانه‌تر و شورمندانه‌تر شدن زندگی‌ام - حتی در سلول انفرادی - یاری داده و نسبت به «حیات باطنی و اخروی‌ام» و «خیر عمومی ایرانیان» حساس‌تر کرده است.


 
 

Things you can do from here:

 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر