۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

نامه ای ساده برای آنها که نمی دانند چه کنند

نامه ای ساده برای آنها که نمی دانند چه کنند

پزشک سبز -

 وظیفه من چیست؟

این روزها مردم ایران را می توان به سه دسته تقسیم کرد.


دسته اول: طرفداران سبزها، که معتقدند رای آنها دزدیده شده و حکومت بعد از آن به سرکوب و زندانی و شکنجه و کشتن جوانان این مرز و بوم پرداخته و با عوام فریبی و جوسازی سعی در تکرار سناریوهای دشمن خارجی و استکبار و عوام فریبی های رایجش دارد.

دسته دوم: گروهی هستند که معتقدند گروهی اندک که فرد منتخب شان رای نیاورده شروع به هیاهو کرده اند و حکومت هم به ناچار دست به مقابله با آنها زده.

گروه سوم: افرادی که کلا کار چندانی با سیاست و مسائل آن ندارند و دنبال گرفتاری ها و مشغله های روز مره خود هستند.

روی صحبت من یک پزشک، یک پژوهشگر و یک نقاش که به دلیل زندگی در شهری کوچک و کار در ارگانی دولتی نمی توانم خودم را معرفی کنم با همه آنهاست.

مرور ساده روند حکومت در سالهای اخیر چگونه بوده است؟

اجازه دهید به طور اساسی به این مساله بپردازم.سوال اصلی این است، آیا هیچ امیدی به اصلاح امور، به حرکت کشور به سمت رشد؛ ترقی و توسعه پایدار دیده می شود؟

ممکن است هر سه گروه یاد امکانات و فنآوری هایی مانند اینترنت، تلفن همراه و برخی ساخت و سازها در معماری شهرها بیافتند.

اما باید بدانیم که توسعه مفهومی بنیادی و درونی است. به این معنی که توسعه در درون شهروندان یک مملکت رخ می دهد. شهروندان یک مملکت توسعه یافته انسانهایی اخلاق مدار؛ با وجدان؛ پرتلاش، و قانونمند هستند

این چنین شهروندانی هستند که یک مملکت را می سازند و به سمت رشد و توسعه ترقی می دهند.چنین شهروندانی پس هر جنگ و آشوب آستین ها بالا می زنند و مملکت خود را از نو می سازند.

اما آیا در همه این سالهای پس از انقلاب مسیر جامعه به این سمت بوده است؟

یا همان ذره دینی هم که مردم داشته اند از دست داده اند؟ آیا امروز دزدی، تقلب، ریا و ظاهرسازی همه گیر نشده است؟ نگویید که این امر عالمگیر است که هرکه چند صباحی در کشورهای توسعه یافته جهان زیسته باشد می داند که چنین نیست و برعکس خلاف آن صحیح است.

واقعیت اینجاست که حکومتی که یک فرد در آن حکومت کند و  در آن موازنه قدرت نباشد، و در آن راهی برای نجات یا برون رفت از بحران ها نباشد امکانات مالی و مقامات دولتی در اختیار گروه های اندکی باشد، و جراید آزاد نباشند و در یک کلام چرخش قدرت نباشد و نخبگان در آن به قدرت نرسند هیچگاه جامعه را به سرمنزل آرامش نمی رساند.

چند آمار کفایت می کند.

 آیا این کشور سزاور داشتن رتبه اول در مهاجرت نخبگان ، رتبه اول درمرگ ومیر در جاده ها، رتبه اول در آلودگی شهرها، رتبه اول در سوانح هوایی، و رتبه های بسیار بد در تورم، فساد اداری و شفافیت قوانین اداری ، نظام سلامت و بهداشت و درمان و اعدام ها را دارد؟

این آمارها نتیجه چه هستند؟ هرکدام از آنها یکی از ابعاد جامعه را نشان می دهد که به سمت تباهی و نابودی می رود.

پس به هر سه دسته بالا می گویم که اگر امروز که جنبشی از دل مردم و نه از خارج از کشور برخاسته و مطالبات انسانی و مدنی خود را طلب می کند، با آن همراه شوید که ممکن است شاید بار دیگر، این اتفاق در سی سال آینده رخ دهد.

پس تا دیر نشده بجنبید و اقدام نمایید.

چه کنیم؟ این سوالی است که خیلی ها از من می پرسند؟

دیگران را آگاه کنید، هرکس را که نمی داند که در این سی سال چه بر سر مردم و جامعه رفته است،هرکه باور ندارد که این شرایط موجود بهترین حالت ممکن نیست، هرکه نمی خواهد چشم باز کند و حقیقت را ببیند و یا هرکس که نمی خواهد یا به دلیل عدم دسترسی یا عدم آگاهی نمی داند که  باید چه کند.

همه را آگاه کنید و آماده کنید برای آن روز، آن روزی که همه مردم به خیابان می آیند و قرون وسطای ایران و روزگار حکومت بی رحمانه ملاها بر سرزمین هنرمندان و ادیبان ایران را خاتمه می دهند. که در این خاک ثروتمند شایسته نیست که هزاران نفر و بلکه میلیون ها نفر شبها گرسنه سر بر بالین بگذارند و عده ای قلیل در کاخ های بزرگ بیارامند.

دیماه 1388


 
پایان متن
گروه خبری دانشجویی موج سبز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر