۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه

همسر زیدآبادی:هیچ فریادرسی نیست که به فریاد ما برسد

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 

via جنبش راه سبز - همه گزارش‌ها by جنبش راه سبز on 9/9/10

مژگان مدرس علوم
جرس: احمد زیدآبادی  روزنامه‌نگار و دبیرکل سازمان دانش‌آموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم) است که در تاریخ دوم آذر ماه به پنج سال زندان در تبعید در گناباد محکوم شد و این حکم در تاریخ یازده دیماه از سوی دادگاه تجدیدنظر تایید شد. وی بعد از آن به زندان رجایی شهر انتقال یافت و هم اکنون بعد از گذراندن پانزده ماه زندان، هنوز از حق دسترسی به حقوق اولیه یک زندانی و استفاده از مرخصی محروم است این در حالی است که دادستان با مرخصی وی موافق بوده اما افرادی که نامی از آنها برده نمی شود از مرخصی وی "ممانعت" بعمل می آورند.  

 

به همین مناسبت "جرس" با مهدیه محمدی همسر احمد زیدآبادی در خصوص آخرین وضعیت ایشان به گفتگو پرداخته است که در پی می آید:

 

خانم محمدی می توانید در خصوص آخرین وضعیت روحی و جسمی آقای زیدآبادی توضیح دهید؟

 

دوهفته ای یکبار می توانیم ایشان را ملاقات کنیم یعنی هرماه دوبار به مدت بیست دقیقه ایشان را ملاقات می کنیم. وضعیت روحی عالی دارند و از نظر جسمی هم مشکلی ندارند. با همبندان خود شرایطی را فراهم کرده اند تا بتوانند این روزها را سپری کنند. دقیقا شرایط زندانیان سیاسی زمان شاه را دارند زیرا پدر من آن زمان زندانی سیاسی و هم بند آقای طالقانی بود و چنین شرایطی را داشتند.

 

با توجه به اینکه آقای زیدآبادی در حال گذراندن دوران محکومیت خود هستند آیا تاکنون به مرخصی که حق اولیه اشان است آمده اند؟

 

حتی یک روز ایشان را به مرخصی نفرستاده اند. دادستان به ما نامه می داد که می توانید به ملاقات آقای زیدآبادی بروید اما بازجو قبول نمی کرد و مانع آن می شد، آخه این کجای قانون نوشته شده است؟ دادستان به زندان رفته و به همسرم گفته من با مرخصی شما موافقم اما اینها روی شما حساس هستند و مرخصی نمی دهند برای اینکه هنوز بر سر مواضع خودتان هستید. ما نمی دانیم "اینها" که مرخصی نمی دهند و روی همسرم حساس هستند چه کسانی هستند؟ در کجای قانون آمده که آنها باید تصمیم گیری کنند که کسی که علی رغم بی گناهی محکومیت گرفته و استفاده از مرخصی حق اولیه اش است نمی تواند به مرخصی بیاید. این بماند که افراد را به ناحق و بدون دلیل زندانی می کنند و محکومیت می دهند اما چرا مطابق با قانون زندانی نباید از حقوق اولیه و ابتدایی خود استفاده کند.

 

در میان صحبتهایتان اشاره کردید به زندانیان سیاسی دوره شاه، چه تفاوتی بین شرایط زندانیان سیاسی این دوره و دوره شاه می بینید؟

 

به نظر من تفاوتی وجود ندارد و الان این برخوردهایی که با همسران ما و زندانیان سیاسی می شود همان برخوردها است با این تفاوت که پدر من جنگ مسلحانه با شاه می کرد در صورتیکه امثال آقای زیدآبادی روزنامه نگار و جرمشان نوشتن است. اما می بینیم که زندانیان سیاسی هر دو دوره محکومیت های طولانی مدت را می گذرانند و با آنها به یک شکل برخورد می شود.

 

وضعیت زندان رجایی شهر و برخورد مسئولین آنجا چگونه است؟

 

اگر بین بد و بدتر بخواهیم انتخاب کنیم باز شرایط زندان رجایی شهر نسبت به زندان اوین بهتر است. چون به هر حال تلفن ها و ملاقاتهایشان مرتب تر است اما دسترسی به کتاب و برخی روزنامه ها را ندارند. اما شرایط زندان اوین بسیار سخت تر است الان حدود پنجاه روز است که دسترسی به تلفن ندارند و ملاقاتهایشان کابینی و کوتاه است. اما اساسا زندان بودن این افراد یک "ظلم" بسیار بزرگی در حق خانواده ها و خود زندانیان سیاسی است. من بعضی اوقات یاد آن فیلم روز واقعه می افتم که روزهای عاشورا را نشان می دهند و تکرار می کند " هَل مِن ناصر یَنصُرنی"، با شنیدن این جمله ما چنان احساس مظلومیت می کنیم که پانزده ماه یک انسانی را بی گناه و بی دلیل و بدون هیچ مدرک قانونی حبس کنند. یعنی دادنامه آقای زیدآبادی را که حکمش را داده اند به حدی مسخره و خنده دار است بطوریکه اینها هیچ مدرکی پیدا نکرده اند تا ایشان را محکوم کنند فقط گفته اند همسرم زیرکانه می خواسته از قانون استفاده کند و کارهای غیرقانونی انجام دهد. یعنی در حقیقت همسرم هیچ کار غیرقانونی نکرده است بلکه زیرکانه می خواسته اینکار را انجام دهد. همسرم را بی گناه با این دلیل در زندان نگه داشته اند، ما چنان احساس مظلومیت می کنیم و هر دفعه می گویم "هیچ فریادرسی نیست که به فریاد ما برسد". خوب در این شرایط عملا چاره ای جز صبر نداریم.

 

در ملاقاتهایی که با آقای زیدآبادی دارید ایشان آینده را چگونه می بینند و نظرشان نسبت به این اعمال ناحق چیست؟

 

آقای زیدآبادی فرد بسیار معتقدی است و با همان اعتقادات تمام مشکلات را پشت سرمی گذارد و اطمینان کامل دارد که این افرادی که بروی ظلم کرده اند تقاص و تاوان پس خواهند داد. آقای زیدآبادی بسیار صبور است و به نحواحسن این دوره را سپری می کند. زمانی که ما از این اوضاع و ظلمها ناراحت و شاکی می شویم ایشان ما را دلداری می دهد و می گوید این روزها می گذرد که نشان دهنده روحیه قوی و اعتقادات محکم ایشان است. ایشان مطمئن هستند که قانون خدا این نیست که ایشان مظلوم واقع بشود بر همین اعتقاد  صبور است و مقاوم.

 

فرزندانتان چه احساسی دارند و واکنششان نسبت به این برخوردها چیست؟

 

البته دو تا از پسرهایمان بزرگ هستند و شرایط را پذیرفته اند اما یک جاهایی بغض هایشان را نشان می دهند و احساس می کنند که در حق شان و در حق پدرشان ظلم شده است. در اظهارنظرهایشان نشان می دهند که چقدر از افرادی که با پدرشان این برخوردها را می کنند خشمگین هستند. پسر کوچکم که هشت سال دارد بعضی وقتها می خواهد من را دلداری بدهد و می گوید نگران نباش پدر تا دو روز دیگر آزاد می شود اما بعضی وقتها که بسیار دلتنگ پدرش می شود می گوید تو که گفته بودی زود می آید پس چرا نیامد. من یادم می آید روزی که آمدند آقای زیدآبادی را دستگیر کردند از من پرسید اینها کی بودند که اینطور پدرم را دستگیر کردند من گفتم نمی دانم یا بسیجی بودند یا مامور سپاه، حالا می گوید من از بسیجی ها و سپاه خیلی متنفرم چرا پدرم را بردند. بالاخره پسرانم پدرشان را می شناختند پدری که بسیار معتقد به اسلام و قانون بود این چنین باید بدون دلیل در زندان باشد. کسی که در تمام کارهایش مقید به قانون بود، چرا باید در نظام جمهوری اسلامی در زندان باشد؟ آقای زیدآبادی با حضورش در انتخابات نشان داد که حس ناسیونالیستی قوی دارد و کشور و وطنش را خیلی دوست دارد و علی رغم پیشنهادهایی که برای اقامت در خارج کشور به ایشان شد حاضر به ترک کشورش نشد و می گفت: "این جا وطن من است و من باید بمانم." با این همه صداقتی که داشت در خود انتخاباتی که جمهوری اسلامی برگزار کرد و به شکل قانونی از کاندیدایی که خود حکومت تایید صلاحیت کرده بود حمایت کرد. حالا تاوان این همه صداقت و وطن پرستی باید پانزده ماه زندان باشد؟ خوب با این اوصاف چه چیزی در ذهن بچه ها نقش می بندد? پیش خودشان می گویند یا باید به آن پدر که این همه وفادار بوده شک کرد یا به این نظام که ارزش وفاداری مردم را نمی داند و اینگونه پاسخ می دهد.

 

شما به عنوان کسی که پدرتان در زمان شاه دربند بودند و الان هم همسرتان در زندان هستند، در این مبارزات برعلیه استبداد سهم و نقش بزرگی ایفا کرده اید و شرایط سخت و ظلمهای زیادی را تحمل کردید چه صحبتی و خواسته ای دارید؟

 

من فقط می خواهم قانون رعایت شود، ما خانواده ها هیچ چیزی فراتر از اجرای قانون نمی خواهیم. چرا همسرم را غیرقانونی شب از خانه می برند؟ چرا به شکل غیرقانونی دو ماه خانواده نباید از زندانی خود خبر داشته باشد؟ چرا غیرقانونی همسر مرا در زندان کتک می زنند؟ چرا این همه فحاشی و خشونت نسبت به زندانی و خانواده اش باید انجام گیرد؟ این اقدامات و برخوردها در کجای قانون جمهوری اسلامی آمده است؟ چرا باید کسی را به زور کتک، وادار کنند تا حرفهایی بزند که براساس آن حرفها اتهام برایش بسازند؟ همسرم را کتک می زدند و می گفتند بنویس که چه کارهایی کردی تا از این نوشته ها که به زور کتک بوده اتهام برایش بسازند. کجای قانون جمهوری اسلامی آمده که یک زندانی بی گناه پانزده روز در زندان باشد بدون استفاده از مرخصی؟ اگر در جمهوری اسلامی به قانون عمل می شد الان جای همسران ما در زندان نبود. در قانون آمده است هرشخصی که جرمی مرتکب می شود در همان شهر باید زندانی شود چرا همسرم را به زندان کرج برده اند؟ تمام اینها "مغایر" باقانون است.

 

با تشکر از فرصتی که در اختیار جرس قرار دادید.

 


 
 

Things you can do from here:

 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر