۱۳۹۱ آبان ۲۹, دوشنبه

بی تقوایی حدی دارد؛ اگر خجالت نمی‌کشید لااقل ساکت باشید

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 

via سایت خبری تحلیلی کلمه by مانی on 11/19/12

کلمه- علی بردبار: قتل ستار بهشتی، یک بار دیگر اقتدارگرایان را به تکرار سناریوی نخ نمای آنها در فجایعی مثل قتل های زنجیره ای، ترور سعید حجاریان، شهادت صانع ژاله و … کشانده است. اینکه نظام (اسم مستعار جریان حاکم) هیچ سودی از این جنایات نمی برد، منفعتش به دشمنان و فتنه گران می رسد، پس کار، کار آنهاست.

در جریان قتل های زنجیره ای بارها این منطق به کار رفت تا زمانی که سعید امامی و دار و دسته اش لو رفتند. رفیق نزدیک او و هم سفره نهارهای دوشنبه اش، یعنی حسین شریعتمداری در جریان ترور حجاریان نوشت "مگر سعید ما چه کرده بود!" و اثبات می کرد سود ترور او به دشمن می رسد تا اینکه خبر از سعیدی دیگر، این بار "عسگر" از راه رسید. اما مرز وقاحت این بار در جریان شهادت صانع ژاله در ۲۵ بهمن ۸۹ مرزهای تازه ای را در نوردید و او را جاسوس کیهان خواندند که دشمنان و منافقین با کشتن او سود بردند. این منطق وقیح حالا به ستار بهشتی رسیده است. ابتدا جواد کریمی قدوسی، عضو کمیسیون امنیت ملی قتل او را گردن زندانیان سبز بند ۳۵۰ انداخت و بعد، حمید رسائی در پی بسط و تئوریزه کردن این ادعای همکار و هم جناحی اش برخاسته و در هفته نامه ۹ دی نوشت: "یک وبلاگ نویس در حین بازجویی در زندان‌های جمهوری اسلامی به قتل رسیده است. سؤال: چه کسی از این خبر سود می‌برد؟! پلیس یا دستگاه انتظامی چه سودی از این قتل می‌برده؟" باز همان حکایت کهنه، سودش به دشمن رسیده، پس کار ما نیست و کار دشمن است.

بد نیست این بار از موضعی دیگر به بحث با این آقایان بپردازیم. آقای رسائی در این یادداشت مانند اساتیدش در کیهان که مقتولان قبلی را بی خطر، بریده و یا جاسوس می خواند، به معرفی ستار بهشتی پرداخته است. او در این معرفی ستار را فردی بی خطر، کم سواد و در بازجویی ها بریده توصیف می کند و نتیجه می گیرد قتل او هیچ سودی برای حاکمیت نداشته است.

اما چون این بار مقتول نه در خیابان که در دست خودشان کشته شده، کمی دست به عصاتر از کریمی قدوسی آن ادعا را مطرح می کند و می گوید: "موضوع فوت ستار بهشتی از دو بعد «خوش بینانه و بد بینانه» قابل بررسی است. بر اساس فرض خوش بینانه باید گفت که مرگ وی – بر اساس شواهد و دلایلی که تاکنون به دست آمده از جمله اینکه هیچ اثری از ضربه در نقاط حساس بدن وی نیست – امری طبیعی بوده و پلیس در آن نقشی نداشته. بر اساس فرض بدبینانه اما باید گفت که این حادثه‌ای عادی نبوده بلکه دلیل مرگ وی، ‌برخورد فیزیکی بوده که این فرض نیز از دو حال خارج نیست: بر اثر اشتباه یا تقصیر یک مأمور انتظامی بوده و یا نتیجه تعمد و برنامه ریزی معدود افرادی که در درون سیستم انتظامی یا قضایی نفوذ یافته‌اند. به خصوص که ستار بهشتی بعد از انتقال به زندان در بندی مستقر می‌شود که بسیاری از فعالان و عناصر فتنه ۸۸ در آن قرار داشته‌اند و اساسا دست نوشته و نامه‌ای که منتسب به وی است – و اصل آن موجود نیست! ـ توسط این افراد به مسئولان زندان ارائه شده. شاید تأمل در اینکه چه کسی از این موضوع سود می‌برد تا حدودی در نتیجه گیری به ما کمک کند."

به آقای رسائی باید گفت منطقی که وی به کار برده خوب است، به شرطی که به قول حسین شریعتمداری از پله دوم شروع نکند. پیش از اینکه ستار به عنوان کارگر ساده، وبلاگ نویس معترضی شود که به قول رسائی "میزان مراجعه به وبلاگ وی کمتر از گمنام‌ترین سایت‌های خبری بوده" افرادی در همین حدود اشتهار ستار و البته با شرافت کمتر، خیلی کمتر از او، به مدد حزب پادگانی و نظارت استصوابی، وکیل مجلس و رئیس جمهور و وزیر شدند و از قضا تاکنون بیشترین سود را به دشمنان، با نوع حکومتداریشان رسانده اند.

اسرائیل با چه هزینه ای می توانست سودی را که احمدی نژاد با نفی هولوکاست به آنها رساند، کسب کند؟ طرح ها و لوایحی که این مجلس برآمده از اراده شورای نگهبان با همکاری دولت به انجام رسانده تا اقتصاد کشور را به ورطه نابودی بکشاند، مگر به سود دشمنان تمام نشده است؟ مگر مجلسیان پابه پای دولت احمدی نژاد تنش زایی در روابط بین الملل را بر نظام تحمیل کرده اند؟ مگر سود این برنامه ها را همان دشمن ادعایی آقایان نبرده است؟ آیا همین آقای رسائی، وجودش و هر کلامش دشمن شادکن نیست؟ سرمایه های انسانی و مدیریتی کشور را مگر امثال رسائی به حبس و حصر نکشانده اند؟ بر اساس منطق آقای رسائی، این حرف اغراق نیست که اصلا فلسفه وجودی او و همدستانش سود بردن دشمن است.

رسائی در این یادداشت پر از وقاحت، در جای دیگری به جای پاسخ به این پرسش که با وجود اخبار قبلی منتشره در کلمه درباره زیر شکنجه بودن ستار، چرا امثال او در مجلس به دادش نرسیده اند، می نویسد: "اینکه این رسانه‌ها چگونه گام به گام به تعقیب این سوژه پرداخته و اطلاعات را از کجا با این سرعت دریافت کرده‌اند، خود جای تأمل دارد". عجب! یعنی حالا جای پرسشگر و پاسخگو باید عوض شود. مهم نیست که چرا با وجود اطلاع رسانی قبلی در رسانه ها و شکایت مظلومانه ستار در مدت حضورش در بند ۳۵۰، او را تا حد مرگ شکنجه کرده اند، بلکه رسانه ها باید منابع خود را به عرض آقای رسائی برسانند تا سرنوشت ستار برای آنها نیز رقم بخورد!

یادمان نرفته که پس از دریافت اخبار تایید نشده ای از شهادت ستار بهشتی، خبرها با تردید روی خروجی رسانه ها قرار می گرفت. گوئی خوشبینانه منتظر رکب خوردن رسانه های سبز بودیم که ستار زنده است و ۲۰٫۳۰ شروع کند که باز سبزها مانند ماجرای سعیده پورآقایی، دروغ به خورد مردم داده اند. ماجرایی که آن هم ساخته و پرداخته دستگاه امنیتی حاکم بود، اما این بار "این سفر آن گرگ یوسف را درید". این بار خبر درست بود و تمام مدت ۵ روز سکوت خبری قاتلان و همدستان و توجیه گران قتل ستار برای ساختن سناریویی برای توجیه مرگ او به این حد تکراری و نخ نما از از توجیه جنایت رسید.

اما ماجرای بازجویی های ستار چه بود؟ آیا بازجویی از او فقط برای پذیرش مسئولیت نوشته های وبلاگش بود که هم کریمی قدوسی و هم رسائی گفته اند، اعتراف و پذیرش مسئولیت نوشته های آن وبلاگ از سوی ستار بهشتی، دیگر شکنجه او را بلاموضوع می کرد؟ خیر، حتما این دو می دانند که ستار فقط وبلاگ نویسی نمی کرد و حداقل متهم بود به خبرنگاری برای رسانه های منتقد و برای این موضوع و احتمالا گرفتن اعترافاتی وسیع تر، تحت شکنجه های وحشتناک و مرگ آور پلیس فتا بوده است. منتها اگر این اتهام نیز متوجه ستار نبود، باز تصور مرگ او زیر شکنجه امر غریبی نبود. مگر کم بودند جوانان بی گناه و معترضان ساده ای که برای اعتراف گیری های آقایان تحت سخت ترین شکنجه های روانی و فیزیکی قرار گرفتند؟ مگر اعترافاتی که در دادگاه های عمومی پخش شد با رضایت همان متهمان در برابر دوربین ها گفته شد؟ مگر روز قبل از دادگاه ها، در برابر قاضی و بازجوها و شخص دادستان، آن دادگاه ها را برای نمایش فردایش، تمرین نکرده بودند؟ شکنجه بی گناهان در زندان چه چیز تازه ای است که اینقدر با تعجب از آن یاد می کنید؟

و بالاخره به آقای رسائی باید گفت: جریان آنها از کشته شدن زهرا کاظمی جز ضرر، هیچ نبرد، از قتل های زنجیره ای نیز که برخلاف مواردی همچون زهرا کاظمی و احتمالا ستار بهشتی، کاملا برنامه ریزی شده بود، هیچ طرفی نبست. مساله این ها نیست، مساله این است که بخش مهمی از مدعیان حاکم بر نظام توان تشخیص و عمل به مصالح نظام و کشور را ندارند و به نظر باید گفت حسب اقتضای طبیعتشان، هر از چندی یکی را در زندان ها می کشند. آقای رسائی، خود شما جز وقاحت و پایمال کردن خون یک بی گناه، چه هنر و برازندگی دیگری داری که بر مسند وکالت مجلس جلوس کرده ای؟ البته می دانید و می دانیم همان هنر برای کسب جایگاهی بالا در جناح شما کفایت می کند، همان طور که پیش از شما، امثال حسین شریعتمداری با تکیه بر همین هنر، ارج و قرب بالایی در جناحتان یافتند. جناحی که "وقاحت گرا" نام بامسماتری برای آن است تا "اصولگرا"، وگرنه در برابر کشتن یک انسان بی گناه، کمترین کاری که می کردند معرفی و مجازات قاتلان و کناره گیری خود بود، نه تحقیر مقتول و متهم کردن مخالفان به قتل.بی تقوایی حدی دارد. اگر از خجالت نمی میرید، ساکت باشید.

در همین باره بخوانید:

یک نماینده مجلس پس از شنیدن خبر ستار بهشتی از حال رفت!

 


 
 

Things you can do from here:

 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر