۱۳۹۰ دی ۲۷, سه‌شنبه

جدائی مدونا از مارادونا

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 


 

ابراهیم نبوی

یک: اصغر فرهادی در هفته گذشته برای دومین بار به یک جایزه بزرگ سینمایی دست یافت. او که در اوایل هفته گذشته جایزه انجمن منتقدین را برای فیلم " جدایی نادر از سیمین" گرفته بود، در روز یکشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۰ برنده جایزه بهترین فیلم خارجی کره طلایی یا گلدن گلاب سال ۲۰۱۲ شد. این جایزه تقریبا معادلی برای اسکار است، کمتر پیش می آید که فیلمی برنده گلدن گلاب بشود و اسکار نگیرد.

از سوی دیگر این جایزه اهمیت ویژه ای دارد، پسری با دوچرخه( برادران داردن از بلژیک)، گلهای جنگ( ژانگ ییمو از چین)، پوستی که در آن زندگی می کنیم( پدرو آلمادووار از اسپانیا) رقبای آن بودند. اگرچه فیلم پسری با دوچرخه تجربه تازه برادران داردن است، اما فیلم بسیار خوب و مهمی بود، اما مهم تر از آن دو فیلمهای " ژانگ ییمو" و " آلمادووار" است که هر کدام غولی در سینمای امروز جهان بشمار می روند. در حقیقت فیلم " جدایی...." نه در بی رقابتی بلکه حداقل در فاصله دو رقیب مهم موفق شد تا یک جایزه مهم جهانی را به دست بیاورد. جایزه ای که در سالهای اخیر بارها سینمای ایران به آن چشم دوخته بود. فیلمهای «زیر درختان زیتون» عباس کیارستمی، «بادکنک سفید» جعفر پناهی، «گبه» محسن مخملباف، «بچه‌های آسمان» مجید مجیدی، ۷۸ «رنگ خدا»مجید مجیدی، «زمانی برای مستی اسبها» بهمن قبادی ، «باران» مجید مجیدی ، «من ترانه ۱۵ سال دارم» رسول صدرعاملی ،‌ «نفس عمیق» پرویز شهبازی‏، «لاک‌پشتها هم پرواز می‌کنند» بهمن قبادی، «خیلی دور خیلی نزدیک» رضا میرکریمی،  «میم مثل مادر» رسول ملاقلی‌پور، «آواز گنجشکها» مجید مجیدی،« درباره الی» اصغر فرهادی و «بدرود بغداد» مهدی نادری به عنوان نماینده سینمای ایران به اسکار معرفی شدند. معرفی این فیلمها به اسکار از سوی ایران پس از انقلاب نشان می دهد که ایران دوست دارد چنین جایزه ای را بگیرد. پس روبرمی گردانیم از کسانی که گرفتن جایزه از اسکار را یک اتفاق سیاسی می دانند.

دو: یکی از نکاتی که همواره درباره اسکار و طبیعتا گلدن گلاب گفته می شود، رویکرد سیاسی آن است، معمولا گفته می شود که هالیوود در اعطای جوایزش به فیلمها جهت گیری سیاسی دارد. آیا انتخابهای اسکار، چه در حوزه سینمای آمریکا و چه انتخاب فیلم خارجی معمولا به دلیل شرایط سیاسی حاکم بر هالیوود و سینمای آمریکا تعیین می شود؟ آیا این نظر درست است؟ و آیا انتخاب فیلمها توسط اسکار به گفته بسیاری از چپ های جهان و یا دولت های سانسورچی و یا منتقدین مستقل، متاثر از نگاهی خاص است؟ از نظر من پاسخ قطعی به آن نمی توان داد اما آنرا نادیده هم نمی توان گرفت. کمتر پیش می آید که اسکار یا گلدن گلاب تنها به دلیل کیفیت و ارزشهای زیبایی شناسی فیلم به آن جایزه بدهند. اما می خواهم بگویم این اتفاق فقط منحصر به اسکار و گلدن گلاب نیست. تقریبا اکثر جشنواره های جهانی تمایلات سیاسی را هم در ملاحظات خود در نظر می گیرند. شاید به همین دلیل است که کارگردان خوبی مثل امیر کوستاریکا، کارگردان ضد کمونیست صربستان( یوگسلاوی سابق) چهره جهانی می شود و نخل طلای کن را می گیرد، در حالی که اکثر مردم کشورش از او متنفرند و معتقدند او چهره زشتی از کشور آنان به جهان نشان داده است. یا حتی کارگردانی مانند تارکوفسکی به دلیل نگاه مخالفش به مسائل شوروی توسط جشنواره های جهانی مطرح شد. یا کارگردانی مانند آموش گیتای کارگردان بزرگ اسرائیلی که منتقد جدی سیاستهای اسرائیل است و تندروهای اسرائیل از او متنفرند، جایزه نخل طلای کن و شیرطلایی جشنواره ونیز را به دست می آورد. این موضع گیری سیاسی نه فقط در جشنواره های غربی بلکه در جشنواره هایی مثل جشنواره فیلم فجر خودمان هم دیده می شود. بسیاری از بهترین فیلمهای سینمایی کشور علیرغم قابلیت های تصویری و برتری های سینمایی به دلیل جهت گیری سیاسی شان نه تنها جایزه جشنواره فجر را نمی گیرند، بلکه حتی نمایش هم داده نمی شوند. حتی در انتخاب فیلمهای خارجی جشنواره فیلم فجر نیز تنها فیلمهای خارجی ای ستایش می شوند و به نمایش در می آیند که چهره ای زشت از دنیای غرب را نشان دهند.

اما سینمای هالیوود امروز برخلاف تمایلات دو دهه قبل خود، نه تنها دیگر به ستایش فیلمهای آمریکایی پسند نمی پردازد که دقیقا برخلاف آمد عادت همیشه این سینما عمل می کند. کارگردانانی مانند شان پن پسر آرتور پن، برادران کوئن، جورج کلونی، الیوراستون، وودی آلن و جیم جارموش که همیشه به عنوان کارگردانان چپ مورد نفرت تهیه کنندگان هالیوود بودند، امروز نقش اصلی را در سینمای آمریکا دارند. مصداق بارز چنین انتخابی را می توان در فیلم " قفسه درد" ساخته کاترین بیگلو که شش جایزه اسکار به دست آورد ذکر کرد، در حالی که فیلم آواتار فقط موفق به دریافت سه جایزه اسکار سال ۲۰۱۰ شد. فیلم " قفسه درد" اتفاقا فیلمی بود علیه جنگ عراق و تصویری زشت از سیاستهای آمریکا در عراق نشان می داد، در حالی که آواتار فیلمی عظیم و رویایی بود که بطور طبیعی با آن همه هزینه و کارگردانی مانند جیمز کامرون که دوبار برنده بهترین کارگردان گلدن گلاب شد باید جایزه می گرفت، جیمز کامرون که تقریبا پرفروش ترین فیلمهای دو دهه گذشته را برای سینمای آمریکا ساخت. فیلمهایی مانند تایتانیک، ترمینیتور، آواتار، بیگانه ها، رمبو که تمام آنها پرفروش ترین فیلمهای زمان خود و نماد واقعی هالیوود بودند. به دست آوردن جایزه بهترین کارگردان که دو نامزد آن جیمز کامرون و همسر سابقش بودند، توسط کاترین بیگلو، نشان داد که هالیوود بطور جدی از فیلمهای منتقد سیاست های آمریکا حمایت می کند. در اسکار ۲۰۰۹ دریافت هشت جایزه توسط فیلم "میلیونر زاغه نشین" و فقط سه جایزه توسط فیلم بسیار برجسته " سرگذشت عجیب بنجامین باتن" باز هم از گریز هالیوود از رویکردهای کلاسیک آمریکایی حکایت می کند. این درست است که سینمای هالیوود همیشه یا غالبا رویکرد سیاسی دارد، اما حالا دیگر مانند دوره رونالد ریگان و بوش پدر یا حتی کلینتون نیست که سینمای هالیوود در تملک تهیه کنندگان غول آسایی باشد که با جلوه های ویژه و با تکنیک برتر همه جوایز را درو می کنند. اصغر فرهادی در حقیقت جایزه خود را از گلدن گلاب در زمانی گرفت که هالیوود بیش از هر زمان دیگری حامی سینمای مستقل و گریزان از نسخه های کلاسیک آمریکایی است. شاید به همین دلیل است که امروز برخلاف همیشه اسکار نه تنها سینمای راستگرای اصلی جهان نیست، بلکه بسیار چپ تر از جشنواره های اروپایی است.     

سه: زمانی یکی از کارگردانان ایرانی گفته بود " گرفتن جایزه از جشنواره های اروپایی کاری ساده است، فقط یکی دو فیلم را که جایزه می گیرند ببین و مثل آنها بساز." نسخه سینمای جشنواره ای حداقل در دو دهه مختلف لطمه بزرگی به سینماهای ملی زد و باعث شد مدل فرانسوی- جشنواره ای در فیلمسازی بشدت رایج شود.

نمایش فلاکت، مردمی با چهره های زشت، خیابانهای کثیف، زنانی در حال کتک خوردن، بچه هایی که مگس دورشان پرواز می کند، معتادان و هزار بیچارگی دیگر، در فیلم جا می گرفت و کارگردان با نمایش فلاکت جامعه خودش برنده جوایز جشنواره ای می شد. بعد می ماندی که این پاپیون کارگردان چه ربطی به آن بچه ای دارد که دائم با آستین اش مف اش را از دماغ پاک می کند؟ واقعیت این است که فیلمسازی داخلی کشور هم همین الگو را در پیش گرفته است. چه فیلمی بیشتر از فیلم " فقر و فحشاء" مسعود ده نمکی و "اخراجی ها" بدبختی های جامعه ایران را نشان می دهد؟ کدام فیلم مثل آثار مجید مجیدی و ابوالقاسم طالبی بدبختی های جامعه ایران را نشان داده است؟ کدام فیلم مثل فیلمهای مسعود کیمیایی و امیر نادری و محسن مخملباف( قبل از سلام سینما) به نمایش فقر و فلاکت و جرم و جنایت در سینمای ایران پرداخته است؟ اینکه فیلمی منتقد شرایط اجتماعی کشور باشد، البته که کار درستی است، اما اگر چنین فیلمهایی ساخته شده است، این دقیقا سیاست خود جمهوری اسلامی و اتفاقا فیلمسازانی است که امروز مورد حمایت دولت و حکومت هستند. فیلمهایی مثل " هامون"، " درباره الی"، " پری"، " جدایی نادر از سیمین" از آن دست فیلمهایی است که زندگی مردم شهرنشین ایران را چنانکه هست نشان دادند. فیلمهای حاتمی کیا و کمال تبریزی و کیارستمی و بهرام بیضایی نیز همین شیوه روایت را در پیش گرفتند.

سینمای مورد ستایش حکومت همیشه همان فیلمهایی بودند که تصویر باغ وحشی از مردم ایران نشان می دادند. بقول یکی از روزنامه نگاران زرد ایرانی " صفحه شهرستانها" در روزنامه مثل ستون باغ وحش است، گاوی دو سر در همدان به دنیا آمد، مردی زنش را تکه تکه کرد، دختر دانشجو مادربزرگش را بخاطر پول کشت. وقتی مردم شهرهای بزرگ دوست دارند شهرهای کوچک را مثل باغ وحش ببینند، روزنامه به فروش می رود. همین وضع در مورد سینما هم رایج است. چرا فیلم " فقر و فحشاء" مسعود ده نمکی فیلم پربیننده تمام شبکه های لس آنجلسی شد؟ چون او کشور ایران را کشوری غرق در فلاکت نشان می داد.

چهار: فیلم "جدائی..." از قضای روزگار تصویری بسیار محترمانه و درست از همه نشان می دهد، حتی زن مذهبی و شوهر دیوانه اش هم آدمهایی هستند که گرفتار وضعیتی بد شده اند، وضعیتی که نشان داده نمی شود. اتفاقا انتخاب کادرهای اصغر فرهادی چنان است که شما اصلا تصویری از خیابانهای تهران را نمی بینید، حتی پلیس و قاضی هم بد نیستند. نه اینکه فیلمساز می خواهد به نفع وضعیت موجود تبلیغ کند، اتفاقا فیلمساز منتقد وضعیت موجود است. اما او به مردم احترام می گذارد، به آنهایی که در همین وضع تلخ و دردناک می خواهند شریف و درستکار باشند. فیلم " جدائی..." اتفاقا نسخه بیرون رفتن از کشور را به دست مردم نمی دهد، بلکه کاملا برعکس، به نفع ماندن و درستکار ماندن در شرایط بد موضع می گیرد. از این منظر فیلم " جدائی..." یک تصویر واقعی از ایران است، تصویری که نه در آن به نمایش پارتی های شبانه و گروههای زیرزمینی موسیقی می پردازد و دختران اسکی باز و زنان قهرمان اتومبیلرانی را نشان می دهد، نه معتادان و دزدان و اخراجی ها و فاحشه ها و کتک خورده ها را سوژه فیلم می کند. شاید علت اصلی موفقیت فیلم " جدائی..." در فروش داخل ایران و فروش در سراسر جهان نیز همین است. من فیلم را در سالنی مملو از جمعیت اروپایی دیده ام، جمعیتی که در فیلمی پر از دیالوگ با آن همه نشانه های ایرانی سکوت کرده بودند و فیلم را با دقت دنبال می کردند و فیلم را دوست داشتند. اصغر فرهادی قبل از آنکه فیلمش اثری جشنواره پسند باشد، اثری تماشاگر پسند و منتقد پسند بود. هر سه گروهی که می توانستند درباره فیلم قضاوت کنند به آن رای مثبت دادند.

پنج: امیدوارم همانطور که فیلم " جدائی..." برنده گلدن گلاب شد، برنده بهترین فیلم خارجی اسکار هم بشود. جایزه فیلم خارجی اسکار، فهرستی است رنگارنگ از بهترین آثار تاریخ سینما، بعید نیست که از صد فیلم برتر تاریخ سینما، حداقل پنجاه فیلم آن جایزه بهترین فیلم خارجی اسکار را گرفته باشند. نگاهی سریع به برخی از برگزیدگان بهترین فیلم خارجی اسکار این واقعیت را نشان می دهد. فیلمهای واکسی( ایتالیا-۱۹۴۸)، دزد دوچرخه( دسیکا، ایتالیا، ۱۹۵۰)، راشومون( کوروساوا، ژاپن، ۱۹۵۲)، " هفت سامورایی( کوروساوا، ژاپن، ۱۹۵۶)، جاده( فللینی، ایتالیا، ۱۹۵۷)، شبهای کابیریا( فللینی، ایتالیا، ۱۹۵۸)، اورفه سیاه( مارسل کامو، فرانسه، ۱۹۶۰)، چشمه باکره گی( اینگمار برگمن، سوئد، ۱۹۶۱)، همچون در یک آینه( اینگمار برگمن، سوئد، ۱۹۶۱)، هشت و نیم( فللینی، ایتالیا، ۱۹۶۴)، دیروز، امروز، فردا( ویتوریو دسیکا، ایتالیا، ۱۹۶۵)، یک زن و یک مرد( کلود للوش، فرانسه، ۱۹۶۷)، جنگ و صلح( سرگئی باندارچوک، ۱۹۶۹)، زد( کاستا گاوراس، فرانسه و الجزایر، ۱۹۷۰)، جذابیت پنهان بورژوازی( لوئیس بونوئل، فرانسه، ۱۹۷۳)، روز برای شب( فرانسوا تروفو، فرانسه، ۱۹۷۴)، آمارکورد( فللینی، ایتالیا، ۱۹۷۵)، درسواوزالا( کوروساوا، روسیه، ۱۹۷۶)، سیاه و سفید، رنگی( ژان ژاک آنو، فرانسه و ساحل عاج، ۱۹۷۷)، طبل حلبی( وولکر شولندورف، آلمان، ۱۹۸۰)، مفیستو( اشتفان ژابو، مجارستان، ۱۹۸۱)، فانی و الکساندر( اینگمار برگمن، سوئد، ۱۹۸۵)، سینما پارادیزو( جوزپه تورناتوره، ایتالیا، ۱۹۹۰)، زندگی زیباست( روبرتو بنینی، ایتالیا، ۱۹۹۹)، همه چیز درباره مادرم( پدرو آلمادووار، اسپانیا، ۲۰۰۰) برندگان بهترین فیلمهای خارجی اسکار بوده اند. این فهرست با فهرست بهترین های سینمای جهان فاصله کمی دارد. اگر فیلم " جدائی..." به عنوان فیلم خارجی برتر اسکار ۲۰۱۲ انتخاب شود، آنگاه می تواند به پنجمین افتخار بزرگ خودش نائل آید. فیلمی که منتقدان مستقل ایرانی دوستش داشتند، فیلمی که بینندگان ایرانی دوستش داشتند، فیلمی که بینندگان جهانی دوستش داشتند، فیلمی که منتقدان جهانی دوستش داشتند و فیلمی که می تواند در فهرست فیلمهای برتر تاریخ سینما قرار بگیرد.

زمانی مادونا ترانه ای خواند به نام زندگی آمریکایی، به نظرم او مثل شوهر سابقش شان پن که میان چپ چرک و چپ تمیز سرگردان است، گاهی به این سو و گاهی به آن سو می رود. مارادونا اما در اردوگاه چپ چرک قرار گرفته است، به آمریکا فحش می دهد و برای دیکتاتورها پیراهن امضا می کند. من معتقدم که امروز در جهان چپ تمیز و چپ چرک دو طرف معادله ای ایستاده بیرون بازار جهانی وجود دارد، چپ چرک توسط کشورهایی مثل کوبا و ونزوئلا و چین و روسیه و ایران حمایت می شود، همسایه دیوار به دیوار تروریسم است و باکی از پیوند میان بنیادگرایی ضد دینی با بنیادگرایی دینی ندارد، اما چپ تمیز همان است که در جورج کلونی و برادران کوئن و نوام چامسکی و بسیاری از حامیان صلح و آزادی می بینیم. چپ تمیز چند سالی است که بر آکادمی غالب است، امیدوارم آنها جایزه بهترین فیلم خارجی اسکار ۲۰۱۲ را به " جدایی..." اصغر فرهادی بدهند.

 


 
 

Things you can do from here:

 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر