۱۳۹۱ آبان ۳۰, سه‌شنبه

محمد نوری زاد به دادسرا فراخوانده شد.

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 

via وب سایت رسمی محمد نوری زاد by محمد نوری زاد on 11/19/12

دادسرای فرهنگ و رسانه همان است که یکسال پیش محمد نوری زاد به آن مراجعه کرده و از ضرغامی و مدیر سایت باشگاه خبرنگاران جوان شکایت کرده بود. بخاطر انتشار فیلمهای غیراخلاقی علیه او و خانواده اش. که البته هنوز که هنوز است خبری از نیتجه ی این شکایت و جرم آشکار به وی ابلاغ نشده است. همزمان نیز نوری زاد در همان یکسال پیش به دادگاه ویژه ی روحانیت شکایت برد. از شیخ حسین طائب رییس سازمان اطلاعات و امنیت سپاه. بخاطر ساخت و انتشار فیلم های غیراخلاقی علیه او و خانواده اش. که نیتجه ی این شکایت این بود: شکایت شما از آقای حسین طائب بی مورد است. و: مختومه شدن پرونده. اما اکنون همین دادسرای فرهنگ و رسانه وی را بعنوان "متهم" فراخوانده است.

خود نوری زاد می گوید: دلیل این که بصورت ضربتی مرا احضارکرده اند، شاید بخاطر شکایت آقا مجتبی خامنه ای باشد. که گفته ام هشتصد میلیون تومان از شهرام جزایری پول گرفته. و همو کودتای انتخاباتی سال ۸۸ را مهندسی کرده. کسی که با دستگاههای شنود آقای طائب، در همه ی جلسات و گفتگوهای مسئولین و غیرمسئولین حضور دارد.

نوری زاد می گوید: این احضاریه هر دلیل دیگری نیز اگر داشته باشد حتما و حتما یکجوری به اراده ی بیت و مدعی العموم بیت که در دستگاه قضا جلوس فرموده ربط دارد. گرچه بخاطر شکایت سرداران فربه ی سپاه باشد که گفته ام از بلعیدن تمامیت ایران که هیچ، از بلعیدن همه ی جهان که هیچ، از بلعیدن همه ی دستگاه آفرینش نیز سیر نمی شوند، یا بخاطر شکایت برادران وزارت اطلاعات که در پس پستوهای امنیتی خویش به انجام وظایف قانونی شان مشغولند و من در نوشته هایم به این پستوها نور تابانده ام، و یا بخاطر شکایت فرزند نفرت انگیز واعظ طبسی. که تریلیاردها پول از قِبل آستان قدس رضوی بالا کشیده. و یا بخاطر شکایت یکی از پسران آیت الله خزعلی. که گفته ام دستش توی دست سرداران سپاه است و دو شبکه ی تلویزیونی براه انداخته. و یا بخاطر شکایت قاضی صلواتی که در نوشته ای بر جنازه اش چوب زده ام. یا شاید به مصاحبه هایم با شبکه های خارجی مربوط باشد. و یا نوشته ی آخری ام با عنوان: قهقهه ی مشهور شیطان. که در آن پای عده ای از روحانیان امنیتی و قضایی را به پای خون مرحوم ستار بهشتی کشانده ام. و یا بطرزی باورنکردنی شاید بشکایت خود رهبر مربوط باشد. که مرتب وی را به پاسخگویی فراخوانده ام.

نوری زاد با ساکی از رخت و لباس به دادسرا رفت. با این امید که اگر به زندانی آشنا یا بی نشان منتقل شد، غافلگیر نشده باشد. وی در آخرین سخن به سرنوشت خونبار مرحوم ستار بهشتی اشاره کرد و گفت: نباید اجازه بدهیم خون این جوان بی کس تلف شود. کاری که در این نظام بسیار صورت پذیرفته است. اگر به زندانم فرستادند، پیشتر به خانواده ام گفته ام: نه تلفن، نه ملاقات، و نه پیگیری! سراغی از من مگیرید. یا خودم بیرون می آیم یا جنازه ام.

پشتیبان سایت

سه شنبه سی ام آبان نود و یک


 
 

Things you can do from here:

 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر