۱۳۹۰ شهریور ۳, پنجشنبه

ده افسانه درباره جنگ در لیبی

ده افسانه درباره جنگ در لیبی

خوان کول
ده افسانه‌ی مرتبط با انقلاب لیبی که منجر به برداشتهای درست و اشتباه گردیده، بازخوانی می‌شود

 اشاره: خوان کول، مورخ پژوهشگر و استاد تاریخ در دانشگاه میشیگان آمریکا است.
خوان کول از برجسته ترین مختصصان چپ گرای مسائل خاورمیانه به شمار می آید و در وبلاگ شخصی خود به رصد کردن روزانۀ  تحولات خاورمیانه می پردازد.
اين مقاله ترجمه ای است از یادداشت او که در  وبلاگ شخصی او منتشر شده و به مسائلی می پردازد که در محافل آکادمیک و روشنفکری درباره اتفاقات لیبی مطرح است. این مقاله با کسب اجازه از پروفسور کول ترجمه شده  است.
انقلاب لیبی تا حد زیادی موفق شده است، هنگام جشن پیروزی است. جشنی نه تنها برای مردم لیبی بلکه همینطور برای نسل جوان کشورهای عربی که برای فضای باز سیاسی در منطقه کوشش می کنند.رمز موفقیت  خیزش در روزهای پایانی که منجر به موفقیت شد ، نهفته در شورش مردمی مناطق کارگر نشین پایتخت است. آنها بیشترین زحمت را در برانداختن پلیس مخفی و محافل نظامی کشیدند.
موفقیت مردم پایتخت  چنان بود که که هنگامی که نیروهای انقلاب از سمت غربی وارد شهر شدند، با کمترین مقاومتی مواجه  و توانستند در زمان کوتاهی به مرکز شهر برسند. در هنگام چاپ این مطلب، معمر قذافی مخفی است و سه تن از پسران او ]فراری یا بازداشت[ هستند...
آنچه در پایان بازی اتفاق افتاد -که در آن مردم طرابلس قذافی را سرنگون کردند و به شورای ملی انتقالی پیوستند- را پیشتر به عنوان بهترین حالت پیش روی انقلاب مطرح کرده بودم. بحثی که من در سخنرانی خود در نیمه ماه ژوئن در هلند مطرح کردم و در آن زمان بعضا مورد پذیرش قرار نگرفت، اما در تمام این مدت حدس من از پایان ماجرا همان بود که اتفاق افتاد.حدس من درست تر از دیگران بود چرا که زمینه های ساختاری بحث من خلل کمتری داشت. ازجمله اعتقاد به عدم پایگاه مردمی قذافی و ماندن بر سر قدرت با توسل به خشونت و سرکوب . هنگامی سلاحهای سنگین قذافی مختل شد و انبار سوخت و مهمات او مسدود شد، نارضایتی عمومی همچون بهمن ماه گذشته، مجدد خود را نشان داد؛ همچنان که در ماه فوریه اتفاق افتاده بود. علاوه بر این من معتقدم که عموم مردم لیبی طرفدار انقلاب و ایجاد فضای باز سیاسی هستند  و خطر مهمی برای وحدت ملی وجود ندارد.
البته من چالشهای آینده را نادیده نمی گیرم؛ عملیات پاکسازی وفاداران رژیم، برقرار کردن نظم و قانون در شهرهائی که مواجه با انقلاب مردمی شدند، بازسازی پلیس و ارتش ملی، جای گرفتن شورای ملی انتقالی در طرابلس، بنیان گذاری احزاب سیاسی و ساختن رژیم پارلمانی جدید.  انجام این اعمال و طی شدن این مراحل حتی حتی در کشورهای سازمان یافته تر و کمتر از لیبی مبتنی به نظام قبیله گرائی همچون تونس و مصر هم سخت است.  اما در حال حاضر و در هنگام پیروزی جمهوری دوم مردم لیبی، تمرکز  کردن بر سختی های آینده اشتباه است. مردم لیبی شایسته  شادیِ برای پیروزی هستند.
من به خاطر حمایت از این انقلاب و مداخلۀ ناتو، با مجوز سازمان ملل، و اتحادیه عرب که موجب جلوگیری از نابود شدن انقلاب شد، با انتقادات  بسیاری مواجه شدم. من از جنگ متنفرم، تجربه زندگی در جگ لبنان را دارم و از اینکه انسانها یکدیگر را بکشند منزجرم. منتقدان من که تصور می کنند من از بمباران توسط  نیروهای ناتو طرفداری می کنم، انصاف ندارند. اما با پرزیدنت اوباما  و جمله ای که از رینولد نیبوئر ،متأله آمریکائی، نقل کرد موافقم که "نمی توانی از همه قربانیان یک کشتار جمعی در همه جا حمایت کنی، اما اگر کار خوبی از دستت بر می آید باید انجام دهی، هرچند کافی نباشد". من عزادار همه انسانهای کشته شده در این انقلاب هستم، بخصوص که سربازان  قذافی هم تحت فشار بودند و به محض اینکه احساس امنیت کردند از دستورها سرپیچی کردند. اما برای من روشن بود که قذافی مرد آشتی و کوتاه آمدن نیست و ماشین نظامی او، اگر بتواند همه انقلابی ها را نابود می کند.
به علاوه آنها که مطرح می کنند جنگ به خاطر منافع آَمریکا در لیبی بود، به نظر من ناآگاهند. سود آمریکا در جائی است که کشتار دسته جمعی مردمی که تنها خواهان حق تجمع اعتراض آمیز هستند اتفاق نیافتد. سود  آَمریکا در نظم جهانی قانونمند است. لذا وقتی شورای امنیت قطعنامه صادر می کند که مردم لیبی در مقابل قاتلانشان حفاظت شوند در جهت منافع آَمریکا است. سود  آَمریکا در حفظ اتحاد ناتو است؛ و وقتی فرانسه و انگلیس دو متحد آَمریکا در ناتو به شدت خواهان این مداخله بودند، منافع آَمریکا در حفظ این اتحاد بود. سرنوشت مصر برای آمریکا بسیار مهم است ، و آنچه در لیبی اتفاق بیافتد بر مصر تاثیر می گذارد (قذافی به بعضی از مقامات مصری برای پیش بردن مقاصدش پول می پرداخت).
با توجه به بحثهای انجام شده پیرامون انقلاب لیبی، خوب است «افسانه های مرتبط با انقلاب لیبی» را که منجر به برداشتهای درست و همینطور اشتباه از این انقلاب شده، مرور کنیم.
۱) قذافی در سیاستهای داخلی کشور مترقی بود.
اگر چه در سالهای دهه ۱۹۷۰ قذافی در پخش کردن پولهای نفتی میان مردم لیبی سخاوتمند بود، مانند خرید تراکتور برای کشاورزها و نمونه های دیگر. در دو دهه اخیر سیاست او تغییر کرد، قذافی نسبت به قبائل شرق و جنوب غربی که در مسائل سیاسی با او اختلاف عقیده داشتند، کینه می ورزید. و آنها را از سهمشان در منابع کشور محروم کرد. در یک دهه و نیم گذشته، فساد گسترده و الیگارشی قذافی و پسران، به سبکِ شوروی پس از فروپاشی، باعث عدم علاقه سرمایه گذاران و افت اقتصادی در لیبی شد. کارگران به شدت کنترل می شدند و از هر گونه فعالیتی برای بهبود شرایطشان ناتوان بودند. به نسبت به یک کشور نفتی، فقر و صنایع مستعمل در لیبی بیداد می کرد.
۲) قذافی در سیاست خارجی مترقی بود.
مجددا این قضاوت درباره قذافی مبتنی بر عملکرد او در دهه ۱۹۷۰ است. اتفاقا سر سالهای اخیر او نقشی شوم در آفریقا بازی می کرد، ازجمله حمایت مالی از دیکتاتورهای خون‌ریز و کمک در برانگیختن جنگهای ویرانگر. در سال ۱۹۹۶ او که قرار بود قهرمان حمایت از فلسطین باشد، ۳۰۰۰۰ فلسطینی آواره را از کشور خود بیرون راند. بعد آز آنکه تحریمهای آمریکا و اروپا از روی لیبی برداشته شد، او به نیروهای دست راستی چون بلوسکونی و جرج دبلیو بوش نزدیک شد. برلوسکونی بخاطر روابط نزدیکش با قذافی حتی اظهار کرد که هنگامی که ناتو شروع به اعزام نیرو به لیبی کرد او قصد استعفا از نخست وزیری را داشته است.  او چنین رهبری مترقی بود!
 ۳) اینکه قذافی به ارتش دستور مقابله با انقلابیون و معترضین را داد، طبیعی است و هر کشوری در این  شرایط کار مشابهی را انجام می دهد. 
نه، چنین نیست  و این قضاوت  اخلاقی بیمارگونه است. افسران ارتش تونس از آتش گشودن بر جمعیت معترض تونسی به خاطر حفظ دیکتاتوری زیدبن علی خودداری کردند و همچنین افسران ارتش مصر از آتش گشودن بر روی معترضان مصری به خاطر حفظ دیکتاتوری مبارک خوداری کردند. دلیل اینکه افسران ارتش لیبی در مقابل معترضان به خشونت مرگبار روی آوردند نفوذ و قدرت فرزندان قذافی و نزدیکان آنها در رده های بالای ارتش بود و همینطور کمبود برقراری ارتباط  میان مردم و نیروهای ارتش  و میسیونرها نظامی. قرار دادن نیروهای نظامی در مقابل مردم غیرمسلح جنایت جنگی است. و ارتکاب  این جنایت به صورت سازمان یافته و در سطحی گسترده، جنایت علیه بشریت است. قذافی و فرزندان او برای انجام این جنایات محاکمه خواهند شد.
۴) مبارزه انقلابی ها و نیروهای قذافی به بن بست و آتش بس رسیده بود.
 این هم صحت ندارد. شرایط بنغازی این دیدگاه را در میان ناظران غربی تقویت می کرد. این درست است  نبرد در البریقه به بن بست رسیده بود، اما نبرد اصلی در دو منطقه مصراته و اطراف آن و کوههای غربی جریان داشت. مردم مصراته در نبردی حماسه ای به سبک استالینگراد در مقابل نیرو ها و زره و ادوات جنگی نیروهای قذافی از خود محافظت کرد و سرانجام با کمک نیروهای ناتو پیروز شدند وتدریجا به سمت غرب و طرابلس پیشروی کردند. سنگین ترین صحنه نبرد در کوهستانهای غربیِ بربر اتفاق افتاد که نیروهای قذافی بی رحمانه شهرها و قصبه های کوچک را بمباران کردند و مردم در مقابل آنها مقاومت کردند، (از طرف ناتو کمک کمتری به این مناطق شد که به نظر من به دلیل عدم درک ناتو از اهمیت این مناطق بود.) داوطلبان انقلابی این مناطق بودند که با کمک اهالی زاویه ، این شهر  را اشغال کردند و از این طریق جلوی ارسال سوخت و مهمات از تونس به طرابلس را گرفته و سقوط پایتخت را میسر کردند. مشاهده  و بررسی دقیق نبرد از ماه آوریل تا بحال ما را به این نتیجه می رساند که نبرد همواره ادامه داشته است.  ابتدا  در مصراته و سپس در کوه های غربی، و هیچوقت بن بست و آتش بس کامل اتفاق نیافتاد.
۵) انقلاب لیبی یک جنگ داخی بود.
اگر منظور جنگ میان دو گروه بزرگ درون ساخت سیاسی است، هرگز چنین نبود. هیچ تشابهی میان اتفاقات لیبی و جنگ خشن فرقه ای و شهری که در سال ۲۰۰۶ در بغداد اتفاق افتاد، نیست. انقلاب لیبی از یک حرکت اعتراضی  مسالمت  آمیز شروع شد، و تنها هنگامی که جمعیت معترض با بمباران تانک و خمپاره و بمبهای خوشه ای روبرو شد،  شروع به تجهیز و مسلح کردن خود کرد. هنگامی که درگیریها آغاز شد، این مردم  معمولی داوطلب بودند که در مقابل افسران آموزش دیده و حرفه ای نظامی و میسیونرهای جنگی ایستادند، این یک انقلاب است نه یک جنگ داخلی. تنها در بعضی شهرهای کوچک مانند سرت نیروهای مردمی طرفدار قذافی در مقابل انقلابیون قرار گرفتند. اشتباه می کنیم اگر بخواهیم این درگیری های کوچک را بزرگنمائی کنیم و آن را جنگ داخلی بنامیم. حمایت از قذافی چنان محدود، کم شمار و مختص به نیروهای ارتش حرفه ای بود که نمی توانیم آن را به جنگ داخلی تعبیر کنیم.
۶) لیبی یک کشور واقعی نیست و می تواند به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شود.
الکساندر کاکبرن می نویسد:" نیازی به فهم ویژه ای  ندارد که حدس بزنیم تحولات به سمت بدی پیش  می رود. عدم فروپاشی رژیم قذافی طبق برنامه تعیین شده، احتمالِ جنگ زمینی را فزایش می دهد ، ناتو برای حفظ اعتبار خود این کار را می کند و به سمت جنگ زمینی می رود، و لیبی به سمت بالکانیزه شدن پیش می رود." من تمایل تحلیلگران غربی را که ملتهای نیمۀ جنوبی را مصنوعی و در آستانه تجزیه می بینند، درک نمی کنم. این نوعی شرق گرائی (ارینتالیسم) است. همه کشورها مصنوعی هستند. بندیکت آدنرسون آغاز تشکیل دولت-ملت ها را اواخر ۱۷۰۰ می داند ، حتی اگر کمی زودتر از این تاریخ به وجود آمده باشند باز هم پدیده جدیدی در تاریخ هستند. به علاوه، اغلب دولت- ملت ها  متشکل ازچند قوم هستند و حتی بعضی از ملتهای کوچکتری تشکیل شده اند که وحدت آن دولت – ملت را تهدید می کند .برای مثال  بالکان ها و باسکها در اسپانیا در کشمکش به سر می بردند یا اسکاتلندی ها ممکن است هر لحظه بریتانیا را رها کنند و غیره. در مقابل در لیبی هیچ جنبش جدائی طلب سازمان یافته و پرطرفداری وجود ندارد. تقسیمات قبیله ای در لیبی وجود دارد اما این زمینه ای برای جدائی طلبیهای ناسیونالیستی نیست. همه در لیبی عربی صحبت می کنند. هرچند عربی برای اهالی بربر زبان رسمی است اما اهالی بربر هم در میان قهرمانان اصلی این انقلاب بودند .و آنها هم از یک لیبی کثرت گرا (پلورال ) منتفع خواهند شد. نسل جوان لیبی که برپاکنندگان انقلاب بودند در مدارس دولتی یکسان آموزش دیده اند و به ایده وحدت لیبی وفادارند. در هنگام انقلاب، مردم بنغازی اعلام کردند که طرابلس پایتخت است و پایتخت خواهد ماند. غربی هائی که بر روی تجزیه شدن پس از سقوط دیکتاتوی تمرکز می کنند، به دنبال تشابهات اتفاقات دنیای معاصر عرب و بالکان پس از سال ۱۹۸۹ می گردند، در صورتی  که چنین تشابه دقیقی وجود ندارد.
۷) برای موفقیت انقلاب ، ناتو باید با نیروی زمینی و پیاده نظام به لیبی وارد شود.
 بسیاری این ایده را مطرح کرده اند، اما تا بحال نیروی زمینی خارجی در لیبی نبوده است و احتمالا هم نخواهد بود. مردم لیبی به شدت ملی گرا هستند و این را از روز اول هم روشن کرده بودند. همینطور هم اتحادیه عرب چنین نظری دارد. ناتو تعداد بسیار کمی نیروی  اطلاعاتی در لیبی برای کمک به انقلابون برای ارتباط  و تماس دارد که در فعالیتهای تهاجمی دخالتی نمی کنند. مردم لیبی هیچگاه به نیروی زمینی خارجی برای موفقیت انقلاب خود نیاز نداشتند.
۸) ایالات متحده مسئول اصلی آغاز این جنگ است.
هیچگونه مدرکی سر اثبات  این ادعا وجو ندارد. وقتی از گلن گرینوالد، تحلیلگر و نویسنده، پرسیدم که آیا امتناع آمریکا از پیوستن به فرانسه و انگلیس در جبه متحد ناتو باعث نابودی ناتو نمی شود. جواب داد ناتو هرگز پیش نمی رفت اگر آمریکا از قدم اول از مداخله حمایت نمی کرد. برخلاف تحلیلهای دست اولی که در مسائل داخلی از گرینوالد می شنویم، نگرانم که پاسخ گرینوالد بیش از آن که مبتنی بر حقایق باشد بر پیش فرضها استوار باشد.  این موضع سطحی و نامبتنی بر اسناد از کسی که  که با تاریخ دیپلماسی آشنا است و در اروپا جلسات وزرای امورخارجه و مسئولان ناتو را مستقیم دیده و شنیده است ناامیدکننده است. روزنامه مککلاتی در گزارشی عالی نشان می دهد که وزیر دفاع، رابرت گیتس، اوباما و پنتاگون هیچ تمایلی برای آغاز یک جنگ دیگر در دنیای اسلام نداشته اند. آشکارا فرانسه و انگلیس مسئولان آغاز این مداخله هستند، شاید به دلیل اینکه بر این باور بودند که  طولانی شدن نبرد در میان اپوزیسیون و قذافی در طول سالیان باعث  رادیکال شدن آن، و استفاده القاعده از شرایط و درگیر کردن اروپا با تهدیدهای گوناگون می شود.
سارکوزی ،رئیس جمهور فرانسه، که پیشتر با پیشنهاد وزیر دفاع خود، میشل ماری، مبنی بر فرستادن نیرو به تونس در حمایت از بن علی صدمه سیاسی دیده بود ، با اقدام خود در لیبی خواهان حفظ پرستیژ و نفوذ سنتی فرانسه در جهان عرب و نشان دادن قاطعیت خود به رای دهندگان فرانسوی بود. انگیزه اروپای غربی هرچه بود، آنان تصمیم گیرنده اصلی بودند و کابینه اوباما تنها در این طرح مشارکت کرد (امری که سناتور مک کین به این مشارکت کم به شدت معترض است).
۹) قذافی مبارزان را در الغازی، درنه، البیضا و طبرق نمی کشت و یا به زندان نمی افکند اگر به او اجازه داده می شد با یک حمله رعد آسا شهرهای شرقی را که شورش کرده بودند سرکوب کند. 
اما ما دیدیم که قذافی در تاورقا، مصراته ،زاویه و شهرهای دیگر چه کرد. بمباران کامل مصراته توسط قذافی باعث کشته شدن ۱۰۰۰ تا ۲۰۰ نفر تنها در ماه آپریل گذشته شد و این کشتار در تمام طول تابستان ادامه یافت. دست کم یکی از گورهای دسته جمعی ایجاد شده توسط قذافی که در آن ۱۵۰ نفر دفن شده بودند یافت شده است. داستان  آنچه در زاویه و شهرهای دیگر اتفاق افتاد هنوز روشن نشده اما مطمئنا وحشتناک است. اپوزیسیون مدعی است که نیروهای قذافی ده ها هزار نفر را کشته اند. مطالعات بهداشت عمومی این مساله را روشن خواهد کرد، اما ما مطمئنا فهمیدیم که قذافی چه توانائی در کشتن و سرکوب داشت.
۱۰) این جنگ، جنگی برای نفت لیبی بود.
 این گزاره درست نیست. پیش از این، لیبی کاملا به بازارهای بین المللی نفت پیوسته بود. دولت قذافی قراردادهای میلیاردی با بریتیش پترولیوم، ای ان ای (شرکت نفتی ایتالیا) و..امضا کرده بود. هیچکدام از این کمپانیها مایل نبودند این قراردادها را با برکنار کردن حاکمی که آنها را امضا کرده است، در خطر اندازند. بسیاری از این کمپانیها خاطره ناخوشایند رقابت برای بستن قرارداد با عراق پس از جنگ را که موجب سود کمتری از آنچه فکر می کردند شد، در ذهن  داشتند. منافع "این ان ای" و همینطور شرکت نفتی توتال فرانسه و شرکت نفتی اپسول اسپانیا با انقلاب لیبی آسیب دید. علاوه بر این بیرون گذاشتن نفت لیبی از چرخه سوخت توسط مداخله نظامی ناتو می توانست باعث بالارفتن قیمت نفت شود، اتفاقی که هیچکدام از رهبران انتخاب شده غرب خواهان آن نیستند. بخصوص باراک اوباما که می داند هرگونه بالارفتن قیمت انرژی باعث تداوم بحران اقتصادی آمریکا می شود. مباحث اقتصادی و رابطه آن با امپریالیسم مفید است، اما اگر موجه باشد؛ ولی در لیبی هیچ دلیل و  مدرک قابل اعتنائی برای آن موجود نیست، بنابراین تنها یک تئوری توطئه است.
ترجمه: پیمان ملاذ
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

--
آیا برای آزادی موسوی و کروبی درخواست خودتان را ثبت کرده اید؟ اینجا
دیکتاتورها یکی یکی به پایان راه می رسند: قذافی، اسد و ...
سبز مي مانيم، تا هميشه



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر